تفسیر سه جزء آخر قرآن کریم همراه با احکامی مهم برای هر مسلمان

فهرست کتاب

فايدﻩهای پراگنده

فايدﻩهای پراگنده

* گناهان و بدیها: با موری چون توبۀ صادقه، استغفار، کارهای نیکو انجام دادن، مبتلاشدن به بلایا و مصائب، صدقه دادن و دعا برای دیگران محو و زایل می‌گردد. اما اگر گناهی باقی بماند ودر دنیا مورد آمرزش قرار نگیرد گنهکار در قبر یا روز قیامت یا در دوزخ مجازات می‌شود تا زمانی که از گناه پاک گردد. سپس اگر گناهکار موحّد و یکتاپرست بوده باشد به بهشت راه پیدا می‌کند و اگر کافر، منافق یا مشرک بوده باشد برای همیشه در جهنم باقی می‌ماند.

آثار گناه و معصیت بر انسان: 1) ایجاد وحشت وظلمت در قلب می‌نماید. 2) قلب را مریض وخوار می‌گرداند. 3) میان دل و خداوند حایل می‌شود. آثار آن بر دین: بر دین نیز چنان آثاری می‌گذارد که باعث محروم شدن انسانها از اطاعت خداوندی و همین طور محروم شدن انسان از مشمول شدن در دعای رسول اللهج و فرشتگان و مؤمنان می‌گردد. آثار آن بر رزق انسان: باعث محروم ماندن از رزق، و همچنین موجب زایل شدن نعمت (خداوندی) و از بین رفتن برکت در مال می‌شود. آثار آن بر فرد: برکت عمر را زایل می‌کند، معیشت و زندگی سخت ودشوار عاید او می‌گردد، کارها بر وی مشکل می‌گردد. آثار آن بر اعمال: باعث عدم قبولی عبادات و طاعات می‌گردد. آثار آن بر جامعه: 1) باعث از بین رفتن امنیت می‌شود. 2) موجب گرانی می‌شود.3) باعث مسلط شدن حکام (ناعادل) و دشمنان می‌گردد. 4) موجب می‌شود باران رحمت الهی منقطع گردد و امثال آن از پیامدهای بد و زشت که گناه در پی دارد.

* غم و اندوه: آرامش دل و شادابی و از بین رفتن غم و اندوه را همگان آرزومندند وبی‌تردید با حصول این موارد است که زندگی نیکو و سالم محقق می‌گردد. برای حصول این آرامش وسرور اسبابی دینی، طبیعی و عملی وجود دارد که البته جز برای شخص مؤمن و موحّد مقدور نیست. از آن جمله می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد: 1) ایمان به خدا. 2) انجام اوامر الهی واجتناب از آنچه ما را نهی فرموده است. 3) نیکی کردن با خلق خدا (شامل انسان وحیوان) در گفتار و کردار وانجام انواع معروفها (نیکی‌ها). 4) اشتغال به کارها یا دانشهای سودمند دینی یا دنیوی. 5) عدم تفکر به کارهایی که در آینده انجام خواهد گرفت یا کارهایی که در گذشته انجام گرفته است، بلکه مشغول شدن به تفکر در مورد حال و کارهای روزانه. 6)زیاده ذکر کردن خداوند (ومشغول شدن به گفتن اسما و صفات او) . 7) سخن گفتن و بازگو کردن نعمتهای ظاهری وباطنی الهی. 8) نگریستن به کسی که از لحاظ دنیوی در سطح پایین‌تری از ما قرار دارد و عدم نگریستن به آنکه در امور دنیوی بر ما سبقت جسته است. 9) از بین بردن آنچه برای انسان غم واندوه می‌آفریند و حصول اسبابی که شادی و سرور را برای ما به ارمغان می‌آورد. 10) التجا وپناه بردن به خدا بدانچه رسول الله ج با آن برای برطرف کردن همّ و اندوه استعانت می‌جست. مانند این فرمودۀ رسول الله ج که می‌فرماید: «مَا أَصَابَ أَحَدًا قَطُّ هَمٌّ وَلا حَزَنٌ فَقَالَ: اللَّهُمَّ إِنِّي عَبْدُكَ وَابْنُ عَبْدِكَ وَابْنُ أَمَتِكَ نَاصِيَتِي بِيَدِكَ مَاضٍ فِيَّ حُكْمُكَ عَدْلٌ فِيَّ قَضَاؤُكَ أَسْأَلُكَ بِكُلِّ اسْمٍ هُوَ لَكَ سَمَّيْتَ بِهِ نَفْسَكَ أَوْ عَلَّمْتَهُ أَحَدًا مِنْ خَلْقِكَ أَوْ أَنْزَلْتَهُ فِي كِتَابِكَ أَوْ اسْتَأْثَرْتَ بِهِ فِي عِلْمِ الْغَيْبِ عِنْدَكَ أَنْ تَجْعَلَ الْقُرْآنَ رَبِيعَ قَلْبِي وَنُورَ صَدْرِي وَجَلاءَ حُزْنِي وَذَهَابَ هَمِّي. إِلا أَذهَبَ الله هَمَّهُ وَحُزْنَهُ وَأَبْدَلَهُ مَكَانَهُ فَرَحًا». ترجمه: {هر آنکسی را که حزن یا اندوهی بر وی وارد شود و او بگوید: بار خدایا من بندۀ تو و فرزند (زن و مردی هستم که) آندو نیز بندۀ تو هستند. موی پیشانی‌ام (سرنوشتم) در دست توست، و هر آنچه حکم فرمایی در من نافذ و هر آنچه در مورد من قضاوت کنی جز عدل نخواهد بود. تو را با تمام اسمایی که خود خویشتن را بدان اسم نامیده‌ای و هر آن اسمی که آن را به مخلوقی از مخلوقات خود آموخته‌ای یا آن را در کتاب خویش نازل نموده‌ای و یا اسمی که در علم غیبی که تنها تو بدان واقفی برای خویش برگزیده‌ای _ از تو می‌خواهم که قرآن را بهار قلب و نور سینه و جلای اندوهم قرار دهی و با آن همّ و غمم را زایل فرمایی». خداوند تمامی حزن و اندوه او را از بین می‌برد و در عوض، سرور وشادی را بر وی ارزانی می‌دارد}.

