خمینی رهبری شیعی و متعصب نسبت به مذهبش است
سه کتاب خمینی در نزد ما موجود است:[٩٧]
١- کتاب ولایت فقیه یا حکومت اسلامی. که در سال ١٣٨٩ هـ .ق منتشر شد.
٢- کتاب من هنا المنطلق: که عبارت است از مجموعهای از فصلهای کتاب تحرير الوسيلة که درسال ١٣٩٤ انتشار یافت.
٣- کتاب جهاد نفس یا جهاد اکبر که در سال ١٣٩٤ هـ .ق منتشر شد.
ما از طریق این کتابها بر این فرد حکم میکنیم، چرا که عصاره و چکیدهی افکارش میباشد. ما حتی چند خط را به عنوان دلیل نداریم که نشان دهد وی از نظرات و اعتقاداتش که در این کتب مطرح نموده، برگشته باشد. مهمترین ملاحظات دربـارهی این کتـاب عبارتند از:
١- خمینی درتمام کتابهایش عموماً بر همهی حکومتها و بطور خاص به حکومت ایران [حکومت شاه] حمله میکند. و ندای حکومت اسلامی شیعی را سر میدهد. و موضوع همکاری با اهل سنت یا آمیختن و سازگاری با آنها را مطرح نمیکند.
ببینید که او چه میگوید: «مذهب شیعه از هیچ آغاز شد .. و همچنان تعدادشان افزوده شد، تا این که امروز تعداد آنان به حدود ٢٠٠ ملیون نفر میرسد»[٩٨].
در آن حکومت اسلامی که خمینی دربارهی آن بحث میکند، واجب است که نائب امام معصوم و غائب در آن مسئولیت مستقیم داشته باشد. و سایرین [سایر حکومتهای اسلامی] حکومتهای ظالم و تجاوزگر و ستمکار هستند.
آنطور که او میگوید، حکومت اسلامی تنها در زمان رسول الله ج و زمان علی بن ابی طالب س وجود داشته است. او از دورهی خلافت خلفای راشدین قبل از خلافت علی س چشمپوشی میکند. این چشمپوشی به معنای عدم اعتراف به حکومت آنهاست. گاهی به این مسئله صرفاً اشاره میکند، بدون این که نام آن خلفا را ذکرکند[٩٩].
او از قوانینی اسلامی برای ما بحث میکند که جز در مصادر و منابع شیعی نیامده است. اما در مورد منابع و اصول اهل سنت و احادیث نبوی که در کتب صحیح حدیث آمده است و بدون آن دینمان ضایع میگردد، به هیچ عنوان آنها را بر زبان نمیآورد و بلکه احیاناً به طور تلویحی میگوید که آنها را قبول نداشته و به آن اذعان نمیکند.[١٠٠]
هنگامیکه خمینی دربارهی وحدت اسلامی بحث میکند، نظر صریح و آشکاری را مطرح میسازد که هیچ پیچیدگی و ابهامی ندارد. او به این وحدت از دیدگاه مذهبش مینگرد. یعنی اینکه اهل سنت باید شیعه شوند و عصمت ائمه را قبول کنند. و به عنوان دلیل هم این سخن منسوب به فاطمهی زهرا ل را میآورد که: «اطاعت کردن از ما، نظم دادن به دین و امامت ما دوری و در امان ماندن از تفرقه است»[١٠١].
بنابر این او صراحتاً میگوید کـه وحدت اسلامی تنهـا از طریق عقیده و اصول آنـان وجود داشته و محقق میشود. دربارهی ائمه هم میگوید: «از ضروریات مذهب ما این است که امامان مقامی دارند که ملائکهی مقرب و پیامبران فرستاده شده هم به آنان نمیرسند»[١٠٢].
برخی از شیعیان معاصر ما، برتری مقام امامان بر رسولان [طبق عقایدشان] را از روی تقیه انکار میکنند. اما خمینی نظرش را صراحتاً و بدون تقیه بیان میکند.
٢- او در کتاب «جهاد نفس یا جهاد اکبر» دربارهی فضائل و مکارم اخلاق و اهمیت تعلیم و تربیت و وجوب جنگیدن با هوای نفس بحث میکند. در این میـان نـام معـاوية بن ابی سفيان س را بگونـهای ذکر میکند کـه گویی او شیطان رجیم است. ببینید که وی چگونه میگوید: «... معاویه چهل سال بر قومش ریاست کرد، اما برای خود جز لعنت در دنیا و عذاب آخرت را بدست نیاورد و چیز دیگری از خود برجای نگذاشت». ص ١٨
٣- خمینی که تعدی و تجاوز به معاویه، صحابی گرانقدر را که از کاتبان رسول الله ج بود، مباح میشمارد و به نـام فردی اهـل دنیا علیه او حکم صـادر میکند، پس از روی چه چیزی این ادعا و سخن را بر الله تعالی میبندد و میگوید که معاویه در آخرت عذاب داده میشود. آیا او علم غیب دارد یا عهد و پیمانی نزد خداوند ﻷ دارد؟!.
