قاضیان مصر و در میان آنها:
عبدالرحمن بن حجیره خولانی از تابعین جای ثقه و اطیمنان قاضی دیار مصر بود [۳۶٩].
و از میان طبقات که بعد از او بودهاند، فقیه دانشمند امام هوشمند لیث بن سعد روایات فراوانی از زهری از شیوخش از یاران ابوهریره دارد و همچنین از مقبری از ابوهریره و غیر اینها [۳٧۰].
و قاضی مرو عبدالله بن بریده بن حصیب اسلمی [۳٧۱]مورد اطمینان، و پدرش یک صحابی معروف بود.
قاضی صنعا هشام بن یوسف [۳٧۲]او روایات فراوانی در صحیح البخاری از معمر از زهری از ابی سلمه و حمید ـ دو تن از پسران عبدالرحمن بن عوف ـ از ابوهریره، و از زهری از ابن المسیب از ابوهریره دارد [۳٧۳].
یکی از لطیفههای ظریف اینکه؛ چهار نفر از تابعین قاضی در سند یک حدیث از ابوهریره گرد آمدهاند که یکی از آنها خلیفهی راشد عمر بن عبدالعزیز است، زیرا او قبل از خلیفه شدن قاضی بود.
بخاری گوید: «احمد بن یونس برای ما نقل کرد او هم از زهیر، از یحیی پسر سعید گوید: ابوبکر بن محمد بن عمرو بن حزم خبر داده که عمر بن عبدالعزیز بدو خبر داده که ابوبکر بن عبدالرحمن بن حارث بن هشام بدو خبر داده که از ابوهریره شیند میگفت: رسول خدا جفرمود: «هر کس عین مال خویش را نزد مرد یا انسان مفلسی بیابد او شایستهتر به آن است تا غیر او» [۳٧۴].
یحیی پسر سعید انصاری است و در سند حدیث چهار نفر از تابعین وجود دارند که او اولین آنها است و همگی مسوولیت قضاوت را به عهده داشتهاند [۳٧۵].
ابن ماجه نیز [۳٧۶]این حدیث را از لیث بن سعد از یحیی بن سعید روایت میکند و قبلا سخن از لیث را در مبحث قاضیان مصر به میان آوردیم. بنابراین در سند ۵ نفر قاضی وجود دارند.
و از طبقات پایینتر از کسانیکه نامشان در یکی از صحیحین یا هر دوی آنها آمده است، میتوان اشخاص زیر را نام برد:
قاضی یمامه: ایوب بن نجار حنفی
قاضی کرمان: حامد بن عمر البکراوی الثقفی
باز قاضی کرمان: حسان بن ابراهیم العنزی
قاضی موصل و طبرستان و حمص: حسن بن موسی الأشیب
قاضی موصل و ارمنستان: علی بن سهر القرشی الکوفی
قاضی حمص: محمد بن ولید الزبیدی از شاگردان زهری
قاضی بغداد: محمد بن یزید الرفاعی
قاضی اندلس: معاویه بن صالح الحضرمی
قاضی مرو: نضر بن شمیل المازنی، لغتدان مشهور
قاضی مدائن نزدیک بغداد: یحیی بن زکریا بن ابیزائده
بدین وسیله تعداد ۴٩ نفر قاضی ـ چه آنهایی که او را دیدهاند و از وی حدیث شنیدهاند و چه آنهایی که حدیث او به واسطهی دیگران به او رسیده است ـ که رکن دستگاه قضایی دوران تابعین و اتباع تابعین به شمار میآیند، همگی از ابوهریره حدیث روایت کردهاند. پس آیا شایسته است و جا دارد که حسن ظن افراد شکبرانگیز نسبت به ابوهریره بیشتر از حسن ظن این بزرگواران باشد که فحص و جستجوی احوال رجال نزد آنان به عنوان اخلاق و عادت خود به خودی ـ در نتیجهی کار روزانهشان در فصل خصومتها و استماع شهود ـ تلقی میگردید؟
تشدد به خرج دادن در زمینهی مورد اطمینان دانستن رجال حدیث، یک ویژگی عام امر قضاوت به شمار میرفت، بنابراین حال و وضع بعضی از این قضات که در عدالت و فهم و آگاهیشان سرآمد روزگار و ضربالمثل همگان بودند ـ امثال شعبی و شریک و عمر بن عبدالعزیز خلیفه، ابی برده و ابن شبرمه و حسن بصری و لیث، چگونه باید باشد؟!
حتی بعضی از قاضیها در کار قضاوت روزانهشان نیازمند ابوهریره بودند که حکم رسول خدا جرا در زمینهی برخی از امور قضایی که برایشان پیش میآمد به آنها یاد دهد. مانند (عمر بن خلده زرقی که قاضی مدینه بود. او گوید: همراه یکی از یارانم که مفلس گشته بود خدمت ابوهریره آمدیم...) [۳٧٧]بعد حکم آن را بیان کرد.
