محبت ابوهریره برای رسول خدا جو ملازمتش او را:
ابوهریره رسول خدا را به شدت دوست داشت. او خودش به این دوست داشتن اعتراف مینماید و میگوید: «ای رسول خدا هر گاه تو را میبینم، باعث خوشحالی و چشم روشنیام میشوی» [۶٩]. این محبت به کلی بر او مستولی گردیده بود، تا آنجا که شنیدن یک حدیث از دهان رسول خدا جیا بزرگان صحابه را بر هزار رکعت نماز سنت ترجیح میداد. او در این زمینه میگوید: «بابی از علم را که یاد میگیریم از هزار رکعت نماز سنت نزد ما محبوبتر است» [٧۰].
آری! محبت رسول خدا آتشی در درون او برافروخته بود. آنچنان که هر گاه نام رسول خدا جرا میشنید، کنترل خود را از دست میداد و تا سرحد بیهوشی گریه میکرد.
ترمذی با سند حسنی که به شفی اصبحی [٧۱]ختم میشود: «صورتی صادق از آنچه در اثر این محبت عظیم بر ابوهریره مستولی میشد» برای ما نمایان کرده است. شفی وارد مدینه گردید: مردی را دید که مردمی اطراف او را احاطه کردهاند. گفت: این مرد کیست؟ گفتند: ابوهریره است به او نزدیک شدم تا مقابل او نشستم و او برای مردم سخنرانی و صحبت میکرد. چون سخنرانیاش به پایان رسید و اطرافش خلوت شد، به او گفتم: از تو به حق میطلبم که حدیثی را به من بگویی که رسول خدا جآن را به تو فرموده و تو آن را فهمیده و درک کرده باشی؟ ابوهریره گفت: این کار را میکنم و حدیثی را برای تو بازگو میکنم که رسول خدا جآن را به من فرموده و من آن را تعقل کرده و یاد گرفتهام. بعد آه و ناله وگریهی شدیدی شروع کرد.
و انسان زمانی این کار را میکند که شوق فراوانی برای دیدار دوستش داشته باشد و بر او تاسف بخورد و حب لقای او را داشته باشد [٧۲].
شفی اصبحی صحبت خود را ادامه داد و چگونگی آه و ویلاهای ابوهریره را قبل از روایت حدیث در مرتبههای دوم و سوم و چهارم برای ما توصیف میکرد، گوید: رسول خدا جآن را شخصا و در این اتاق – که غیر از من و او کس دیگری همراه ما نبود – به من گفته است، بار دیگر فغان و وایلا را شروع کرد، بعد به خود آمد، دستی بر صورت خود کشید و گفت: حدیثی را برای تو باز میگویم که رسول خدا جآن را به من یاد داده، من و او تنها در این اتاق بودیم و کسی همراهمان نبود، دوباره آه و واویلای دیگری کشید. بعد به خود آمد و دست بر صورت خود کشید و گفت: شروع میکنم. حدیثی را برایت بازگو میکنم که رسول خدا جآن را به من یاد داد و من او تنها در این اتاق بودیم و کسی همراهمان نبود، دوباره آه و واویلا و فغان شدیدی شروع کرد. بعد بر صورت و رویش بر زمین افتاد. مدتی طولانی او را بر خود تکیه دادم، بعد به هوش آمد و گفت: رسول خدا جبه من فرمود: «اگر روز قیامت فرا رسید، خداوند تبارک و تعالی به میان بندگان فرود میآید تا میان آنها قضاوت کند....» بعد حدیثی طویل و دور و درازی در مورد عذاب کسی که قرآن تلاوت میکند یا مال خود را میبخشد یا جهاد میکند ولی هدفش از این کارها کسب ستایش و مدح مردم و ریاکاری است، ذکر کرد [٧۳].
و هیچ دلیلی برای اذیت کردنهای افراد بدخواه و مبغض ابوهریره وجود ندارد که بیایند، گمان ببرند و بگویند ابوهریره این کار را از باب ریاکاری انجام داده است. زیرا شیون کردن و فغان مردان به هنگام بردن نام رسول خدا ججزو حالت برخی از اصحاب بود که چون رسول خدا جرا یاد میکردند و نام او را بر زبان میآوردند، به گریه میافتادند، از جملهی آنها حضرت ابوبکر صدیقسبود. اوسط پسر عمرو بجلی صورت دیگری از ابوبکر صدیق برای ما حفظ کرده که همچون ابوهریره به هنگام یاد رسول خدا به گریه میافتاد.
اوسط گوید: «یک سال بعد از وفات رسول خدا جبه مدینه آمدم. ابوبکر را یافتم که برای مردم خطبه ایراد میکرد و میگفت: رسول خدا جدر یک سال قبل در میان ما به خطبه برخاست، سه بار اشک و گریه گلو و چشمان او را گرفت. بعد گفت: ای مردم سلامتی و عافیت را از خدا طلب کنید...» [٧۴].
این محبت و علاقهی شدید، ابوهریره را بارهای بار بر میانگیخت و تشویق میکرد که هنگام نقل حدیث از رسول خدا جاو را بسیار یاد کند تا از نام و یاد او شرف کسب کند و با نامهای او انس بگیرد. بارها میگفت: «شنیدم که رسول خدا صادق و مصدوق، ابالقاسم، صاحب این حجره جمیگفت» و یا میگفت: «شنیدم محبوبم اباالقاسم جمیگفت» و او را «نبی توبه» و امثال این کلمات نام میبرد.
