مقدمهی مؤلف
باسم العلیم الحکیم
﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَا تَغۡلُواْ فِي دِينِكُمۡ وَلَا تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡحَقَّ...﴾[النساء:۱۷۱].
«اى اهل کتاب، در دین خود غلو مکنید و درباره خدا جز [سخن] درست مگویید...».
از موجودات زمین، که به جامدات، گیاهان و حیوانات تقسیم میشوند، تنها انسان است که از عقل و هوش و تمییزِ خاصّ برخوردار است، و همین مزیت است که او را یکّهتازِ میدانِ تسلط بر طبیعت و ذخایرِ آن کرده است، چنان که دیگر مخلوقات را در چنبرِ اطاعت خویش درآورده، یا درمیآورد. آری، این امتیاز باعث شده است که او بر موجوداتِ دیگرِ این عالم تسلط یابد، آنها را به نفع خود، یا به اقتضای هوس و میلِ خویش، استخدام و استفاده نماید، به خیال خود، حوائج و آرزوهای خویش را تأمین کرده و تحقق بخشد و در نتیجه، روز به روز بر دایرۀ هواهای نفسانی خویش بیافزاید. از سوی دیگر، همین خاصیت، باعث ناراحتی روح و تشویش و اضطراب وجدان و نا امنیِ خاطرش شده و آسایش و آرامشش را سلب کرده است، زیرا گرچه انسان در اثر داشتنِ مزیت هوش و اندیشۀ خاصِ خود، به بسیاری از آنچه که شاید موجودات دیگر پی نبرده باشند، دست یافته است، هرچه هست عقل آدمی شعلۀ ضعیفی بیش نیست که چون چراغِ کمنوری در صحرای تاریک و پهناورِ وجود، به وی عطا شده است که راه دور و درازِ معاش و معاد خود را بدان ببیند و بپیماید.
اما همین انسان که با اشتهای سیریناپذیرش میخواهد بر سرتاسر اسرارِ جهان هستی دست یابد، با این وسیلۀ ناچیز، قادر به برآوردن این آرزو نیست، زیرا پهنایِ عالم وجود و اسرار پیچ در پیچ و سر در گمِ آن، بیش از آن است که با پای چوبینِ اندیشه و وهمِ ضعیفِ انسان پیموده شود. با این وجود، باز هم توسنِ اندیشه و خیال، همواره درتکاپوست، و جویندۀ رازجویی و کشف اسرار، پیوسته در جستوجو. این کیفیت و ویژگی، گاهی از فرط کوشش و طلب، چنان اسیر وَهم و عواطف میشود، که جنونش را همگان درمییابند.
این جزر و مدِّ روحی، عقلی، عاطفی و منطقی، او را به صورتی درآورده است که درصحنۀ حیات و غوغای زندگی، کارهای حکیمانه و جنون آمیزش را با یکدیگر آمیخته است، چنان که گویی طبیعت او را به مسخره گرفته و با او بازی و شوخی میکند. این انسان، هرچه هست، در جستوجویِ این است که از این کشش و کوشش، به چیزی دست یابد که روح خود را از این هیجان و اضطراب و تزلزل رهایی بخشد، و چنان به نظرمیرسد که اگر به این آرزو دست یابد، حوائج جسمی او- که ازابتدا تا انتهای زندگی همواره او را به زحمت و مشقتهای دور و دراز انداخته است- تأمین شود و، دستِ کم، صورتِ آسانتری به خود گیرد، زیرا مسلّم است که آرامشِ جسم، کاملاً به آرامشِ روح وابسته است.
با مطالعه تاریخِ زندگیِ انسان درمییابیم که آنچه انسان در دورانِ عمر طولانی خود، برای نیل به این هدف بدان امید بسته است، چیزی نیست بجز دین. از مذاهب و آیینهایِ افسانهای و خاموش گرفته تا ادیان زنده و موجود، همگی گویایِ این حقیقتند که آدمی لحظهای نتواسته است بدون مذهب و عقیده در دنیا زندگی کند، و اگر تحقیق و دقت شود، مسلّم خواهد شد که پیشرفت یا درماندگیِ هر ملتی، نتیجۀ بلافاصل و اثر مستقیمِ مذهبی است که از آن تبعیت میکند، زیرا مذاهب و ادیانی که در عالم، عهده دارِ رهبریِ جوامع گوناگون بشری بودهاند، همگی از یک منشأ و منبع سرچشمه نگرفتهاند، حتی اگر منشأ آنها یکی باشد، دیدگاهها و خواستههای ِپیروان یا غرضها و هوسهای فرصتطلبان، تأثیری مستقیم یا غیرمستقیم در انحراف از آن داشته است، و همین خواستههاست که بعدها نتایج ناگوار و نامطلوبی در پی دارد.
اگر به مذاهب زنده و خاموشِ جهان، با دیده انصاف بنگریم، این واقعیت آشکار میشود که دینِ مقدسِ اسلام، روشنترین، آسانترین و آرامشبخشترین راهی است که میتوان به کمکِ آن، بشر امروزی را به سویِ شاهراه نجات و رستگاری رهبری کرد، بشری که بر سرِ دو راهیِ فنا و بقا با پای لرزان و دلِ هراسان ایستاده و برای آینده خود نگران است.
