احادیثی که ابوهریره دربارهی حب حسن و حسین با هم روایت کرده است:
حاکم از ابوهریره نقل کرده است که گفت: «رسول خدا جبیرون آمد در حالی که حسن و حسین را بر شانههایش گذاشته بود و هر بار یکی را میبوسید تا اینکه به ما رسید. پس مردی از ایشان سوال کرد ای رسول خدا جآنان را دوست داری؟ گفت: آری و محبت با آنان، محبت با من و کینه و بغض با آنان کینه و بغض با من است» [۴۶٩].
همچنین حاکم از ابوهریره روایت نموده است که گفت: «با رسول خدا جنماز عشا را اقامه کردیم، هر گاه رسول خدا جبه سجده میرفت، حسن و حسین بر پشت او میپریدند و موقعی که از سجده بلند میشد، آنان را به آرامی بر زمین میگذاشت و با هر سجدهای این کار را تکرار میکردند. پس از تمام شدن نماز آنان را در کنار خود (یا بر دامن خود) نشاند. عرض کردم ای رسول خدا ج، حسن و حسین را پیش مادرشان بر نگردانم؟ فرمود: نه. در آن حال نوری درخشید و رسول خدا جفرمود: اکنون بروید پیش مادرتان. این بود که زیر روشنایی برق، به داخل منزل رفتند» [۴٧۰].
باری دیگر، در روز مرگ حسنسبا ابوهریره خواهیم بود تا ببینیم چگونه از فضایل حسن و حسین میگوید:
حاکم از ابوحازم روایت کرده که گفت: «من روزی که حسن بن علی وفات یافت، حاضر بودم. دیدم که حسین بن علی با زدن به گردن سعید بن عاص او را متوجه خود ساخته و از او درخواست کرد (جهت امامت نماز میت) جلو برود. ضمنا گفت چنانچه این کار سنت نبود، شما را جلو نمیانداختم ـ چون کدورتی در میان آنان بود ـ لذا ابوهریره گفت: آیا خاکی را که پسر پیغمبرتان را در آن دفن کنید، از او دریغ میدارید، با اینکه من از رسول خدا جشنیدم که گفت: هر کس حسن و حسین را دوست بدارد، من را دوست داشته است و هر کس آنان را خشمگین سازد، من را خشمگین کرده است [۴٧۱].
ابوهریره همان روز خطاب به مروان که راضی نبود، حسن در کنار جدش رسول خدا جدفن شود، گفت: «به خدا سوگند تو والی نیستی، والی کس دیگری است، بگذار او را آنجا دفن کنیم». سپس ادامه داد: «لیکن شما در کاری دخالت میکنید که آن را قبول نداری، بلکه میخواهی کسی را راضی کنی که اینجا نیست و او معاویه است» [۴٧۲].
رحمت خدابر تو باد ای ابوهریره که علی و نسل او را دوست داشتی و خداوند با کسانی که این حقایق را نابود ساخته و آنها از محبان علی و اولادش پنهان ساختند و نگذاشتند از آنها بهرهمند شوند، با عدل خودش رفتار کند!
[۴۶٩] منبع قبلی ص ۱۶۶ [۴٧۰] منبع قبلی ص ۱۶٧ [۴٧۱] منبع قبلی ص ۱٧۱ [۴٧۲] البدایه و النهایه ج۸ ص ۱۰۸