طاعون

فهرست کتاب

خمینی و صحابه

خمینی و صحابه

١- وقتی که خمینی از حکومت اسلامی راشده حرف می‌زند، در مورد آن سه نفری که پیش از علی خلیفه بودند، خودش را به جهل و نادانی می‌زند و جـز به حکم رسول الله و علی بـه چیز دیگری اشاره نمی‌کند. او می‌گوید: «چیزی که به ضرورت شرع و عقل ثابت می‌شود و در ایام رسول الله  ج و در عهد امیرالمؤمنین ضروری بوده، حکومت است. و ضرورتش تا به امروز از بین نرفته است»[١٣٣]. و همچنین می‌گوید: «و به راستی که رسول‌الله  ج و امیرالمؤمنین می‌گفتند و عمل می‌کردند.»[١٣٤] و راز این تجاوز بر خلافت خلفا اعتقاد شیعه در خلافت علی است که شیخشان مفید آن را اینگونه بیان می‌کند:

«امامت امیرالمؤمنین بعد از نبی  ج سی سال بود که بیست و چهار سال و شش ماه، از تصرف در احکام آن به خاطر تقیه و مدارا ممنوع بود. و پنج سال و شش ماه از آن، با جهاد با منافقین عهدشکن و ستمکار و خوارج امتحان شد. و توسط فتنه‌ی گمراهان، ظلم و ستم دید. همانگونه که پیامبر  ج سیزده سال از نبوتش، به خـاطر ترس و حبس و طرد و فرار، از تصرف در احکام آن ممنوع بود که امکان جهاد با کافران و دفع (ستم) از مؤمنان را نداشت. سپس هجرت کرد و ده سال با جهاد با مشرکان و ابتلا به منافقان، زیست تا اینکه خداوند عزوجل روحش را برگرفت و در جنات نعیم اسکان داد».

٢- او بر صحـابه طعن وارد می‌کند. چون که آنهـا با دلایل مزعوم و خیـالی که بر امامت علی دلالت می‌کند مخالفت کردنـد. و می‌گوید: «در غدیرخم در حجة الوداع پیامبر  ج علی را بعنوان حاکم پس از خود تعیین کرد و از این زمان اختلاف وارد نفوس این قوم [صحابه] شد»[١٣٥].

اینجا آغاز نقشه‌ها و دسیسه‌ها در اعتقاد شیعه و در رأسشان خمینی است و می‌گویند: همانا پیامبر  ج به دسیسه‌های صحابه آگاه بود (که به خیالشان آنها منافق بودند) پس پیامبر  ج نقشه‌ای برای نابود کردن توطئه‌شان کشید و آن هم وقتی بود که هنگام بیماریشان که منجر به فوتشان شد، به تجهیز و فرستادن سپاه اسامه دستور داد و به کبار صحابه نیز دستور داد که به آن ملحق شوند تا به گمانشان مدینه از نفاق خالی شود و گرفتن بیعت برای جانشین و امام [علی بن ابی طالب] تمام شود. و این رأی را ابن ابی‌الحدید در شرح نهج البلاغه از شیعیان نقل می‌کند.

رافضی، ابن المطهر حلی، صاحب کتاب منهاج الکرامة به این نظر اقرار کرده و شیخ الاسلام ابن تیمیه در رد بر او منهاج السنة را نوشت. این سخن را شیعیان معاصر، حسن امین در دائرۀ المعارف شیعه جلد ١ صفحه ١١ و در جاهای دیگر تکرار کرده است.

خمینی به این قضیه اشاره می‌کند، و می‌گوید: «وقتی پیامبر به پیوستن به سپاه اسامه دستور داد، هیچ کسی حق تخلف و برگشت از آن را ندارد، برای اینکه در آن عصیان و سرپیچی از دستور پیامبر  ج بود»[١٣٦].

٣- خمینی صراحتاً به صحابه طعنه می‌زند و صحابی سمره بن جندب  س را متهم می‌کند که احادیث را به دروغ از زبـان پیامبر  ج روایت می‌کند. اومی‌گوید: «در راویان کسانی بوده‌اند که از زبان پیامبر  ج احادیثی را نقل کرده‌اند که پیامبر آن را نگفته چه‌بسا راوی‌ای مانند سمره بن جندب احادیثی را به دروغ روایت می‌کند که کرامت امیرالمؤمنین را خدشه‌دار می‌کند».

دربـاره‌ی معاویه  س می‌گوید: «و مانند این، در زمان معاویه اتفاق افتاد. او مردم را براساس ظن و گمان و تهمت، یا به قتل می‌رساند و یا زمان‌های طولانی حبس می‌کرد و یا آنها را از خانه و کاشانه‌شان به ناحق تبعید می‌کرد، فقط به این خاطر که می‌گفتند: پروردگار ما اللّه است».

دربـاره‌ی حکومت معاویه  س می‌گوید: «حکومت معاویه، به هیچ عنوان حکومتی اسلامی نبوده و از هیچ جهت، شبیه آن نبوده است»[١٣٧].

و نیز در فصل گذشته، سخن او را درباره‌ی معاویه  س نقل کردیم که می‌گوید: «در دنیا مستحق لعنت مردم، و در آخرت مستحق عذاب خداوند می‌باشد».