درستیِ این ادعا زمانی ثابت میشود که درباره دیگر مذاهب و ادیان موجود، پژوهشی دقیق صورت گیرد و دیدگاهِ دانشمندان منصفِ جهان، از هر قوم و ملتی را درباره این مطلب بررسی کنیم و مکاتب موجود و رژیمهای سیاسی ملل مختلف دنیا را نیز مد نظر داشته باشیم.
شرط لازمِ دیگر در تأییدِ این مدعا آن است که دین اسلام را از سرچشمه اصلیِ آن جستجو کنیم، همان منبعی که معرّفش قرآن کریم و سنت متواتر رسول بزرگوار آنصاست و در طولِ بیست و سه سال دوران درخشان نبوت خویش، اجرا کرده است، یعنی قبل از آنکه به آراء و اهواء یک قرن یا نیم قرن بعد از غروب خورشید رسالت آلوده شده باشد و از این رهگذر، میدانهای وسیعی برای تاخت وتازِ غرضها و مرضهای ارباب هوا و هوس باز شود.
مطالعهای هرچند اجمالی در تاریـخ، مشخص میکند که ظهورِ اسلام، از بزرگترین حوادث، یا شاید عظیمترین حادثهای است که مسیرِ حیات بشری را بهسوی ترقی و تعالی تغییر داد و از پرتگاهِ هلاکت به رفیعترین مقام مدنیت و انسانیت بَرکشید و جسم و روح آدمی را به عالیترین مقام لایقِ خود، تعالی و رفعت بخشید.
به علاوه، اسلام جسم انسـان را از سختیِ اعمـال جانفرسا و اطاعـت از ستمگران و تحمل ریاضتهای پرمشقت احبـار و کشیشان رهایی بخشید، همان طور که از پلیدی و ناپاکیِ خوردنیها و نوشیدنیها[یِ ناپاک] آزاد ساخت و به سوی آسایش و رفاه، هدایت کرد.
آری، اسلام عزیز لذتهای پاک را در سفره بشر نهاد و روحش را، که دچار قید و بندِ شرک و بتپرستی و اسیرِ کُرنش و عبودیتِ فرعونها و نمرودها بود، آن چنان آزاد کرد و عروج داد که تا سرحدّ همنشینی با فرشتگان الهی بالا بُرد و شرافتِ نَسَب و نژادش را تا مسجودیّتِ فرشتگانِ تمام کُرات آسمانی و کارگزارانِ عالمِ وجود، بارها یادآور شد، تا مگر قدرِ خویش بشناسد.
اسلام، مسیر کمالجوییِ انسان را با توجه به ذات بیچونِ آفرینندۀ عالم و دیدارِ پروردگار هستی، به عنوان هدف تعیین کرد و نشان داد، لذات نفس و جان او را تا آفاق دور، بشارت بخشید، رضوان الهی را غایت کمال دانست، که همانا اتصال به آغوش وصالِ ذات نامتناهی است، و هزاران نعمت و برکت دیگر [۲].
اما افسوس و صدهزار افسوس! هنوز نیم قرن از غیبتِ آفتاب نبوت نگذشته بود که همان آفاتی که همواره در پیِ این برکات است، مجدداً جان گرفت و تقلید و تعصب کیش اجدادی، از شورهزارِ جاهلیت سر برآورد، علفهای هرز، گلستان شریعت احمدی را احاطه کرد و پیرامونِ گُلهای اسلام را فرا گرفت، نگاه خیرۀ عقلای جهان را در عظمت اسلام، در جلب به اوهام خود تیره کرد، پیچکهای تلخِ هرزه و گستاخ، از بر و شاخِ شجرۀ طیبه دینِ مبین بالا رفت و بر پیکرش پیچید، به طوری که اکنون، تشخیصِ حق از باطل و اهل از نااهل و حلال از حرام، حتی برایِ بسیاری از خبرگان و متخصصانِ شناخت کفر و ایمان، سخت و ناممکن است.
از اساسیترین مسئله اعتقادیِ اسلام، که توحید است و متأسفانه به انواعِ گناهان آلوده شده است، بگذریم و به فروع و احکامِ عملی آن نظر افکنیم: یکی از آموزههای اصیل و عظیم دینی ما، فریضه زکات است، تا به وسیلۀ اجرای آن، مشکلات و نیازهای اجتماعی اقتصادی انسان تأمین شود.
خداوند متعال در قرآن بودجۀ زکات را برای تأمینِ هشت مورد از اقسام نیازهای اجتماعی مسلمانان پیشبینی کرده و دستور فرموده است که با کمکِ آن فقرا بتوانند زندگی بهتری داشته باشند، مأموران جمعآوریِ این بودجه نیز از [ثمرۀ] عملِ خود بهرهور شوند، دلهای علاقهمندان، به حقیقت متمایل شود، ورشکستگان و خسارتدیدگان از عهدۀ غرامت برآیند، بردگی، که ننگی بر دامن بشریت است، تدریجاً زدوده شود و تمام نیازها و برنامههای رفاهِ اجتماعی، اجرا گردد، کارهایی مانند: محافظت از کشورهای اسلامی، جهاد با هرگونه سلاح و نیروی نظامیای که زمان اقتضا نماید، عمرانِ شهرها و راهسازی، فراهم کردن امکانات آموزشی، تهیـۀ وسـایل بهداشتی و بالاخره، تأمین امنیت راهها و کمک به در راهماندگان. از این رو، نزدیک به صد آیه از آیات قرآن مجید فرموده است: «از آنچه به شما داده شده است، برای انجام این امور، مبلغی بپردازید، از درآمدِ کسب و تجارت و غلّات و معادن و غیر آن»، نظیر این آیات:
﴿...وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ﴾[البقرة: ۳].
