چرا یاران خمینی از تصریحات روحانی برائت میجویند
هنگام بحثمان از طمعهای رافضه در خلیج، بیان کردیم که آنها این طمعها را از اجداد مجوسی خود به ارث بردهاند و این طمعها ریشههای عمیق [در وجود آنان] دوانیده است. و نقشهای که آنها در خلال نیم قرن گذشته داشتهاند، از سوی آیات قم و نجف رهبری و برنامهریزی شده است، نه از سوی شاه همانطور که خود آنها شایعه میکنند.
دلایل اینکه شیعیان خلیج، بطور قابـل ملاحظهای بعد از آغـاز انقلاب خمینی فعـال شدهاند را نیز آوردیم. بدنبال این انقلاب، آنهـا صفوف خود را از نو سازماندهی کردند و به توزیع سلاح پرداختند و رادیو آبادان خواستار آزادی مکه، قبل از آزادی قدس شد و حکومت بازرگان نیز، از دست برداشتن از جزایر [سه گانه] عربی اشغال شده سرباز زد و مسئولین ایران تأکید کردند که این خلیج، خلیج فارس است و تفاسیر تاریخی آنها از این کلمه نشان میداد که تمام اسکلهها و سواحل در دو ساحل [جنوبی و شمالی] خلیج، از شرق تا غرب فارسی است. [یعنی تمام آن را میخواهند].
و کسانیکه حوادث کویت و بحرین را تحریک میکردند نمایندگان خمینی بودند و نه نمایندهی روحانی. تنها روحانی نبود که این تصریحات را بیان داشت، بلکه سایر شخصیتهای مسئول از جمله آیتالله حسین منتظری، رئیس مجلس قانونگذاران و خطیب جمعهی شهر تهران نیز این تصریحات را بیان کرد.
بعد از اینکه جوّ سیاسی بین ایران و دولتهای خلیج، تیره شد و نزدیک بود که اتفاقاتی بیفتد، مسئولین ایرانی به سرعت خود را از تصریحات روحانی، جدا کردند و سوریه را در این اختلاف میانجی و سفیری را نیز در بحرین معین کردند. و صادق طباطبایی معاون نخستوزیر به دیدار بحرین رفت تا آرامش و اطمینان خاطر آنان را جلب کند و اوضاع را به حالت عادی برگرداند.
سؤالی که در اینجا مطرح میشود، این است که: چرا یاران خمینی از تصریحات روحانی برائت جستند؟!.
دستگاههای اطلاعرسانی در جواب این سؤال، اختلاف نظر دارند.
روزنامههای پیرو عراق گفتند: «ایران در برابر تهدیدهای شجاعانهی عراق، این کار را کرده و عراق میداند که چه بگوید».
اما روزنامههایی که دولتهای خلیج و شبه جزیرهی عربستان، آن را اداره میکنند، گفتند: «عربستان سعودی و دولتهای خلیج تلاش کردند که یک دولت و ارتش واحد تشکیل دهند و مانورهای نظامی در این دولتها برگزار شد و موضع تفاهم و همکاری و ارتباط بین دولتهای خلیج و عراق، بیش از حد شد. و ایران انتظار این چنین موضعی را نداشت».
امـا روزنـامههای تحت حمایت ایـران و سوریه گفتند که انقلاب ایران از این تصریحات برائت میجوید و روحانی مسئول نیست و هیچ ارتباطی به حکومت [ایران] ندارد و در فضای آزاد و دموکراتیک، هر انسانی هر آنچه را که اعتقاد و به آن ایمان دارد، بدون ترس و لرز بیان میکند.
تمامی این گفتهها قانـع کننده نیست و در هیچ کدام، دلیلی که نفس و درون انسان را به آرامش و اطمینان برساند وجود ندارد. هنگامیکه انقلاب ایران بر سرکار آمد، با تندی و شدت با دولتهای خلیج شروع به صحبت کرد و میدانست که حکومت سعودی نزد دولتهای خلیج، حکم مادر مهربان را دارد و روابط سعودی با خلیج از یک سو و سعودی با عراق، از سوی دیگر، بسیار قوی است.
