شهادت به لا إله إلا الله
این کلمه مشتمل بر دو رکن است: اول: (لا إله)، که الوهیت حقیقی را از غیر اللهأ نفی می نماید. دوم: (إلاَّ الله)، که الوهیت حقیقی را تنها برای اللهأ اثبات میکند. الله تعالی میفرماید: ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ إِنَّنِي بَرَاءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ٢٦ إِلَّا الَّذِي فَطَرَنِي فَإِنَّهُ سَيَهْدِينِ٢٧﴾ . ترجمه: {و یاد کن هنگامی را ابراهیم به پدر خود و به قوم خود گفت: واقعاً من از آنچه شما می پرستید، بیزار و برکنارم. مگر از آن کس که مرا آفرید، که حتماً مرا هدایت خواهد کرد}. پس انجام عبادت کفایت نمیکند، بلکه باید آن عبادت تنها برای او تعالی باشد، و هرگز توحید درست نمی گردد مگر در حالی که بین دو چیز جمع نمود: یکی: الله تعالی را تنها به توحید اختصاص دادن. دومی: از شرک و از اهل شرک بیزار و برکنار بودن.
در اثر روایت شده است که: «لا إله إلاَّ الله» کلید بهشت است. در اینجا این پرسش پیش میآید که آیا هر کس آنرا گفت استحقاق آن را پیدا میکند که درِ بهشت بر روی او گشوده شود؟
به وهب بن منبه گفته شد: مگر لا إله إلاَّ الله کلید ورود به بهشت نیست؟ گفت: چرا، هست. اما هیچ کلیدی بدون دندانه نیست. اگر از کلید دندانه دارای استفاده نمایی درِ آن به رویت گشوده میشود، در غیر این صورت آن در باز نمیگردد.
از رسول اللهج احادیث بسیاری روایت شده که در مجموع دندانههای این کلید را مشخص میکنند، مانند این فرمودۀ ایشان که: «من قال: لا إله إلاَّ الله مخلصًا...»، «مستيقناً بها قلبه...» «يقولها حقًا من قلبه...» «هر کس صادقانه و مخلصانه لا اله الا الله را بگوید...، «قلبش بدان یقین داشته باشد...» «آن را به راستی از ته دل خود بگوید...».
بدین معنی که این احادیث وامثال آنها، ورود به بهشت را به شناخت معنی (لا إله إلاَّ الله) واستوار وثابت قدم باقی ماندن بر آن تا دم مرگ و تسلیم در برابر مقتضای آن مشروط نمودهاند.
علما از مجموع آن دلایل شروطی را برداشت کردهاند که به حد کافی باید وجود داشته باشند، ودر عین حال موانع مرتفع شوند، تا (لا إله إلاَّ الله) کلید بهشت گردد و برای اهل آن سودمند واقع شود؛ آن شروط در واقع دندانههای همان کلید هستند که عبارتند از:
1- علم: چون هر کلمهای دارای معنی خاص خویش است، بر ما لازم است که معنی «لا إله إلاَّ الله» را بدرستی بدانیم، دانستن که جهل را دور سازد، «لا إله إلاَّ الله»: الوهیت را از غیر الله نفی، و آن را برای او اثبات مینماید، یعنی هیچ معبود حقیقی وراستینی به غیر از الله وجود ندارد. خداوند میفرماید: ﴿إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ﴾. (الزخرف:86). «مگر آنها که شهادت به حق دادهاند و بخوبى آگاهند». رسول اللهج فرمودهاند: «مَنْ مَاتَ وَهُوَ يَعْلَمُ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ اللهَ دَخَلَ الْجَنَّةَ» مسلم. «کسی که بداند هیچ معبود بحقی غیر از خداوند وجود ندارد و در آن حال بمیرد، به بهشت میرود».
2- یقین: بدین معنی که به معنی و مقتضای آن یقین داشته باشی، زیرا معنای آن به هیچ وجه شک و ظن و دودلی را نمیپذیرد، بلکه باید بر پایه یقین قاطع و جازم باشد.
خداوند متعال در مقام بیان اوصاف اهل ایمان میفرماید: ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ١٥﴾ (الحجرات:15).