«... و از آنچه به ایشان روزى دادهایم انفاق مىکنند».
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقۡنَٰكُم...﴾[البقرة: ۲۵۴].
«اى کسانى که ایمان آوردهاید از آنچه به شما روزى دادهایم انفاق کنید...».
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَنفِقُواْ مِن طَيِّبَٰتِ مَا كَسَبۡتُمۡ وَمِمَّآ أَخۡرَجۡنَا لَكُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ...﴾[البقرة: ۲۶۷].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید، از چیزهای پاکیزهای که به دست آوردهاید و از آنچه برای شما از زمین برآوردهایم، انفاق کنید...»
اما دست فضول و بازیگرِ جهل و غرض، این بودجۀ عظیم را، که درصدی از تمامِ درآمدهای زندگی است، منحصر به ۹ موردِ ناچیز کرده است، که در این زمان، اکثر آنها از دسترس انسان خارج شده و میشود. از این ۹ مورد، فقط گندم و جو را، که در برخی نقاط دنیا مقدار قابل توجهی از آنها موجود و حدّ نصابِ آن نیز نزدیک به هزار کیلوگرم است، مشمولِ قانون زکات کردهاند. جالب اینجاست که پس از کسرِ هزینههایِ کشاورزی، افرادی اندکی موظف به پرداختِ آن میشوند.
بر اساس این قانونِ بدعتآمیز و با محاسبهای که بر اساسِ مدارک و اسناد دولتی انجام داده و آن را در کتاب زکات آوردهایم، اگر فرض کنیم که تمام محصولاتِ کشاورزیِ ایران، که مشمولِ قانون زکات میشوند، متعلق به یک نفر باشد و زکات آن تماماً پرداخت شود، و با در نظر گرفتن بیست و پنج فقیر در هر هزار نفر، به هر نفر فقط روزی نیم الی یک ریال میرسد، آری روزی یک ریال [۳].
آیا میتوان باور کرد که پروردگار جهان، برای برآورده کردنِ نیازهای فقرا چنین زکاتِ ناچیزی را مقرر فرموده باشد؟ آیا میدانید مستند فقهایی که چنین زکاتی را فتوا داده و تبلیغ میکنند چیست؟ از آن همه آیات کتاب آسمانی و سنت رسولصو سیره مسلمینِ صدر اول، که از تمام درآمد آن روز (شامل غلاّت، باغستانها، چهارپایان، تجارت و کسب، درآمدِ معادن و مراتع، اموال مخلوط به حرام و گنجها) زکات گرفته میشد، صرف نظر کرده و به تعدادی احادیث و روایات ضعیف در کتابهای حدیثی تمسک جستهاند که، خوشبختانه یا بدبختانه، از راویانی بدنام و نامعتبر نقل شده است!.
مثلاً همین محدود شدنِ زکات به أشیاء تسعه (نُه گانه) در کتابهای حدیثیِ شیعه مستند به شش حدیث است، که پنج حدیث آن را یکی از بدنامترین رجالِ حدیث به نام «علی بن فَضّال» روایت کرده است، که به قول صاحب کتابِ «سرائر»:
«خود و پدرش، ضالّ و مضلّ بوده و ملعون و رأسِ کُلّ ضلاّلند» [۴].
علیبنفضّال، شیعۀ امامی نبود، بلکه ابتدا فَطَحی مذهب [۵]بود و بعداً به امامتِ جعفـر بن حسن عسکری (و به قول شیعه، جعفرِ کذّاب) اذعان کرد. درمیانِ فقهایی که معتقد به زکاتِ اشیاء نُهگانه هستند، او پیشتاز است.
زکات، یکی از واجباتِ بزرگ اسلامی است، که در دنیای امروز، که تشنه یک نظامِ صحیح اقتصادی است، به این صورت نمایش داده میشود. همچنین با سایر فرایض و قوانین و احکام اسلامی آنچنان بازی کردهاند که تمام احکام حیات بخش و سعادتافزایِ این شریعت آسمانی، از دایره عمل خارج و فراموش شده یا به صورت ظاهری و پوشالی برگزار میشود، تا جایی که اگر امروز بخواهیم یکی از آنها را به گونهای صحیح اجرا کنیم و یا فقط حکمِ آن را بگوییم، بسیاری از مدعیانِ مسلمانی، ما را محکوم به کفر و گمراهی میکنند، کارهایی مانند: نماز جمعه و جماعت در اسلام (آن چنان که خواستِ صاحب شریعت بوده است)، حج (هر چند که یک بار در کلِ عمر باشد)، جهاد و تهیه مقدمات آن (از جمله: اسلحه، نیروی نظامی لازم، فراگرفتن فنون جنگ، فراگرفتنِ تیراندازی با سلاحهای جدید، آموزش همه گروههای سِنی برای حفظ سرزمین اسلامی و یاری برادران دینی، انجام وظیفه مهم امر به معروف و نهی از منکر، جلوگیری از پیدایشِ بدعتها، احیای سنتهای فراموش شده، سپردن زمینهای بایر به کسانی که شایستگیِ آباد کردنِ آنها را دارند و صَرفِ درآمد حاصل از این زمینها به نفع بیت المال مسلمین، و از همه مهمتر و عظیمتر، امرِ حکومت اسلامی و انتخاب و تعیین پیشوای سیاسی اسلام، که اصطلاحاً به وی «امام» میگویند، تا احکام و قوانین قرآن و اسلام را به نحو احسن به جریان اندازد، و اموری مانند اینها.
