بیطرفی ابوهریره هنگام مصیبت جنگ بین علی و معاویه:
بیگمان بینش صحیحی که ابوهریره را به موضع طرفداری از عثمان کشاند، در آینده و آن هنگام که آتش فتنه بعد از کشته شدن عثمان بیشتر زبانه کشید و جنگ در میان علی و معاویهسدرگرفت، او را لزوما به اتخاذ موضع درست سوق داد و از این رودررویی کنار کشید و شاید تاکید عثمان برخود داری از جنگ در ذهن او مجسم بود و احادیث مبتنی بر نهی از شرکت در آشوب و فتن را پیش خود تکرار میکرد و میگفت:
«قال رسول الله جستکون فتن القاعد فیها خیر من الماشي والماشي فیها خیر من الساعي ومن یشرف تستشرفه ومن وجد ملجا أو معاذا فلیعذ به» [۴۰۸].
یعنی: رسول خدا جگفت: فتنههایی در آینده به وقوع خواهد پیوست که نشسته در آنها از رونده بهتر و رونده از دونده بهتر است. هر کس بدانها توجه نماید او را به سوی خود خواهند کشید. پس هر کس پناهگاهی یافت بدان پناه ببرد.
ابوهریره مردم را از جنگ بر حذر داشت و گفت: «وای بر اعراب از این مصیبتی که نزدیک شده است، رستگار کسی است از آن اجتناب نماید» [۴۰٩].
سپس برنامه و موضع خود دربارهی این فتنه را با صراحت بیشتری اعلام کرده و گفت: من میدانم فتنهای در شرف وقوع است که فتنهی قبل (فتنهای که عثمانسدر آن به شهادت رسید) در مقایسه با آن مانند نفس خرگوش است و راه خروج از آن را هم میدانم. پرسیدند: «چگونه میتوانی از آن رهایی یابی؟ گفت: دست نگاه میدارم تا اینکه کسی بیاید و مرا بکشد» [۴۱۰].
این موضع بیطرفانه، تنها موضع ابوهریره نبود، بلکه عدهی زیادی از اصحاب، همین موضع را اتخاذ کردند و معتقد بودند که خداوند متعال به جنگ با اهل بغی [۴۱۱]دستور داده است، اما نه در ابتدا بلکه فرموده است:
﴿وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٱقۡتَتَلُواْ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَهُمَاۖ فَإِنۢ بَغَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا عَلَى ٱلۡأُخۡرَىٰ فَقَٰتِلُواْ ٱلَّتِي تَبۡغِي حَتَّىٰ تَفِيٓءَ إِلَىٰٓ أَمۡرِ ٱللَّهِۚ فَإِن فَآءَتۡ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَهُمَا بِٱلۡعَدۡلِ وَأَقۡسِطُوٓاْۖ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِينَ ٩﴾[الحجرات: ٩].
یعنی: هر گاه دو دسته از ایمانداران به جنگ با همدیگر پرداختند در میان آنها آشتی برقرار کنید. اگر یکی از آن دو دسته در حق دیگری به ستم و تعدی روی آوردند، با آنان بجنگید تا به سوی فرمان خدا (مصالحه) برگردند. پس اگر برگشتند آن وقت آنان را دادگرانه با هم آشتی دهید و (در اجرای صلح) عدالت پیشه کنید، بیگمان خداوند دادگران را دوست دارد.
گفتند خداوند به آغاز کردن جنگ دستور نداده و نگفته است، با هر کس که به شما ستم و تعدی روا داشت، بجنگید... زیرا اکثر مسلمانها و بهتر بگوییم اکثر مردم به نحوی دست به ظلم و تعدی میزنند، بلکه فرمان خدا بر این است که هر گاه دو گروه از ایمانداران با هم به جنگ پرداختند، برقرارسازی صلح در میان آنان واجب است، مشروط بر اینکه یکی از این دو گروه مامور به جنگ نباشد، پس هر گاه یکی از آنان به صلح تن در نداده و به جنگ ادامه داد، باید به دلیل ادامهی جنگ و نپذیرفتن صلح با او جنگید، زیرا جز با جنگ نمیتوان از شر آن جلوگیری کرد [۴۱۲].
از جملهی کسانی که جانب بیطرفی را گرفته بودند، میتوان به سعد بن ابی وقاص و عبدالله بن عمرساشاره کرد. «شاید بتوان گفت که در میان هر دو سپاه، پس از علی کسی بزرگتر از سعد بن ابن وقاص وجود نداشت در حالی که بیطرف بود» [۴۱۳].