فایده: ابراهیم الخواص/ می‌فرماید: دوای قلب پنج چیز است که عبارتند از: 1) تلاوت قرآن با تدبّر در مفهوم ومعانی آن. 2) خالی نگهداشتن شکم (کم خوردن). 3) شب‌زنده‌داری برای عبادت. 4) تضرّع و زاری هنگام سحر دربارگاه خداوندی. 5)همنشینی با صالحان و نیکوکاران.

* ازدواج کردن برای کسی که میل جنسی و شهوت دارد ولی خوف زنا از وی نمی‌رود سنت، وبرای کسی که میل جنسی و شهوت ندارد مباح، و برای کسی خوف زنا بر وی می‌رود واجب، وحتی از رفتن حج برای او مقدم‌تر است. نگاه کردن به زن نامحرم و همچنین نگریستن به زن مُسِن وپسربچه با نظر شهوت از محرمات می‌باشد.

برای تحقّق ازدواج صحیح میان یک زن و مرد پنج شرط لازم است که عبارتند از؛ 1) تعیین زوجین. بنابراین جایز نخواهد بود که ولی در حالیکه چند دختر دارد بگوید: یکی از دخترانم را به همسری تو دادم. 2) رضایت زوج (مرد) مکلف و بالغ و همچنین رضایت زوجه (زن) آزاده وعاقل. 3) ولی: زن به تنهایی نمی‌تواند خود را به همسری کسی در آورد و تا زمانی هم که ولی وسرپرست دختر موجود است کسی دیگر نمی‌تواند دخترش را به ازدواج کسی در آورد.

البته اگر ولی از ازدواج دخترش با شخصی که کفو و شایسته دختر اوست ممانعت کند قاعدۀ فوق تغییر می‌یابد. شایسته‌ترین و مستحق‌ترین افراد برای تزویج دختر به ترتیب عبارتند از؛ اولویت با پدر دختر واگر نبود با پدر پدر (جد) و جد الجد هرچند که بلند روند است، اگر از اولویت اول کسی موجود نبود اولویت با فرزند زن است، اگر فرزند داشته باشد. بعد از او اولویت با پسر پسرش وهمینطور تا نسل‌های بعدی خواهد بود، سپس اولویت با برادر تنی است، بعد اولویت با برادر پدری او (که پدرشان یکی و مادرشان متفاوت است) می‌باشد، بعد فرزند برادر اولویت دارد، و همینطور تا آخر اقربا. 4) شهادت: برای صحت ازدواج و عقد باید دو مرد بالغ، عاقل و عادل گواهی دهند. 5) نباید میان زوجین (زن و مرد) عواملی که باعث ممنوعیت ازدواج می‌شود شامل پیوند رضاعت و شیرخوارگی میان زن و مرد یا قرابت نسبی وسببی و مانند آن وجود داشته باشد.

محرمات در نکاح: زنانی که ازدواج آنها بر یک مرد حرام می‌گردد بر دو قسم‌اند:

یکی: گروهی که برای همیشه ازدواجشان بر وی حرام می‌گردد و آنها عبارتند از: 1) محارم نسبی وی شامل مادر، جده(مادرکلان)، و مادر جده هرچند بلند باشند، دختر و دختر فرزند ودختر دختر فرزند هرچند پایین روند، خواهر و دختر خواهر و دختر پسر خواهر و دختر دختر خواهر و دختر برادر بطور کلی و دخترهای آنها و دخترهای پسرهایشان و دخترهای دخترانشان هرچند پایین روند، و عمه و خاله هرچند بلند روند.