اگر قرار باشد هر کدام از این امور و احکام به صورتِ حقیقیِ خود اجرا شود، دسیسۀ بازیکنانِ با حقایق دین و دشمنانِ واقعیِ شریعت سیدالمرسلین(که بدبختانه، پارهای از آنان عالم و روحانی و مرجع تقلید قلمداد شدهاند) اجراکنندگانِ این احکام الهی را محکوم به کفر خواهد نمود. به فتوای ایشان، نه تنها صورتبخشانِ این حقایق، بلکه گویندگانِ آنها را نیز باید زبان برید و دهان دوخت و یا، حداقل، به بهتانِ ناروا منکوب ساخت!.
از سوی دیگر، شیعه امامیه، همواره در حالِ ایجاد بدعت و تقویتِ گمراهیها و خرافات است، مسایلی از قبیل: شخصپرستیها (که برخی از مشاهیرِ اسلام را به صورت خدا و فرزندانِ خدا درآوردهاند، به طوری که حتی شرکِ جاهلیت بر آن رجحان دارد)، عزاداریهای نامشروع، توسّلهای شرکآفرین، زیارتهای نادرستی که شبیه روزگار آتشپرستیِ ایرانِ پیش از اسلام و بتپرستیِ جاهلیت است، تعمیر و بازسازیِ قبرها، تزیین ضریحها با طلا و نقره، اعتکاف و اقامت [و برگزاری نماز] در قبرستانها و مزارها (که شرعِ مقدسِ اسلام آن را نهی کرده است)، وقف زمینها و اموال برای چنین مرقدهایی به منظور تحکیم و تزیین آن، زنده کردنِ افتخارات موهومِ نسب و نژاد و قومیت (که اسلام با اراده و قدرتِ تمام با آن مبارزه کرد)، تعیین حقوق و مزایای ویژه برای یک نسل یا نژادِ خاص، که از آن جمله، «خُمسِ» کذایی است، که به همان قدرت و شدتِ بدعتهای دیگر، بلکه شدیدتر از آنها، در میان شیعۀ امامیه رایج است.
خمس، بر اساسِ نصّ صریح قرآن و سنتِ روشن پیامبر اکرمصو سیره عموم مسلمانان، یک پنجم از غنیمتهای جنگ با کفار و مشرکین است، که زمامدار و پیشوایِ آن جنگ، از غنیمتها برمیدارد و چهارپنجم دیگرِ آن را طبق دستور اسلام، به مجاهدین واگذار میکند. اما همین خمس، متأسفانه امروزه به صورتِ مالیاتِ ظالمانهای درآمده است که نه از اموال مشرکین و کفار، بلکه از دسترنج طبقات قوی و ضعیفِ شیعیانِ با اخلاص امیرالمؤمنین علی÷برای قشرِ خاصی از مردمِ جامعه گرفته میشود و با شدت و دقت از مردم و حتی از گروههای آسیبپذیر (مانند روستاییان، کشاورزانِ زحمتکش، کارگران و امثال ایشان) با تهدیدهایِ شدید و ترساندن از عذاب اخروی، گرفته میشود، تا مجالسِ مهمانی و اسبابِ شادمانیِ عدهای مخصوص را دایر و گرم کند. بهانه این اخّاذی این است که: «زکاتی که از ثروتمندان گرفته میشود [۶]بر سادات (یعنی عنوانی که هرگز در اسلام وجود نداشته است) حرام است»، اما این ادعایی است که قرآن تصدیق نمیکند.
اینان معتقدند چون دین اسلام و احکام آن برای عموم جهانیان است. تمامِ اموال و درآمدِ مسلمانان، و شاید درآمدِ تمام مردم جهان و همه اندوختههای معدنی و زیرزمینی، از جمله نفت، تمامیِ گنجها و دفینههای عالم و بالاخره، آنچه ارزشِ مادی دارد، مشمولِ حکمِ خمس میشود. بنابراین، باید یکپنجمِ آنها را، از هرنوع که باشند، در اختیار این قشرخاصِِّ با امتیاز بگذارند، تا نیمی از آن را ملّایان، و - به اصطلاح- مراجع تقلید، صرف اموری کنند که هیچ کس از آن خبر ندارد و دربارهاش سئوال نمیپرسد، نیمی دیگر را به ساداتِ فقیر، یتیمان و درراهماندگان و کسانی از این قبیل بدهند، و در واقع، فقیرانِ طبقه سادات را در تمام مدت، از فقر و پریشانی بیمه کنند. این در حالی است که دیگر سادات ثروتمند میتوانند فقرایِ سادات را از نظر مالی تأمین کنند. یعنی سال به سال، هزینه ایشان را طبقِ نرخ روز بپردازند، تا در تمام سال، با آسایش خیال، زندگی کنند و به تولیدِ مثلِ نسل تنبلها و آسودهخواران مشغول باشند!.
