مسأله خمس مأخوذ از کتاب و سنت

فهرست کتاب

۴- امام صادق÷

۴- امام صادق÷

۱- از فقهای متعدد شیعه روایت شده است:

«عَنْ أَبَانٍ الكَلْبِيِّ عَنْ ضُرَيْسٍ الكُنَاسِيِّ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ ÷: أَ تَدْرِي مِنْ أَيْنَ دَخَلَ عَلَى النَّاسِ الزِّنَا؟ فَقُلْتُ: لَا أَدْرِي! فَقَالَ: مِنْ قِبَلِ خُمُسِنَا أَهْلَ البَيْتِ إِلَّا لِشِيعَتِنَا الأَطْيَبِينَ، فَإِنَّهُ مُحَلَّلٌ لَهُمْ ولِمِيلَادِهِمْ» «... امام صادق÷فرمود: آیا می‌دانی زِنا از چه راهی بر مردم وارد می‌شود؟ گفتم: خیر. فرمود: ازجهت خمسِ ما اهل بیت، جز برای شیعیانِ پاکیزۀ ما که خمس برای ایشان و فرزندانشان حلال است» [۳۶۳].

۲- شیخ طوسی و شیخ صدوق از یونس بن یعقوب چنین روایت می‌کنند:

«كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللهِ ÷فَدَخَلَ عَلَيْهِ رَجُلٌ مِنَ القَمَّاطِينَ فَقَالَ: جُعِلْتُ فِدَاكَ تَقَعُ فِي أَيْدِينَا الأَرْبَاحُ والْأَمْوَالُ وتِجَارَاتٌ نَعْرِفُ أَنَّ حَقَّكَ فِيهَا ثَابِتٌ وإِنَّا عَنْ ذَلِكَ مُقَصِّرُونَ فَقَالَ ÷: مَا أَنْصَفْنَاكُمْ إِنْ كَلَّفْنَاكُمْ ذَلِكَ اليَوْم» «نزد امام صادق÷بودم که مردی از صنف طناب و ریسمان فروشان بر امام وارد شد و گفت: فدایت شوم، سودهای کاسبی و دارایی‌ها و تجارت‌ها در اختیار ماست، و ما می‌دانیم که حق تو در آنها ثابت است، و ما در این باره مقصریم. حضرت فرمود: اگر ما در چنین روزی [که شما از این گونه اموال داشتید] شما را به ادای آن حق، تکلیف نمودیم، با شما به انصاف رفتار نکرده‌ایم» [۳۶۴].

۳- باز هم شیخ طوسی روایت می‌کند:

«عَنْ دَاوُدَ بْنِ كَثِيرٍ الرَّقِّيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ ÷قال: سَمِعْتُهُ يَقُولُ: النَّاسُ كُلُّهُمْ يَعِيشُونَ فِي فَضْلِ مَظْلِمَتِنَا إِلَّا أَنَّا أَحْلَلْنَا شِيعَتَنَا مِنْ ذَلِكَ» «داود بن کثیر گفت: از ایشان [حضرت صادق÷]شنیدم که می‌فرمود: همۀ مردم در فزونیِ مظلمۀ ما زندگی می‌کنند، جز اینکه ما آن را بر شیعیان خود حلال کردیم» [۳۶۵].

۴- شیخ در گزارشی دیگر می‌نویسد:

«عَنِ الحَارِثِ بْنِ المُغِيرَةِ النَّصْرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ ÷قَالَ: قُلْتُ لَهُ: إِنَّ لَنَا أَمْوَالًا مِنْ غَلَّاتٍ وتِجَارَاتٍ ونَحْوِ ذَلِكَ وقَدْ عَلِمْتُ أَنَّ لَكَ فِيهَا حَقّاً، قَالَ: فَلِمَ أَحْلَلْنَا إِذاً لِشِيعَتِنَا إِلَّا لِتَطِيبَ وِلَادَتُهُمْ وكُلُّ مَنْ وَالَى آبَائِي فَهُمْ فِي حِلٍّ مِمَّا فِي أَيْدِيهِمْ مِنْ حَقِّنَا فَلْيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الغَائِبَ» «.... به حضرت صادق عرض کردم که ما اموالی داریم ازجمله غلات، [سودِ] تجارات و از این قبیل، و می‌دانم که در آنها برای تو حقی است. حضرت فرمود: بنابراین برای چه ما آن را به شیعیان خود حلال نمودیم، آیا جز برای آنکه حلال‌زاده باشند؟ و تمام کسانی که پدران مرا دوست دارند، برای آنان نیز هر چه از حقوق ما که در دست ایشان است، حلال می‌باشد. پس باید شخص حاضر، این مطلب را به غایب برساند» [۳۶۶].

این حدیث، به «صحیحه نصری» معروف است.

۵- عیاشی در تفسیرخود، از قول فیض‌ بن أبی‌ شیبه، مانند حدیث هشتم را با همان مضمون و معنی، اما با کمی تفاوت در لفظ از امام صـادق÷روایت کرده است، هر چند احتمال دارد که آن حدیث هم از حضرت صادق نقل شده باشد، جز اینکه راوی آن حدیث، «محمد بن مسلم» بود و راویِ این، «فیض‌ بن أبی‌شیبه» است. این حدیث را شیخ حرّ عاملی نیز نقل کرده است [۳۶۷].

۶- روایتی دیگر از شیخ طوسی و کلینی:

«عَنْ مُعَاذِ بْنِ كَثِيرٍ بَيَّاعِ الأَكْسِيَةِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ ÷قَالَ: مُوَسَّعٌ عَلَى شِيعَتِنَا أَنْ يُنْفِقُوا مِمَّا فِي أَيْدِيهِمْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذَا قَامَ قَائِمُنَا حَرُمَ عَلَى كُلِّ ذِي كَنْزٍ كَنْزُهُ حَتَّى يَأْتُوهُ بِهِ يَسْتَعِينُ بِهِ» «... امام صادق÷فرمـود: شیعیان ما می‌توانند هر چه را که در مالکیتِ خود دارند، به نیکی و درستی خرج کنند، اما همین که قائم ما قیام نمود، گنج هر صاحب گنجی برایش حرام می‌گردد، تا اینکه آن را به حضور آن‌حضرت ببرند، تا وی از آن گنج کمک بگیرد» [۳۶۸].

۷- شیخ طوسی به اسناد از عمر بن یزید چنین روایت می‌کند:

«رأیتُ أباسیّار مِسمَع بن عبدالـملك بالـمدینة وقد کان حمل إلی أبي عبد الله÷مالاً في تلك السنة فردّه علیه، فقلتُ له: لِمَ ردَّ علیكَ أبوعبد الله الـمال الذی حملتَـهُ إلیه؟ فقال: إني قلتُ له حین حملتُ إلیه الـمالَ: إِنِّي كُنْتُ وُلِّيتُ الغَوْصَ فَأَصَبْتُ أَرْبَعَمِائَةِ أَلْفِ دِرْهَمٍ وقَدْ جِئْتُ بِخُمُسِهَا ثَمَانِينَ أَلْفَ دِرْهَمٍ وكَرِهْتُ أَنْ أَحْبِسَهَا عَنْكَ وأَعْرِضَ لَهَا وهِيَ حَقُّكَ الَّذِي جَعَلَ اللهُ تَعَالَى لَكَ فِي أَمْوَالِنَا فَقَالَ: ومَا لَنَا مِنَ الأَرْضِ ومَا أَخْرَجَ اللهُ مِنْهَا إِلَّا الخُمُسُ يَا أَبَا سَيَّارٍ! الأَرْضُ كُلُّهَا لَنَا، فَمَا أَخْرَجَ اللهُ مِنْهَا مِنْ شَيْ‏ءٍ فَهُوَ لَنَا. قَالَ قُلْتُ لَهُ: أَنَا أَحْمِلُ إِلَيْكَ المَالَ كُلَّهُ. فَقَالَ لِي: يَا أَبَا سَيَّارٍ! قَدْ طَيَّبْنَاهُ لَكَ وحَلَّلْنَاكَ مِنْهُ فَضُمَّ إِلَيْكَ مَالَكَ وكُلُّ مَا كَانَ فِي أَيْدِي شِيعَتِنَا مِنَ الأَرْضِ فَهُمْ فِيهِ مُحَلَّلُونَ ومُحَلَّلٌ لَهُمْ ذَلِكَ إِلَى أَنْ يَقُومَ قَائِمُنَا فَيَجْبِيَهُمْ طَسْقَ مَا كَانَ فِي أَيْدِي سِوَاهُمْ فَإِنَّ كَسْبَهُمْ مِنَ الأَرْضِ حَرَامٌ عَلَيْهِمْ حَتَّى يَقُومَ قَائِمُنَا فَيَأْخُذَ الأَرْضَ مِنْ أَيْدِيهِمْ ويُخْرِجَهُمْ مِنْهَا صَغَرَة» «عمر بن یزید می‌گوید: ابوسیار مِسمَع بن عبدالملک را در مدینه دیدم، درحالی که در آن سال، مالی را به حضور امام صادق÷برده بود، و حضرت هم آن را به خودِ او برگردانیده بود. به او گفتم: چرا امام مالی را که تو به نزد وی بردی، به تو بازگرداند؟ گفت: من وقتی که آن مال را به نزد او بردم، گفتم: من متصدی غواصی در دریا شدم، و مبلغ چهارصد هزار درهم به دست آوردم، و اکنون خمس آن را که هشتادهزار درهم است، به حضور تو آورده‌ام، و دوست نداشتم آن را از تو پنهان سازم، در حالیکه آن، حقی است که خداوند برای تو در اموال ما قرار داده است. حضرت فرمود: ای ابوسیار، آیا از آنچه خدا از زمین بیرون آورده است جزیک پنجم برای ما نیست؟ ای ابوسیار، تمام زمین وآنچه ازآن خارج می‌شود، هرچه بوده باشد،آن مال ماست. عرض کردم: پس من همۀ آن مال را به خدمت تو می‌آورم، حضرت فرمود:ای ابوسیار، ما آن مال را به تو حلال کردیم. پس آن را ضمیمه مال خود گردان، و هر آنچه از زمین در دست شیعیان ماست، برای ایشان حلال است، و آن برای ایشـان حلال است، تا روزی که قائم ما قیام کند، آنگاه مالیات آنچه را که پیش ایشان است، خواهد گرفت. اما درآمدِ کسان دیگر غیراز شیعیان، از زمین، بر آنان حرام است، تا روزی که قائم ما قیام کنـد و زمین را از دست ایشان بگیرد، و آنان را با خواری از آن بیرون کند» [۳۶۹].

۸- کلینی گزارش می‌دهد:

