روش نماز پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم

فهرست کتاب

نسخ قرائت مقتدی در نمازهای جَهری [۱۶٩]

نسخ قرائت مقتدی در نمازهای جَهری [۱۶٩]

نخست، مقتدیان، مجاز بودند که در نمازهای جهری، پشت سر امام خویش، قرائت بخوانند تا اینکه روزی در نماز صبح، قرائت بر رسول اللهص(به علت زمزمه مقتدیان) دشوار آمد، پس از اتمام نماز، فرمودند: «لعلّكم تقرأون خلف إمامكم»(مگر شما پشت سر امامتان قرائت می‌خواهید؟) صحابه عرض کردند: بلی ای رسول خداص! ما با شتاب می‌خوانیم. فرمود: «لا تفعلوا إلاّ (أن یقرأ أحدكم) بفاتحة الكتاب، فإنّه لا صلاة لمن لم یقرأ بها» [۱٧۰](چنین نکنید، بلکه فقط سوره فاته را بخوانید زیرا نماز، بدون خواندن آن، درست نخواهد بود). سپس از هر گونه قرائت، پشت سر امام، در نمازهای جهری، نهی فرمود. و این زمانی بود که در پایان یکی از نمازهای جهری (طبق روایتی، نماز فجر) فرمود: «مگر کسی از شما با من قرائت می‌خواند؟ مردی جواب داد: بلی، من می‌خواندم. رسول اللهصفرمود: با خود گفتم چه شده است که در خواندن قرائت، با من منازعه درگرفته است. ابوهریرهسمی‌گوید: از آن روز به بعد، مردم از هر نوع قرائت، در نمازهای جهری، پشت سر رسول اللهص، خودداری کردند، مگر در نمازهای سری که آهسته می‌خواندند. [۱٧۱]

رسول اللهص، سکوت مقتدی، در مقابل قرائت امام را بخشی از پیروی کامل امام می‌دانست. چنانکه فرموده است: «إنما جعل الإمام لیؤتمّ به، فإذا كبّر فكبّروا، وإذا قرأ فانصتوا» [۱٧۲](امام برای آنست که به او اقتدا شود، پس وقتی که تکبیر گفت، شما نیز تکبیر بگویید و هرگاه قرائت خواند، سکوت اختیار کنید).

همچنین گوش دادن به قرائت امام را به منزله قرائت مقتدی می‌دانست چنانکه فرموده است: «من كان له إمام فقراءة الإمام له قراءة» [۱٧۳](هر کس که امامی داشته باشد، قرائت امام، قرائت او نیز می‌باشد) این حکم، به نمازهای جهری اختصاص دارد.

[۱۶٩] به نمازهایی که امام با صدای بلند قرائت می‌خواند جهری و به نمازهایی که در آن قرائت به آهستگی خوانده می‌شود، سری گفته می‌شود (مترجم). [۱٧۰] بخاری در «جزء قرائت خلف الامام» ابوداود و احمد و ترمذی و دارقطنی آن را حسن دانسته‌اند. [۱٧۱] مالک، حمیدی و بخاری. در «جزء قرائت خلف الامام» و ابوداود. با تحسین ترمذی و تصحیح ابن حبان، ابوحاتم رازی و ابن قیم. [۱٧۲] ابن ابی‌شیبه، (۱/٩٧/۱) ابوداود، مسلم و ابوعوانه (الارواء، ۳۳۲ و ۳٩۴). [۱٧۳] ابن ابی‌شیبه، (۱/٩٧/۱) دارقطنی، ابن ماجه، طحاوی و احمد (الارواء، ۵۰۰) و بوصیری بعضی از طرق آن را صحیح دانسته است.