این مالیاتِ عجیب و سنگین، که اگر همگان وادار به پرداختِ آن شوند، با آن میتوان برای یک طبقه خاص، سفرههای رنگین و بسترهایِ ننگین گسترد. برای مثال، اگر در ایران (که از نظرِ درآمد چندان غنی نیست و از نظرِ تعدادِ سادات، غنیترینِ کشورهاست) حقوق اموال مشمول خمس پرداخته شود، فقط با خمس درآمدِ معادن، به هر سیّد روزانه یک هزار تومان [۷]میرسد.
باز اگر گفته میشد که هرگاه پولِ اختصاص داده شده به خمس، بیش از نیاز این گروه بود، میتوان آن را در امور اجتماعی و عامالمنفعۀ دیگر مصرف کرد، جای بسی امید بود، اما متأسفانه، فتوای صریح فقهای بزرگ شیعه آن است که آن را به جز این طبقه، به هیچ کس دیگر نباید داد و برای هیچ امر دیگری نمیتوان مصرف کرد.
مصرفِ دیگرِ خمس، سهم امام است. شایانِ ذکر است که در شریعت مقـدس اسلام، از این سهم، نام و نشانی نیست و در صـدر اسلام، هیچ مسلمانی به نام «سهم امام» دیناری به احدی از ائمه اسلام نداده است، و متأسفانه امروز هم ائمه از آن نصیبی ندارند، یعنی امامی وجود ندارد که از آن بهرهمند شود، زیرا مالِ شخص برای مصرف خودِ اوست تا به وسیله آن، نیازهای زندگی را برطرف کند، نه اینکه وسیله تامین نیازهای دیگران باشد.
گذشته از اینکه اکثر فقهای قدیمیترِ شیعه، پرداخت سهم امام، و حتی تمامِ خمسِ کذایی را، واجب ندانستهاند و بر اساسِ احادیث موجود، در زمان غیبتِ امام زمان، آن را بر شیعیان مباح و حلال میشمردند، پارهای از آنان، که از باب احتیاط، پرداختش را لازم میدانستند، عقل و اندیشه خود را سرِ هم کرده و چنین فتوا میدادند:
«سهم امام را باید از مال خود جدا کرده و در انتظارِ ظهور آن حضرت بود، تا به مجرد ظهور، آن را تقدیم حضورِ مُوفورُ السُرور (پر از شادانی) ایشان نمود. در غیر این صورت، در هنگام احتضار، باید آن را به وصیِ امینِ خود سپرد تا در صورت دست یافتن به امام غایب، آن را به وی پرداخت نماید، وگرنه، آن وصی نیز، در موقع احتضار، به وصیِ امین خود واگذارد. به همین منوال، تا هر چند نسلی که لازم است ادامه یابد، تا شاید روزی بدین فیضِ عظیم نائل آید و مالِ امامتِ چند صد ساله یا چند هزار ساله را به صاحبِ اصلی آن برساند و حق به حقدار برسد. این، یک راهِ مصرف آن است. راه دیگر و آسانتر آن است که سهم امام را در بیابانی دفن کند، تا هنگامی که امام ظهور میکند، آن دفینه فریاد برآورَد و امام را به جانب خود دعوت کند، تا امام آن را تصاحب نماید و به مصارف لازمۀ عمرِ امامت هفت ساله یا حداکثر چهل ساله برساند [۸]. راه بهتر و آسانتر و مطمئنترِ دیگر آن است که آن سهم را به دریا افکنَد، زیرا در بیابان، ترس از آن میرود که رِندانی بدان دست یابند، اما در قعر دریا از این آفت مصون است و این پول، در قعر دریا میماند، تا روزی که امام آن را بیرون آورَد و مصرف کند».
میدانید نتیجه این حکم نازنین، که از عقل رزینِ مروجینِ دینِ مبین مایه میگیرد و بدبختانه آن را به شریعتِ آسمانی و الهیِ سید المرسلینصنسبت میدهند، چیست؟
نتیجه این توصیۀ اقتصادی(!) آن است که هر ساله، ده درصد از ثروت زمین را باید به دریا ریخت، تا پس از چند هزار سال، امام غایب بیاید و آن را بردارد و خرج کند، آن هم در دنیایی که میگویند به خاطر ظهورِ امام عصر و برقراری عدالت و مساوات، خرید و فروشها به جای پول با صلوات انجام میگیرد و کسی را به درهم و دینار، احتیاجی نیست و لابد امامِ زمان ناچار است با آن ذخیره انبوه، برای خویش آسمانخراشهای طلا و نقره بسازد.
خوشبختانه، امروزه سهم امام کاملا پرداخت نمیشود و اکثر افراد به بهانههای مختلف و با توجیههای شرعیِ متنوع، از پرداختِ آن، شانه خالی میکنند، زیرا هر کس که کمترین شعوری داشته باشد، به پوچی و نادرستیِ آن پی میبَرَد. با این وجود، مراجع تقلید برای مصرف این بودجه عظیم، راهی پیدا کردهاند، به این ترتیب که بخش عمده ای از آن را به عدهای عَطَلۀ بَطَله [۹]به نامِ «طَلبه» میپردازند، تا با آن نیازهایشان را برطرف کنند، و به ترویجِ همان اباطیل و بدعتهایی که گفتیم، مشغول باشند [۱۰].