2) محارم رضاعی وی که حکم حرمت در آن حتی در نسبت مصاهره (سببی) نیز چون محارم نسبی وی است (و هر آنچه در نَسَب بر او حرام قرار داده شده در رضاعت (شیرخوری) نیز حرام می‌باشد). 3) محارم سببی وی (محارم بسبب مصاهرت یعنی باکسی خویشی کردن به زن دادن یا زن گرفتن) که عبارتند از: مادرِ زن و جده‌های وی و دختران زن ودخترانِ دخترانِ زن هرچند پایین روند، و زنانی که با پدربزرگ و پدران او نسبت‌ دارند.

دومی: گروهی که مؤقتاً (تا زمان مشخصی) بر وی حرام می‌باشند و آنها بر دو قسم‌اند: 1) زنانی که به خاطر جمع و یکجا شدن بر وی حرام گشته‌اند مثل خواهر زن و عمه و خالۀ زن (یعنی زن وخواهر و عمه و خاله اش دریک زمان نباید همسر یک مرد باشند). 2) زنانی که مانعی برای ازدواج با آنها وجود دارد مثل زنی که شوهر دارد (و تا شوهرش از وی جدا نگشته ازدواجش با دیگری ممنوع قرار داده شده است).

پدر و مادر حق ندارند پسرشان را مجبور کنند تا با کسی که او خود نمی‌خواهد، ازدواج کند. در چنین مواردی اطاعت فرزند از پدر و مادر واجب نیست، و اگر در این مورد نافرمانی پدر ومادر را بکند نافرمان نخواهد شد.

* طلاق: طلاق دادن زن در هنگامی که حیض یا نفاس است یا در طُهری که مرد با وی آمیزش و مجامعت نموده است حرام است، اما طلاق واقع می‌شود. طلاق دادن بدون ضرورت مکروه ودر صورت ضرورت مباح می‌باشد، اما اگر کسی از نکاح متضرر می‌گردد (و از آن رنج می‌برد) طلاق برای وی سنت می‌باشد. اطاعت از پدر و مادر برای طلاق دادن زن واجب نمی‌باشد.

اگر کسی قصد طلاق‌دادن زنش را نمود بر او حرام است که وی را بیش از یک طلاق دهد. همچنین واجب است که طلاق در طهری (پاکى) انجام گیرد که در آن طُهر (پاکى) مرد با زنش همبستر نشده باشد.

وقتی مردی می‌خواهد زنش را طلاق دهد بایستی او را یک طلاق بدهد و او را واگذار کند تا عده‌اش را بگذراند. بدیهیست اگر زنی طلاق رجعی داده شود بر او حرام است که از خانه‌اش خارج گردد، یا اینکه شوهرش قبل از تمام شدن عده‌اش وی را خارج گرداند. لازم به ذکر است طلاق تنها با نطق و الفاظ صورت می‌گیرد و صِرف نیت برای وقوع طلاق کافی نیست.

* قسم: برای وجوب کفاره در قسم چهار شرط لازم است که عبارتند از: 1) قصد انعقاد قسم داشتن: بنابراین قسم لغو مثل اینکه با زبان سوگند یاد کند و در دل قصد قسم نداشته باشد کفاره نخواهد داشت. مثلاً در خلال سخنش می‌گوید (آری به خدا)، (نه به خدا سوگند). 2) قسم بر چیزی که در آینده تحقق خواهد یافت و امکان آن وجود دارد صورت گیرد. بنابراین اگر کسی از روی نادانی بر امری در گذشته سوگند یاد کند یا به گمان این که فلان چیز آنگونه که او فکر می‌کند است و بدان سوگند یاد کند یا دانسته بدروغ سوگند خورد (و این همان سوگند غموس است که از گناهان کبیره است) یا بر امری در آینده بگمان اینکه آنگونه که او می‌پندارد است سوگند یاد کند و بعداً خلاف آن ثابت شود، در تمام این موارد کفاره لازم نمی‌شود. 3) اینکه قسم خورنده از روی اختیار و نه از روی اجبار سوگند یاد کند. 4) اینکه در آنچه قسم یاد کرده حانث (قسم گیر) شود. مثلاً اگر قسم خورده فلان کار را انجام می‌دهم و انجام ندهد یا اگر سوگند خورده فلان کار را انجام نخواهم داد ولی آن را انجام دهد. اگر کسی سوگند یاد کرد و در سوگندش چیزی را استثنا کرد به دو شرط بر وی کفاره واجب نمی‌گردد: 1) اینکه استثنای او متصل به سوگندش باشد. 2) اینکه قسم خورنده قصد تعلیق قسم به استثنا را داشته باشد. مثل اینکه بگوید سوگند یاد می‌کنم اگر خدا بخواهد. یا والله إن شاء الله. اگر کسی بر انجام کاری سوگند یاد کند ولی بعداً پی ببرد که مصلحت اقتضا می‌کند خلاف آن را انجام دهد سنت است که کفارۀ سوگندش را بدهد و آنچه را که مصلحت و نیکوست انجام دهد.

