طاعون

فهرست کتاب

تکذیب و باطل نمودن یک دروغ

تکذیب و باطل نمودن یک دروغ

دشمنان اسلام، از جمله شرق‌شناسان و غرب‌شناسان در قبال پیروزی‌هایی که به دست مسلمانان علیه فارس صورت پذیرفت، موضع عجیب و شگفت‌آوری، گرفته‌اند. آنان در تلاش برای یافتن عللی هستند که با آن، دلاوری‌های شگفت‌انگیز این پیروزی‌ها را از بین ببرند. و بعد از تفکر طولانی مدت می‌گویند: هنگام ظهور اسلام در سرزمین فارس، پیری و مریضی شایع شده بود. و این از سنت‌های تاریخ است که دولت قوی و جوان و تازه نشأت گرفته بر دولت ضعیف و پیر و شکننده، غالب و پیروز خواهد شد. این سخن به طور کلی به علل زیر که شرح داده خواهد شد، غیر قابل قبول است:

کسری انوشیروان چند سال قبل از فتوحات اسلامی اقتدار دولت فارس را بازگردانده بود و روح قدرت و جوانی را در آن دمیده بود. و با غلبه بر مزدکیان اصلاحات مالی، اداری و نظامی را به اجرا در آورده بود. سپس کسری پسر هرمز آمد و دولت فارس را در زمان خود در اوج عظمت و قدرت قرار داد. و بیشتر کشورهای جهان در برابر آن مطیع شدند.

درسال سیزدهم هجرت رستم و فروزان، اجتماعی را بر پا نموده و بر نصب یزدگرد - که از فرزندان کسری - بود، به عنوان حاکم توافق کردند. یزدگرد پسری بیست و یک ساله بود و استانداران به او اعتماد کرده و بر - حاکم بودن او - اجماع نموده و بلکه شادمان شدند. و سلطه و قدرت او در میان آنان فزونی یافت و آنها نیز شوکت و مجد او را تقویت نمودند[٢٨].

اما درباره‌ی رستم، فرمانده‌ی ارتش فارس، باید گفت که قدرت و زیرکی او ضربالمثل [و زبان‌زد] شده بود. او از کم‌نظیرترین فرماندهـان فارس بود و رهبری و فرماندهی ارتش فارس که در تعداد و آمادگی چندین برابر ارتش اسلام بود، در دست او بود.

جنگ‌های مسلمانان با فارس، جداً شدید و دشوار بود. و هفت سال به طول انجامید. در این مدت مسلمانان شهرها را فتح می‌کردند و با آنها پیمان می‌بستند و سپس آنان پیمان‌شکنی می‌کردند، اهالی عرب حیره، سه بار عهد خود را شکستند. اعراب الأنبار هم بارها عهدشکنی کرده و از فارس جانبداری نمودند.

بنابراین مسلمانان، همزمان با اعراب و فارس می‌جنگیدند.[٢٩] [و بحث قومیت اصلاً مطرح نبود] در این درگیری‌ها بیش از بیست‌هزار نفر از مسلمانان با شهادت‌طلبی کشته شدند.

خالد بن ولید به آگاهی و شجاعت سربازان فارس گواهی داد و گفت: «من در روز موته جنگیدم که نُه بار شمشیر از دستم افتاد. و من با هیچ قومی، همچون اهل فارس پیکار نکرده‌ام. و از میان اقوام فارس نیز با هیچ قومی مانند اهل ألیس نجنگیده‌ام.»[٣٠]

مسلمانان از جنگ با اهل فارس می‌ترسیدند و جنگ با عرب یا روم را به جنگ با آنان ترجیح می‌دادند، چرا که آنان از نظر سیطره و قوت و شدت جنگ با سایرین متمایز بودند:

هنگامی‌که ابوبکر صدیق  س فوت نموده در شب سه‌شنبه دفن گردید، عمر  س جانشین او شد و مردم را برای جنگ با اهل عراق تشویق نمود. و ثواب و پاداش آن عمل را برای آنان یادآوری و آنان را بر این کار ترغیب و تحریض نمود. اما هیچ‌کس برنخاست. چرا که مردم از قوت و شدت جنگ با فارس کراهت داشتند. سپس آنها را در روز دوم و سوم هم به این کار فراخواند، اما باز هم هیچ‌کس برنخاست. سپس مثنی بن حارثه سخنرانی نیکو و تأثیرگذاری نمود و به آنان خبر داد که خداوند   به دست خالد بیشتر سرزمین عراق را فتح نموده است. و اموال و املاک و کالاهای آنان را به غنیمت گرفته است. اما در روز سوم هم کسی برنخاست، تا اینکه در روز چهارم اولین کسی که داوطلب این کار شد، ابوعبیده بن مسعود ثقفی بود و به دنبال آن مردم ندای لبیک سر دادند و امر را اجابت نمودند[٣١].