تمـامِ این ننگها، که از خفتِ عقـل و شدتِ جهل و آلودگیِ مذهب و اِضـلالِ (گمراهی) مطلب، نصیب مسلمان شیعه مذهب میشود، اگر تحملش ممکن باشد، آنچه بر وجدان ما سنگین و عملش بسیار ننگین مینماید، آن است که این حکمِ جعلی را به پروردگارِ حکیم و تبلیغ آن را به نبی اکرمصنسبت میدهند. بنا به نصّ آیات شریفه قرآن و تبعیت از روش عموم پیامبران، به آن بزرگوار امر شده بود که اجرِ رسـالت نخـواهد [۱۱]، حتی از باب احتـراز و احتیاط، دینـاری از مالِ مسلمـانان برای مصرف خود و خانوادهاش برندارد، سنت و سیرۀ پاکش نیز حاکی از این روشِ عالی و حکیمانه است. با این حال، به ادعای مراجعِ شیعه، آن حضرت چنان میراثی از مال مسلمانان برای اقوام و خویشانش گِرد آورده است که در تاریخ بشر، هیچ سلطانِ جبّار و فرعونِ ستمکاری برای فرزندان خود فراهم نکرده است [۱۲].
این تهمتِ ناروا به پاکترین بندۀ خدا و ضربۀ مُهلکی که به خاطرِ این یاوهگویی بر پیکر اسلامِ راستین فرود آمد، باعث شد که با اینکه به خطراتِ احتمالیِ کارِ خود آگاهم و به تبعات و آثار ناهنجار آن از سوی مغرضان و جاهلان واقف، نتوانم دندان بر جگر نهم، چشم بپوشم، این خیانتِ عجیب را بینیم و سر در گریبان برم. پس، در صددِ تحقیق برآمدم وآنچه را که از کتاب خدا و سنت رسولاللهصو سیرۀ صحابه و تابعین ارجمندش به دست آوردم، در این کتاب فراهم آوردم و در اختیار شما خوانندۀ عزیز قرار میدهم، تا اگر جویای حق و حقیقت باشید، خود انصاف داده و ببینید با دینی که سعادتِ هر دو جهانِ شما در آن است چه کردهاند. آنگاه، از این نمونه دریابید که اسلامِ عزیز را به چه آفتهایی مبتلا کردهاند. باشد که خود به پای خاسته، تا حدِّ امکان به تحقیق بپردازید و دین خود را از چنگِ این نگهبانانِ طلسمِ سحر و افسون نجات بخشید، تا شاید قبل ازرسیدنِ اَجل، خود را به سرچشمۀ حقیقت برسانید، با عقیدهای خالص و پاک زندگی کنید و با خیالی آسوده به سوی حیاتِ جاودان رهسپار شوید.
بر اساسِ آیات قرآن کریم و سنت رسول اللهصو اجماعِ عموم مسلمانان، پیامبر خدا، که خود بنیانگذار شریعتِ مقدسِ اسلام است، در تمام دوران مدت نبوتِ خود، حتی یک دینار از هیچ مسلمانی به عنوان خمسِ ارباحِ مکاسب (سود تجارت و کسب و کار) نگرفته است [۱۳]، آن هم مخصوص به خود که امام مسلمین بود، یا برای خانواده پاکش، حتی با اینکه احادیث دروغِ بسیاری به ایشان نسبت دادهاند، به طوری که در زمان حیاتش به پا خاسته و فرمود: «لَقَدْ كَثُرَتْ عَليَّ الْكَذَّابَةُ» [۱۴]. با این وجود، خوشبختانه حتی یک حدیثِ کوتاه، اگر چه دروغ، در بین تمام مسلمین در موضوع خمس کذائی از قولِ ایشان وجود ندارد، و این بدعت، از قرن دوم هجری توسط غالیان و دروغپردازان و حدیثسازانی چون: علی بن ابی حمزه بطائنی، علی بن فضّال، احمد بن هلال، سهل بن زیاد، سماعة بن مهران و علی بن مهزیارشایع و رایج شد. آنان خود را نمایندگان ائمه‡معرفی کرده و در بینِ شیعیان به اخّاذی مشغول بودند و در بخشهای بعد از هویت آنان اطلاع پیدا خواهید کرد. ناگفته نماند که سید بن طاوس در کتاب «الطُرف» جملهای جعلی را به رسول خداصنسبت دادهاست که در محل مناسب خود، به تحقیق درباه آن خواهیم پرداخت.