میبینیم که خداوند متعال این مقدار فراوان از ایمان و محبت پیغمبر خود را در قلب ابوهریره قرار داده بود که او را وادار میکرد خود را برای مصاحبت، ملازمت و رفاقت او، نه تنها در مسجد و صفه بس، که در غزوات و سفرها، حتی هنگام رفتن به بازار آماده گرداند. او را میبینیم که گفت: «در یکی از بازارهای مدینه در خدمت رسول خدا جبودم. او بازگشت، من هم بازگشتم». یا همراه او به عیادت مریضها میرفت. زیرا پیغمبر خدا جبه عیادت مریضی که مبتلا به کسالت و بیماری بدمزاجی شده بود، رفت و ابوهریره در خدمت او بود. میگوید: زمام شتر رسول خدا جرا میگرفتم وتا زمانیکه او سوار نمیشد و روی پشت آن قرار نمیگرفت رهایش نمیکردم و بعد میفرمود: «پروردگارا شما صاحب و همراه سفر هستی». یا همراه با اوجدر باغها به گردش میرفت در این زمینه میگوید: همراه رسول خدا در نخلستان برخی از اهل مدینه گشت میزدم یا در سفرها به خدمتگذاری از رسول خدا جبر میخاست و میگوید: «شانه گوشتی از دیگ عباس، برای رسول خدا جبردم، آن را تناول کرد و خورد» اگر امری از امور رسول خدا جبر او پنهان میماند که نمیتوانست آن را ببیند یا بشنود در مورد آن از او سوال میکرد و مثلا میگفت: «پدر و مادرم فدایت آیا به یاد داری که میان الله اکبر تحرم و شروع قرائت فاتحه سکوت کردی، این سکوت چه بود؟ گفت: میگویم...». یا دربارهی شایستهترین افراد به شفاعت او جاز او سوال میکرد چنانچه میآید و در مورد ابتدا و شروع نبوت از او سوال کرد، از ابی پسر کعب منقول است که ابوهریرهساز مسائلی که دیگران به خود جرات نمیدادند، از وی سوال کنند، از رسول خدا جسوال میکرد. عرض کرد ای رسول خدا ج، اولین چیزی که امر نبوت بدان شروع شد، چه چیز بود؟ رسول خدا ججواب سوال او را داد و امر آن را برای او تعریف نمود و توضیح داد. و سوالات دیگری از این قبیل و مسائل فراوان و گوناگون دیگر.
این محبت فراوان و این ملازمت دایمی و این جرات بر سوال، از امور پنهان و مخفی، همهی اینها دست به دست همه داده و فرصت و زمینه را برای ابوهریره فراهم کردند که بر بسیاری از احول و اوضاع رسول خدا جاطلاع پیدا کند که غیر او بر آن اطلاع نداشتهاند. لذا تنها او آن را روایت کرده است. مانند این که او فرصت پیدا کرده بود که فرمودههای رسول خدا جرا به صورت عالی و بدون اشتباه حفظ کند و فراوان از او روایت نقل نماید.
حال نظری بر همت بلند ابوهریره بیفکنیم. هنگامیکه رسول خدا جاو را به سوی برخی از غنایم فراوان فرا خواند و گفت آیا از این غنایم چیزی از من نمیطلبی؟ در جواب گفت: از تو میخواهم که از آنچه خداوند به تو یاد داده است به من یاد بدهی.
پس خدا و رسول او راستی و درستی این خواستهی او را دانسته و تصدیق کردهاند و او سرانجام از جملهی علماء گردید.
تتبع الهدی في شوق وفي لهف
وراح من نبعه الروحي یرتشف
والقلب یـــلزم من یهوي فیتبعه
وذاک سرّبه الأرواح تــــا تلف
ومن سعي خلف (طه) في سیرته
فسیعه دون ریب کله شـــــرف
با شوق و اشتیاق فراوان در پی هدایت به حرکت در آمد و رفت که از سرچشمههای روحی او مینوشید و میمکید. دل ملازم و همراه کسی خواهد بود که آرزویش میکند و به دنبالش به حرکت درمیآید و این سرّی است که تنها روحها بدان الفت میگیرند. هر کس در راهپیمایی خویش به دنبال طه (حضرت محمد) به حرکت درآید، همهی سعی و تلاش او بدون شک شرف و عزت خواهد بود.
[۶٩] مسند احمد ج ۲/ص۲۲۲ و المستدرک ج ۴/ص۱۶۰ با سند صحیح [٧۰] بخاری به صورت معل با سندی غیر موصول تاریخی روایتش کرده است. [٧۱] او ابوعثمان پسر ماتع یکی از مشاهیر تابعین است. زندگینامهاش در التهذیب ج ۴/ص۳۶۰ آمده است. [٧۲] غریب الحدیث لابن عبید ج ۴/ص۱۵٩ [٧۳] الترمذی ج ٩/ص۲۲۶ در المستدرک نیز ج ۱/ص۴۱۸ آمده است. [٧۴] سند احمد ج۱ ص ۱٧۳