کفارۀ قسم: کفارۀ قسم عبارتست از؛ طعام دادن به ده مسکین به نحوی که برای هر مسکین نصف صاع (یک و نیم کیلو) غذا اختصاص دهد یا ده مسکین را لباس دهد (و بپوشاند) یا برده‌ای را آزاد نماید. اگر کسی استطاعت انجام هیچ یک از موارد فوق را نداشت بر او لازم است که سه روز متوالی روزه بگیرد. بدیهیست اگر کسی استطاعت غذا دادن یا لباس پوشیدن مسکین را داشته باشد با روزه‌گرفتن، کفاره از ذمه‌اش ساقط نخواهد گردید. پرداخت و به انجام رساندن کفاره قبل و بعد از حانث شدن جایز است.

اگر شخصی بیش از یک بار بر یک امر سوگند یاد کند دادن یک کفاره تمام سوگندهایش را کفایت می‌کند ولی اگر بر امور متعدد سوگند یاد کرده باشد برای هر سوگند باید یک کفاره بدهد.

* نذر: انواع نذر عبارتند از: 1) نذر مطلق؛ مثل اینکه بگوید: اگر از این مرض شفا یابم نذری در راه خدا بر ذمّه‌ام باشد. ولی اینکه چه چیزی را نذر کرده معین نکند. در این صورت اگر شفا یافت بر او لازم است که به مقدار کفارۀ قسم (برای ادای نذر خود) پرداخت کند. 2) نذر غضب و لجاجت؛ و آن این است که نذر را به قصد انجام یا عدم انجام کاری به شرطی معلق گرداند. مثل اینکه بگوید: «اگر با تو سخن گفتم یک سال روزه گرفتن بر ذمّه‌ام باشد» حکم چنین نذری آن است که اگر سخن گفت باید آنچه را خود بر ذمّۀ خود قرار داده (روزۀ یک سال) انجام دهد یا یک کفارۀ قسم (که مقدر آن را در مباحث قبلی تعیین نمودیم) بپردازد. 3) نذر مباح؛ مثل اینکه شخص بگوید: با خدا عهد می‌بندم (و نذر می‌کنم) که لباسم را بپوشم. حکم چنین نذری آن است که یا شخص لباس را بپوشد یا که کفارۀ قسم را برای جبران آن بپردازد. 4) نذر مکروه؛ مثل اینکه بگوید؛ با خدای خویش نذر می‌کنم که زنم را طلاق دهم. حکم این گونه نذر آن است که؛ سنت است نذرکننده یک کفارۀ قسم بپردازد و از انجام آنچه که خود نذر کرده اجتناب کند (طلاق ندهد). اما اگر طلاق داد دیگر کفاره‌ای بر ذمّۀ او نیست. 5) نذر برای انجام گناه؛ مثل اینکه بگوید؛ با خدای خویش نذر می‌کنم (و عهد می‌بندم) که دزدی کنم. حکم نذر برای انجام گناه؛ به فعلیت رساندن این نذر (دزدی کردن مثلاً) حرام است و اگر نذر کننده آنچه را نذر کرده بود به انجام رساند گنهکار شده و کفاره‌ای بر ذمه‌اش نخواهد بود، ولی اگر آن را انجام نداد یک کفارۀ قسم بر ذمه‌اش خواهد بود. 6) نذر برای اطاعت (و عبادت) خداوند؛ مثل اینکه جهت تقرب به خداوند بگوید؛ با خدای خویش نذر می‌کنم (و عهد می‌بندم) که نماز بخوانم. اگر نذرکننده این نذر را معلق به شرطی کند مثل اینکه بگوید: اگر شفا یابم چنین کنم. در این صورت با حصول شرط (شفا) وفای به نذر بر وی واجب می‌گردد، ولی اگر نذرش را مطلق گفته باشد و آن را مشروط به شرطی نکرده باشد؛ در این صورت بطور مطلق وفای به نذر بر وی واجب می‌گردد.

* رضاعت: هر آنچه بسبب نسب حرام می‌گردد بسبب رضاعت (شیرخوارى) نیز حرام می‌گردد (مثلاً نکاح مادر نسبی حرام است همچنین نکاح مادر رضاعی نیز حرام است). البته برای تحقق رضاعت سه شرط لازم است. آنها عبارتند از: 1) اینکه شیر موجود و مورد استفاده بر اثر ولادت حاصل شده باشد نه غیر از ولادت. 2) رضاعت و شیر خوردن طفل در دو سال اول عمرش تحقق یافته باشد. 3) اینکه تعداد شیرخوردن طفل بطور یقینی پنج مرتبه یا بیش از آن صورت گرفته باشد. شیر خوردن به این معنی است که طفل پستان در دهان بگیرد و پس از چندی آنرا رها کند. بدیهیست مراد از شیر خوردن سیر شدن و پرشدن شکم طفل از شیر نخواهد بود، بلکه مراد صرف مکیدن مقداری شیر در هر مرتبه است. با رضاعت، نفقه و ارث ثابت نمی‌شود.