«عَنْ يُونُسَ بْنِ ظَبْيَانَ أَوِ المُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللهِ ÷: مَا لَكُمْ مِنْ هَذِهِ الأَرْضِ؟ فَتَبَسَّمَ ثُمَّ قَالَ: إِنَّ اللهَ تَبَارَكَ وتَعَالَى بَعَثَ جَبْرَئِيلَ، وأَمَرَهُ أَنْ يَخْرِقَ بِإِبْهَامِهِ ثَمَانِيَةَ أَنْهَارٍ فِي الأَرْضِ، مِنْهَا سَيْحَانُ وجَيْحَانُ وهُوَ نَهَرُ بَلْخَ والْخشوع وهُوَ نَهَرُ الشَّاشِ ومِهْرَانُ وهُوَ نَهَرُ الهِنْدِ ونِيلُ مِصْرَ ودِجْلَةُ والْفُرَاتُ، فَمَا سَقَتْ أَوِ اسْتَقَتْ فَهُوَ لَنَا ومَا كَانَ لَنَا فَهُوَ لِشِيعَتِنَا ولَيْسَ لِعَدُوِّنَا مِنْهُ شَيْ‏ءٌ إِلَّا مَا غَصَبَ عَلَيْهِ وإِنَّ وَلِيَّنَا لَفِي أَوْسَعَ فِيمَا بَيْنَ ذِهْ إِلَى ذِهْ يَعْنِي بَيْنَ السَّمَاءِ والْأَرْضِ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الآيَةَ: ﴿...قُلۡ هِيَ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا خَالِصَةٗ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ...[الأعراف: ۳۲]» «از یونس بن ظبیان و معلّی بن خنیس [که هر دو از جملۀ غالیانند] نقل شده است که یکی از آن دو گفت: به امام صادق÷عرض کردم: شما از این زمین چه دارید؟ حضرت لبخند زد و سپس فرمود: خدا جبرئیل را برانگیخت، و او را مأمور ساخت کـه با انگشتِ سبابه‌اش هشت نهر در زمین بکَند. از آن جمله، نهر سیحون و نهر جیحون و آن، نهر بلخ است، و خشوع که آن، نهر شوش است، و مهران کـه نهر هند است، و نیل که د مصراست، و دجله و فرات. پس آنچه آبیاری کند [یعنی نهرها] و آنچـه آبیاری شود [یعنی کِشت‌هـا] همۀ آنها مال ماست، و هر چه که مال ماست، مال شیعیان ماست، و برای دشمن ما، از آن چیزی نیست، مگر آنچه که غصب شده است. و به راستی که دوستِ ما در وسعت و گشایشِ، بیشتر است در آنچه که میان آسمان و زمین است. سپس این آیه را تلاوت فرمود: «... بگو این [نعمت‌ها] در زندگى دنیا براى کسانى است که ایمان آورده‏اند و روز قیامت [نیز] خاص آنان مى‏باشد»» [۳۷۰].

۹- کلینی همچنین روایت می‌کند:

«عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ عَنْ عَبْدِ العَزِيزِ بْنِ نَافِعٍ قَالَ: طَلَبْنَا الإِذْنَ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللهِ ÷وأَرْسَلْنَا إِلَيْهِ، فَأَرْسَلَ إِلَيْنَا ادْخُلُوا اثْنَيْنِ اثْنَيْنِ، فَدَخَلْتُ أَنَا ورَجُلٌ مَعِي فَقُلْتُ لِلرَّجُلِ: أُحِبُّ أَنْ تَسْتَأْذِنَ بِالْمَسْأَلَةِ فَقَالَ: نَعَمْ. فَقَالَ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ! إِنَّ أَبِي كَانَ مِمَّنْ سَبَاهُ بَنُو أُمَيَّةَ قَدْ عَلِمْتُ أَنَّ بَنِي أُمَيَّةَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ أَنْ يُحَرِّمُوا ولَا يُحَلِّلُوا ولَمْ يَكُنْ لَهُمْ مِمَّا فِي أَيْدِيهِمْ قَلِيلٌ ولَا كَثِيرٌ وإِنَّمَا ذَلِكَ لَكُمْ فَإِذَا ذَكَرْتُ رَدَّ الَّذِي كُنْتُ فِيهِ دَخَلَنِي مِنْ ذَلِكَ مَا يَكَادُ يُفْسِدُ عَلَيَّ عَقْلِي مَا أَنَا فِيهِ فَقَالَ لَهُ: أَنْتَ فِي حِلٍّ مِمَّا كَانَ مِنْ ذَلِكَ، وكُلُّ مَنْ كَانَ فِي مِثْلِ حَالِكَ مِنْ وَرَائِي فَهُوَ فِي حِلٍّ مِنْ ذَلِكَ» «عبدالعزیز بن نافع گفت: اجازه ورود برحضرت صادق÷خواستیم و کسی را به حضورش فرستادیم. حضرت پیغام دادند: دو نفر دو نفر، داخل شوید. من و شخصی که با من بود داخل شدیم. من به آن شخص گفتـم: دوست دارم که تو از او اجازۀ سئوال کردن بگیری. گفت: بسیار خوب. پس به آن حضرت گفت: فدایت شوم، پدر من از کسانی است که بنی امیه او را اسیر گرفتند، و من می‌دانم که بنی‌امیه را نمی‌رسد که حرام کنند، یا حلال [یعنی مقید به حرام و حلال نیستند] و هر چـه در اختیـار آنهاست، از کم و زیاد، مال آنها نیست، و همۀ آنها مال شماست، و چون به یاد می‌آورم [آنچه را که دارم و] وضعی را که در آن هستم، غمی به من دست می‌دهد، که چیزی نمانده عقل مرا تباه کند. حضرت به وی فرمود: آنچه تو از این گونه اموال در اختیار داری، برایت حلال است، و هر کسی هم که وضع و حالی مانند تو دارد، و اینجا نیست، در این مورد در حلّـیت است» [۳۷۱].

