۲- برابری در قرآن
به جرأت میتوان ادعا کرد که هیچ آیین و مکتب اخلاقیای را نمیتوان یافت که در آن به اندازه اسلام، بر تساوی انسانها و رویکرد عادلانه و بدون تبعیض به افراد جامعه تأکید و سفارش شده باشد. نمونههایی از این ظرافت و نکتهسنجی را میتوان در آیات زیر مشاهده نمود:
۱- در آیه ۱ سوره نساء، پروردگارعالم جمیع بنی آدم را از یک پدر و مادر دانسته و با یادآوریِ این حقیقت، تمام آنان را با یکدیگر برادر و برابر شمرده و میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّكُمُ ٱلَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ وَخَلَقَ مِنۡهَا زَوۡجَهَا وَبَثَّ مِنۡهُمَا رِجَالٗا كَثِيرٗا وَنِسَآءٗ...﴾[النساء: ۱].
«اى مردم، از پروردگارتان پروا دارید که شما را از نفس واحدى آفرید و جفتش را [نیز] از او آفرید و از آن دو مردان و زنان بسیارى پراکنده کرد...».
با این بیانِ روشن و منطق مُتقَن و مُبرهَن، مشخص میشود که هیچ فردی را بر فردِ دیگر، به خاطرِ پدر و مادر، مزیتی نیست.
۲- در آیه ۱۳ سوره حجرات میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّا خَلَقۡنَٰكُم مِّن ذَكَرٖ وَأُنثَىٰ وَجَعَلۡنَٰكُمۡ شُعُوبٗا وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓاْۚ إِنَّ أَكۡرَمَكُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰكُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٞ ١٣﴾[الحجرات: ۱۳].
«اى مردم، ما شما را از مرد و زنى آفریدیم و شما را ملت ملت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایى متقابل حاصل کنید، در حقیقت ارجمندترینِ شما نزد خدا پرهیزگارترینِ شماست. بىتردید خداوند، داناى آگاه است».
پس به نصّ صریحِ آیات الهی، گرامیترین کس در نزد خدا، شخصِ با تقواتر است، و شنـاختِ چنیـن کسی هم با خداست، و اجرش نیز بـا اوست، و در دنیـا هیچ کـس نمیتواند خود را با تقواتر و گرامیتر از همنوعِ خود بداند، و مزدِ تقوا یا گرامیتر بودنِ خود را از دیگران بخواهد.
۳- گویی سورۀ حجرات، به صورتِ ویژه و مستقل برای لغوِ و حذفِ امتیازات موهومی نازل شد که بازماندۀ دوران جاهلیت بودند. خداوند متعال در آیه ۱۰ این سوره میفرماید:
﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ...﴾[الحجرات: ۱۰].
«در حقیقت مؤمنان با هم برادرند...».
و با اعلامِ برادریِ اسلامی، تمام امتیازات و افتخارات نژادی را، که بنیادش بر موهومات و خرافاتِ جاهلیت است، از بین برداشته و به عناوینِ جعلی و خودساخته «سیدِ قریشی» و «غلامِ حبشی» قلمِ بُطلان میکشد [۱۲۶].
۴- در آیۀ ۱۱ همان سوره میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا يَسۡخَرۡ قَوۡمٞ مِّن قَوۡمٍ عَسَىٰٓ أَن يَكُونُواْ خَيۡرٗا مِّنۡهُمۡ وَلَا نِسَآءٞ مِّن نِّسَآءٍ عَسَىٰٓ أَن يَكُنَّ خَيۡرٗا مِّنۡهُنَّ﴾[الحجرات: ۱۱].
«اى کسانى که ایمان آوردهاید نباید قومى قوم دیگر را ریشخند کند شاید آنها از اینها بهتر باشند و نباید زنانى زنان [دیگر] را [ریشخند کنند ] شاید آنها از اینها بهتر باشند».
و از آنجا که فقط خداست که میداند چه کسی از دیگری بهتر است، نباید کسی بر دیگری فخر بفروشد و او را مسخره کند، زیرا نمیداند که مسخرهکننده بهتر است یا مسخره شده.
