تذکر
بعضی از طلاب علم امروزی، در دادن عنوان کفر یا شرک اکبر به رافضه دچار سختی و مشکل میشوند و دلیلشان همین است که بیشتر علمای سلف غلات و افراطیان آنان را تکفیر کردهاند. و به دادن لقب اهل بدعت به سایرین [غیر از غلات آنان] اکتفا کردهاند. در اینجا میخواهیم که ملاحظهای داشته باشیم: دادن عنوان کفر به شیعه به طور مطلق جایز نیست. چرا که فرق و انواع زیادی در نحوهی تکفیر وجود دارد. از جمله:
- صحابه و تابعین هم که در صف علی س ضد معاویه س ایستادند، شیعه و پیرو علی بودند. و اگر ما هم در آن زمان بودیم، در کنار علی میایستادیم. زیرا او از معاویه برای خلافت شایستهتر بود. و اهل سنت و جماعت معتقد است که معاویه بر علی ظلم و [بر حق او] دستدرازی نمود.
- عدهی زیادی از تابعین هم شیعهی حسین س بودند. و ما در مورد آنها جز خیر چیزی نمیگوییم.
- از جمله زیدیها که پیروان زید بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب س (زین العابدین) بودند. شیعیان زیدی علی س را از خلفای پیش از او برتر میدانستند، اما خلافت ابوبکر و عمر و عثمان را هم قبول داشتند و نسبت به آنها اسائهی ادب نمیکردند. بنابراین آنان مسلمان بودند. هنگامیکه شیعیان امامی، زید را رفض (رد) نموده و از او رویگرداندند، به رافضه معروف شدند و وارد سرداب غلات و افراطیون شدند.
- در هر دوره افرادی یافت میشوند که شیعه و پیرو آل بیت بودهاند. و این تشیع و پیروی، آنان را از دین خارج نمیسازد.
دربارهی اینگونه شیعیان جایز نیست که لقب شرک را به آنان بچسبانیم.
اما در مورد شیعیان دوازده امامی جعفری، کسانی که اصحاب رسول الله ج را دشنام داده و منکر سنت میشوند و ایمـان دارند که صحابـه آیاتی از قرآن - ولو اگر بگویند یک آیه از قرآن - را حذف کردهاند و معتقدند که امامانشان معصوم هستند و آنها از پیامبران الهی برترند و علم غیب میدانند، شکی نداریم که مشرک هستند و مانند دوری آسمان و زمین از هم، از اسلام بدور هستند، بخصوص اگر به کتب معروف خود همچون: کافی، فصلالخطاب، فقه من لایحضره الفقیه، التهذیب و الاستبصار و... ایمان داشته باشند. آیا بعد از اینها باز هم دیدار و تقریبی [بین ما و آنان] وجود دارد؟
هنگامیکه در اصول و فروع دین با رافضه اختلاف داریم، هنگامیکه بزرگان اسلام در قرون طلایی از نظر آنان دروغگوترین و دورترین مردم به اسلام هستند، وقتیکه خطر شیعیان امروز برای اسلام از شیعیان سابق بیشتر است، هنگامیکه علمای محقق معاصر ما در مورد شیعیان امروز و سابق همان چیزی را میگویند که علمای سلف ش میگویند و هنگامیکه شیعیان دوازده امامی اینگونه هستند، پس چگونه بعضی از دعوتگران اهل سنت به خود اجازه میدهند که اسم آنان را در کنار جماعتهای اهل سنت در جهان اسلام بیاورند؟
چگونه میگویند آنان مسلمان و مجاهدند و طلایهداران جهان اسلام هستند و مسلمانان را به تأیید آنان و ایستادن در کنار آنان دعوت میکنند؟! هیچ پایه و اساسی برای کار این عده از اهل سنت نمیبینیم. آیا جایز است که آرا و نظرات سیاسی ما جدای از عقیده و نصوص و دلایل شرعی باشد؟! و آیا جدا کردن اسلام [و ایمان داشتن به قسمتی و ایمان نداشتن به قسمت دیگری از آن] جایز است؟! آیا فـهم و غیـرت و تلاش ما نسبت به دیـن و وحـدت کلمهی مسلمیـن از امامان مالک، شافعی، بخاری، ابنمعین، ابن حنبل، ابن تیمیه و ذهبی بیشتر است؟! آیا سباعی / دربارهی تجربهاش با شیعیان اطلاع و خبر نداد؟! درحالیکه برای برادرانش خیلی بیشتر بحث نمود و مسائل را روشن کرد.
