شوخیهای ابوهریره:
انسان مسلمان شاداب و خوشرو است، با دیگران الفت میگیرد و مورد الفت دیگران واقع میشود و هنگام ملاقات با دیگران لب به خنده است. ابوهریره نیز چنین بود.
ابن سعد بسند صحیح از ابی رافع نقل کرده است که: گاهگاهی مروان ابوهریره را به جای خود بر مدینه میگماشت. ابوهریره با داشتن این منصب بر الاغی ـ که به روایت عفان، زیر پالان و به روایت عارم پالان بر آن میبست ـ سوار میشد و ریسمانی از لیف خرما در سر خود قرار میداد و راه میرفت و چون به کسی میرسید میگفت راه را باز کنید امیر آمد. بعضی اوقات نیز به میان بچهها که شب هنگام مشغول بازی موسوم به «لعبة الغراب»یعنی بازی کلاغ بودند، میآمد و ناگهان خود را به وسط آنها میانداخت و پاهای خود را بر زمین میکوبید. بچهها میترسیدند و فرار میکردند. بعضی اوقات هم مرا به صرف شام دعوت میکرد و هنگام چیدن سفرده میگفت استخوانها را برای امیر بیاورید. بعدا معلوم میشد که گوشتی در کار نیست، بلکه غذا نان خیس خورده با زیت است [۱۴٧].
ابونعیم اصفهانی ازثعلبه پسر ابی مالک قرظی روایت کرده که: ابوهریره به بازار آمد در حالیکه بستهای از هیزم بر پشت داشت. او آن روز به نیابت از مروان، امیر مدینه بود. گفت ای ابن ابی مالک راه را بر امیر باز کنید. گفتم: همین اندازه کافی است. در حالیکه کوله بار هیزم بر دوش داشت، گفت: راه را بر امیر باز کنید [۱۴۸].
اما کسانیکه بر ابوهریره طعن میزنند، (امثال گولدیزهیر) این نوع شوخیها را بر او خرده میگیرند و آن را نشانهی ضعف و قلت عقل او میدانند. از ظاهر چنین بر میآید که نویسندهی فجر الاسلام (منظور آقای احمد امین مصری است) این رای را پسندیده میداند. لذا در آنچه که پیرامون ابوهریره نوشته، به آنچه که ابن قتبیه در آراء و نظریات نادرش میگوید، اشاره میکند و متاسفانه در میان همهی محاسن و اخلاقیات پسندیدهی او بر این مورد تکیه میورزد و روی آن توقف میکند. بیشک این رفتار ناشایست با ابوهریره و تحریف حقیقت حال وی و نشان دادن آن به شکلی زشت، هیچ پایه و اساسی ندارد. زیرا ظاهر شدن انسان در شکل و مظهر خوشرویانه، شوخیکننده و دوستدار مزاح هرگز از قدر و منزلت او نمیکاهد و هرگز به عنوان مظهر و نشانهای از اضطراب شخصیت و خفت عقل او تلقی نمیشود. وگرنه بایستی هر لطیفهگوی شوخطبع را خفیفالعقل تلقی کنیم و هر انسان خشکطبع اخمو را خردمند و دارای اندیشهی وافر بدانیم [۱۴٩].
ابوریه گمان برده که ابوهریره مردی اهل مزاح و مهذار بوده و در تفسیر کلمهی «مهذار» میگوید: «هذر یعنی کسی که فراوان حرف بزند و در میان حرفهایش سخنان پست و لغزشهای زبانی فراوان مشاهده شود». این افترا بر خدا و بر ابوهریره و تاریخ و تاریخنویسان تلقی میشود. زیرا ما از باب تحدی و مبارزهطلبی به ابوریه میگوییم: تو تنها یک صحابی یا تابعی یا تاریخ نویس موثق را نام ببر که ابوهریره را «مهذار» معرفی کرده باشد و اگر نتوانی چنین شاهدی را بیاوری معلوم است که تو از جملهی دروغگویانی هستی که خرد و عقل انسانها را مورد اهانت قرار میدهند.
اما مزاحهایی که ابوهریره بدانها شهرت یافته و معروف است، بخشی از فضایل اخلاقی است که خداوند به او ارزانی داشته و به واسطهی آن محبوب دلهای مردم گردیده است و مزاح هم به ذات خویش در دین اسلام امری مکروه و ناپسندیده نیست و اگر چنین میبود، میبایست تندخویی و خشونت طبع ورفتار در اسلام امری محبوب تلقی شود. پس حاشا بر خدا و رسولش که این خصلت را دوست بدارند، در حالیکه خداوند خطاب به رسولش میفرماید: ﴿وَلَوۡ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ ٱلۡقَلۡبِ لَٱنفَضُّواْ مِنۡ حَوۡلِكَ﴾و اگر درشتخوی و سنگدل بودی، از پیرامون تو پراکنده میشدند.