پس در این دنیا دانسته نمیشود که چه قوم و چه کسی، از چه قوم و چه کسِ دیگر بهتراست. شاید تصور شود که پیامبرزاده بودن، امتیازی است که خدا به برخی از بندگان خود داده است، چنان که منصَبِ پیامبری چنین است، و به همین دلیل، باید به آنان خمس داد، که یک امتیاز خاص از اموال و مالیات است. این تصوّر از هر جهت غلط است، زیرا:
اولاً: خمسی که در مذهب شیعه برای سادات تعیین کردهاند، به خاطرِ پیامبرزادگیِ ایشان نیست، بلکه به دلیلِ انتساب آنان به هاشم -جدّ پیامبر- است. حتی به برادرزادگانِ هاشم، یعنی فرزندان مطّلب نیز (برادرِ هاشم) که به تصدیقِ تاریخ، بتپرست بودنـد، باید خمس داده میشد. این امتیاز، فقـط بدین دلیل به آنها عطا شده بود که خویشاوندانِ رسولاللهصبودند.
ثانیاً: هیچ نسبتی، حتی پیامبرزادگی، در دینِ حق، برای کسی مزیّت و فضیلتی نخواهد بود، اگر خودِ او از تقوا بیبهره باشد، چنان که خداوند دربارۀ پسرِ نوح در آیه ۴۶ سوره هود میفرماید:
﴿...إِنَّهُۥ لَيۡسَ مِنۡ أَهۡلِكَۖ إِنَّهُۥ عَمَلٌ غَيۡرُ صَٰلِحٖ...﴾[هود: ۴۶].
«... او در حقیقت از کسان تو نیست او [داراى] کردارى ناشایسته است...».
میتوان گفت پسرِ نوح، مشمولِ نفرین خودِ نوح است، زیرا در دعای خود به خدا عرض میکند:
﴿...رَّبِّ لَا تَذَرۡ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ مِنَ ٱلۡكَٰفِرِينَ دَيَّارًا﴾[نوح: ۲۶].
«... پروردگارا، هیچ کس از کافران را بر روى زمین مگذار».
پس تنهـا از نسل پیامبر بودن و حتی در خانۀ او بزرگ شدن، اگر کسی مؤمن نباشد، برایش امتیازی نمیآورد، چنان که حضرت نوح÷ضمن دعا و استغفار، تصریح میکند:
﴿رَّبِّ ٱغۡفِرۡ لِي وَلِوَٰلِدَيَّ وَلِمَن دَخَلَ بَيۡتِيَ مُؤۡمِنٗا وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِۖ وَلَا تَزِدِ ٱلظَّٰلِمِينَ إِلَّا تَبَارَۢا ٢٨﴾[نوح: ۲۸].
«پروردگارا، بر من و پدر و مادرم و هر مؤمنى که در سرایم درآید و بر مردان و زنانِ با ایمان ببخشاى و جز بر هلاکتستمگران میفزاى».
بنابراین، فقط ایمان و عملِ صالح، جداکننده افراد از یکدیگر است. خداوند منّان در آیه ۶۸ سوره آلعمران میفرماید:
﴿إِنَّ أَوۡلَى ٱلنَّاسِ بِإِبۡرَٰهِيمَ لَلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُ وَهَٰذَا ٱلنَّبِيُّ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْۗ وَٱللَّهُ وَلِيُّ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٦٨﴾[آلعمران: ۶۸].
«در حقیقت نزدیکترین مردم به ابراهیم همان کسانى هستند که او را پیروى کردهاند و [نیز] این پیامبر و کسانى که [به آیین او] ایمان آوردهاند و خدا سرور مؤمنان است».
در این آیه شریفه، با کمالِ صراحت، کسانی را که به فرزندزادگیِ ابراهیم افتخار میکنند، ملامت کرده و تذکر میدهد که کسانی به ابراهیم نزدیک و سزاوار هستند که او را پیروی میکنند، که محمدصو پیروانش نیز از آن جملهاند. یعنی کسانِ دیگر، هرچند فرزندزادگانِ ابراهیم هم باشند، به او نزدیک نیستند. این معنی، ناظر به بنیاسراییل و قومِ یهود است، که خود را فرزندانِ ابراهیم میدانستند و بدان فخر میفروختند. شاید کسانی تصور کنند که آیۀ ۳۳ و ۳۴ سوره آل عمران اختصاص و امتیازی برای خاندانِ هاشـم احراز میکند، چرا که میفرماید:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰٓ ءَادَمَ وَنُوحٗا وَءَالَ إِبۡرَٰهِيمَ وَءَالَ عِمۡرَٰنَ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِينَ ٣٣ ذُرِّيَّةَۢ بَعۡضُهَا مِنۢ بَعۡضٖۗ وَٱللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ٣٤﴾[آلعمران: ۳۳-۳۴].
