۴- احمدبن حنبل/
امام احمد بیشتر از دیگران به پیروی از سنت و تمسک به آن، معروف است تا جایی که ایشان مخالف با نوشتن کتابهای فقهی بر اساس رأی و قیاس بود. [۳۱]
از ایشان نقل است که فرمودند:
۱- «لا تقلّدني ولا تقلّد مالكاً ولا الشّافعي ولا الأوزاعي ولا الثّوری، وخذ من حیث أخذوا» [۳۲]. (نه از من تقلید کن و نه از مالک و شافعی و اوزاعی و ثوری، بلکه از آنجا که آنها گرفتهاند، بگیر).
و طبق روایتی فرمود: «از اینها تقلید مکن، به آنچه که از رسول اللهصو صحابه منقول است عمل کن. اما در آنچه که از تابعین و بعد از آنهاست انسان در پذیرفتن آن مختار است».
و نیز فرموده است: «اتباع یعنی پیروی از پیامبرصو اصحاب. و بعد از آنها، اتباعی در کار نیست بلکه انسان مختار است». [۳۳]
۲- «رأی الأوزاعي، ورأی مالك، ورأی أبي حنیفة كلّه رأی، وهو عندي سواء، وإنّما الحجّة في الآثار» [۳۴](رأی اوزاعی، مالک و ابوحنیفه نزد من برابر است، حجت در آثار (پیامبرصو صحابه) است.
۳- «من ردّ حدیث رسول اللهصفهو على شفاهلكة» [۳۵]. (کسی که حدیث پیامبرصرا رد کند، بر لبهی پرتگاه نابودی قرار دارد).
این بود مشتی از خروار، سخن ائمه بزرگوار و توصیه و تأکیدشان برای تمسک به حدیث و دست برداشتن از تقلید کورکورانه. پس ملاحظه نمودی که سخنان ائمه به قدری واضح و روشن است که جایی برای تأویل و جدل، باقی نمیگذارد.
بنابراین هر کس به آنچه که در سنت صحیح، ثابت شده است تمسک جوید، اگرچه در بخشهایی با سخنان ائمه تضاد داشته باشد، از مذهب خارج نمیشود، بلکه چنین شخصی پیرو واقعی مذهب و امام خویش و همه ائمه به حساب میآید و به ریسمان محکم و ناگسستنی خدا چنگ زده است.
و اما کسی که سنت صحیح را فقط به بهانه اینکه با قول امام متبوع وی سازگار نیست، ترک کند، نه اینکه امام خود را خشنود نمیسازد بلکه از دستورات او و سایر ائمه، سرپیچی و نافرمانی کرده است.
خداوند میفرماید:
﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسۡلِيمٗا ٦٥﴾[النساء : ۶۵].
«سوگند به پروردگارت که آنان مؤمن نمیشوند تا آنکه تو را در مخاصمتهای خود حکم قرار داده، سپس از قضاوت تو ناراض نبوده و کاملاً تسلیم شوند».
همچنین فرموده است:
﴿فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ يُصِيبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾[النور : ۶۳].
«آنان که با امر پیامبرص مخالفت میکنند از این کار باز آیند یا اینکه دچار فتنه و یا عذاب دردناکی خواهند شد».
حافظ ابن رجب/میگوید:
بر هر مسلمانی که سخن پیامبرصبه او برسد و آن را تشخیص دهد، واجب است که آن را برای امت بیان نماید و آنها را بدان نصیحت کرده و به پیروی از آن، امر نماید.
هر چند که مقتضای سخن پیامبرص، خلاف رأی و فتوای یکی از بزرگان امت باشد زیرا سخن و دستور پیامبرص، بیشتر از سخن هر کسی دیگر شایسته تعظیم و پیروی است.
از اینرو اصحاب پیامبرصو سلف صالح امت، هر سخنی را که مخالف با سنت صحیح رسولاکرمصمییافتند با شدیدترین وجه آن را رد میکردند. [۳۶]
نه اینکه با گوینده آن، دشمنی داشته باشند بلکه رسول خداصنزد آنان از دیگران محبوبتر و سخنان و دستوراتش بالاتر بود.