اما آنچه باعث سرگردانی فقهای شیعه میشود، احادیثی است که درباره خمس غنیمتهای جنگی روایت شده است. این نوع خمس، در زمانِ رسول خداصاز اموال مشرکان در جنگ گرفته میشد و شاید خانواده رسول خداصنیز در زمانِ حیات ایشان، مانند بسیاری دیگر، از آن بهرهمند میشدند. از این رو، وجودِ کلمه خُمس در برخی احادیث مربوط به غنیمتهای جنگی، باعث شده که آن را با خُمسی (یک پنجمی) که پیامبر و خلفا از برخی معادن و دفینهها و امثال آن بابت زکات از مسلمانان میگرفتنـد، اشتباه بگیرند، چـرا که مسلمانان، همواره با این گونه مسائل (درآمدِ ناشی از معادن و گنجها) سر و کار داشتند و از فقهای زمان خود در مورد آن سؤال میکردند که مثلاً از درآمدِ انواع معادن و دفینهها باید چه مقدار زکات بدهند. فقهای مذاهب نیز در جواب مردم، هر یک، بنا به نظرخود، فتوایی میدادند: ابوحنیفه زکات معادن و رِکاز(= سنگهای قیمتی وجواهرات موجود در صخره و معدن) را خمس (یک پنجم)، مالک بن انس و شافعی در معادن، عُشـر (یک دَهم) و در رِکاز، خمس، و احمـد بن حنبل در همـۀ مـوارد، به عُشـر قائل بودهاند. همچنین، پارهای از شیعیان از ائمه (سلام الله علیهم) درباره این موارد میپرسیدند و آن بزرگواران نیز میفرمودند: «خمس (یک پنجم) بپردازید».
این گونه احادیث، باعث شده که زکات معادن را، که معادلِ خمس آن است و مصرفِ آن، همانند دیگر مصارفِ زکات است، اشتباهاً به عنوانِ خمسی تلقی کنند که مصرف آن، مانندِ خمس است، وگرنه ائمه هرگز شریعتی در عرضِ شریعت سیدالمرسلینصنیاوردهاند، حُکمی ندادهاند که مخالف با قرآن مجید و سنت رسول باشد، بر دینِ جدِ خود نیفزودهاند و از آن نکاستهاند. چنین نسبت و افترایی به آن بزرگواران، به مراتب بدتر از قتل ایشان است، زیرا در این صورت، آنان را - العیاذ بالله- پیامبری بعد از خاتمالانبیاءصو یا به عنوان مُحَرّفین (انحراف دهندگان) کتاب خدا باید شمرد، و چنین عقیده و گفتاری، کفرِ صریح است.
اگر مبنای دین، کتاب خدا و سنت رسولاللهصاست باید گفت که در هیچ کدام از آنها سخنی از خمس نیامده است. عجیب آن است که هنگامی کـه مؤلف، حقیقتِ خمس را در شهر اصفهان بیان کرد، یکی از علمای آن دیار، که صاحَبِ عمامه و دستار و صاحِب (هم صحبتِ) صحابه و انصار است، در پاسخ، چنین عذر و دلیل آورد که:
«اگر رسول خداصاز مسلمانان خمس اَرباحِ مکاسب (یک پنجم سود کسب و کار) نمیگرفت، بدین علت بود که در آن زمان، مسلمانان در نهایتِ فقر و پریشانی بودند، بدین جهت، درمیان آنان شخصی نبود که مشمولِ قانونِ خمس باشد».
این سخن، به هذیان شبیهتر است، تا به برهان. با این وجود، گفتنِ آن از جانب شخصی عالم، جرأت و جسارتِ بسیاری میطلبد، هر چنـد که درمیان جاهلان باشد. در حالی که این شخص، ناچار به پذیرفتنِ حکمِ قرآن و آیات صریحِ آن و سنت متواتر رسول خداست، چرا که میداند آیات قرآن و سنت رسول، حاکی از آن است که خودِ آن حضرت، در زمان حیات و حکومتِ پاکش بر امّت، بارها از مسلمانان زکات و صدقات گرفت، تا در موارد تعیین شدهاش مصرف شود. همچنین، میدانیم که زکات دارای حد یا نِصابی است که جز ثروتمندان، مشمول آن نمیشوند، زیرا زکات از مسلمانی گرفته میشود که، حداقل، یک تُن غلّه و چهل گوسفند (بجز مواردی که در قانونِ زکات نمیگنجد، اصطلاحاً مستثنیات) و بیست مثقال طلای مسکوک یا دویست مثقال نقره مسکوک و امثال آن داشته باشند و، حداقل، یک سال بر آن گذشته باشد. حال اینکه خمسِ کذایی، همه کس، یعنی هر کارگر و بقال و خارکن و هیزم شکن و پیرزنی را، هرچند اضافه درآمدِ روزانهاش، پنج ریال باشد، شامل میشود و گذشتِ سال هم در آن، شرط نیست، بلکه به محضِ دست یافتن به آن پنج ریال، خمسِ آن واجب میشود. نهایتِ امر، آن است که فرصت دارد پس از کسرِ هزینه روزانهاش، آن خمس را بپردازد.
آیا درمیان مسلمانانی که مشمولِ زکات آنچنانی بودند، مشمولین خمسِ این چنینی یافت نمیشدند؟ این است حجت آنان که از حق میگریزند و برای جلب منفعت خویش، به هذیانگویی متوسل میشوند. خداوند، اسلام را از شرّ این تهمتزنندگان نجات بخشد.
امید است مطالعه این کتاب، حقیقت را در نظرِ خردمندان، چنان که هست، روشن و آشکار بنماید.
﴿...إِنۡ أُرِيدُ إِلَّا ٱلۡإِصۡلَٰحَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُۚ وَمَا تَوۡفِيقِيٓ إِلَّا بِٱللَّهِۚ عَلَيۡهِ تَوَكَّلۡتُ وَإِلَيۡهِ أُنِيبُ﴾[هود: ۸۸].