سعد از جنگ خود را کنار گرفت و با هیچ یک از علی و معاویه نجنگید و علی پس از آن به خاطر این موضعگیری به مقام او غبطه میخورد و از او روایت شده که گفت: خدا را جایی است که سعد و ابن عمر در آن جای گرفتند و موضع آنان چنانچه گناه باشد بیگمان گناه کوچکی است و اگر صحبح باشد کار بس بزرگی است [۴۱۴].
همچنین یکی از کسانی که بیطرفی را پیش گرفتند، عمران بیحصینسبود که از فتنه کنار کشید و از جنگ با علی خودداری کرد [۴۱۵].
عمران بزرگترین اصحاب بود، تا جایی که علیسآرزو داشت که کاش با او میبود.
اهبان بن صیفیسعلی به نزدش آمد «در حالی که در منزلش بود، علی بر در اتاقش ایستاده، بر او سلام کرد، شیخ اهبان جواب سلام را داد. سپس علی به او گفت: حال شما چطور است ای ابومسلم؟ اهبان گفت: خوبم. علی از او سوال کرد: با من نمیآیی تا در برابر این قوم با من همکاری کنی؟ شیخ گفت: چرا. اما به آن شرط که به آنچه هماکنون به شما نشان میدهم راضی باشی. علی گفت: آن چیست؟ اهبان دخترش را صدا زد و گفت شمشیرم را بیاور. دخترش غلافی آورد، پیش او گذاشت. سپس شیخ تکه چوبی از آن بیرون کشیده و سرش را به سوی علی بلند کرد و گفت: دوست من و پسر عموی تو÷به من سفارش داد تا هر گاه فتنه در میان مسلمانان بروز کرد، شمشیری از چوب بسازم و این شمشیر من است و اگر میخواهی تا با این شمشیر به یاریت بیایم. علیسگفت: مرا به تو و شمشیرت نیازی نیست. این بود که علی داخل اتاق نشده و از پیش در برگشت» [۴۱۶].
ابوبکره الثقفی، کعب بن عجره، معاویه بن حدیجس [۴۱٧]و محمد بن مسلمه و اسامه بن زید [۴۱۸]نیز از این فتنه کنار کشیدند و شاید بیشتر بزرگان اصحاب همین رای را داشتند.
اما من معتقدم که موضع ابوهریره و اینان یک موضع بیطرفانه نبود. زیرا آنان به برحق بودن علیساعتراف کرده و در ابتدا با او بیعت نمودند و تا در قید حیات بود، بر بیعت خود باقی ماندند. زیرا علی هم به نظر آنان و هم از دید ما امیر مسلمانان و خلیفهای قانونی و برحق بود. ولی آنان دست به اسلحه نبردند، زیرا دیدند قضیه هر دو طرف درگیر در جنگ بسیار بزرگ است و خونهای پاک زیادی در هر دو سپاه ریخته میشود. پس به اجتهاد پرداخته و هر چند به خلافت علی معترف بودند به ترک سلاح متمایل شدند. به خاطر اطاعت از احادیثی که از رسول خدا جشنیده بودند، احادیثی که آنان را از فتنه و شرکت در آن بر حذر میداشت. پیروی از این احادیث را بر فرمانبرداری از علی در خصوص این جریان، ترجیح دادند و به تعبیر صحیحتر، آنان، این احادیث را بر اقدام به قرار گرفتن در صفوف سپاه علی برتری دادند. چون در تاریخ نیامده است که علی آنان را همچون اهبان بن صیفی دعوت نموده و آنان امتناع کرده باشند و آنچه که دربارهی بیعت کردن این دسته با معاویه، در تاریخ آمده مربوط است به بعد از کشته شدن علی و صلح حسن، نه زمان حیات علیس.
مخصوصا دربارهی ابوهریره عقیدهام بر این است که او در ایام وقوع جنگ صفین، مسن بود و بیش از شصت سال سن داشت. بنیهاش ضعیف بود و نمیتوانست در جنگ نقشی ایفا کند و از طرفی شرکت در جنگ با برداشتن اسلحه برای دفاع از عثمان متفاوت است.
لیکن دشمنان ابوهریره در جعل داستانهایی علیه او تلاش فراوان کرده و او را به جانبداری از معاویه و استفاده از شرایط جنگ متهم ساختهاند، بدون اینکه دلیل معتبری بر ادعای خود اقامه نمایند. اصلا متقدمین شیعه این اتهام را به او نمیزدند و تنها متاخرین آن را ساختند. از جملهی متقدمین میتوان به نصر بن مزاحم منقّری یکی از غلات متقدم شیعه و متوفای سال ۲۱۲ هـ اشاره کرد که در پیگیری و بررسی جریان جنگ صفین کوشش فراوان نموده و عمر خود را به سر برده تا کتاب مشهوری را در این زمینه تالیف نموده و آن را «وقعه صفین» (جنگ صفین) نامیده که چاپ هم شده است.
