آنچه در زمینهی تکذیب ابوهریره به عمر نسبت دادهاند
تکذیبی که به عمر نسبت دادهاند:
ابوریه از ابن عساکر نقل میکند که عمر بن خطاب به ابوهریره گفت: یا نقل حدیث از پیامبر جرا ترک میکنی یا تو را به دوس تبعید مینمایم. کتاب ابن عساکر از جمله کتابهایی است که احادیث ضعیف و موضوع فراوان دارد، و اگر روایتش درست باشد، حمل بر این میشودکه عمر ترسید از اینکه مردم احادیث را در غیر مکان خویش قرار دهند، چون آنها احادیثی را که مفید رخصت هستند بسیار بر زبان میآورند و هر گاه کسی احادیث زیادی نقل کند، ممکن است به خطا و اشتباه بیافتد و مردم آن را از او نقل کنند و خطا و اشتباه راوی را حمل بر خطا بودن حدیث نمایند [۳۱۴].
علاوه بر این ظاهر داستان دلالت دارد بر اینکه این حدیث ساختگی، کار روافض است که میخواهند عمر را متهم نمایند که از احادیث نبی جنفرت داشته است.
همچنین این اثر، خود شاهد بر تناقض گویی است. چون تهدید عمر به تبعید وی به سرزمین دَوس که زادگاه او است، معنی ندارد مگر نه این است که اگر احادیث ابوهریره نادرست هستند بر عمر لازم بود که مردم دوس را نیز از خطر آنها باز دارد، چرا که سرزمین دوس نیز چون غیر آن، باید از خطر آثار احادیث نادرست مصون نگه داشته شود. اگر احادیث ابوهریره نادرست بود، وی را به قطع زبان تهدید مینمود نه به تبعید او به سرزمینش [۳۱۵].
آنچه که بشر مریسی هم ادعا کرده، مانند مورد بالاست. بدین عنوان که عمر گفته است: دروغگوترین محدثین ابوهریره است. چطور ممکن است عمر او را متهم به دروغ بستن به رسول خدا جکند، در حالی که وی را به کار میگیرد و او را به عنوان والی و استاندار بحرین تعیین مینماید و مناطقی را به وی میسپارد، اگر چنانچه دشمنان ادعا میکنند، عمر چنین نظری داشت، هرگز در امور مسلمین به وی اطمنیان نمیکرد و اعمال آنها را به وی نمیسپرد [۳۱۶]. مگر چه دلیلی برای یار پیامبر جاز تکذیب روایت بزرگتر است.
اما چنین نیست، بلکه او صادقترین و حافظترین صحابه است و بیشتر از هر کس دیگری احادیث ناسخ را نقل نموده است.
انسان چگونه به خود اجازه میدهد که مواظب گفتارش نباشد و حافظترین صحابی را بدون هیچ دلیل درستی متهم نماید و به او تهمت دروغ زند؟ چگونه صحت دروغگویی او نزد این مخالف ثابت میشود در حالی که طلحه پسر عبیدالله و عبدالله بن عمر او را ثابت و درستکار پنداشتهاند. اگر این مرد سنگ داغ یا اخگری را گاز بگیرد و زبانش بسوزد، بهتر است برای او از اینکه صحابی رسول خدا جرا مورد تأویل (طعنهی) خود قرار دهد [۳۱٧].
از این قبیل است داستان عمر و ابوهریره که گویا عمر وی را با تازیانه زده است. چون این قصه از روایات ابوجعفر اسکافی ضعیف است و مورد اعتماد نیست.
ما آنچه را که گذشتگانمان به مریسی آن روزگار گفتند، به تو ای مریسی روزگار میگوییم که: از خدا بترس و از او طلب بخشش کن، چون در حق صاحب و یار پیامبرجمدعی چیزی شدهای که بر خلاف گفتهی تو معروف است. اگر قدرتی بود که از یاران پیامبر جدفاع میکرد، قطعا پشت و شکم تو را پاره میکرد و پوست مخالفان را میکند تا کسی جرات فحش و ناسزاگویی به یاران رسول خدا جرا نداشته باشد و آنها را به کذب و دروغ متهم ننماید.
اگر ادعایی که داری راست است، بگو که آن را از چه فرد موثقی روایت کردهای. قطعا تو هیچ فرد مورد اعتمادو ثقه ای را نمییابی [۳۱۸].
از روشنترین دلیل بر اینکه عمر، ابوهریره را جای ثقه پنداشته این است که نوادهی عمر جزو روایت کنندگان حدیث از ابوهریره میباشند، از جمله سالم بن عبدالله بن عمر، که در صحیح بخاری سه بار از وی روایت نموده است. همچنین حفص بن عاصم بن عمر، ابوهریره را جای ثقه پنداشته این است که نوادگان عمر جزو روایت کنندگان حدیث از ابوهریره میباشند، از جمله سالم بن عبدالله بن عمر، یازده مورد از وی روایت نموده که در صحیح بخاری آمده است، آیا آنها تکذیب عمر را ـ اگر او را تکذیب کرده باشدـ نداشتهاند و از پدران خود نشنیدهاند که عمر او را درستکار ندانسته است؟
[۳۱۴] البدایه و النهایه ج ۸ص۱۰۶ [۳۱۵] ظلمات ابوریه ص ۴۳ [۳۱۶] رد الامام الدارمی عثمان بن سعید علی بشر المریسی العنید ص ۱۳۲ تا ۱۳۵ [۳۱٧] همان ص۱۳۲ تا ۱۳۵ [۳۱۸] پیشین