اهواز و شطالعرب
اهواز بوسیلهی کوههای برافراشتهی ایران در سلسله جبال زاگرس، از آن جدا شده و به طور طبیعی در امتداد زمین پهناور و هموار عراق قرار میگیرد. مسلمانان در سال ١٧ هجری (برابر ٦٣٨ م) در زمان خلیفهی دوم عمربن خطاب س آنجـا را فتح و به دولت بصره الحـاق کردند. همانطور که صاحب کتاب «المعجم البلدان» میگوید، فارسها نام آن را تغییر دادند و آن را «اهواز عراق» نامیدند، چرا که آنها به جای حرف ح [بیشتر] هـ را تلفظ میکنند. امروزه آن را عربستان مینامند و اخیراً اسم فارسی خوزستان بر آن اطلاق میشود.
اهواز در زمان عباسیها شهرت زیادی به دست آورد و بارها مورد گزند و تجاوز باطنیها قرار گرفت.
سپس مغولها به آنجـا تـاختند و نشانههای فرهنگ آن را از بین برده و خون فرزندان زیادی از آن دیار را ریختند. سپس بنواسد (فرزندان اسد) امارت و حکومت خود را در قسمت شرقی شطالعرب در سال ١٦٩٠ بازسازی کردند و منطقه را از استعمار فارسهای قاجاری آزاد ساختند.
نزاع و درگیری بین دولت عثمانی و دولت فارس در مورد اهواز و شطالعرب بالا گرفت و بریتانیا و انگلیس بین دو دولت واسطه شدند و قرارداد ارضروم اول در سال ١٨٢١ منعقد شد و سپس ارضروم دوم در سال ١٨٤٧ به امضا رسید و به موجب آن به ایران شهر المحمره و بندر آن و جزیرهی سبز (عبادان [آبادان]) میرسید.
همچنین طبق قرارداد، آزادی دریانوردی و کشتیرانی برای کشتیهای ایرانی در رودخانهی شطالعرب از دهانهی آن تا نقطهی صفر مرزی دو کشور مقرر شد. اما ساکنان اهواز استعمار فارسها را نپذیرفتند و انقلابی به رهبری حاج جابر کعبی به پا خواست که دهها سال به طول انجامید و شاه ایران در سال ١٨٥٧ برخلاف میلش به استقلال اهواز اذعان و اعتراف کرد.
هنگامیکه حکومت محمره و اهواز به شیخ خزعلی کعبی رسید، این سرزمین تحت رهبری او متحد و یکپارچه گشت و قراردادهایی با بریتانیا منقعد نمود و در طرف انگلیس ایستاد و با اشارهی بریتانیا در جنگ جهانی اول، از او جانبداری کرد.
بعد از انقلاب و کودتای رضاخان در سال ١٩٢١ طمعهای فارس در اهواز به صورت آشکار مشخص شد. مخصوصاً بعد از پیدا شدن و خروج نفت در ١٩٠٨ در مسجد سلیمان.
انگلستان از زیاد شدن نفوذ کمونیستها بعد از جنگ جهانی اول ترسید و پایههای نظامی تازهای برای رضاخان ایجاد کرد و با بیشرمی به دوستش شیخ خزعلی پشت کرد و راههای ارتباطی بین او و قبایل عربی در عراق را قطع نمود.
تحت حمایت انگلیس، رضاخان، شاه جدید ارتشی را به فرماندهی ژنرال فضل الله روانهی اهواز کرد و او نیز منطقه را اشغال نمود و با خیانت به شیخ خزعلی او را به زندان تهران منتقل کرد و او نیز در آنجا مرد.
شایان ذکر است که شیخ خزعلی فردی شیعهی رافضی بود و ایران هم بر اهواز اسم خوزستان را برگزید. هر چند مدتی قبل از آن، آن را عربستان مینامیدند.
این رویداد در سال ١٩٢٥میلادی اتفاق افتاد. از سال ١٩٢٥ تا به امروز اهواز زیر یوغ استعمار فارس، آه و ناله میکند. فارسی که در قبال اعراب آنجا سیاستهای زیر را اتخاذ کرده است:
- جنگ با زبان عربی. و در مقابل زبان فارسی را بر ساکنان منطقه اجباری کرده است.
- انتشار مذهب تشیع بین ساکنان آن و فشار بر اهل سنت، تا جائیکه مساجد را محدودکردهاند و اجازهی ساختن مسجد در روستاها و شهرهای اهل سنت را نمیدهند.
- ساکنان عرب با زندگی عقبمانده، محرومیت، فقر و بیچارگی روبرو هستند و این در حالی است که منطقهی اصلی برای اقتصاد ایران در زمینهی نفت و صادرات آن در اهواز است.
- ایران به بلعیدن اهواز اکتفـا نکرد، بلکه به شطالعرب نیز طمع ورزید و دوباره به دنبال مطالبهی آن رفت و مطابق این قاعده عمل نمود: بگیر و مطالبه کن.
بعد از قرار داد ارضروم دوم در سال ١٨٤٧ م بین دو کشورِ طرف قرار داد، پروتکل تهران در سال ١٩١١ منعقد گردید و سپس پروتکل قسطنطنیه در سال ١٩١٣ در مقابل حرص و طمع ایران که پایانی نداشت، عراق موضوعی را خطاب به تعدادی از کشورهای سازمان ملل متحد مبنی بر حل مسئله از طریق گفتگوهای مستقیم، پیشنهاد کرد.
با نوشتن و انقعاد قرار دادی در سال ١٩٣٧ بین دو کشور ایران و عراق و به موجب قرار داد جدید، ایران محل کسب جدید به دست آورد و هفت کیلومتر از خاک عبادان [آبادان] را به همراه پایبندی و حفظ معاهدات قبلی به دست آورد. نتیجهی این قرارداد شکلگیری نهایی مرزهای بین دو کشور بود.
در ١٩/٤/١٩٦٩ ایران به طور یکجـانبه نقض قرار داد ١٩٣٧ را اعلام کرد و تهدید کرد که اگر مطالباتش برآورده نشود، از قدرت نظامی خود استفاده میکند.
همچنان این مشکل بین دو کشور برقرار بوده است. حتی اگر ایران مناطق جدیدی را در شطالعرب به دست آورد مسئله هرگز تمام نمیشود، چرا که حاکمان تهران گاهی به صراحت و گاهی با اشاره و به طور ضمنی بیان میکنند که مرز کنونی بین ایران و عراق رودخـانهی دجله است، و [ادعا میکنند] کل جنوب عراق از آنِ آنها است، چرا که در آن عتبات عالیات و مقدساتشـان قرار دارد!!.