مناقب صحابی جلیل ابوهریره رضی الله عنه

فهرست کتاب

ارتباط ابوهریره با مروان بن حکم و امویان

ارتباط ابوهریره با مروان بن حکم و امویان

آن‌چه در فصل سابق گفته شد، درباره‌ی رد شبهاتی بود که پیرامون موضع‌گیری ابوهریره در حال حیات امیرالمومنین علیسایجاد شده بود.

اما شایعه سازان و دروغ‌پردازان در این حد هم متوقف نشدند، بلکه پس از کشته شدن علی هم به کار خود ادامه داده و تهمت‌های فراوانی را پیرامون رفتار و منش او به راه انداختند و او را شخصی معرفی کردند که در میان سیاست امویان قرار داشت، به آن جامه‌ی عمل پوشانید و مردم را به سوی آن دعوت نمود و چون در مدینه زندگی می‌کرد و مروان هم از طرف معاویه والی آن‌جا بود اکثر مطالب گفته شده درباره‌ی او به مروان ارتباط داده می‌شد.

مروان بن حکم اموی قریشی، پسر حکم پسر ابوالعاص پسر امیه پسر عبد شمس، دو سال و به روایتی چهار سال پس از هجرت متولد شد. عثمان او را کاتب خود ساخت و در ایام معاویه ولایت مدینه را عهده‌دار گردید. پس از مرگ معاویه پسر یزیدبن معاویه، برای او بیعت خلافت گرفته شد و به مدت نه ماه حکومت کرد [۴۲۸].

مروان با توجه به موضع درستی که ابوهریره در فتنه‌ی عثمانسدر پیش گرفت ـ همچنان که دیدیم ـ به خاطر خویشاوندی که با عثمان داشت و نیز به منظور ارج نهادن به اقدام ابوهریره، علاقه‌ی خود را با ابوهریره استحکام و تقویت بخشید تا آن‌جا که چنین به نظر می‌رسد، بخشی از تربیت اولادش زیر نظر او بوده باشد، زیرا پسرش عبدالعزیز بن مروان پدر عمر [۴۲٩]پنجمین خلیفه‌ از خلفای راشدین و همچنین خلیفه‌ی فقیه‌ عبدالملک بن مروان [۴۳۰]حدیث از او روایت کرده‌اند و هر دو نفر از دید اهل حدیث شناخته شده‌اند جز این‌که برخی از آنان به خاطر کشتاری که در زمان خلافت عبدالملک به وقوع پیوست، او را ضعیف انگاشته‌اند وگرنه اجماع منعقد است بر این‌که او پیش از رسیدن به خلافت از بزرگان فقها بود.

دیدیم یکی از نتایج این پیوند محکم این بود که مروان دو مرتبه هنگام رفتن به حج ابوهریره را به جای خود نشاند و این جای تعجب ندارد، زیرا ابوهریره آن وقت به دلیل مرگ نسل بزرگان صحابه یا پراکنده شدن آنان در بلاد مفتوحه، یکی از برجستگان اصحاب به حساب می‌آمد و ممکن بود هر امیری اعم از مروان و غیر او ایشان را جانشین سازد، بل‌که می‌توان گفت او در مقام ریاست بزرگان مدینه قرار داشت. به این دلیل که اهل مدینه عادت کرده بودند، او را در همه‌ی ادوار اموی و علوی به ویژه با توجه به این‌که سابقه‌ی ولایت از جانب مروان بر بحرین را داشت، برای امامت نماز مقدم می‌داشتند.

امام مسلم با سند خودش که به کاتب امام علی، عبید بن ابی رافع می‌رسد، روایت کرده که گفت: «أستخلف مروان أبا هریرة علی المدینة وخرج إلی مکة فصلي لنا أبو هریرة الجمعة» [۴۳۱].

یعنی: مروان ابوهریره را جانشین خود در مدینه قرار داد و به مکه رفت، پس ابوهریره نماز جمعه را برای ما اقامه کرد.

ابوهریره در مدتی که والی مدینه بود، هم سمت قضاوت را به عهده داشت و هم حدود شرعی را اقامه می‌کرد و جریان قضاوت او را وکیع ‌والدو لابی [۴۳۲]ذکر کرده‌اند.