۱۰- گزارش دیگر از شیخ طوسی:

«عَنْ أَبِي سَلَمَةَ سَالِمِ بْنِ مُكْرَمٍ وهُوَ أَبُو خَدِيجَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ ÷قَالَ: قَالَ لَهُ رَجُلٌ وأَنَا حَاضِرٌ: حَلِّلْ لِيَ الفُرُوجَ. فَفَزِعَ أَبُو عَبْدِ اللهِ ÷فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ: لَيْسَ يَسْأَلُكَ أَنْ يَعْتَرِضَ الطَّرِيقَ إِنَّمَا يَسْأَلُكَ خَادِماً يَشْتَرِيهَا أَوِ امْرَأَةً يَتَزَوَّجُهَا أَوْ مِيرَاثاً يُصِيبُهُ أَوْ تِجَارَةً أَوْ شَيْئاً أَعْطَاهُ. فَقَالَ: هَذَا لِشِيعَتِنَا حَلَالٌ، الشَّاهِدِ مِنْهُمْ والْغَائِبِ والْمَيِّتِ مِنْهُمْ والْحَيِّ ومَا يُولَدُ مِنْهُمْ إِلَى يَوْمِ القِيَامَةِ فَهُوَ لَهُمْ حَلَالٌ» «‌ابوخدیجه سالم ‌بن مکرم گفته است که: مردی به حضرت صادق÷عرض کرد: فرج‌ها را بر من حلال کن. حضرت از این سخن ترسید و بر خود لرزید. مردی به حضرت عرض کرد: او نمی‌خواهد که سرِ جاده‌ها را بگیرد، فقط از تو می‌خواهد که اگر کنیزی بخرد، یا زنی تزویج کند، یا میراثی به او برسد، یا خرید و فروشی انجام دهد، یا چیزی به او دهند، حلال باشد. حضرت فرمود: این گونه چیزها بر شیعیان ما حلال است، خواه حاضر باشند یا غائب، زنده باشند یا مرده. هر که از ایشان متولد شود تا روز قیامت، آن موارد، برای آنها هم حلال است» [۳۷۲].

۱۱- و باز هم روایتی به نقل از شیخ طوسی:

«عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ القَاسِمِ الحَضْرَمِيِّ عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ ÷: عَلَى كُلِّ امْرِئٍ غَنِمَ أَوِ اكْتَسَبَ الخُمُسُ مِمَّا أَصَابَ لِفَاطِمَةَ،.... حَتَّى الخَيَّاطُ لَيَخِيطُ قَمِيصاً بِخَمْسَةِ دَوَانِيقَ فَلَنَا مِنْهَا دَانِقٌ إِلَّا مَنْ أَحْلَلْنَا مِنْ شِيعَتِنَا لِتَطِيبَ لَهُمْ بِهِ الوِلَادَةُ» «عبدالله بن سنان گفت که امام صادق÷فرمود: هر کسی که غنیمتی به دست آورَد، یا کاسبی کند، یک‌پنجم از آنچه به دست آورده، برایِ فاطمه(علیها‌السلام) است... حتی خیاط که پیراهنی بدوزد که پنج دانگ ارزش داشته باشد، یک دانگِ [معادل یک‌ششم درهم] آن مال ماست، مگر آن کس از شیعیان ما، که آن را بر ایشان حلال کرده‌ایم، تا ولادتشان بدان پاک گردد» [۳۷۳].

