رد گوسفند تصریه شده بعد از فروش:
یکی از این موارد حدیثی است از ابوهریره با مضمون رد گوسفندی که بعد از جمع شدن شیر زیاد در پستانهایش بر اثر برخورداری از دوشیدن آن، فروخته میشود به شرط اینکه مشتری یک صاع خرما را به عوض شیری که استفاده کرده است، به همراه گوسفند به مشتری برگرداند که این حدیث را بخاری [۵۸۴]روایت نموده و به دنبال آن فتوایی از ابن عباس آورده که موافق مفاد حدیث است. این گوسفند «مصراه» نامیده میشود. بدین معنی که «شیر در پستان گوسفند صَرْی یعنی حبس شده و برای چند روز از دوشیدن آن خودداری مینمایند و تصریه در اصل به معنی حبس آب و جمع کردن آن آمده است». محفله نیز همان گوسفند مصراه است. و بدین جهت محفله گفته میشود که شیر در پستانش جمع شده است.
جمهور فقها به مضمون این حدیث عمل کردهاند، مگر نخعی و به تبع او ابوحنیفه که آن را مخالف قیاس دانسته و رد کردهاند. و به تعبیری آن را مخالف مبادی عامه و اصول مقرر در شریعت دانستهاند. بدین معنی که آن را مخالف قیاس عام که عبارت است از عمل به مبادی و قواعد شریعت، تلقی کردهاند. لکن حقیقت این است که هرگاه نص ثابت شد به مثابهی اصلی از اصول قلمداد گردیده و به صرف ظن به اینکه مخالف قیاس و اصول است، ردّ نمیشود.
چنین پیداست که این موضوع برای امام قاضی ابویوسف و زفر بن هذیل که از اکابر یاران ابوحنیفه میباشند روشن و واضح بوده و لذا رای او و نخعی را رد نموده و به حدیث عمل کردهاند.
ابن حجر گفته است «جمهور اهل علم به ظاهر این حدیث عمل کرده و ابن مسعود و ابوهریره طبق آن فتوی دادهاند بدون اینکه هیچ یک از یاران رسول خدا با آنان از در مخالفت درآیند. همچنین عدهی بیشماری از تابعین و نسل بعد از آنان نیز با این مسئله موافق بودهاند. بدون تفاوت قائل شدن میان اینکه شیر دوشیده شده زیاد باشد یا کم و یا اینکه خرما از خرمای منطقه باشد یا خارج از منطقه وارد شده باشد».
«اکثر حنفیه در اصل مسئله و دیگران هم در فروع آن به مخالفت برخاستهاند. حنفیه گفتهاند: حیوان خریداری شده با عیب تصریه رد نمیشود و دادن صاع خرما هم لازم نیست و از میان آنان زفر به مخالفت ایستاده و رای جمهور را پذیرفته است. مگر در مسئلهی خرما که گفته است خریدار در میان رد یک صاع خرما و یا نیم صاع گندم مختار خواهد بود».
«ابن ابی لیلی و ابو یوسف نیز در روایتی با جمهور موافق بودهاند. جز اینکه آنان گفتهاند لازم نیست حتما یک صاع خرما به جای شیر استفاده شده با گوسفند مسترد گردد. بلکه مشتری میتواند به جای خرما قیمت آن را هم به فروشنده برگرداند. در روایتی از امام مالک و برخی شافعیه نیز همین رای آمده لکن گفتهاند به جای شیر باید از قوت منطقه به فروشنده پرداخت همچنان که در زکات فطر نیز این کار لازم است».
«بغوی نقل کرده است که در اینکه اگر بایع و مشتری به غیر خرما از قوت یا غیر آن رضایت دادند کافی است، خلافی در میان علما وجود ندارد. اما ابن کج گفته است در این مسئله علما با هم متفق نیستند و ماوردی دو رای را در صورتی که مشتری از پیدا کردن خرما عاجز ماند نقل کرده است، مبنی بر اینکه آیا قیمت خرما را با نرخ آنجا میپردازد و یا با نرخ نزدیکترین کشوری که خرما را از آنجا وارد میسازند که حنابله رای دوم را پذیرفتهاند».