من این کتاب را سراپا مطالعه کرده و دیدم که از ریز و درشت جریانهای مربوط به این جنگ بحث نموده و از هیچ قضیهای فروگذار نکرده است. این دال بر چه واقعیتی است؟
البته خلیفه بن خیاط در لابلای بحث از وقایع جنگ صفین گفته است: بلال بن ابوهریره در میان پیادهنظام جناح چپ لشکر معاویه در صفین [۴۱٩]قرار گرفته بود، اما خود ابوهریره حضور نداشت.
از طرفی دیگر میبینم که ابوهریره از عمار بن یاسر تمجید کرده و او را به این عبارت میستاید: «کسی که خداوند او را بر زبان پیامبرش جاز شیطان پناه داد» [۴۲۰]. در حالی که عمار جزو سپاهیان علی بود و ممکن بود توصیف و تعریف ابوهریره از او بر همکاری مردم با علی بیافزاید، چون او همان گونه بود که عایشه دربارهاش گفت: «کسی که مردم به خاطر دینش از او پیروی میکنند. پس چگونه ممکن است ابوهریره طرفدار معاویه باشد و از عمار هم توصیف به عمل آورد؟
همچنین به ابن قتیبه منسوب است که گفت: ابوهریره و ابوالدرداء به نزد معاویه و علی آمده و معاویه را به منظور جلوگیری از ریختهشدن خون مردم نصیحت کرده و سپس به خاطر قاتلان عثمان به علی پیوستند. اگر این مطلب صحیح باشد، دلیل است بر اینکه ابوهریره در این جریان بیطرف بوده و در راستای وحدت کلمهی مسلمانان تلاش نموده است [۴۲۱]. ولی ما نمیتوانیم این مطلب را به اثبات برسانیم، چون کتاب «الإمامة والسیاسة» که این خبر را نقل کرده است، به دروغ به ابن قتیبه نسبت داده شده و جعل کننده، آن را از دسیسه و افترا به سلف صالح انباشته است، در حالی که ابن قتیبه به سلامت اعتقاد و احترام به سلف معروف است.
شبیه همین خبر است «خبری که ابوجعفر اسکافی ذکر کرده مبنی بر اینکه ابوهریره با نعمان بن بشیر بود، آنگاه که نعمان به منظور خاموش کردن آتش جنگ و جلوگیری از ریختهشدن خون مسلمانان از دمشق به نزد علی که در مدینه بود، آمد و توافق کردند، شام و مصر برای معاویه و حجاز و عراق برای علی باشد. این خبر نیز صحت ندارد و هیچ مورخی آن را روایت نکرده و جز در شرح نهج البلاغة به روایت از ابوجعفر که بدون هیچ سندی آن را ذکر کرده، نیامده است. پس چگونه میتوان به صحت آن حکم کرد در حالی که با اخبار صحیح در تعارض میباشد [۴۲۲].
همین جعل کننده قول بسیار بیمعنی و نحیفی را به ابوهریره منسوب ساخته که در آن میگوید: نماز خواندن پشت سر علی کاملتر و غذا خوردن با معاویه چربتر است. اما چنین چیزی به اثبات نرسیده و سازندهی آن سند معتبری برای آن ذکر نکرده است و این یاوه گوییها جز حکایت ساخته شده از طرف انسانهای مسخره و پررو از ادیبان بدعت گذاری که جایگاهی در دین ندارند، چیز دیگری نمیتواند باشد و ما در حالی که شاهدی را علیه خود «در دینار و حتی در درهم نمیپذیریم مگر اینکه از تهمت مبرّی و از اشتها به دور باشد». چگونه جایز است که «در رابطه با احوال سلف و رویدادهای گذشتگان کسی را که جایگاهی در دین ندارد» [۴۲۳]بپسندیم؟
ابوریه به روایت از ابن ابی الحدید و استادش اسکافی، ابوهریره و یکی از بزرگان صحابه را متهم میسازد به اینکه احادیثی را در افترازدن به علیسجعل کردهاند. اما این ادعا هم بیاساس است، زیرا خبر همچون کسانی با داشتن حالت خیرهسری و تعصب و جانبداری را نمیتوان پذیرفت و نیز منقطع بودن سندهایشان آنها را از رتبهی احتجاج پایین میآورد و احادیثی که به آن استدلال کردهاند جز احادیث موضوع نیستند. همچنان که منتقدان حدیث یادآوری کردهاند. از طرفی دیگر ائمهی حدیث واضع هر حدیثی را از راویان آن جدا ساخته و هیچ یک از متخصصان حدیث هیچ وقت اظهار نکردهاند که ابوهریره دستی در وضع حدیث داشته است [۴۲۴]. مگر یکی از مبتدعهی ادبا و به دیگر تعبیر از کسانی که در تاریکی به جمعآوری هیزم میپردازند [۴۲۵]که کتابش را با هر آنچه بدون تشخیص و بررسی به دست آورده، لبریز ساخته است و بدون شک کتابهای نوشته شده در زمینهی تاریخ، اخلاق، موعظه و امثال آن در برگیرندهی بسیاری از اسرائیلیات و احادیث جعلی است که ربطی به اسلام ندارند [۴۲۶].