پیوند و ارتباط میان مروان و ابوهریره را دشمنان ابوهریره بدون مشوش ساختن و بهره‌برداری از آن در جهت متهم ساختن او به اتهامات بی‌اساس رها نساختند بلکه با سوءاستفاده از این ارتباط اتهاماتی وارد، ساختند که بر اساس آن‌ها ابوهریره انسانی است آزمند و حریص که مصالح دنیایی را با تملق و چاپلوسی در برابر مروان از پس این ارتباط کسب می‌نماید.

حاشا که ابوهریره چنین بوده باشد و بدون شک نفس او بلند‌تر از این بوده که او را به انجام چنین کارهایی وادارد. لیکن آن‌چه انجام داده است، در راستای اطاعت از امیر بوده که اطاعت از امرا مادامی که کفر آشکار و مدلل به دلیل قرآنی از آنان مشاهده نشده است بر همه‌ی مسلمین واجب است و هر امیر مسلمانی که قول یا عمل کفرآمیز از او صادر نشود و ظاهر شریعت و احکام حلال و حرام را رعایت نماید و دارای عقیده‌ی توحید باشد، اطاعت از او واجب خواهد بود و چنان‌چه امیر دچار اشتباه شده و مرتکب گناه یا خطایی ‌‌شود، باید مسلمانان او را به انجام معروف امر کرده و از خطا و منکری که انجام داده است، باز دارند.

ابوهریره ـ خدای را سپاس ـ این‌گونه از مروان مانند یک امیر اطاعت می‌کرد و هرگز از متنبه کردن او نسبت به خطاهایی که احیانا از او صادر می‌شد، فروگذار نمی‌کرد و از نصیحت عمومی او برای برحذر داشتنش از فریب و شیفتگی دنیا غافل نبود. از جمله‌ی نصایح عمومی ابوهریره برای مروان موردی است که امام بخاری از طریق استادش موسی بن اسماعیل از عمرو بن یحیی بن سعید بن عمرو بن سعید قریشی او هم از پدربزرگش روایت کرده که گفت: «کنت جالسا مع أبي هریرة في مسجد النبي جبالمدینة ومعنا مروان قال أبو هریرة سمعت الصادق المصدوق یقول: هلکة أمتي علی یدي غلمه من قریش فقال مروان لعنة الله علیهم غلمه. فقال أبو هریرة لو شئت أن أقول بني فلان وبني فلان لفعلت» [۴۳۳].

با ابوهریره در مسجد پیغمبر جدر مدینه نشسته بودم. مروان هم با ما بود. ابوهریره گفت از صادق مصدوق رسول خدا جشنیدم که گفت هلاک این نسل از امتم بر دست چند تا پسر بچه از قبیله‌ی قریش خواهد بود. مروان گفت: خدا لعنتشان کند آن پسربچه‌ها را. ابوهریره گفت اگر مایل بودم می‌توانستم آنان را مشخص کرده و بگویم فرزندان فلان و فرزندان فلان....

صریح‌تر از حدیث فوق تعبیر حاکم است به روایت از مالک بن ظالم که گفت: «سمعت أبا ‌هریرةسیقول لمروان بن الحکم....» [۴۳۴]از ابوهریره شنیدم که خطاب به مروان بن حکم گفت.... همه‌ی حدیث را نقل می‌کند و سپس می‌گوید: حدیفه‌ی بن یمان صحت حدیث را تایید کرده است. در تعبیر حاکم و غیر او عبارت «غلمه سفهاء»(پسر بچگان احمق) آمده است. لیکن به نظر می‌رسد که این لفظ با شرایطی که بخاری برای روایت حدیث منظور کرده، نیامده است.

لذا فقط در عنوان باب و پیش آن‌که حدیث را نقل کند، به آن اشاره کرده است و این خود تعرض صریحی است به مروان که ابوهریره می‌خواهد او را از قرار گرفتن در صف چنین کسانی برحذر دارد، اگر چه نمی‌تواند قاطعانه این مطلب را ادا کند. زیرا رسول خدا جاز آنان نام نبرده بود و این‌که ابوهریره گفته: اگر مایل باشم، می‌توانم از آنان نام ببرم از باب حدس و تخمین بوده است. آیا کسی که بخواهد با مروان از در تملق و چرب‌زبانی در‌آید و به دنبال کسب مصالح دنیوی باشد، می‌تواند این‌گونه به او تعریض کند؟

باز از جمله‌ی نصایح عمومی ابوهریره برای مروان مطلبی است که حاکم از یزید بن شریک روایت کرده است، مبنی بر این‌که ابوهریره نزد مروان بود «که مروان به دربان گفت ببین چه کسی پشت در است؟ دربان گفت: ابوهریره است. مروان اجازه‌ی ورود به او داد و سپس گفت: ای ابوهریره مطلبی برای ما بگو که آن را از رسول خدا جشنیده باشی. ابوهریره گفت: از رسول خدا شنیدم که فرمود: «لیوشك رجل أن یتمنی أنه خر من ثریا ولم ینل من أمر الناس شیئا» [۴۳۵].

