نتایج بحث
پس از عرضهی مهمترین ادیان فارس، میتوانیم به نتایج زیر برسیم:[٢٢]
[برخی از] فارسها نیروهای طبیعی و اجرام آسمانی و معبودانی را که خصوصیات اخلاقی و آرای معنوی در آن مجسم شده بود، میپرستیدند. دین نزد آنان در کمترین امور زندگی دخالت میکرد. بر هرکس واجب بود که در روز چهار بار برای خورشید، نماز بخواند. همین طور هم برای ماه، آتش و آب نماز میگذاردند. جایز نبود که شعلهی آتشکدهها خاموش شود.
بین دین مجوس و دوگانهپرستی و ادیان منسوب به مجوسیت مانند کیومرثیه، زروانیه و آئین زرتشت تفاوت وجود دارد. همچنین برخی ادیان منسوب به دوگانهپرستی عبارت بودند از: آئین مانی، آئین مزدک و دیصانیه و... امـا فرق بین آن دو این بود که دین مجوس قائل به قدیم بودن نور و جدید و حادث بودن ظلمت و تاریکی بود. در حالی که آئین دوگانهپرستی میگفت که هم نور و هم ظلمت قدیم و ازلی هستند. بنابراین آنها در قدیم بودن برابر و در جوهر، طبیعت و سرشت، فعل، مکان، جنس، بدن و ارواح با یکدیگر تفاوت و اختلاف داشتند.
در هر صورت، مجوسیت و دوگانهپرستی میراث فارسها بودند. در حالیکه تفاوت زیادی هم با هم داشتند. تمامی پیروان این ادیان، نور، ظلمت، خورشید و ماه را عبادت میکردند و به حلول [حل شدن یک نفس در نفسی دیگر] تناسخ ارواح و افسانهها و خرافات اعتقاد داشتند.
ادیان فارس تحت تأثیر ادیان یهودیت، نصاری و بودا قرار گرفته بودند.
یهودیان پس از آنکه «بُختنصر» آنان را تبعید [و آواره] نمود در سرزمین فارس مستقر شدند و تعداد آنان در دورهی اشکانیان فزونی یافت. یهودیان حضور خود را از قرن اول میلادی اعلام نمودند و برخی از پادشاهان فارس هم آنان را به رسمیت شناختند. آنها مدرسهی مشهور سورا را در اوایل قرن سوم میلادی ساختند و با پادشاهان فارس وصلت نموده و کمک و همراه آنان شدند. پس خون یهودیان با فارس درآمیخت. همسر بختنصر یهودی و نامش دینارد بود و سبب شد تا بنیاسرائیل به بیت المقدس برگردند[٢٣].
دیانت فارسها تحت تأثیر دین یهود قرار گرفت و وجود سازمانهـای مخفی، سريت و تقيه را از آنـان به ارث بردند. و همچنان تأثیر یهود بر اعتقادات فارسها در دورههای مختلف تاریخی، استمرار یافت.
نصرانیت نیز در جایجای ایران منتشر شد و هنگامیکه حکومت به اشکانیان رسید، دستهها و گروههای نصرانی مکانی در «رها» داشتند که در آنجا اسقفهای زیادی از مناطق ارمنی، کردی و اهواز حضور داشتند و بارها کوشیدند تا این گروهها را تحت ادارهی مرکزی واحد در مدائن درآورند. اما به علل داخلی بین خودشان در این راستا موفق نشدند. مسیحیان در ایران در صلح و سلامت میزیستند، اگرچه این موضع، هنگامیکه قسطنطنیه نصرانی شدند، تغییر نمود. مسیحیان ایران به شاپور دستور میدادند و این باعث خشمگین شدن شدید وی گشت و سبب شد ازسال ٣٣٩ تا زمان مرگ شاپور دوم، فشارهای زیادی بر آنها وارد شود.
همچنین اردشیر دوم، جانشین شاپور، مسیحیان را دوست نداشت و فشارها بر آنان تا زمان یزدگرد اول، (٤٢١- ٣٩٩) ادامه داشت، اما یزدگرد روابط بین زرتشتها و مسیحیان را بهبود بخشید[٢٤].