بنابراین باید توجه داشت که هرگاه میان دستور پیامبرصو دستور کسی دیگر از بزرگان، تعارضی رخ داد، یقیناً امر و دستور پیامبرص، حق تقدم و ترجیح دارد. و این کار به هیچوجه باعث تحقیر و هتک حرمت آن بزرگ و امام نمیشود، زیرا خود ایشان به پیروانش دستور داده است که سخنانش را در مقابل سخنان رسول اللهصترک کنند، و مخالفتهایی که از ایشان سر زده است عمدی نبوده بلکه اجتهادی بوده و مورد عفو و بخشش الهی قرار خواهد گرفت. [۳٧]
بنده (آلبانی) میگویم: چگونه آنها (ائمه) از این کار، خشنود نخواهند شد. در حالی که خود، پیروان خویش را به پیروی از حدیث صحیح و ترک سخنانشان در صورت تضاد با سنت پیامبرصامر و تأکید نمودهاند. حتی امام شافعی به پیروانش میگوید: هرجا حدیث صحیحی را یافتید، آن را سخن من به حساب آورده و بر آن، عمل نمایید.
از اینرو محقق بزرگوار، ابن دقیق العید/هنگامی که به جمعآوری مسائلی که در آنها رأی ائمه چهارگانه با حدیث صحیح مخالف بود، پرداخت و آنها را به شکل کتابی درآورد، در مقدمهی آن چنین نوشت: نسبت دادن این مسائل، به ائمه بزرگوار حرام است بنابراین بر فقهایی که از آنها تقلید میکنند لازم و ضروری است که این مسائل را بدانند تا با نسبت دادن آنها به ائمه، باعث افترا بر آنان نشوند. [۳۸]
[۳۱] ابن جوزی در «المناقب» (۱٩۲). [۳۲] فلانی (۱۱۳)، و ابن قیم در «الأعلام» (۲/۳۰۲). [۳۳] ابوداود در «مسائل امام احمد»، (ص ۲٧۶ و ۲٧٧). [۳۴] ابن عبدالبر در «الجامع» (۲/۱۴٩). [۳۵] ابن الجوزی (ص ۱۸۲). [۳۶] حتی سخنان علمای خویش و پدران خود را با شدیدترین وجه رد مینمودند. چنانکه طحاوی در «شرح معانی الآثار» (۱/۳٧۲) و ابویعلی در «مسند» خویش (۳/۱٧) از سالمبن عبدالله بن عمر روایتی نقل میکند که ایشان گفته است: روزی با ابن عمرس در مسجد نشسته بودیم. مردی از اهل شام وارد شد و از ایشان در مورد تمتع از عمره به حج سؤال نمود؟ ابن عمر در پاسخ گفت: کار خوبی است. مرد گفت: پدرت ما را از این کار منع میکرد. ابن عمرس فرمود: وای بر تو! دستور پدرم را اجرا میکنی یا دستور رسولاللهصرا که به آن عمل نموده و دستور داده است؟ ایشان گفت دستور پیامبرصرا. امام احمد نیز (به شماره ۵٧۰۰) و ترمذی (۲/۸۲ شرح تحفه) نظیر روایت فوق را آوردهاند و ترمذی آن را تصحیح نموده است. همچنین ابن عساکر (٧/۵۱/۱) به نقل از ابن ابیذئب آورده است که: سعدبن ابراهیم در مسئلهای طبق رأی ربیعه بن ابی عبدالرحمن علیه مردی قضاوت نمود، به ایشان گفت: خلاف قضاوت پیامبرص، قضاوت نمودی. سعد روی به ربیعه کرد و گفت این ابن ابیذئب فردی قابل اعتماد است، از پیامبرصحدیثی روایت میکند که بر خلاف رأی شما است. ربیعه گفت: شما اجتهاد نمودهاید قضاوت شما انجام گرفته و قبول است. سعد گفت: عجبا! قضاوت خود را اجرا کنم و قضاوت رسولاللهصرا رد نمایم. خیر، بلکه قضاوت خود را در مقابل قضاوت پیامبرص، پس میگیرم، و فوراً شرعنامه را خواست و آن را پاره نمود و مجدداً به نفع کسی که محکوم شده بود، قضاوت کرد. [۳٧] بلکه مستحق پاداش نیز میگردد، همانطور که رسول اکرمصمیفرماید: اگر اجتهاد حاکم درست باشد، دو اجر دارد و اگر در اجتهادش، دچار اشتباه بشود، یک اجر خواهد داشت (به روایت شیخین). [۳۸] «التعلیق علی ایقاظ الهمم» (ص ٩۳).