نمونه ترک برخی از سخنان ائمه توسط بعضی از پیروانشان
بنابر آنچه که گذشت برخی از شاگردان و پیروان ائمه که تعدادی از آنها مصداق این آیه سوره واقعه:
﴿ثُلَّةٞ مِّنَ ٱلۡأَوَّلِينَ١٣ وَقَلِيلٞ مِّنَ ٱلۡأٓخِرِينَ١٤﴾[الواقعة: ۱۳-۱۴].
«گروهى از پیشینیان، (۱۳) و اندکى از متأخّران»
میباشند، به تمام سخنان امام متبوع صحیح، تضاد داشت، کنار میگذاشتند. چنانکه صاحبین یعنی امام محمد و امام ابویوسف/در یک سوم مسائل مذهب، خلاف نظر استاد خویش؛ ابوحنیفه؛ فتوا دادهاند [۳٩]. همانطور که کتب فقهی، گواه این امر است.
همچنین امام مزنی و برخی دیگر از پیروان امام شافعی [۴۰]، نیز چنین عمل کردهاند که اگر قرار باشد از یکایک آنها در اینجا سخن بگوییم، بحث ما به درازا میکشد که لذا به ذکر دو مثال، بسنده میکنیم:
۱- امام محمد در «مؤطا» (ص ۱۵۸) میگوید: «امام ابوحنیفه/در دعای طلب باران، معتقد به خواندن نماز نبود، ولی ما معتقدیم که امام باید با مردم، دو رکعت نماز بخواند. سپس دعا کند و چادرش را بگرداند». [۴۱]
۲- عصامبن یوسف بلخی که از یاران امام محمد [۴۲]و از همنشینان ابویوسف [۴۳]است، بسیار زیاد، خلاف رأی امام ابوحنیفه/فتوا میداد زیرا دلیل و مأخذ امام را در آن موارد به دست نیاورد یا اینکه دلیل قویتری به دستش افتاد [۴۴]چنانکه در رفتن به رکوع و بلند شدن از آن، رفع یدین میکرد [۴۵]زیرا میدانست که این عمل از رسول اللهصبه صورت متواتر، ثابت شده است و به خاطر اینکه سه امام متبوع ایشان، این عمل را انجام ندادهاند، از این سنت پیامبرصرویگردان نشد. و طبق توصیه ائمه چهارگانه و دیگران (که هرجا نظر ما خلاف سنت بود، آن را رها کنید) بر هر مسلمان لازم است که چنین کند.
خلاصه کلام اینکه مقلدین محترم در ایراد گرفتن و وارد کردن طعن به روش این کتاب، عجله ننمایند و از استفاده از سنتهای وارد در آن به بهانه اینکه مخالف با مذهب آنان است خودداری نکنند. چرا که مخالفت با نهج و روش این کتاب، در واقع مخالفت با توصیه و روش امام مذهبی است که شما از آن پیروی میکنید، زیرا همۀ ائمه تأکید داشتهاند که هرگاه سخنانشان با سنت صحیح مخالفت داشت، آنها را ترک کنند و بر سنت صحیح، عمل نمایند.
خداوند نیز به ما دستور داده است که هرگاه در مسألهای اختلاف نظر پیش آمد، به داوری پیامبرصرجوع نماییم:
﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسۡلِيمٗا٦٥﴾[النساء: ۶۵]
«نه، سوگند به پروردگارت که آنان مؤمن به شمار نمیآیند مگر زمانی که تو را در اختلافاتشان داور قرار دهند، پس از داوری تو، ملالی به دل راه ندهند و کاملاً تسلیم رأی تو باشند».
به امید اینکه خداوند ما را در زمرهی بندگانی قرار دهد که در مورد آنان فرموده است:
﴿إِنَّمَا كَانَ قَوۡلَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذَا دُعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ لِيَحۡكُمَ بَيۡنَهُمۡ أَن يَقُولُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ٥١ وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَيَخۡشَ ٱللَّهَ وَيَتَّقۡهِ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَآئِزُونَ٥٢﴾[النور: ۵۱-۵۲]
«هنگامی که مؤمنان به سوی خدا و رسولش فراخوانده شوند تا پیامبرص میان آنان داوری کند، سخنشان تنها این است که میگویند: شنیدیم و اطاعت کردیم. و ایشان رستگاران واقعی هستند. و هر کسی از خدا و پیغمبرش پیروی کند و از خدا بترسد (و از نافرمانی او) پرهیز نماید، چنین کسانی، کامیاب میشوند».
دمشق ۱۳ جمادیالآخر، ۱۳٧۰ ه. ق
[۳٩] ابن عابدین در «الحاشیه» (۱/۶۲) و لکنوی آن را در «النافع الکبیر» (٩۳) به غزالی نسبت داده است. [۴۰] امام مزنی در کتابش «مختصر فقه شافعی» که در حاشیه کتاب «الام» چاپ شده است مینویسد: این کتاب را از علم محمدبن ادریس شافعی و در روشنی سخنانش خلاصه کردهام، تا برای کسانی که خواهان عمل برآنند آسانتر شود ضمن اینکه ایشان از تقلید خود و دیگران نهی کرده است تا بتوان در آن صلاح دین خود را تشخیص داد و راه احتیاط را در پیش گرفت. [۴۱] امام محمد در این کتاب، حدوداً در بیست مورد، مخالفت خود را با استاد خویش؛ ابوحنیفه؛ تصریح نموده است (التعلیق الممجد علی مؤطا محمد). [۴۲] ابن عابدین در «الحاشیه» (۱/٧۴) و قرشی در «الجواهر المضیة فی طبقات الحنفیة» (۳۴٧) و در مورد ایشان گفته است: او محدثی چیرهدست بود، و در زمان خود، ایشان و برادرش مرجع اهل بلخ بودند. [۴۳] «الفوائد البهیة فی تراجم الحنفیة» (۱۱۶). [۴۴] «البحر الرائق» (۶/٩۳) و «رسم المفتی» (۱/۲۸). [۴۵] «الفوائد» (۱۱۶) و بر آن تعلیق جالبی دارند بدین شرح: «و از اینجا ما به بطلان روایت مکحول پی میبریم که به نقل از ابوحنیفه/میگوید: «هر کس در نماز رفع یدین بکند نمازش باطل میشود» زیرا عصام بن یوسف از همنشینان ابویوسف است و در حضور ایشان، رفع یدین میکرد و چنانچه روایت فوق، صحت میداشت عصام و ابویوسف از آن اطلاع میشدند. همچنین معلوم شد که احیاناً اگر یک حنفی به خاطر دلیل قویتر در یک یا چند مورد، سخن امام مذهب خویش را رها کند از تقلید و از حنفی بودن بیرون نمیشود بلکه این عین تقلید و پیروی از امام است، همانطور که عصامبن یوسف در مسأله رفع یدین بر خلاف مذهب ابوحنیفه/عمل نمود با این حال او از حناف به شمار میرود. و در ادامه مینویسد: به خدا باید پناه جست از نادانان زمان ما؛ که اگر کسی در مسألهای به خاطر دلیل قویتر، سخن امام مذهب خویش را رها کند، او را از تقلید و از مذهب بیرون میکنند!! از عوام گلایهای نیست بلکه از عالمنمایانی که رفتارشان به رفتار عوام میماند، گلایه داریم».