* وصیت پس از مرگ: وصیت‌کردن برای کسی که بر ذمّۀ او حقی است و شاهدی بر آن وجود ندارد واجب است، و باید وصیت کند تا از نزدیکان او کسی حقِّ صاحب حق را به وی بپردازد. اگر کسی دارای مال فراوان باشد مستحب است که وصیت کند تا یک پنجم مال وی را میان بستگان فقیر او که از او ارث نمی‌برند تقسیم نمایند. اگر چنین بستگانی نداشت مستحب است که آن را میان مساکین، علما و صالحان تقسیم کنند. و اگر شخص فقیری دارای ورثه باشد مکروه است که وصیت کند (مالش به غیر ورثۀ او تعلّق گیرد). البته اگر ورثۀ او دارای توانایی مالی شده باشند و بی‌نیاز از مال وی شده باشند در آن صورت وصیت برای فقیر مباح خواهد شد. وصیت کردن بیش از «» مال برای شخص اجنبی(غیر از خویشاوند) حرام است، و همچنین وصیت کردن مقداری از مال برای وارث هر چند مقدار آن کم باشد نیز حرام است، مگر اینکه ورثه بعد از وفات وصیت‌کننده اجازه دهند.

اگر شخص وصیت‌کننده (موصّی) بگوید: از وصیتم رجوع کردم یا آن را باطل کردم یا آن را تغییر دادم و امثال آن، در تمام این موارد وصیت باطل می‌گردد.

مستحب است که شخص وصیت‌کننده در مقدمۀ وصیت خود اینگونه بنویسد: «بسم الله الرحمن الرحيم هَذا مَا أَوْصَى بهِ فُلانٌ أَنَّهُ يَشْهَدُ أَنْ لا إلَهَ إلا الله وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، وَأَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ، وَأَنَّ النَّارَ حَقٌّ، وَأَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيهَا، وَأَنَّ الله يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ. وَأُوصِي مَنْ تَرَكْتُ مِنْ أَهْلِي أَنْ يَتَّقُوا الله وَيُصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِهِمْ، وَيُطِيعُوا الله وَرَسُولَهُ إنْ كَانُوا مُؤْمِنِينَ. وَأُوصِيهِمْ بمَا أَوْصَى بهِ إبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ: ﴿يَا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ». (البقره:132). ترجمه: {به نام خداوند بخشندۀ مهربان؛ این وصیت‌نامۀ فلانی است و او گواهی می‌دهد که جز الله یگانه معبودی بحق وجود ندارد و شریک و همتایی برای او نیست و محمدج بنده و فرستادۀ اوست، و همانا بهشت حق است و آتش (جهنم) حق است، و بدرستیکه قیامت آمدنی است و در وقوع آن تردیدی نیست، و خداوند (در آن روز) اهل قبور (مردگان) را بر می‌انگیزاند. اهل و عیالم را سفارش می‌کنم که تقوای الهی پیشه کنند و روابط خویش را با همدیگر نیکو نگه دارند (و اصلاح ذات البین نمایند) و همواره تا از (نعمت) ایمان برخوردارند مطیع فرامین خدا و رسول او باشند. آنان را به همان چیزی سفارش می‌کنم که ابراهیم و یعقوبإ فرزندانشان را بدان سفارش کردند. آندو وصیت کردند: «ای فرزندان من خداوند دین را برای شما انتخاب و برگزیده است (تلاش کنید) جز با دین و در حالیکه تسلیم فرامین دینی هستید از دنیا نروید».

* مستحب است که هنگام درود فرستادن بر رسول الله ج بین صلوات (درود) و سلام جمع کند و به یکی از این دو اکتفا نکند. (یعنی مثلاً نگوید: «عليه السلام» یا «عليه الصلاة» بلکه بگوید: «عليه الصَّلاةُ والسلام»). ابتدا کردن به درود (صلاة) برای غیر انبیا مکروه تنزیهی است، یعنی مثلاً نباید بگوید: «ابوبکر صَلوات الله عليه»، اما اگر این بزرگان را در زمره و گروه انبیا بصورت جمع یاد کنیم درود فرستادن بر آنان – باجماع علما - جایز است. مثل اینکه بگوید: «اللهم صَلِّ على محمد وعلى آل محمد وأصحابه وأزواجه وذريّته». ترجمه: {بار خدایا بر محمد و آل محمد و یاران وهمسران و نسل وفرزندان وی درود بفرست}. در این گونه درود فرستادن غیر انبیا تابع و زیر مجموعۀ آنها قرار می‌گیرند. مستحب است با ذکر نام اصحاب، تابعین وسپس علما وعابدان ودیگر بزرگان دین بر آنها رحمت بفرستیم و رضایت خداوند را برای آنان مطالبه کنیم. مثلاً با ذکر نام بزرگانی چون ابوحنیفه و مالک و شافعی و احمد بگوییم: رضي الله عنهم یا رحمهم الله.