«مؤمنان واقعى تنها کسانى هستند که به خدا و رسولش ایمان آوردهاند، سپس هرگز شک وتردیدى به خود راه نداده و با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد کردهاند؛ آنها راستگویانند». تلفظ به آن به تنهایی کافی نیست، بلکه باید یقین قلبی وجود داشته باشد، اگر یقین قلبی حاصل نشود، تلفظ به آن نفاق محض است، زیرا رسول اللهج فرمودهاند: «أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللهُ وَأَنِّي رَسُولُ اللهُ لا يَلْقَى الله بِهِمَا عَبْدٌ غَيْرَ شَاكٍّ فِيهِمَا إِلاَّ دَخَلَ الْجَنَّةَ» مسلم. ترجمه: {گواهى میدهم که هیچ معبودى بحق غیر از خداوند وجود ندارد و به حقیقت من پیامبر خداوندم. هیچکس نیست که با این دو کلمه به حضور خداوند برسد، و در مورد آن دو شک و دودلی نداشته باشد، مگر آنکه به بهشت وارد میشود}.
3- قبول: هرگاه علم ویقین پیدا کردی باید آن علم یقینی پیامد خاص خود را داشته باشد، واین از راه پذیرش قلبی وزبانی مقتضای این جمله حاصل میشود، هر کس ندای توحید را رد کند و آن را نپذیرد، کافر است، فرق نمیکند که آن نپذیرفتن از روی تکبر، عناد و حق ناپذیری باشد یا حسادت.
خداوند متعال در مورد کفاری که از روی تکبر و خود خواهی حاضر به پذیرفتن آن نشدند میفرماید: ﴿إِنَّهُمْ كَانُوا إِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ يَسْتَكْبِرُونَ٣٥﴾. (الصافات:35). «وقتى به آنها گفته مىشد: «معبودى بحق جز خدا وجود ندارد»، تکبر و سرکشى مىکردند».
4- التزام: به لوازم توحید، انقیاد و التزام تام و تمام باید داشت. این محک و معیار حقیقی ومظهر عملی ایمان است، واین به وسیله عمل به شریعت خداوند وترک آنچه از آن نهی فرموده تحقق پیدا میکند. همانگونه که خداوند متعال میفرماید: ﴿وَمَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى وَإِلَى اللَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ٢٢﴾. (لقمان:22). «کسى که روى خود را تسلیم خدا کند در حالى که نیکوکار باشد، به دستگیره محکمى چنگ زده (و به تکیهگاه مطمئنى تکیه کرده است)؛ و عاقبت همه کارها به سوى خداست». این به معنی التزام و فرمانبردادرى کامل است.
5- صدق: صداقت در گفتن آن، صداقتی که در نقطۀ مقابل کذب و دروغ قرار دارد. زیرا هر کس تنها آن را بر زبان بیاورد و از دل آن را دروغ بشمارد، منافق محسوب میشود. دلیل آن این فرمودۀ خداوند در مذمت منافقین است که: ﴿يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ مَا لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ﴾. (الفتح:11). «آنها به زبان خود چیزى مىگویند که در دل ندارند».
6- محبت: انسان مومن این کلمه را دوست میدارد، و به عمل کردن به آن محبت و عشق میورزد، و کسانی را که به آن عمل مینمایند نیز دوست میدارد. نشانۀ محبت و دوستی انسان به پروردگار خویش این است که آنچه را خداوند دوست میدارد مقدم بدارد، هر چند با هوای درونش سازگاری نداشته باشد، و با دوستداران خداوند و پیامبرج دوستی کند، با دشمنان آنان از در دشمنی درآید، از پیامبرج تبعیت نماید، و بر راه او تأسى کند و مسیر هدایتش را در پیش گیرد.
7- اخلاص: بدین صورت که هدف او از گفتن آن تنها کسب رضایت خداوند باشد و بس. خداوند میفرماید: ﴿وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاءَ﴾. (البینه:5). «و به آنها دستورى داده نشده بود جز اینکه خدا را بپرستند در حالى که دین خود را براى او خالص کنند، و از شرک به توحید بازگردند». رسول اللهج میفرماید: «فَإِنَّ اللهَ قَدْ حَرَّمَ عَلَى النَّارِ مَنْ قَالَ لا إِلَهَ إِلاَّ اللهَ يَبْتَغِي بِذَلِكَ وَجْهَ الله» ترجمه: {کسی که تنها بخاطر کسب رضایت خداوند لا إله إلاَّ الله را بر زبان بیاورد، خداوند آتش دوزخ را بر او حرام میگرداند}.
با تحقق کامل این شروط، باید برای اقامه کلمۀ توحید تلاش کرد و بر آن تا پایان عمر استوار و ثابت قدم ماند.