این از زمان قبل از فتح مکه:
و اما داستان فتح مکه که ابوهریره آن را این چنین بازگو میکند: «چون خداوند دروازههای مکه را بر پیغمبر خود جگشود، در میان مردم به خطبه ایستاد و پس از حمد و ثنای خدا فرمود...» و خطبهی مشهور فتح [مکه] را در کتاب خود آورده است و این دلیل بر حضور او در مکان ایراد خطبه، و شنیدن آن است.
مسلم از ابوهریره روایت کرده و میگوید: «ای طایفه انصار آگاه باشید که حدیثی را از احادیث مربوط به خودتان به شما تعلیم میدهم. بعد داستان فتح مکه را ذکر کرد و فرمود: رسول خدا از مدینه به طرف مکه حرکت کرد. او در این لشکرکشی زبیر را بر یک طرف لشکر، و خالد را بر طرف دیگر مسوول کرد و ابا عبیده را بر منطقه «الحُسر» ماموریت داد. ته دره را به اشغال خود در آوردند و رسول خدا نیز در یک گردان قرار داشت. ابوهریره گوید: رسول خدا به جنگاوران نظر افکند و مرا دید و گفت: ابوهریره! عرض کردم: در خدمتم رسول خدا. فرمود: جز یاران انصاری من کسی به نزد من نیاید. غیر «شیبان» از راویان این حدیث، این قید را [جز یاران من کسی به نزد من نیاید] بر آن افزودهاند و فرمود بر انصاریان بانگ برآور که نزد من بیایند. گوید: انصاریها اطراف او را احاطه کردند قریشیها نیز پیران و فرومایهگانی را جمع کرده بودند و گفتند: اینها را به جلو میاندازیم، اگر فتح و ظفری نصیب آنان شد، ما نیز با آنان بودهایم و اگر مورد اصابت واقع شدند، آنچه را که از ما درخواست کردهاند، انجام دادهایم. رسول خدا جفرمود: اوباش و اتباع قریشیها را میبینید؟ بعد به دو دستش که یکی روی دیگری بود، اشاره کرد و فرمود: در کوه صفا به من میپیوندید. ابوهریره گوید به حرکت درآمدیم. هیچ یک از ما قصد کشتن یکی از آنها را نکرده، مگر اینکه او را کشت و هیچ یک از آنان چیزی به سوی ما نینداخت و دفاعی از خود نشان ندادند [٩٧].
بعد خطبه رسول خدا در «الجعرانه» را که در مدح و ستایش انصار ایراد کرد، بازگو نمود. آنهم زمانی که از حنین برمیگشت و قبل از رسیدنش به مکه» [٩۸].
این خطبه مشهور است و از طریق چند نفر صحابه روایت شده است و این روایت دلیل بر این است که ابوهریره در جنگ حنین شرکت داشته، بعد از اینکه اوامر رسول خدا جرا که امر کرده بود به سوی حنین به حرکت درآیند، روایت کرده است. علاوه بر این ابوهریره داستان حضور خویش در محاصره طایف را نیز ـ بعد از حنین ـ روایت کرده است [٩٩].
[٩٧] منبع ذکر نشده است [٩۸] سلم ج ۵/ص۱٧۱ [٩٩] بخاری ج ۵/ص۳۸ مغازی الواقدی ج ۳/ص٩۳۶