۳- نقد دیدگاه همدانی در «مصباح الفقیه»
رضا همدانی (م۱۳۲۲ق) در «مصباح الفقیه [۳۷۸]» عباراتی دارد که مضمونش چنین است:
«از گروهی از اخبار ظاهر میشود که سرتاسر دنیا، مُلک رسول خداصو اوصیای او‡است، و حق ایشان است که در آن، هرچه را اراده کنند، از اخذ و عطا، تصرف نمایند [۳۷۹]. ازجملۀ آن اخبار، اینهاست:
۱- روایت ابوبصیر از حضرت صادق÷:
«قُلْتُ لَهُ: أَ مَا عَلَى الإِمَامِ زَكَاةٌ؟ فَقَالَ: أَحَلْتَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ! أَ مَا عَلِمَتْ أَنَّ الدُّنْيَا والْآخِرَةَ لِلْإِمَامِ يَضَعُهَا حَيْثُ يَشَاءُ ويَدْفَعُهَا إِلَى مَنْ يَشَاءُ جَائِزٌ لَهُ ذَلِكَ مِنَ اللهِ؟ إِنَّ الإِمَامَ لَا يَبِيتُ لَيْلَةً أَبَداً ولِـلَّهِ فِي عُنُقِهِ حَقٌّ يَسْأَلُهُ عَنْهُ» «ابوبصیر میگوید به حضرت صادق÷عرض کردم که: آیا بر امام زکات واجب است؟ حضرت فرمود: امر محالی را آوردی، ای ابامحمد. مگر نمیدانی که دنیا و آخرت مالِ امام است، که آن را هرجا بخواهد میگذارد، و به هر کس بخواهد میدهد. این، جایزهای است از طرف خداوند برای او. همانا امام هرگز شبی را به روز نمیآورد، [مگرآنکه] خداوند در گردن او حقی دارد، که در مورد آن، از وی بازخواست میکند» [۳۸۰].
۲- خبر ابن ریّان که گفت:
«كَتَبْتُ إِلَى العَسْكَرِيِّ: جُعِلْتُ فِدَاكَ! رُوِيَ لَنَا أَنْ لَيْسَ لِرَسُولِ اللهِصمِنَ الدُّنْيَا إِلَّا الخُمُسُ؟ فَجَاءَ الجَوَابُ: إِنَّ الدُّنْيَا ومَا عَلَيْهَا لِرَسُولِ اللهِص» «به امام عسکری÷نوشتم که: فدایت شوم، برای ما روایت شده است که برای رسول خداصاز دنیا چیزی نیست، جز خمس. جواب آمد: دنیا و هر آنچه در آن است، برای رسول خداست» [۳۸۱].
۳- مُرسَل محمد بن عبدالله المُضمَر:
«قَالَ: الدُّنْيَا ومَا فِيهَا لِـلَّهِ تَبَارَكَ وتَعَالَى ولِرَسُولِهِ ولَنَا، فَمَنْ غَلَبَ عَلَى شَيْءٍ مِنْهَا فَلْيَتَّقِ اللهَ ولْيُؤَدِّ حَقَّ اللهِ تَبَارَكَ وتَعَالَى ولْيَبَرَّ إِخْوَانَهُ، فَإِنْ لَمْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَاللهُ ورَسُولُهُ ونَحْنُ بُرَآءُ مِنْهُ» «[امامِ نامعلوم] فرمود: دنیا و آنچه در آن است، مال خداوند متعال و مال رسول او و مال ماست. پس هرکس بر چیزی از آن تسلط یافت، باید از خدا بترسد، و حق خداوند متعال را ادا نماید، و به برادران خود نیکی کند. پس اگر چنین نکند، خدا و رسولش و ما از او بیزاریم» [۳۸۲].
۴- در خبری دیگر:
«عن الباقر÷قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِص: خَلَقَ اللهُ آدَمَ وأَقْطَعَهُ الدُّنْيَا قَطِيعَةً فَمَا كَانَ لآِدَمَ فَلِرَسُولِ اللهِ ومَا كَانَ لِرَسُولِ اللهِ فَهُوَ لِلْأَئِمَّةِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ» «از امام باقر÷روایت شده که رسول خدا صفرمود: خدای تعالی آدم را خلق کرد، و دنیا را به تیول، به او داد. پس هر چه مال آدم بود، مال رسول خداست، و هر چه مال رسول خدا÷بوده، مالِ امامان از آل محمد است» [۳۸۳].
۵- در خبر ابوسیّار میخوانیم:
«قال أبو عبد الله ÷: أَوَمَا لَنَا مِنَ الأَرْضِ ومَا أَخْرَجَ اللهُ مِنْهَا إِلَّا الخُمُسُ يَا أَبَا سَيَّارٍ؟؟ إِنَّ الأَرْضَ كُلَّهَا لَنَا فَمَا أَخْرَجَ اللهُ مِنْهَا مِنْ شَيْءٍ فَهُوَ لَنَا» «امام صادق÷فرمود: ای ابا سیّار، از زمین و آنچه خداوند از آن بیرون آورده است، برای ما جز خمس نیست. همۀ زمین مال ماست، و خداوند، هر چه از آن بیرون آورده، متعلق به ماست» [۳۸۴].