«... من قصدى جز اصلاح [جامعه] تا آنجا که بتوانم ندارم و توفیق من جز به [یارى] خدا نیست بر او توکل کردهام و بهسوى او بازمىگردم».
وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین
حیدرعلی قلمداران
قم- روستای دیزیجان
سوم رمضان المبارک ۱۳۹۶ق
ششم شهریورماه ۱۳۵۵ ش
[۲] ﴿... وَإِن تَعُدُّواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ لَا تُحۡصُوهَآ...﴾[إبراهیم:۳۴].
«...و اگر نعمت خدا را شماره كنيد نمیتوانيد آن را به شمار درآوريد...».
[۳] این محاسبه مربوط به سالها پیش است. وضعِ نابسامانِ کشاورزی در ایرانِ امروز و تعداد روزافزونِ فقرا، این سرانه را بسیار کمتر خواهد کرد. (مُصحح)
[۴] صاحب سرائر، محمدبن ادریس حلّی (م:۵۹۸ ق) است که از فقهای بزرگ امامیه است و به ابراز نظرهای جسورانه در فقه و انتقاد صریحش از فقهای پیشین و جرح آراء ایشان (حتی کسی چون شیخ طوسی که با وی خویشاوندی نزدیک هم داشته) مشهور است (خوانساری، روضات الجنات). وی درباره این دو تن میگوید: «گمراه شده و گمراهکننده و لعنت شده و سردمدارِ تمامِ گمراهان»، [السرائر: ج۱، ص۴۹۵].
[۵] پیروانِ «عبدالله بن جعفر الافطح» که در سال ۱۴۸هجری درگذشت. وی پس از اسماعیل، بزرگترین فرزند جعفر صادق بود، ولی در نزد پدر محبوبیتی نداشت و متمایل به «حشویه» و «مرجئه» بود. او بعد از پدرش به جای او نشست و به اتکایِ این حدیث منقول از پدرش که «امامت در بهترین فرزندان امام است» به جمعآوری پیروانِ پدرش پرداخت. این گروه به نام عبدالله بن فطح یا عبدالله بن افطح، نامی که از پیشوایان ایشان و اهل کوفه بوده است، فَطَحیه نامیده شدند. (مُصحح)
[۶] مواردی که در فقه شیعه باید برای آنها خمس پرداخت، آنقدر محدود و کم تعداد است که کمتر ثروتمندی را میتوان یافت که ملزم به پرداختِ آن باشد. (مُصحح)
[۷] با در نظر نرخ افسارگسیخته تورمِ امروز نسبت به زمان تألیف کتاب (سال ۱۳۴۷) این رقم بر اساسِ قیمت طلا، معادل ۱۳ میلیون تومانِ امروز است.
[۸] احادیث گوناگون، مدت امامتِ امام زمان را، حداقل هفت سال و حداکثر چهل سال تعیین کردهاند.
[۹] بیکارِ بیخاصیت.
[۱۰] در ایران امروز، ساز و کارِ پرداخت شهریۀ طلبگی و هدف از این کار، به کلی تغییر ماهیت داده است. امروز کمتر طلبهای را میتوان یافت که فقط با شهریه مراجع، امرار معاش کند. غالب آنها به لطف و مددِ حاکمان جمهوری اسلامی، یک یا چند شغل دارند و نیازی به این پول ندارند. با این وجود، هنوز صفهای پرداخت شهریه، که در اول هر ماهِ قمری در مقابل دفترهای مراجع و حوزههای علمیه تشکیل میشود، پر ازدحام و پر رونق است، زیرا طمعِ ایشان پایان ندارد. (مُصحح)
[۱۱] ﴿قُل لاَأَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً...﴾«بگو از شما هیچ پاداشی نمیخواهم...» [الأنعام:۹۰].
این آیه، خطاب به پیامبر اسلام نازل شده است. نظیر این خطاب، به سایر پیامبران را در این سورهها میبینیم : هود:۲۹ و ۵۱، فرقان:۵۷، شعراء:۱۰۹ و۱۲۷ و۱۴۵ ، ص:۸۶ و شوری:۲۳.
[۱۲] میبینیم که علمای شیعه با این توجیه و با عنوانِ جعلیِ نمایندگانِ اهل بیت پیامبرص، با گرفتن خمس و سهم امام از اموالِ ناچیز شیعیان، این راهِ ناصواب را همچنان با شدت و سرعت ادامه میدهند، تا جایی که ادعا میکنند حتی نماز و روزه و حجِ کسی که خمس مالش را نپرداخته است، باطل و مردود است، مگر آنکه حقِ حساب مراجع را بپردازد. پس عجب نیست که به قول حافظ:
مُفتیِ شهر بین که چون لقمه شبهه میخورَد
پار دُمش دراز باد این حَیَوانِ خوش علف!
[مصحح].
[۱۳] نظر آیت الله العظمی منتظری هم در این باره چنین است: «ما هیچ مدرکی در دست نداریم که پیامبر اکرمصو امام علی÷پولی با این عنوان از مسلمین گرفته باشند و این، مشکل قوی و پیچیدهای است». (کتاب الخمس، ص۱۵۰). (مُصحح)
[۱۴] بر من دروغِ بسیار بستهاند.