آیا پس از وقوع جنگی که هفت سال طول کشید و در طی آن بیست هزار نفر از مسلمانان شهید شدند و بعد از گواهی خالد بن ولید  س به قدرت و شجاعت فارس و روایت ابن کثیر مبنی بر کراهیت مسلمین از جنگ با فارس، کسی باز هم می‌تواند بگوید که فارس در آن زمان در حالت احتضار [و ضعف] قرار داشت؟!.

هیچ پیری و ضعفی در کار نبود، بلکه مسلمانان در حالی جنگیدند که یکی از این دو امر نیکو را برگزیده بودند: پیروزی و یا شهادت. آنها محققاً در این راه صبر نموده و در برابر دشمنان شکیبایی ورزیدند و این‌ها علی‌رغم طولانی بودن راه و نیرنگ اعراب عراق و شجاعت و جان بر کفی اهل فارس بود. آنها صادقانه فقط از خداوند   نصرت و پیروزی را طلبیدند. و خداوند   هم دعایشان را اجابت نمود و آنان را بر دشمنانشان که در قادسیه و سپس نهاوند و سپس مدائن شکست خورده بودند، پیروز گردانید. و فرمانده‌ی ارتش اسلام، سعد بن ابی وقاص وارد کاخ کسری شد، در حالی‌که این آیه را قرائت می‌نمود:

﴿كَمۡ تَرَكُواْ مِن جَنَّٰتٖ وَعُيُونٖ٢٥ وَزُرُوعٖ وَمَقَامٖ كَرِيمٖ٢٦ وَنَعۡمَةٖ كَانُواْ فِيهَا فَٰكِهِينَ٢٧ كَذَٰلِكَۖ وَأَوۡرَثۡنَٰهَا قَوۡمًا ءَاخَرِينَ٢٨ [الدخان: ٢٥-٢٨].

«چه باغ‌ها و چشمه‌سارهای زیادی از خود به جای گذاشتند! و کشتزارها و اقامتگاه‌های جالب و گرانبهائی را و نعمتهای فراوان (دیگری) که در آن شادان و با ناز و نعمت زندگی می‌کردند این چنین بود (ماجرای آنان) و ما همه‌ی این نعمت‌ها را به قوم دیگری دادیم».

سعد هرچیز نفیس و گران‌بهایی را که در کاخ کسری بود به‌سوی امیرالمؤمنین عمر بن خطاب  س فرستاد. عمر  س پس از گرفتن این اشیاء گران‌بها آن را در مسجد نبوی برد و این جمله را زمزمه می‌کرد: «قومی این‌ها را به امانت داران سپردند!!»

و علی بن ابی طالب  س نیز فرمود: «تو پـاک و امانتدار بودی، در نتیجه آنـان نیز (به تبعیت از تو) امانتداری نمودند. و اگر تو خیانت و ناپاکی می‌نمودی آنـان نیز خیانت می‌کردند».

سپس عمر  س آن‌ها را بین مسلمانان تقسیم نمود و به علی قطعه‌ای از یک گلیم رسید که آن را به قیمت بیست هزار فروخت.

امام بیهقی / و امام شافعی  / ذکر نموده‌اند که عمر بن خطاب  س دو النگوی کسری را به سراقه بن مالک بن جعشم داد و به او گفت: «بگو سپاس برای خداوندی که آن دو را از کسری پسر هرمز گرفته و به سراقه بن مالک که یک اعرابی از قبیله‌ی بنی مدلج است، بخشید»[٣٢].

سپس عمر پس از یک سخنرانی و تبیین اینکه کسری به خاطر ظلم و ستمش نابود شد، غنیمت‌ها را بین مسلمین قسمت نمود و بیان نمود که عدل اساس حکومت و رمز استمرار و دوام آن است. با این اخلاق، مسلمانان سرزمین فارس را فتح نمودند و میراث‌دار ایوان کسری شدند. و خورشید از اراضی و ایالت‌های اسلامی غروب نمی‌کرد. [اشاره به وسعت قلمرو اسلامی].

[٢٨]- بدایه و نهایه، ج٧، ص ٣٠.

[٢٩]- مراجعه کنید به کتاب فتوحات اسلامی در قرن اول اثر دکتر شکری فیصل.

[٣٠]- تاریخ طبری، ج ٤-١، ص ٢٠٤٨.

[٣١]- بدایه و نهایه ابن کثیر، ج ٧، ص٢٦.

[٣٢]- بدایه و نهایه از ابن کثیر، ج ٧، ص ٦٨.