* ذبح هر حیوانی که در خشکی زندگی می‌کند و گوشتش مباح و دسترسی بدان ممکن است جایز است. و تاکه خوردن گشت حیوانی روا گردد باید او را ذبح کرد، و برای ذبح حیوان پنج شرط لازم است که عبارتند از: 1) اینکه شخص ذبح‌کننده عاقل باشد. 2) اینکه شخص ذبح‌کننده مسمان یا کتابی باشد. 3) وسیلۀ ذبح چیزی غیر از ناخن و استخوان باشد؛ زیرا ذبح با این دو جایز نیست. 4) بریدن و قطع کردن حلقوم وبلعوم (مجرای خوراک در حلق) و همچنین قطع کردن هر دو یا یکی از دو رگی که در زیر گردن وجود دارد. 5) بسم الله گفتن هنگام حرکت دست برای ذبح و بریدن گردن گوسفند. البته اگر به زبانی غیر عربی نیز هنگام ذبح، خدا را یاد کند جایز است. سنت است که با بسم الله گفتن تکبیر (الله اكبر) نیز بگوید. (یعنی اینگونه بگوید: (بسم الله، الله اكبر ) لازم به ذکر است اگر ذبح‌کننده از روی فراموشی ذکر مذکور را فراموش کند آن ذکر ساقط می‌گردد (و اشکالی بر آن مترتب نیست).

* صید یا شکار: صید عبارتست از به دام انداختن و گرفتن حیوانی حلال گوشت که ذاتاً وحشی است و در دسترس و تصرف همیشگی انسان قرار ندارد (اهلی نیست). شکارکردن چنین حیوانی مباح است و البته اگر کسی به قصد تفریح و لهو و لعب به شکار بپردازد این کار مکروه می‌باشد. همچنین اگر با دنبال کردن صید باعث آزار رساندن مردم در مزارع و اماکن مسکونی آنان گردد این گونه شکارکردن حرام خواهد بود.

شرایط چهارگانه برای جواز صید: عبارتند از: 1) اینکه شکارکننده شخصی باشد که ذبح کردن برای وی جایز باشد (و صلاحیت ذبح را داشته باشد). 2) اینکه وسیله‌ای که با آن صید می‌کند از جمله ابزار و وسایلی باشد که باعث حلال شدن گوشت مذبوحه گردد یعنی از چیزی تیز چون نیزه و تیر و مانند آن استفاده کند، و اگر قصد شکارکردن با حیوان شکاری چون شاهین وسگ را دارد باید از حیوانی که برای این کار تعلیم دیده استفاده نماید. 3) اینکه قصد شکار داشته باشد، و این بدان معنی است که وسیله‌ای را به قصد شکارکردن به طرف حیوان پرتاب کند. بدیهیست اگر شخصی بدون ارادۀ شکار حیوانی را شکار کند (به نحوی که مثلاً تصادفی حیوانی را از پای در آورد) گوشت حیوان شکار شده حلال نخواهد بود. 4) اینکه هنگام ارسال وسیله شکار (اعم از نیزه و حیوانی شکاری وغیره) «بسم الله» بگوید. لازم به ذکر است اگر در این مورد «بسم الله» فراموش شود دیگر گوشت حیوان شکار شده حرام خواهد بود [62] و هر چند عمداً آنرا ترک نکرده باز هم از ذمّۀ او ساقط نمی‌گردد.