از طرف دیگر بیعت ابوهریره با معاویه ـ همچنان که پیشتر گفتیم ـ بعد از صلح حسن با او به وقوع پیوست و نباید با همان عینک تیرهای که نامبرده از خلال آن معاویه را میبیند به معاویه نگاه کنیم و فقط میتوان گفت ابوهریره مجتهدی بوده که در اجتهادش به خطا رفته است. میدانیم که این صحابهی بزرگوار بعدا خدمات تحسین برانگیزی را تقدیم اسلام کرد. زیرا در زمان او فتوحات اسلامی که در ایام فتنه متوقف گشته بود، از سر گرفته شد و معاویه بود که این سپاه عظیم را آماده و برای فتح قسطنطنیه (استانبول فعلی) که آن هنگام دژ محکم کفر بود، روانه ساخت. تا جایی که تب و تاب و هیجان نیروی اعزامی، اشتیاق آن پیرمرد سالخورده ابوایوب انصاری معروف را که موقع فتنه در سپاه علی قرار داشت، به جهاد برانگیخت و تحت فرماندهی یزید بن معاویه به صفوف مجاهدین پیوست و قبر او هنوز زیر دیوارهای قسطنطنیه قرار دارد. بدیهی است معاویه که جزیرهی قبرس را با مجاهدانی که پیغمبر جآنان را نشسته بر کشتیهای جنگی با تعبیر «مثل الملوك علی الأسره» [۴۲٧]توصیف کرد، فتح نمود.
بدینسان پاکی ابوهریرهساز تمامی شبهاتی که پیرامون موضعگیری او در رابطه با فتنهی به شهادت رساندن عثمان، ایجاد شده است، روشن و آشکار میگردد و کسی که عاقل باشد این مطلب را از روی روایاتی که صحابه ی طرفدار علی و شیعیان نخستین از او روایت کردهاند، همچنان که بعدا خواهیم دید، زود میفهمد.
بیگمان اگر ابوهریره طرفدار معاویه بود، هیچ وقت شیعیان حدیث از او روایت نمیکردند و در روایت شیعیان صدر اول از او حکمت، دلیل و اندرزی نهفته است برای کسی که دلی آگاه داشته باشد و یا با حضور قلب گوش فرا دهد.
[۴۰۸] بخاری ج ۴، ص۲۴۱ وج ٩ص۶۱ [۴۰٩] سنن ابوداود، ج ۲ص۴۱۳ روایت با سند صحیح [۴۱۰] المستدرک ج ۴، ص۴٧۲ روایت با سند صحیح [۴۱۱] بغاه یا اهل بغی: مخالفان سیاسی حکومت(مترجم) [۴۱۲] ابن تیمیه، الفتاوی الکبری، ج ۴، ص ۲۲٩ [۴۱۳] همان [۴۱۴] تذکره الحفاظ ج۱ ص ۲۲ [۴۱۵] سیر اعلام النباء ج ۲ ص ۳۶۴ [۴۱۶] مسند امام احمد ج۵ ص ۶٩ روایت با سند صحیح [۴۱٧] تذکره الحفاظ ج۱ ص ۳۰ [۴۱۸] فتاوی ابن تیمیه ج۴ ص ۲۲۶ [۴۱٩] تاریخ خلیفهی ابن خیاط ج۱ ص ۱٧٩ [۴۲۰] المستدرک ج۳ ص ۳٩۲ [۴۲۱] ابوهریره، روایهالاسلام ص ۲۲۸ [۴۲۲] همان ص ۱۱۲ [۴۲۳] از سخنان قاضی ابن العربی در کتاب العواصم من القواصم ص ۲۵۲ [۴۲۴] دفاع عن السنه ص ۱۸۸ [۴۲۵] کنایه از انجام دادن کار بیهوده (مترجم) [۴۲۶] دفاع عن السنه ص ۱۶۶ [۴۲٧] صحیح بخاری ج۴ ص ۱٩. ترجمه: [مانند پادشاهان نشسته بر تخت پادشاهی]