۱۲- طبرسی می‌نویسد:

«عن مفضل بن عمر قال: قـال أبو عبد الله÷: قَد کُنتُ فَرضتُ عَلیکُم الخُمسَ في أموالِکُم، فقَد جَعلتُ مَکانَهُ بِـرَّ إخوانِکُم» «امام صادق÷فرمود: من خمس در اموالتان را بر شما واجب کرده بودم، و اینک به جای آن، نیکی به برادرانتان را قرار دادم» [۳۷۴].

[۳۶۳] تهذیب الأحکام: ج۴، ص۱۳۶، استبصار: ج۲، ص۵۷؛ الحدائق الناضرة: ج ۱۲، ص۴۲۲، المعتبر: ج۲، ص۶۳۷؛ جواهر الکلام: ج۱۶، ص۱۵۷، و فقه الصادق: ج۸، ص۶۴. [۳۶۴] تهذیب ‌الأحکام: ج۴، ص۱۳۸، و مَن لایحضره‌ الفقیه: ج۲، ص۴۴. [۳۶۵] تهذیب الأحکام: ج۴، ص۱۳۸، و استبصار: ج۲، ص۵۹. همچنین بنگرید به: شیخ صدوق، علل‌ الشرائع: ج۲، ص۳۷۷. (مُصحح) [۳۶۶] تهذیب الأحکام: ج۴، ص۱۴۳. [۳۶۷] بنگرید به: وسائل الشیعة: ج۹، ص۵۵۳. [۳۶۸] تهذیب الأحکام: ج۴، ص۱۴۳، و اصول کافی: کتاب الحجّة. [۳۶۹] تهذیب الأحکام: ج۴، ص۱۴۴. این حدیث با همین سند، در اصول کافی، «باب أنّ الأرض کلّها للإمام» نیز آمده است. [۳۷۰] کافی، کتاب الحُجّة: ج۱، ص۴۰۹. چنان که بارها گفته‌ایم، ما برای آن احادیثی که کتاب خدا و سنت و سیره پیامبر گرامی اسلامصآن را گواهی نکند، ارزشی قائل نیستیم؛ خصوصاً این‌گونه حدیث که راویان آن، غالیان و کذّابانند. اما چون مخالفان ما بدان معتقدند، لذا به منظور اقامۀ دلیل، آنها را می‌آوریم، که گفته‌اند:
خواهی که شود خصمِ تو عاجز به سخن
او را به سخن‌های خود الزامش کن
[۳۷۱] همانجا. [۳۷۲] تهذیب الأحکام: ج۴، ص۱۳۷، و استبصار: ج۲، ص۵۸. [۳۷۳] تهذیب الأحکام: ج۴، ص۱۲۲، و استبصار: ج۲، ص۵۵. [۳۷۴] مشکوة ‌الأنوار: ص۹۴، چاپ نجف،۱۳۷۰ق. اين حديث گويای آن است که برخلاف نظر شيعۀ اماميه، پرداخت خمسِ اموال از سوی خداوند در قرآن واجب نشده است، وگرنه امام صادق÷مگر به خود اجازه می‌داد، يا می‌توانست امرِ واجب الهی را لغو کند، و به جای آن، چيز ديگری را قرار دهد؟ ازسوی ديگر، چنين استنباط می‌شود که موضوع خمسِ اموال، امری چندان اساسی و جدّی نبوده است، که امام صادق÷نپرداختن آن را - برخلافِ حکمِ علمای شيعۀ امروزی- موجبِ فساد در ايمان و عمل مؤمنان بداند. (مُصحح)