شگفتا از کسی‌که گمان می‌برد، خمینی نصوص کتاب کافی را مورد استناد قرار نمی‌دهد. در کتاب کافی آمده که صحابه مرتد شدند مگر سه نفر - قبلاً ذکر شد - و همچنین آمده که خداوند به سه نفر نگاه نمی‌کند و با آنها حرف نمی‌زند و برای آنها عذاب دردناکی است. آن سه‌نفر عبارتند از: «کسی که ادعای امامت کند در حالی که حقی در آن ندارد. و کسی که با امامی بیعت کند که از طرف خدا، منصوب نشده است. و کسی که گمان کند آن دو نفر - یعنی ابوبکر و عمر  ب - از اسلام بهره‌ای دارند».

یکی از بزرگان حنفی معاصر ذکر می‌کند که با شیعه‌ای که با اسم شافعی یا حنفی به دانشگاه الازهر آمده بود، گفتگو کرد. و به او گفت: اهل سنت، اهل بیت را دوست دارند و بر شما واجب است که هیچ کینه‌ای نسبت به مردان صدر اسلام به خصوص ابوبکر صدیق و عمر فاروق  ب نداشته باشید و از او خواست که صادقانه جواب دهد و تقیه‌ی شیعه و سازش سیاسی را به کار نبرد و شهامت و صراحت داشته باشد.

او نیز که احساساتش برانگیخته شده بود در مقابل جمعیت در جواب گفت: امامی در زیر این آسمان آبی وجود ندارد که به اسلام این دو معتقد باشد چه برسد به نداشتن کینه نسبت به آنها.

شیخ می‌گوید جمعیت از صراحت و جرأت وی شگفت زده شده بودند چرا که الأزهر او را بعنوان سنی پذیرفته بود و در مدرکش درج شده بود که در کارش تخصص دارد.

٤- قبلاً تأیید خمینی و همفکرانش را درباره‌ی کتابی که، ادعای دو صنم قریش (لعن دو صنم قریش یعنی دو بت قریش که منظورشان ابوبکر و عمر است) را در بردارد، آوردیم. آنها گمان می‌کنند که هرکس این لعنت را بخواند فضل و اجر بزرگی دارد. در کتاب دیگرشان (ضیاء الصالحین ص ٥١٣ چاپ دوازدهم سال ١٣٨٩) آمده است از امام سجاد روایت شده؛ هرکس هرصبح یکبار بگوید: «اللهم العن الجبت والطاغوت». «پروردگارا معبودان ناحق و طاغوت (منظورشان دو خلیفه رسول الله، ابوبکر و عمر است) را لعنت کن».

خداوند متعال هفتـاد هزار حسنه برایش می‌نویسد و هفتـاد هزار گناه را از او پـاک می‌کند و هفتـاد درجه مقامش را بالا می‌برد. و از حمزه نیشابوری روایت شده که گفت: آن را برای ابوجعفر باقر ذکر کردم. گفت: «هفتاد هزار هزار نیازش برآورده می‌شود و همانا خداوند واسع و کریم است .. سپس گفت: هرکس، هرصبح یکبار، آن دو، را لعنت کند تا وقتی که صبح می‌کند گناهی بر او نوشته نمی‌شود».

آنها با این دعا و دعاهای دیگر، عبادت می‌کنند که همه‌ی این دعاها لعنت و طعنه به نسل اول، صحابه  ش را در بر دارد.

اراده‌ی خداوند بر این تعلّق گرفت که یکی از علمای اهل سنت به دیدار کشوری شیعه‌نشین برود و بیش از هفت ماه در آنجا بماند و از مسجدها و مدارس و مناطقشان دیدار کند و در محافل عَزا و ماتمشان حاضر شود. او به حلقه‌های درسشان در خانه‌ها و مساجد و مدارسشان رفت. و در کتابی به نام «الوشیعة في نقد عقائد الشيعة». «سطوری در نقد عقائد شیعه» پرده از کفریات و منکرات شیعه برداشت.

ایشان در بعضی از مشاهداتش می‌نویسد: «اولین چیزی که در بلاد شیعه می‌شنیدم و بسیار ناخوشایند بود، لعنت کردن صدیق و فاروق و مادران مؤمنان سیده عایشه و سیده حفصه بود و همچنین لعنت تمامی مردان عصر اول اسلام در همه‌ی خطبه‌ها و محافل و مجالس، از ابتدا تا آخر بود. و نه تنها در محافل و مجالسشان بلکه در لابلای کتاب‌ها و مقالات و در کلیه‌ی ادعیه‌ی زیارات نیز موجود بود حتی تشنه‌ای آب نمی‌نوشید مگر اینکه لعنت می‌کرد. و در هر حرکتی و هر عملی صلوات بر محمد و آل محمد و لعنت صدیق و فاروق و عثمان وجود داشت».

[١٣٣]- «حکومت اسلامی» ص٢٦.

[١٣٤]- همان ص٧٤.

[١٣٥]- همان ص١٣١.

[١٣٦]- همان ص٦٩.

[١٣٧]- همان ص٧١.