خمینی میداند که این دولتهـا هرگز دست روی دست نمیگذارند و به عنوان مثـال تجـاوز به بحرین، به معنای تجاوز به عربستان سعودی، عراق، کویت و سایر دولتهای خلیج خواهد بود و بیشتر کشورهای عربی، با دولتهای خلیج، ضد ایران خواهند ایستاد. ایران به طرق گوناگون این را میدانست. از جمله از طریق شیعیان خلیج که مناصب مهمی را در وزارتدفاع و امورخارجه و کشور، در این دولتها بر عهده داشتند. و نیز تاجران ایرانی که شریک امیران و شیوخ و نمایندگانشان بودند، بعد از اینکه توانستهبودند هویت خلیجی را برای خود به دست آورند. و نیز از طریق منابع دیپلماتیک خود و همپیمانانشان از حکام عرب این مطلب را میدانستند. ایران حقیقتاً بر ضد خلیج، شروع به فعالیت کرد و برای جهان این قضیه آشکار نبود. خمینی نمایندهای از سوی خود در بحرین و کویت تعیین نمود و شیعیان خلیج را به شکل منظم و همزمان تحریک میکرد. تا اینکه حادثهای رخ داد که تهران حسابش را نکرده بود. ناگهان بعد از اولین تصریحاتی که روحانی در ماه ششم سال ١٩٧٩ انجام داده بود، افراد مسلح به دانشکدهی افسری در شهر حلب سوریه حمله کرده و با همکاری جانشین فرماندهی مسئول دانشکدهی نظامی، عدهای از دانشجویان نصیری را کشتند. بعد از این حادثه گروههایی به طور منظم [و برنامهریزی شده] اقدام به ترور تعداد زیادی از رهبران نصیری ارتش و دانشگاهها و وزارتخانهها و سایر مؤسسات همسو با دولت کردند.
حکومت نصیری موضعی تند و شدید اتخاذ کرد و بیش از ١٥ جوان از جوانان دعوت اسلامی را اعدام کرد و صدها نفر از آنها را بازداشت و در زندانها و قسمتهایی که زندانهای ساواک و بازداشتگاههای باستیل،[٢٨٤] در مقابلش چیزی نبودند، شکنجه نمود. آنها فکر میکردند که شدت آنها حوادث را تحت کنترل در خواهدآورد و مانع درگیری و بحران میشود. اما وضع داخلی سوریه همچنان بحرانیتر میشد و ترورها به شیوهای برنامهریزی شده و عجیب و غریب و دهشتناک صورت میپذیرفت. در ابتدا فردی را که میخواستند ترور کنند، تهدید میکردند و سپس در زمان معین او را کشته و از انظار عمومی متواری میشدند. حکومت خود را برای متوقف کردن این سلسله حوادث، عاجز و ناتوان یافت. امور نابسامان شد و حکومت سوریه -همانگونه که خودشان میگویند - تلسم شده بود.
ساقط کردن حکومت سوریه به دلایل زیر، به معنای ضربهای شکننده برای یاران خمینی است:
به موجب سند صادر شده از رهبران نصیری و شیعه در تاریخ ٣/٧/١٣٩٢ه.ق نظام سوریه یک نظام رافضی است.
حکومت سوریه، شیعیان در لبنان را حمایت کرده و طمعهایی را که آنها به دنبالش هستند، برایشان محقق میسازد.
سقوط حکومت سوریه، به نفع قدرت حکام عراق است و همینطور برعکس، یعنی قوت و استمرار این حکومت، ضعفی برای حکومت عراق است، چرا که عراق را بین دو فک گازانبر، که ایران در شرق و سوریه در غربش است، قرار میدهد.
سوریه موقعیت جغرافیایی خیلی مهمی دارد و تسلط بر آن به معنای تسلط بر سرزمین شام است و همکاری آن با ایران و شیعیان جهان عرب به معنای مصیبتی به شدت غمناک است. از خداوند ﻷ میخواهیم که ما را از شر آنان دور کند. [آمین]
از سوی دیگر ایران نمیتواند در جبهههای متعدد درگیری داشته باشد. درگیریهای داخلی با کردها و اعراب و ترکها و بلوچها از یک سو، درگیری در خلیج و عراق از سوی دیگر و درگیری در سوریه بعنوان جبههی سوم. و کم کردن فعالیتهایش در خلیج. و سقوط نظام سوریه چیزی است که برای حکومت ایران بدیل و جانشینی ندارد و از بقیه مهمتر است.
دلایل و شواهد زیر را در دفاع از صحبتهایمان میآوریم:
[٢٨٤]- زندانی مخوف در فرانسه.