نزدیک است زمانی فرا رسد که کسی آرزو کند از ستاره‌ی ثریا سقوط کند اما عهده‌دار هیچ‌یک از کارهای مردم نشود.

کسی که این نصیحت و هشدارش باشد، باید مروان را هنگام ارتکاب خطا نیز راهنمایی و هدایت کند.

برای نمونه ابوهریره مروان را به شدت از به کار گرفتن تصاویر در قصری که در مدینه ساخته بود، نهی کرد. در این رابطه امام احمد از ابوزرعه نقل کرده است که گفت: با ابوهریره داخل ساختمان مروان بن حکم شدیم در حالی که ساخته می‌شد. ابوهریره تصاویری را در آن مشاهده کرد و لذا گفت: از رسول خدا جشنیدم که گفت خداوند بزرگوار می‌فرماید: «ومن أظلم ممن ذهب یخلق خلقا کخلقي فلیخلقوا ذرة أو فلیخلقوا حبة أو لیخلقوا شعیرة» [۴۳۶].

چه کسی ظالم‌تر است از کسی که مخلوقی شبیه به آفریده‌های من می‌آفریند. آنان اگر به زعم خودشان قادر بر آفرینش هستند، پس ذره ای بیافرینند و یا دانه‌ای را ویا یک تار موخلق کنند.

شدیدتر از این، این‌که باری دیگر بر ساختمان مروان گذر می‌کند و تند با او حرف زده و راجع به وجوب زهد و تحقیر دنیا به او تذکر می‌دهد. زیرا حاکم از ابومریم برده‌ی آزاد‌شده‌ی ابوهریره روایت نموده است که گفت: «مر أبو هریرة بمروان وهو یبني داره التي وسط المدینة قال فجلست إلیه والعمال یعملون قال ابنوا شدیدا وآملوا بعیدا وموتوا قریبا. فقال مروان إن أبا هریرة یحدث العمال فما ذا تقول لهم یا أبا هریرة؟ قال قلت أبنو شدیدا وآملو بعیدا وموتوا قریبا. یا معشر قریش -ثلاث مرات- أذکروا کیف کنتم أمس وکیف أصبحتم الیوم تخدمون أرقائکم فارس والروم کلوا خبز السمیذ واللحم السمین لا یأکل بعضکم بعضا ولا تکادموا تکادم البراذین کونوا الیوم صغارا تکونوا غدا کبارا والله لا یرتفع منکم رجل درجة إلا وضعة الله یوم القیامة» [۴۳٧].

ابوهریره بر مروان گذر کرد در حالی که ساختمانی را که در وسط مدینه داشت، بنا می‌کرد. راوی می‌گوید در کنار ابوهریره نشستم. کارگران مشغول کار بودند که ابوهریره گفت: محکم بسازید، آرزوهای دور و دراز بپرورانید و به زودی بمیرید. مروان گفت: ‌اینک ابوهریره با کارگران حرف می‌زند. ای ابا هریره به آنان چه می‌گویی؟ پاسخ داد: به آنان گفتم محکم بسازید، آرزوهای دور و دراز بپرورانید و به زودی بمیرید. (ابوهریره ادامه داد) ای جماعت قریشیان ـ سه مرتبه ـ به یاد بیاورید که دیروز چگونه بودید و امروز به کجا رسیده‌اید. امروز بردگانی از ایران و روم به خدمت می‌گیرید. نان ساخته شده از آرد سفید و نیزگوشت پر چربی بخورید. همدیگر را نخورید و مانند اسبان یکدیگر را گاز نگیرید. امروز خودتان را کوچک نشان دهید تا فردای قیامت بزرگ باشید. به خدا سوگند هر کس از شما یک درجه بالا رود (بزرگنمایی کند) خداوند روز قیامت او را پایین آورد.