در مورد تأثیر مسیحیان دراعتقادات فارسها، قبلاً گفته شد که آئین مانی، چگونه عقیدهی تثلیث و حلول را از عقاید نصاری، اخذ نمود.
همچنین رجـال دینی فارس با بودائیـان درآمیختند و عقایدی را از آنـان اخذ کرده و اعتقاداتی را هم به آنان بخشیدند. این اختلاط، هنگامیکه افراد دینی، شکست خورده و از کشور خود (فارس) گریخته و به هند یا چین پناه بردند (همچون زرتشتیان و مانویان) رو به فزونی نهاد.
رهبری دینی در سرزمین فارس در دست یکی از قبایل بود. در قدیم سیطرهی دینی در دست قبیلهی میدیا بود و در دورهی پیروان آئین زرتشت، این رهبری در دست قبیلهی مغان قرار گرفت.
رجال و مردان قبیلهی دینی (بنا بر اعتقاد خودشان) ظل الله (یعنی سایهی خداوند. چقدر این کلمه شبیه آیت الله است. مترجم) بر روی زمین بودند. و برای خدمتکردن به معبودان آفریده شده بودند. حاکم میبایست از این قبیله انتخاب میشد و ذاتالهی در او بروز مییافت. این خانواده، شرف خدمتکاری و نگهداری آتشکدهها را بر عهده داشت.
عبادت خداوند ﻷ از طریق یک قبیله، فارسها را - بعدها - به تشیع و پیروی از آل بیت [آنگونه که گمراهانشان میگویند] رهنمون کرد. و این به خاطر دوست داشتن آل بیت نبود، بلکه بدین علت بود که این تصور با اعتقادات مجوسی سازگاری داشت.
سریت، اصلی از اصول عقاید مجوسی است. زرتشتیان پس از اعمال فشار از سوی پیروان مزدا بر آنان، به طور سری فعالیتهای خود را همچنان ادامه میدادند. پیروان مانی هم پس از خشم و شدت بهرام پسر هرمز نسبت به آنان، تبدیل به حرکت و جنبشی سری و مخفیانه شدند. مزدکیان هم پس از فشار و اذیت انوشیروان، تبدیل به یک حرکت و گروه سری شدند.
ادیان فارس همراه با سریت، از یک تنظیم هرمی دقیقی برخوردار بودند که متناسب با شرایط زمانی خود بود. سازماندهی آنـان به قدری قوی بود کـه میتوانست هنگـامیکـه در حـالت ضعف بودند، آنهـا را به کاخ پادشاهان برساند. اما در صورتیکه در حالت ضعف قرار نداشتند، حاکمان از افراد قبیلهای که مسئول امور دینی بود، انتخاب میشدند.
یکی از ویژگیهای خاص در تاریخ ادیان فارس، کثرت انقلابات و درگیریها و آشوبهاست. به عنوان مثال انقلابی سخت بین بابک و جوتگهر و سپس آشوبی هم بین شاپور و اردشیر درگرفت. در این آشوبها و درگیریها، برادر، برادر خود را و پدر هم پسر خود را بدون هیچ رحم و شفقتی میکُشت. و هرگاه شاهان فارس احساس خطر میکردند، کسانی را که پیامبر خود میدانستند، میکُشتند. مثلاً بهرام پسر هرمز، مانی را و کسری انوشیروان هم مزدک را کشت.
در پرتو شناختمان دراینباره، پی به علل انقلابات و آشوبهایی که در زمان ما - پس از ورود مسلمانان به ایران - در سرزمینهای تحت تسلط مجوسیان اتفاق افتاده میبریم. همچنین متوجه میشویم که چرا آنها همچنان دشمنان خود را از طریق ترور از بین میبرند.
[٢٢]- ملل و نحل شهرستانی، ج١، ص ٢٤٤، چاپ دارالمعرفه.
[٢٣]- مروج الذهب، مسعودی، ج١، ص ٢٨٨.
[٢٤]- ایران در عهد ساسانیان، ص ٢٥٣.