«به یقین خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندانِ عمران را بر مردم جهان برترى داده است(۳۳) فرزندانى که بعضى از آنان از [نسل] بعضى دیگرند و خداوند شنواى داناست».
در حـالی کـه این برگزیدگی، چنان که صدر و سیاقِ آیه میرساند، نظر به انتخابِ پیامبران از این خاندانها دارد و هرگز امتیازی بر افراد دیگرِ آنها نیست، چنان که آیه پیشین، آن را نفی کرد، در غیرِ این صورت، لازم است که یهـودیانِ بنیاسراییل و فرزندانِ عمران، که عیسی مسیح از آن خاندان است، همردیفِ ساداتِ بنیهاشم بوده و یا، دستِ کم، بعد از پذیرشِ اسلام، با آنان شریک و همشأن باشند، اما چنین نیست. به علاوه، آیات شریفۀ قرآن، این تصورِ اشتباه را از بین میبرد.
[۱۲۶] در این مورد در «بحارالأنوار» حدیث جالب وجود دارد: «طاووس يمانی میگويد: «حضرت علی بن الحسين÷را ديدم كه از وقت عشاء تا سحر، به دورِ خانه خدا طواف میكرد و به عبادت مشغول بود. چون خلوت شد و كسی را نديد، به آسمان نگريست و گفت: خدايا ستارگان در افق ناپديد شدند و چشمانِ مردم به خواب رفت و درهایِ تو بر رویِ درخواستكنندگان گشوده است. طاووس جملههای زيادی در اين زمينه از مناجاتهای خاضعانه و عابدانه آن حضرت نقل میكند و میگويد: اما چند بار در خلال مناجات خويش گريست. سپس به خاك افتاد و بر زمين سجده كرد. من نزديك رفتم و سرش را بر زانو نهاده و گريستم، اشكهای من سرازير شد و قطرات آن بر چهرهاش چكيد، برخاست و نشست و گفت: كيست كه مرا از ياد پروردگارم مشغول ساخت؟ عرض كردم: من طاووس هستم، ای پسر پيامبر. اين زاری و بیتابی چيست؟ ما میبايد چنين كنيم كه گناهكار و جفا پيشهايم. پدرِ تو حسين بن علی و مادر تو، فاطمه زهرا و جدّ تو رسول خداست، شما چرا با اين نسبِ شريف و پيوندِ عالی در وحشت و هراس هستيد؟» به من نگريست و فرمود: «هيهات هيهات يا طاووس دع عني حديث أبي وأمي وجدي، خلق الله الجنة لـمن أطاعه وأحسن ولو كان عبدًا حبشيًا، وخلق النار لـمن عصاه ولو كان ولدًا قرشيًا. أما سمعْتَ قولَه تعالی:﴿فَإِذَا نُفِخَ فِي ٱلصُّورِ فَلَآ أَنسَابَ بَيۡنَهُمۡ يَوۡمَئِذٖ وَلَا يَتَسَآءَلُونَ ١٠١﴾والله لا ينفعك غدًا إلا تقدمة تقدمها من عمل صالح». «نه، نه، ای طاووس! سخنِ پدر و مادر و پدربزرگم را كنار بگذار، خدا بهشت را برای كسی آفريده است كه مطيع و نيكوكار باشد هر چند غلامی سياه چهره باشد، و آتش را آفريده است برای كسی كه نافرمانی كند، حتی اگر آقازادهای از قريش باشد. مگر نشنيدهای سخن خدای تعالی را که «پس آنگاه كه در صور دميده شود [ديگر] ميانشان نسبتخويشاوندى وجود ندارد و از [حال] يكديگر نمىپرسند» [المؤمنون: ۱۰۱]. به خدا قسم فردا تو را سود نمیدهد، مگر عملِ صالحی كه امروز، پيش میفرستی». [بحارالأنوار: ج۱۱، ص ۲۵]. (مُصحح)