۶- در خبر ابوخالدکابلی چنین آمده:
«عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ قَالَ وَجَدْنَا فِي كِتَابِ عَلِيٍّ:﴿...إِنَّ ٱلۡأَرۡضَ لِلَّهِ يُورِثُهَا مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۖ وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلۡمُتَّقِينَ﴾أَنَا وأَهْلُ بَيْتِيَ الَّذِينَ أَوْرَثَنَا اللهُ الأَرْضَ ونَحْنُ المُتَّقُونَ والْأَرْضُ كُلُّهَا لَنَا فَمَنْ أَحْيَا أَرْضاً مِنَ المُسْلِمِينَ فَلْيَعْمُرْهَا ولْيُؤَدِّ خَرَاجَهَا إِلَى الإِمَامِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي ولَهُ مَا أَكَلَ مِنْهَا» «ابوخالد از امام باقر÷روایت کرده است که آن حضرت فرمود: ما در کتاب علی÷چنین یافتیم که: «همانا زمین از آن خداست آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد مىدهد و فرجام [نیک] براى پرهیزگاران است» من [علی] و اَهلبیت من، کسانی هستیم که خدا زمین را میراثِ ما قرار داد، و ماییم پرهیزگاران، و تمام زمین، مال ماست. پس هر کس از مسلمانان، زمینی را احیا کند، باید آن را آباد نماید، و خراج آن را به امامی بپردازد که از خانواده من است. آنگاه برای او جایز است آنچه از آن میخورد» [۳۸۵].
همدانی پس از آوردن این احادیث میگوید:
«قضیۀ تعبّد به این روایات، مستلزم آن است که حال سایر مردم به نسبتِ اموالی که دارند، در مقایسه با پیامبر اسلام و اوصیای او، مانند حال بندهای است که آقای او چیزی به او داده باشد، و به او رخصت داده باشد که در آن، به هر کیفیتی که بخواهد، تصرف کند. پس آن چیز، حقیقتاً ملک او میشود، همان طوری که بندهای مالک چیزی میشود، لیکن نه به گونهای که وابستگیاش از آقا قطع شود، یعنی مالک بودنِ آن اموال، آن بنده را از رقیّت خارج نمیکند. پس در حقیقت، او و هر چه دارد، مال آقایش است، و هر وقت که آقا دلش خواست، میتواند و جایز است که آن را از دست او بیرون کند. پس صحیح است که آن مال هم، مالِ آقا باشد، بلکه آقای او سزاوارتر است از خودِ او به آن مال، لذا سزاست که بگوییم همۀ آنها، مالِ آقاست. بنابراین میتوان گفت آنچه در دست مردم، و همچنین در دست ساداتِ ایشان است، همین حکم را دارد. همانا دنیا و مافیها در نزد خداوند، خوارتر از آن است که آن را مِلکِ اولیای خود قرار دهد، و استکشاف عدمِ آن، از اجماع و ضرورت نیز امکان ندارد. نهایتِ آنچه که با این دلایل میتوان شناخت، آن است که ائمه (علیهمالسلام) در مقامِ عمل، ملتزم بودند که از آنچه در دست مردم است، اجتناب ورزند، و چیزی از آن را بر خود حلال نشمارند، مگر به چیزی از اسباب ظاهری که در شریعت مقرر است، و این کیفیت، دلالت ندارد بر اینکه در واقع، غیر آن ممکن نیست. پس هیچ مانعی ندارد که به ظواهر نصوص مزبور، که با مؤیدات عقلی و نقلی بر آنها تأکید شده است، پایبند باشیم».
این دلیل، آخرین و محکمترین دلیلِ ایشان است، که چون دنیا و مافیها، مال رسولخداصو ائمه است، و دیگران، بَرده و طُفیلی ایشان هستند، هر چه را از اموال مردم بگیرند، حق دارند، زیرا در حقیقت، از مالِ خودشان خواستهاند و گرفتهاند.
[۳۷۸] مصباح الفقیه: کتاب الخمس، ج۳، ص۱۰۸. [۳۷۹] ظاهراً منشأ این عقیده از تلمودِ یهود است. تلمود، کتابی است که یهودیان آن را معادل تورات، بلکه از آن برتر میدانند. بنابر نقل تلمود: «تمام اموال روی زمین از آنِ خداست، و چون یهود خود را اجزاء و ابناء الهی میدانند، لذا خود را به عنوان نیابت از جانب خدا، مالک آنچه در روی زمین است میشمارند، و تصرف خود را درتمام اموال مردم، جایز و بلکه، لازم میشمارند (دکتر روه لِنژ، کنزالمرصود فی قواعد التلمود، ص ۱۹ و۲۰). [۳۸۰] اصول کافی: ج۱، ص۴۰۸. [۳۸۱] همان: ص۴۰۹. [۳۸۲] همان: ص۴۰۸. [۳۸۳] همان، ص۴۰۹. [۳۸۴] همان، ص۴۰۸. از این خبر، بوی عقاید یهود در کتاب تلمود استشمام میشود. [۳۸۵] همان، ص۴۰۷.