ما معتقدیم که معاویه س از هزاران نفر از این آیاتی که شیعیان آنها را به زور به الله تعالی نسبت میدهند، مانند این القابشان: آیتالله، روح الله و... بهتر است. راست گفت رسول الله ج هنگامیکه فرمود:
«لاتسبوا أصحابي، فوالذي نفسي بيده لوأنفق أحدكم مثل أحد ذهباً ما أدرك مد أحدهم ولا نصيفه». «به اصحاب من دشنام ندهید. سوگند به کسی که جانم در دست اوست، اگر هریک از شما به اندازهی کوه احد طلا انفاق نماید، به اندازهی یک مشت و یا حتی نصف مشتِ انفاق آنان نمیشود». [به روایت بخاري ومسلم]
٤- خمینی هجوم تند و شدیدی علیه گماشتگان و جاسوسان استعمار و پیروان آنان که در سرتاسر کشورها منتشر شدهاند، صورت میداد. و به برخی از علمای شیعه هم که همکاری با حکومت شاه را قبول کرده بودند، حمله میکرد. ازجمله صحبتهای وی این بود: «طبیعتاً همانطورکه از تاریخ صدر اسلام تا به امروز مشخص بوده است، فقها و علمای ما خیلی بالاتر از آن بودهاند که تا این حد تنازل کنند. و علمای سلاطین همواره غیر از جماعت ما بوده و همفکر ما نبودهاند».
توجه کنید به این سخن او که میگوید: علمای سلاطین غیر از جماعت ما بوده و همفکر ما نبودهاند. و این یعنی این که آنها از علمای اهل سنت بودهاند و سلاطین هم، همهی حاکمان مسلمین غیر از علی بن ابی طالب هستند.
او پس از این هجوم برخی از علمای شیعه، که مزدور گماشتهی قوم جنـایتکار تاتـار بودند [از جمله نصیرالدین طوسی] را از آنان استثنا کرده و دربارهی وی میگوید: «این را بدانید که در نفوذ ظاهری به دربار استعمارگران - ظاهری !! - نصرت حقیقی برای اسلام ومسلمین حاصل شده است. مانند نفوذ علی بن یقطین و نصیرالدین طوسی»[١٠٣].
در صفحهی ١٢٨ از کتاب حکومت اسلامی، نام طوسی را کنار نام حسین س آورده و میگوید که طوسی خدمات شایستهای به اسلام کرده است. نصیرالدین طوسی، ابن علقمی و ابن ابی الحدید، دستیاران هولاکوخان تاتار، هنگام ورودش به بغداد بودند. وقتیکه وی خون مسلمانان اهل سنت را مباح شمرد، طوسی وزیر تاتار بود و قبل از همکاریش با تـاتارها فردی ملحد و اسماعیلی مذهب بود. و به این خاطر که طوسی کشتارگاه وحشتناکی از مسلمانان ایجـاد کرد، خمینی او را یک الگو میداند!!.
مشخص شد که او نقشهای را همچون نقشهی طوسی طرحریزی کرده است. [بعد از همهی اینها] آیا مسلمانان ساده باز هم بیدار نمیشوند؟!.
همکاری علما با خلفای راشدین نزد خمینی حرام اما همکاری طوسی با تاتار حلال است!.
[٩٧]- هنگامی که این مبحث را مینوشتیم این کتب خمینی در بازار شناخته شده نبود. بلکه مردم تنها از شخصیت خمینی غافلگیرشده بودند. «بدون اینکه به بررسی علمی افکار وی بپردازند» اما الحمد لله ما این کتاب را بررسی کردیم و میدانیم که رافضه تنها دارند در جهان اسلام نقشهای را بازی و اجرا میکنند.
[٩٨]- حکومت اسلامی، ص ١٢٣.
[٩٩]- حکومت اسلامی: ص ٢٧-٢٥.
[١٠٠]- حکومت اسلامی ص ٢٧ و٢٨.
[١٠١]- حکومت اسلامی ص ٣٥.
[١٠٢]- حکومت اسلامی ص٥٢.
[١٠٣]- حکومت اسلامی ص ١٤٢.