آیا زبان و ادبیات کسی که در صدد چاپلوسی و چرب‌زبانی باشد، این‌گونه خواهد بود؟

چگونه ابوهریره مال دنیا را از مروان طلب می‌کند، در حالی که خود فرموده‌ی رسول خدا جرا روایت کرده که فرموده است: «لان یحتطب أحدکم حزمه علی ظهره خیر له من أن یسأل أحدا» [۴۳۸].

اگریکی از شما کوله‌باری از چوب بر پشت حمل کند و آن را بفروشد، بهتر از آن است که چیزی را از کسی درخواست کند، چه آن را به او بدهد چه ندهد.

نیز ابوهریره چگونه دنیا را از مروان و یا غیر او درخواست می‌کند در حالی که حدیثی را روایت کرده است با مضمون: خداوند در روز قیامت به سه کس نگاه نمی‌کند (به آنان احسان نمی‌ورزد) و آنان را نمی‌ستاید (یا این‌که آنان را از گناه پاک نمی‌سازد) و عذاب درد‌آوری خواهند داشت که یکی از آنان «رجل بایع إماما لا یبایعه إلا لدنیا فإن أعطا منها رضي وإن لم یعطه منها سخط» [۴۳٩]

کسی که با امامی بیعت کند، اما بیعت او برای دنیا باشد، چنان‌چه از دنیا به وی بدهد، راضی باشد وگرنه عصبانی و ناراضی.

پس ابوهریره که خود را وقف تعلیم و تربیت دیگران نموده است، چه نیازی به دنیا خواهد داشت؟

بی‌گمان علاقه‌ی ابوهریره به مروان یک علاقه‌ی عادی مبتنی بر بینش صحیحی است که در حین فرمان‌برداری از مروان او را امر به معروف هم می‌کند و این علاقه به گونه‌ای نیست که سخن دروغ پردازان و افتراکنندگان را به اثبات برساند و چنین چیزی امکان ندارد. زیرا ابوهریره در اطاعت از مروان نه گناهکار بود و نه بدعت گذار. «و مروان نیز از نگاه صحابه و تابعین مردی عادل و درست‌کار بود. از جمله‌ی اصحاب، سهل بن سعد ساعدی حدیث از او روایت کرده است و تابعین نیز هم‌سن و سال او بودند گرچه با داشتن لقب‌صحابی بنا بر یکی از دو رأی از آنان جلو بود».

«فقهای شهرهای مختلف هم او را تعظیم کرده و خلافتش را معتبر می‌شمارند، فتواهایش را مورد توجه قرار داده و روایتش را می‌پذیرند. اما مورخان و ادیبان جسور و گستاخ در حد خود سخن می‌گویند» [۴۴۰].

امام بخاری هم به حدیث او استشهاد کرده و او را در ردیف مسور بن مخرمهس [۴۴۱]دانسته است و حدیث دیگری را هم به روایت زید بن ثابت از پیغمبر ج، از او آورده است [۴۴۲].

[۴۲۸] بخشی از بیوگرافی او در کتاب "التهذیب" ج ۱۰ ص ٩۱ [۴۲٩] التهذیب ج۶ ص ۲۵۶ [۴۳۰] همان ص ۴۲۲ [۴۳۱] صحیح مسلم ج۳ ص ۱۵ [۴۳۲] اخبار القضاه ج۱ ص ۱۱۱ و ص ۱۱۲ والکنی والاسماء، ج۲، ص۲٩ [۴۳۳] صحیح بخاری ج٩ ص ۶۰ [۴۳۴] المستدرک ج۴ ص۴٧ روایت با سند صحیح [۴۳۵] المستدرک ج۴ ص ٩۱ روایت با سند صحیح [۴۳۶] مسند امام احمد،‌ حدیث شماره ٧۱۶۶ و صحیح سلم ج ۶ ص ۱۶۲ [۴۳٧] المستدرک، ج۴، ص ۴۶۳، روایت با سند صحیح [۴۳۸] صحیح بخاری، ج۳، ص ۱۴۱ [۴۳٩] صحیح بخاری ج۳ ص ۱۳٧ [۴۴۰] از سخنان قاضی عیاض در کتاب زیبای "العواصم من القواصم" ص ۸٩ [۴۴۱] صحیح بخاری ج۳ ص ۱۲۴ [۴۴۲] همان، ج۱ ص ۱۸۲