* طعام: طعام عبارتست از آنچه خورده یا نوشیده می‌شود. اصل در طعام بر حلال بودن است. هرگونه طعامی با دارابودن سه شرط حلال می‌باشد که آنها عبارتند از: 1) اینکه طعام پاک باشد. 2) طعام مضر و زیانبخش نباشد. 3) اینکه نجس و آلوده نباشد. بنابراین هر طعامی که چون خون و مردار نجس باشد، و هر آنچه چون سم (زهر) زیانبار باشد، و همچنین هر چیزی که چون پشکل و ادرار حیوان و شپش و کک آلوده و کثیف باشد خوردن و استفاده از آن حرام خواهد بود. در میان حیواناتی که در خشکی زندگی می‌کنند، الاغ اهلی، و هر حیوانی که با دندانهای (نیش در جلوی دهان خود) شکار می‌کنند (و حیوان شکار شده را می‌درند) مثل: شیر، ببر، گرگ، پلنگ، سگ، خوک، میمون، گربه (هر چند وحشی)، روباه و سنجاب جز کفتار، حرام گوشت می‌باشند. در میان پرندگان نیز آن پرندگانی که با چنگال خود به شکار می‌پردازند چون: عقاب، باز، شاهین، کرکس، جغد و مانند آنها حرام گوشت می‌باشند. همچنین پرندگانی که مردارخورند چون: کرکس، لاشخور و لک لک. و هر آنچه را که هر چند در محیط مسکونی زندگی می‌کنند، عرب آنها را پلید برشمرده چون: خفاش، موش، زنبور معمولی، زنبور عسل، شانه به سر، جوجه تیغی، خارپشت و مار. و در میان حشرات نیز امثال کرمها و سوسکها وهمین طور موش صحرایی و وزغ‌ها. و همچنین هر آنچه که شریعت مقدس به کشتن آن امر فرموده چون عقرب، و آنچه که از کشتن آن نهی فرموده مثل مورچه و هر حیوانی که از آمیزش یک حیوان حلال گوشت با یک حیوان حرام گوشت بوجود آمده باشد مثل بچۀ گرگ از کفتار همه و همه در زمرۀ طعام حرام به حساب می‌آیند (و خوردن آنها حرام می‌باشد) لازم به ذکر است اگر حیوانی بر اثر آمیزش دو حیوان از دو گونۀ متفاوت بوجود آید که هر دو خوردن گوشت آنها مباح باشد مثل قاطری که از آمیزش اسب با الاغ وحشی بوجود می‌آید گوشتش حرام نخواهد بود. حیواناتی که برای عرب ناشناخته‌اند و در شریعت نیز ذکری از آنها به میان نیامده است، آنرا باید با حیواناتی که ماهیت آنها (به لحاظ حلال گوشت بودن یا حرام گوشت بودن) برای ما معلوم است مقایسه کنیم. اگر به حیوان حرام گوشت شبیه باشد پس حرام خواهد بود واگر به حلال گوشت شباهت داشته باشد حلال خواهد بود. اما اگر حیوان مورد نظر شباهتی تلفیقی با حیوانی حرام گوشت و در عین حال با حیوانی که حکم مباح به گوشت آن داده شده است داشته باشد حکم حرمت در این مورد غالب خواهد بود (یعنی در زمرۀ حرام گوشت به حساب خواهد آمد). گوشت غیر از حیواناتی که ذکر کردیم شامل چهارپایان، اسب و بقیۀ حیوانات وحشی مثل زرّافه، خرگوش، یربوع (نوعی حیوان شبیه موش که دست و پای کوچک و دم بلند دارد)، خرگوش رومی، گاو وحشی، سوسمار و آهو مباح می‌باشد. و در میان پرندگان نیز آنچه ذکر نکردیم مثل شترمرغ، مرغ، طاووس، طوطی، کبوتر (انواع مختلف آن)، گنجشک‌ها، مرغابی وغاز و پرندگان آبی بطور کلی نیز در زمرۀ پرندگان مباح قرار دارند. تمامی حیواناتی که در آب زندگی می‌کنند بجز قورباغه، مار آبی و تمساح حلالند.

گیاهان یا میوه‌هایی که با آبی نجس آبیاری شده‌اند یا چیزی نجس پای آنها ریخته شده است خوردن ثمر آنها جایز است، مگر اینکه در ثمر بو یا طعم نجاست یافت شود که در آن صورت حرام خواهد بود. خوردن زغال چوب، خاک، گِل و همچنین پیاز، سیر، تُرُب و تره فرنگی بصورت نپخته و خام مکروه است. اما اگر کسی مجبور شد و می‌ترسید که از گرسنگی تلف شود واجب است که به مقدار لازم از موارد مذکور بخورد (تا از مرگ رهایی یابد).

* تبریک گفتن اعیاد کفار وشرکت در مجالس عید آنها و همچنین آغاز کردن به سلام و اول سلام کردن بر آنها حرام است. اما اگر کافری بر مسلمانی سلام کرد بر او لازم است که با لفظ (علیکم) سلامش را پاسخ گوید. به پا خاستن برای بدعت‌گذار وکافر نیز حرام است، ومصافحه کردن نیز با آنان مکروه می‌باشد. لازم به ذکر است به عیادت کفار رفتن ویا تعزیت وتسلیت گفتن به آنان نیز از جمله محرمات است، وفقط در صورتی که مصلحتی شرعی اقتضاء کند این امر جایز خواهد گردید.

* وقت: بزرگان سلف از تلف کردن وقت در کارها و چیزهای بی‌فایده پرهیز می‌کردند. وقت (وعمر) همچون مزرعه‌ای است که هر بذری را که در آن بکاری هزار بذر (ودانه) را برداشت خواهی کرد. با این وجود آیا عاقلانه خواهد بود که کسی در کاشتن بذر و دانه کوتاهی کند یا از کاشتن آن اجتناب نماید؟!