«حنفیه با بهانههای گوناگون از عمل به حدیث مصراه خودداری کردهاند:
برخی از آنان حدیث را به دلیل اینکه روایت ابوهریره است، مخدوش دانسته و گفتهاند چون ابوهریره به درجهی ابن مسعود و غیر او از فقهای صحابه نرسیده است، نمیتوان به حدیثی از او که مخالف قیاس جلی باشد، عمل کرد و این حرفی است که گویندهاش خود را با ارائهی آن آزار داده است و نقل آن ما را از ردش بینیاز میسازد و خود ابوحنیفه قیاس جلی را به خاطر روایت ابوهریره و امثال او ترک نموده است. مانند مسئلهی وضو با نبیذ خرما و یا تجدید وضو از قهقهه در نماز و غیر اینها. و به نظرم به خاطر این نکته است که بخاری حدیث ابن مسعود را به دنبال حدیث ابوهریره آورده برای اشاره به اینکه ابن مسعود هم به مطابق حدیث ابوهریره فتوی داده است و در صورتی که حدیث ابوهریره در این مورد ثابت نمیبود، ابن مسعود در این مسئله با قیاس جلی مخالفت نمیکرد».
سپس ابن حجر میافزاید: «باید گفت که ابوهریره به تنهایی این حدیث را روایت نکرده است. بلکه ابوداود آن را از حدیث ابن عمر روایت نموده و طبرانی نیز آن را از طریق دیگری از ابن عمر روایت نموده است. همچنین ابویعلی آن را از حدیث انس روایت کرده و هکذا بیهقی در خلافیات آن را از حدیث عمرو بن المزنی و احمد از روایت مردی از صحابه که نام برده نشده، روایت نموده است».
«ابن عبدالبر گفته است این حدیث از نظر عقل، صحت و ثبوتش مورد اجماع است و کسی که آن را نپذیرفته به دلایل بیاساسی استناد نموده است».
سپس ابن حجر علتهایی را که آنان برای رد این حدیث ابوهریره تراشیدهاند، همراه با پاسخ آنها، آورده و از سمعانی نقل کرده که گفته است: «هرگاه حدیثی ثابت شد به عنوان اصلی از اصول مورد قبول واقع شده و نیازمند آن نیست که با اصلی دیگر تطبیق داده شود. زیرا اگر با آن موافق باشد که هیچ، اما اگر مخالف آن باشد در این صورت نمیتوان هیچ کدام از آنها را رد کرد، چرا که اگر چنین کنیم حدیثی را با قیاس رد کردهایم و این عمل به اتفاق مردود میباشد» [۵۸۵].
آنگاه ابن حجر با هشت دلیل قوی اثبات مینماید که این حدیث مخالف قیاس نیست.
شیخ در این زمینه داد سخن داده و خوب از عهدهی بیان مطلب بر آمده است که حقیر از ذکر این دلایل و کلام ارزشمند دیگری که در اثنای نقول سابق وجود داشت به خاطر وجود اصطلاحات و مباحث فقهی و اصولی که درک آن برای خوانندهی غیر متخصص در این فنون، دشوار به نظر میرسد، خودداری کردم.
احمد محمد شاکر، کلام ابن حجر را پسندیده و آن را چنین توصیف کرده است: «این سخن سخنی است بسیار بلیغ و عالی در زمینهی نقد ادبی بر سخن کسانی که جرات تعدی به ابوهریره را به خود دادهاند» [۵۸۶].