آیا کسانی که رافضه را تأیید میکنند از آلوسی، قاسمی، بیطار، هلالی، خطیب و رشید رضا آگاهتر و داناترند؟! آیا وحدت اسلامی مطلبی است که به آن با کمترین و ناچیزترین قیمت [و به بهای از دست دادن عقیده] دعوت کنیم؟! نابود باد وحدتی که بر عقیدهی اصیل و پایه و اساس محکم بنا نمیشود.
عدهای به راحتی خمینی را مدح و ستایش میکنند، این کتبِ خمینی را که در نزد ماست بنگرید و ببینید که چگونه با بیادبی نسبت به اصحاب رسول الله ج صحبت کرده و مجرم ملحد نصیرالدین طوسی را مدح میکند.
خمینی در کتابهای خود هیچ تلاش و یا تمایلی برای همکاری با اهل سنت از خود نشان نمیدهد. حکومت اسلامی را جز از دیدگاه مذهبش و با غلو و افراط تصور نمیکند. حکومتی که تحت پرچم امام غایب اوست. امامی که مدت غیبتش بسیار طولانی شده و حدود هزار سال است که زنده است. تأیید آنها به معنای موافقت با شرکیات آنهاست. و العیاذ بالله ما این گمان را نسبت به برادرانمان نمیبریم. و میدانیم که این کارها و تأییدها از روی جهل است. در صورتی که برادران ما بگویند، این چیزهایی که ما میگوییم شدت به خرج دادن و ریز شدن در دین است [که از آن نهی شده است] در جواب میگوییم که این نصوص و متنهای شرعی را برای شما آوردیم. و اسلام مال و یا حقی شخصی نیست که روی آن چانه بزنیم. و هرگز نمیتوانیم آن را به راههای سیاسی خالی از هرگونه دلیل و برهانی بفروشیم. قوت و قدرت ما بوسیلهی دین و عقیدهی ما حاصل میشود. و به کمی و زیادی ما ارتباطی ندارد.
و اگر بگویند: مهم این است که شاه [در ایران] سرنگون شده و قطعاً اینهایی که سر کار آمدهاند از او بهتر هستند، در جواب میگوییم این که آنها بهتر یا بدتر از او باشند، ما در هرصورت مطالبی گفتیم که در مورد [اثبات بدی و خطر] آنان کفایت میکند. و مشکل ما در شاه یا غیر او نیست. بلکه مشکل این است که ما تبدیل به کف زنان و تشویق کنندگانی شویم برای افرادی با هر فکر و عقیدهای که حوادث را میسازند بدون اینکه خودمان نقشی در ساختن آن حوادث داشته باشیم.
و اگر بگویند: آیا شجاعت و جرأت و قدرت خمینی برای تحریک مردم در ایران را نمیبینید، باید در جواب بگوییم که این خود بلا و مصیبتی است. ما چگونه در [صفت نیکوی] فداکاری و از خودگذشتگی تردید داشته باشیم، درحالیکه داعیان حق هستیم. کسی که غیر از ماست و اهل باطل است اینگونه اقدام میکند [پس ما چگونه باید باشیم؟] اما شجاعت جز با تمسک به عقیدهی اسلامی و دعوت صادقانه و مخلصانه جن و انس بهسوی آن معنایی ندارد.