مزاح کردن نزد انسانهای شریف و بزرگوار به عنوان اخلاقی عیبآور تلقی نمیشود، زیرا رسولالله نیز با یاران خود مزاح میکرد و یاران نیزباهم مزاح میکردند و در میان صحابه کسانی وجود داشتند که به انجام مزاح سالم و محدود به رعایت حدود شریعت و اخلاق شهرت داشتند که ابوهریره نیز یکی از افراد این مجموعه بود. بخاری در الادب المفرد از بکر پسر عبدالله روایت کرده که یاران رسول خدا جبا هندوانه و خربزه بازی میکردند و آن را به سوی همدیگر میانداختند و چون زمان حقایق فرا میرسید، تنها آنان مردان واقعی بودند.
آری! یاران رسول خدا چنین بودند و هر کس مزاح و شوخیهای ابوهریره را بر او خرده بگیرد، در واقع یک امر مباح از نظر دین را انکار کرده و یک اخلاق نیکوی محبوب مردان نیکو و شایسته را بر آنها خرده گرفته است [۱۵۰].
لازم به ذکر است که نقل این داستانها از ابوهریره دلیل بر تکرار آن در زندگی وی نیست، شاید در همهی عمر، یک موردشوخی از وی سر زده باشد، آنهم با کسانی که خواسته با آنها شوخی و مزاح کند. روحیهی بذلهگویی و مزاح نزد مسلمانان مشهور است. زیرا اگر زمان جدیت و تلاش و جهاد فرا میرسید، آنها مردان واقعی بودند. چنانکه بکر پسر عبدالله در توصیف آنان میگوید: صحابی بزرگوار نعیمانسدر مجلس رسول خدا جسخنی بر زبان میآورد یا کاری میکرد که رسولالله را به خنده میآورد.
صالحان و نیکان نیز در تبسم و گشادهرویی و مزاح به وسیلهی سخنان دور از دروغ و شتم و بدی، بر اخلاق و رفتار رسول خدا جبودند و در این امر به او تاسی میکردند.
امام علیسبسیار شوخی میکرد و ابن سیرین آنچنان میخندید که آب دهانش بیرون میآمد [۱۵۱].
شریح (قاضی) در مجلس قضاوت شوخی و مزاح میکرد، شعبی یکی از بذلهگوترین انسانها بود. صهیب اهل مزاح بود. ابوالعالیه اهل مزاح بود، ولی همهی اینها وقتی مزاح میکردند، دهان به فحش و دشنام و غیبت و دروغ نمیگشودند و مزاح زمانی مذموم تلقی میشود که این خصلتها یا برخی از اینها، قاطی آن شده باشند [۱۵۲].
در روایتی که ترمذی آن را از عبدالله پسر رافع روایت کرده، آمده که ابوهریره با مردی که از سبب کنیهگذاری او به اینکنیه [ابوهریره] سوال کرد از باب مزاح وارد شد و او را پاسخ گفت. آن مرد میگوید: گفتم: «چرا کنیهی شما را ابوهریره قرار دادهاند؟».
گفت: «آیا از من فرار نمی کنی؟»
گفتم: «بلی، چون قسم به خدا از شما میترسم» [۱۵۳].
من هم میگویم: آری سوگند به خدا باطلگویان از تو ای ابوهریره فرار میکنند و از سخن شما که آبروی آنان را میبرد و حقیقت [خباثتهای] درونیشان را آشکار مینماید، میترسند و در واقع آنکه راجح و رابح (استفاده کننده) است، تو هستی، که [همچون] کوه بزرگ و استواری.
رضي الله عنک وأرضاک...
[۱۴٧] الطبقات ج ۴/ص۳۳۶ عیون الاخبار ج ۱/ص۳۱۵ [۱۴۸] حلیه الاولیاء ج ۱/ص۳۸۵، سباعی/نیز آن را از معارف ابن قتیبه نقل کرده است [۱۴٩] از کلام السباعی/در کتاب السنه و مکانتها ص ۲٧۵ [۱۵۰] پیشین ص ۳۲۵ [۱۵۱] تاویل مختلف الحدیث – ابن قتیبه ص ۲٩۴ [۱۵۲] پیشین ص ۲٩۵ [۱۵۳] الترمذی ج ۱۳/ص۲۲۸