مشارکت او در سرکوبی مرتدین:
چون رسول خدا از دنیا رفت و مسلمانان با حضرت ابوبکر بیعت کردند و دستههایی از اعراب به فتنه ارتداد گرفتار شدند، ابوهریره را میبینیم که فورا موضعی درست و اصولی اتخاذ میکند که نشان از فقاهت و هشیاری او است و آن اینکه بر مسلمان واجب است به هنگام وقوع فتنه از امیران خود تبعیت کند. از اینرو او خود را چون جنگجویی امین در صف لشکریان حق آماده کرد و به صف لشکر حضرت ابوبکر پیوست و حق خداوند را بر خویش ادا کرد.
بخاری داستان جنگ ابوبکر با مرتدین را از خود وی نقل کرده، گوید: «چون رسول خدا جوفات کرد و ابوبکرسبه جانشینی او برگزیده شد، و برخی از اعراب به کفر برگشتند. عمر گفت: ای ابوبکر چگونه با مردم به جنگ میپردازی، در حالی که رسول خدا جفرموده است: «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسِ ، حَتَّى يَقُولُوا : لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ ، فَإِذَا قَالُوهَا عَصَمُوا مِنِّي دِمَاءَهُمْ ، وَأَمْوَالَهُمْ إِلا بِحَقِّهَا وَحِسَابُهُمْ عَلَى اللَّهِ».
یعنی: من ماموریت یافتهام که با مردم بجنگم تا زمانیکه کلمه «لا اله الا الله» (هیچ خدایی نیست جز الله) را بر زبان بیاورند. هر کس این کلمه را بر زبان آورد، خون و جانش از جانب من محفوظ و معصوم است جز به حقش و حسابش بر خداست».
ابوبکر گفت: قسم به خدا هر کس میان نماز و زکات جدایی بیندازد، من با او به جنگ میپردازم. چرا که زکات حق مال است. سوگند به خدا اگر بزغالهای ـ و در روایتی طنابی که با آن شتر را میبندند ـ از آنچه به رسول خدا میدادند، از من باز دارند، بر سر منعش با آنان خواهم جنگید. عمر گفت: سوگندبه خدا جز این نبود که من هم دریافتم که خداوند سینهی ابوبکر را برای جنگ با آنان گشاده کرده، و بعدا دریافتم که او بر حق است [۱۰۶]. این داستان را مسلم و ابوداود و نسائی نیز آوردهاند.
اما در الفاظ آنها عبارتی که بر مشارکت او در این جنگها دلالت ورزد، دیده نمیشود، مگر نزد نسائی، آنهم با سند غیر قوی اما نزد احمد با سندی که احمد محمود شاکر آن را صحیح دانسته، بعد از نقل این داستان ـ سخن ابوهریره را میآورد ـ که گوید: «همراه با ابوبکر (با مرتدین) جنگیدیم و یقین حاصل کردیم که این عمل عین رشد و هدایت است» [۱۰٧].
در کتاب الاغانی از طریق سیف پسر عمر [۱۰۸]روایتی آمده که دال مصاحبت و رفاقت ابوهریره با علاء ابن الحضرمی میباشد آنگاه که ابوبکر او را به جنگ مرتدین فرستاد، و مشارکت او در جنگهای منطقه هجر در بحرین و محاصره آنجا و فتح منطقهی دارین ـ که جزیرهای است در دریای خلیج فارس مقابل بحرین ـ که فارسها بر آن استیلا یافته بودند، مسلمانان آنجا را فتح کردند و مکعبر ـ که حاکم تعیین شده از سوی فارسها در آنجا بود ـ فرار کرد، ابوهریره در این زمینه میگوید: «رفتیم و راه افتادیم تا به بحرین رسیدیم، بعد به جلو تاختیم تا به کنار دریا رسیدیم، علاء گفت: بروید، بر اسب خود تاخت و خود را به دریا انداخت، او رفت و ما هم با او رفتیم و آب دریا از زانوی اسبان ما تجاوز نمیکرد، چون ابن مکعبر، نمایندهی کسری در آنجا ما را دید سوار بر کشتی خود شد و گفت سوگند به خدا ما با اینها نمیجنگیم و سوار بر کشتی خود، به سرزمین فارس عقبنشینی کرد».
[۱۰۶] بخاری ج ٩/صص۱٩ و ۱۱۵ [۱۰٧] المسند ج ۱/ص۱۸۱ [۱۰۸] الاغانی ج ۱۵/ص۲۵۸ محدثین سیف بن عمر را در حدیث ضعیف دانستهاند، اما در روایات تاریخی موضوع سادهتر است، علما به شرط وجود شاهد دیگری، روایات او را پذیرفتهاند.