* بر صاحب حیوانات واجب است که حیواناتی را که در ملکیت وى هستند آب و غذا دهد. اگر شخصى از این کار اجتناب ورزد، وی را بر این امر مجبور می‌سازند. اگر از این کار ابا ورزد یا از عهدۀ آن بر نیاید او را مجبور می‌کنند تا به فروختن یا اجاره دادن یا ذبح کردن حیوانات (در صورت حلال گوشت بودن آنها) بپردازد. بدیهیست لعن و نفرین کردن حیوانات، بار سنگین بیش از حد توان حیوان بر آن نهادن، دوشیدن آن در حدی که به بچۀ آن ضرری برسد، زدن حیوان و همچنین خالکوبی بر روی صورت آن حرام و نارواست.

* زنا: زنا بعد از شرک از بزرگترین گناهان است. امام احمد: می‌فرماید: بعد از قتل گناهی بزرگتر از زنا نمی‌شناسم. انجام عمل زنا متفاوت است. مثلاً زناکردن با زنی که شوهر دارد، یا با محرم خود، یا با همسایه، یا یکی از نزدیکان، بسیار شنیع و زشت و پست است.

بدترین فواحش لواط است. به همین خاطر اکثر علما بر آنند که لواط‌کننده و لواط‌شونده هر چند بِکر باشند باید کشته شوند. شمس‌الدین: می‌گوید: اگر امام صلاح را بر آن بداند که لواط‌کننده را بسوزاند چنین حقی را خواهد داشت. و این در واقع مفهوم روایتی است که از ابوبکر صدیق و گروهی از صحابه نقل شده است.

* اذکاری را که در نماز می‌خواند باید به گونه‌ای بخواند که تنها خودش بشنود تا باعث تشویش اذهان دیگر نمازگزاران نگردد.

* اگر کسی می‌خواهد مصیبت یا اندوهی که او را عاید شده تخفیف یابد، باید که در ذهن خویش اندوه و مصیبتی بزرگتر از آن را تصوّر کند، و به این بیاندیشد که در قبال آن از پاداش بزرگ برخوردار خواهد شد.

* اگر قاری قرآن از حفظ به تلاوت قرآن بپردازد به خاطر تدبّر و تفکر (برای درست خواندن) و بسیج دل و بینایی برای خواندن قرآن از ثواب بیشتری نسبت به کسی که از روی مصحف تلاوت می‌کند برخوردار می‌شود. اما اگر موارد فوق (تدبر، تفکر) در تلاوت‌کننده‌ای که از حفظ قرآن می‌خواند با تلاوت‌کننده‌ای که از روی مصحف به قرائت قرآن می‌پردازد مساوی باشد مورد دوم (تلاوت‌کننده‌ از روی مصحف) از اجر و فضیلت بیشتری برخوردار می‌گردد.

* خداوند بر ما منّت نهاده و فرزندان را برای ما در دنیا زینت (و نعمت) قرار داده است. اما همین فرزندان موجب آزمایش انسان می‌گردند. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَنَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً . (التغابن:15). ترجمه: {اموال و فرزندانتان فقط وسیلۀ آزمایش شما هستند}. پدر ملزم است در جهت اصلاح و مصلحت افراد تحت تکفّل خود تلاش کند. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ (التحریم:6). ترجمه: {اى کسانی که ایمان آورده‌اید! خود و خانوادۀ خویش را از آتشی که هیزم آن انسانها و سنگهاست نگه دارید}. و رسول اللهج نیز می‌فرماید: «كلكم راع وكلكم مسؤول عن رعيته». مسلم یعنی: { هر یک از شما نگاهبانید و هر کدام نسبت به زیردستانتان مسئولیت دارید}. بدیهیست رسیدن زیردستان (و افراد تحت تکفل) به سن بلوغ موجب رفع مسئولیت از ولی نمی‌شود. بنابراین اگر کسی در نصیحت کردن و مانع شدن فرزندانش از ضررهای دینی و دنیوی کوتاهی کند به تحقیق که در امانتی که خداوند بدو ارزانی داشته (فرزندانش) خیانت کرده وبی‌تردید مستحق همان عقوبتی خواهد شد که در حدیث آمده است. در این حدیث رسول اللهج می‌فرماید: «مَا مِنْ عَبْدٍ يَسْتَرعِيه اللهُ رَعِيّةً يَمُوتُ يَومَ يَمُوتُ وهُوَ غَاشٌّ لِرَعيّتِهِ إلاّ حَرّمَ اللهُ عَليْهِ الجَنّة» البخاري. یعنی: { هر آن بنده‌ای که خداوند سرپرستی عده‌ای را به او بدهد و او در حالیکه (در سرپرستی) خیانت کرده (و مسئولیت خود را به خوبی انجام نداده) از دنیا برود بی‌تردید خداوند بهشت را بر وی حرام خواهد گردانید}.

[62] منظور از شکار مورد نظر در بحث مربوطه حیوانی است که با تیر یا حیوان شکاری وغیره صید می‌شود و قبل از اینکه در دسترس انسان قرار گیرد جان می‌بازد. در صورتی که هنوز حیوان زنده باشد حکم متفاوت است. (مترجم).