آیا شایسته است کسی که مرجع قاضیها بود و احکام را برای آنها تمییز میکرد و احکام آنها را مبرم مینمود برای ما مرجع تلقی نشود؟!
بعد ملاحظه میکنیم که گروهی از مشاهیر زهاد و پارسایان و عابدان اهل صدق و عبادت و ورع نیز از ابوهریره حدیث روایت میکنند. مانند محمد پسر واسع که یکی از زاهدان و عابدان مجاهد است [۳٧۸]. و زیاد ابیزیاد میسرهی مدنی که مورد ثقه و زاهد از بزرگترین مردان حاشیهی عمر بن عبدالعزیز خلیفهی پارسا بوده است [۳٧٩].
و غیر اینها از کسانی که قبلا هنگام شمارش فقهای تابعین روایت کننده از او، آنها را بر شمردیم مانند حسن بصری عمرو بن دینار و امثال ایشان و غیر اینها از کسانی که ابوهریره را ندیدهاند ولی به واسطه از وی حدیث روایت کردهاند، مانند فضیل بن عیاض و وهیب بن الورد المکی.
و افراد زاهد عادتا محتاط و پرهیزگارند، به خصوص در زمینهی روایت از دیگران احتیاط زیاد به خرج میدهند. بنابراین روایت آنان از ابوهریره دلیل و گواهی آشکار از سوی آنان بر تزکیهی اوست. تزکیهای که قلب را مالامال از اطمینان میگرداندو یکایک آنها در زهدشان همچون افراد زاهد طبقات پایینتر که بعضا در تصحیح حدیث از خود تساهل، و در توثیق رجال کمدقتی میکردند، نبودهاند. آنگاه که زمان آنان از زمان کسانی که از ایشان حدیث روایت میکردند دور گردیده بود، بکلی هوشیار و شدیدا محتاط و پرهیزگار بودند و راضی به نقل روایت از فرد زندهی مقیم میان خود نبودند مگر به شرط اینکه اهل و شایستهی آن میبود. حتی مشهور است که آنها غذای افراد دروغگو و طرفدار باطل و گناهکار را نمیخوردند و سر سفرهی آنها نمینشستند، حتی بر آنها سلام نمیکردند. با این وصف، آیا روایات این افراد از ابوهریره جز دلالت بر تایید و امتحان او و بعد صادق یافتن او معنای دیگری میتواند داشته باشد؟ و اگر این چنین نمیبود، به خود اجازه میدادند حدیث او را نقل و روایت کنند؟
و اما قاضی مصر سلیم پسر عنز تجیبی بیش از دیگران ابوهریره را دوست داشت و بر او سلام و درود میفرستاد و در غیاب او برایش استغفار میکرد و چه گرانبها و باارزش است استغفار غایبانهی فرد مسلمان برای برادر مسلمانش.
علی پسر رباح ـ که به قصد سفر حج از مصر خارج گردیده بود ـ گوید: «سلیم بن عنز به من گفت: اگر ابوهریره را دیدی سلام مرا به او برسان و به او خبر بده که من برای او و مادرش دعا کردهام [۳۸۰]. (صبح برای او ومادرش استغفار کردهام)» [۳۸۱].
از سوی ما نیز سلام و درود بر ابوهریره.
أیا حافظ الصحب الکرام إلا أستلم
تحایا محب طالمـــــا یتبتــــل
أبا هّرة نحن الحـــــماة وکلنــــا
ینفّي عن الأصحاب غمزا یخذّل
ای نگهبان اصحاب و یاران بزرگوار، بگیر درودهای دوستداری را که از دیرزمان از دنیا بریده و پاکدامن زیسته است.
ای ابوهریره (اباهره) ما حامی (تو) هستیم و همهی ما از اصحاب میزداییم هر گونه اشاره یا افترایی را که باعث آبروریزی آنها شود.
[۳۶٩] التهذیب ج ۶ ص ۱۰۶ روایاتش نزد ابو داود ج ۱ ص ۲۰٧ [۳٧۰] ر.ک: صحیح بخاری ج ۳ ص ۱۲٧ [۳٧۱] جرح و تعدیل ص ۱۳ ج ۲ ق۲ و تهذیب ج۵ ص ۱۵٧ [۳٧۲] جرح و تعدیل ص ٧ ج۴ ق ۲ [۳٧۳] ر.ک: بخاری ج ۴ ص ۲۱۴ و ج۶ ص ۱٧۶ [۳٧۴] بخاری ج ۳ ص ۱۴٧ [۳٧۵] فتحالباری ابن حجر ج ۵ ص ۴۶۰ [۳٧۶] سنن ابن ماجه ج ۲ ص ٧٩۰ [۳٧٧] ابوداود ج ۲ ص ۲۵٧ [۳٧۸] روایتش در مسند احمد ج ۲ ص ۲٩۶ [۳٧٩] روایتش در مسند احمد ج۲ ص ۴٧۳ [۳۸۰] کتاب الولاه و کتاب القضاه، محمد بن یوسف کندی ص ۳۰۸ [۳۸۱] المستدرک ج ۴ ص ۵۱۰