به این ترتیب عاری ساختن ابوهریره از فقه «از نگاه محققین حنفیه رد شده است» [۵۸٧]. چون ابن همام در کتاب التحریر گفته است: «ابوهریره فقیه است» و «شارح این کتاب ابن امیر الحاج، ج۲، ص ۲۵۱ گفته است: «ابوهریره چیزی از شرایط اجتهاد کم نداشته و در عصر صحابه فتوی داده است در حالی که در عصر اصحاب به جز مجتهد کسی فتوی صادر نمیکرد» [۵۸۸].
داناترین فرد مجموع علمای حنفیه، بعد از صدر اول، جامع و شارح کتابهای محمد بن حسن شیبانی از شاگردان ابوحنیفه، شمس الائمه سرخسی، متوفای سال ۴٩۰ هـ.ق، به بیان تعظیم و اجلال ابوهریره از جانب حنفیه پرداخته و کلام بلیغی را بر زبان جاری ساخته که در آن به گونهی مسرتبخشی از ابوهریره تعریف کرده و حنفیه را از تهمت کاستن قدر و منزلت ابوهریره تبرئه نموده و گفته است: «شاید کسی گمان کند که این سخن ما توهین به ابوهریره است، معاذالله که چنین باشد، چون ابوهریره در عدالت، حفظ و ضبط حدیث پیشتاز است» [۵۸٩]. و نیز گفته است: «ابوهریره کسی است که احدی در عدالت و طول صحبت او با رسول خدا جشک ندارد». سپس در ادامه گفت: «همچنین در حسن حفظ و ضبط او نیز کسی شک ندارد» [۵٩۰]و او را توصیف کرده به اینکه: «او به عدالت، ضبط و حفظ معروف است» و او «جزو کسانی است که به مصاحبت رسول خدا جو شنیدن حدیث از او شهرت یافتهاند» [۵٩۱].
اما آنچه ابوریه روایت کرده مبنی بر اینکه ابوحنیفه گفته است: همهی اصحاب رسول خدا دارای عدالت میباشند، به استثنای عدهای و ابوهریره را هم استثنا کرده است، این یک دروغ بیش نیست و احدی از ثقات آن را روایت نکرده است. بلکه فقط ابن ابیالحدید آن را از اسکافی روایت کرده و هر دوی آنها (از نظر روایت) ضعیف میباشند.
البته هر چه باشد نخعی، ابو حنیفه و یارانش در مقام اجتهاد محض بوده و به هر حال مأجور نخواهند بود، زیرا میدانیم که آنان از نیت پاک، ایمان قوی و تعصب برای دفاع از شریعت برخوردار بودهاند و هیچ کدام از ایشان نخواستهاند با این اجتهادات خود ابوهریره را متهم به دروغ کرده و یا از او بدگویی کند. چون آنان برتر از آنند که بر چنین گناه بزرگ و بدعت منکری تصمیم بگیرند ـ حاشا از ایشان ـ زیرا آنان جزو امامانی هستند که مقتدای مردم بوده و از آنان تقلید به عمل آمده است. بلکه بیماری در دل کسانی قرار دارد که مقصود و کلام آنان را تحریف کرده است. زیرا ابوحنیفه اگر از یک سو برخی از احادیث ابوهریره را رد کرده است. از طرفی دیگر بسیاری از احادیثش را روایت نموده است. برای نمونه به «کتاب الاثار» که ابویوسف آن را از او روایت کرده [۵٩۲]و همچنین به مسند امام ابوحنیفه که حصکفی آن را روایت نموده است، مراجعه شود.
[۵۸۴] بخاری ج۳ ص ۸٧ [۵۸۵] فتحالباری ج۵، ص ۲۶۸ [۵۸۶] مسند امام احمد، ج۱۳ ص ۲٩ [۵۸٧] الانوار الکاشفه، معلمی، ص ۱٧۶ [۵۸۸] همان [۵۸٩] اصول سرخسی، ج۱، ص ۳۴۱ [۵٩۰] همان، ص ۳۴۰ [۵٩۱] همان ، ص ۳۴۰ [۵٩۲] الآثار صص ۲۲، ۲٧، ۵۵، ۱۰٧