۴- نقض حرمت صدقه بر بنیهاشم
۱- علامه حلی در کتاب «تذکرة الفقهاء» اختصاصاتی را برای رسول خداصبدین شرح ذکر کرده است:
اول: نماز وتر [نافله] که بر حضرتش واجب بود.
دوم: مسواک زدن.
سوم: قربانی کردن [۱۶۹].
چهارم: قیام نیمه شب [۱۷۰].
پنجم: حرمت ازدواج با همسرانِ بیوه او بر دیگران [۱۷۱].
ششم: اجازۀ ورود به مسجد در حالِ جنابت.
هفتم: اجازه ازدواج با بیش از چهار زن، چنان که تعداد همسرانِ آنحضرت حاکی آن است.
هشتم: اجازۀ ازدواج با لفظ «هِبة» [۱۷۲].
نهم: وجوبِ صلوات بر حضرت رسولص [۱۷۳].
اما برخی ویژگیها از قلمِ علاّمه ساقط شده است، با اینکه آیات الهی بدانها صراحت دارد، که رعایتِ آنها، ویژه پیامبر است:
الف: حرمتِ بلندکردن صدا بالاتر از صدای آن حضرت و با وی با صدای بلند سخن گفتن [۱۷۴].
ب: اجازه ندادن برای آنکه مردم ایشان را از پشت اتاقهایش، با صدای بلند فرا بخوانند [۱۷۵].
ج: تفاوتهای زنان پیامبر با زنانِ دیگر [۱۷۶].
اینها امتیازات و اختصاصاتی است که خاصِ رسول خداست، و در زمان حیاتِ ایشان، آنچه مربوط به خودِ اوست، و در زمان حیاتِ همسران وی، آنچه مربوط به آنهاست، رعایتش لازم است و اطاعتش واجب. اما پس از رسول خداصموضوعِ آن، منتفی است، مگر همان صلوات بر آن بزرگوار، که این دعا نیز مانند استغفار برای سایرِ اموات، انجامش شایسته و مطلوب است. مثلاً اگر رسول خداصدر خمسِ غنیمتها بهرهای داشت و یا در مصرفِ زکات برای او حرمت یا کراهتی بود، مربوط به زمانِ حیات آن حضرت است، و پس از وی، موضوع و مصداقی ندارد، نه سهمِ خمس او به کسی میرسد، نه حرمتِ خوردنِ صدقۀ آنجناب به دیگری سرایت میکند، زیرا اینها از خصوصیاتِ حیاتِ اوست و پس از مرگ، آن حضرت مانند دیگران است، چنان که در آیه ۳۰ سوره زمر میخوانیم:
﴿إِنَّكَ مَيِّتٞ وَإِنَّهُم مَّيِّتُونَ ٣٠﴾[الزمر: ۳۰].
«قطعاً تو خواهى مرد و آنان [نیز] خواهند مرد».
۲- حدیث دیگری که ناقضِ احادیث حرمتِ صدقه بر بنیهاشم است، حدیثی است که هم در «کافی» کلینی، هم در «مَن لایحضرهالفقیه» شیخ صدوق و هم در «تهذیب» شیخ طوسی آمده است [۱۷۷]و -پس از حذفِ سند- میگوید:
«عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ قَالَ: أَعْطُوا الزَّكَاةَ بَنِي هَاشِمٍ مَنْ أَرَادَهَا مِنْهُمْ فَإِنَّهَا تَحِلُّ لَـهُمْ، وَإِنَّمَا تَحْرُمُ عَلَى النَّبِيِّصوَعَلَى الْإِمَامِ الَّذِي يَكُونُ بَعْدَهُ وَعَلَى الْأَئِمَّةِ» «حضرت صادق÷فرمود: از بنیهاشم، هر کسی که زکات خواست، به او بدهید، زیرا زکات، برای ایشان حلال است و فقط بر پیامبر و بر امام [پیشوای] بعد از او [و به طور کلی بر تمام] امامان حرام است».
۳- درکتاب «المحاسن» اثر احمدبنمحمدبنخالد برقی، که از کتبِ معتبرِ شیعه است، حدیثی از عبدالله بن عجلان نقل شده است که گفت:
«سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَنْ قَوْلِ اللهِ تَعَالَى:﴿قُل لَّآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ أَجۡرًا إِلَّا ٱلۡمَوَدَّةَ فِي ٱلۡقُرۡبَىٰ﴾ [الشورى: ۲۳]. فَقَالَ: نَعَمْ هُمُ الْأَئِمَّةُ الَّذِينَ لاَيَأْكُلُونَ الصَّدَقَةَ وَلاَ تَحِلُّ لَهُم» «از ابا جعفر درباره سخن خداوند متعال پرسیدم [که میگوید]: «بگو: به ازاىِ آن [رسالت] پاداشى از شما خواستار نیستم مگر دوستى درباره خویشاوندان» پس گفت: بله، آنها [پیشوایان یا] امامانی هستند که صدقه نمیخورند و برایشان حلال نیست» [۱۷۸].
در این حدیث نیز میبینیم که کسانی که صدقه برایشان حلال نیست، فقط پیشوایان و ائمه هستند، نه دیگران [۱۷۹].
۴- حدیثِ دیگری که حرمتِ صدقه بر بنیهاشم را نقض میکند، میگوید:
«عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الحَجَّاجِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ÷أَنَّهُ قَالَ: لَوْ حُرِّمَتْ عَلَيْنَا الصَّدَقَةُ لَمْ يَحِلَّ لَنَا أَنْ نَخْرُجَ إِلَى مَكَّةَ لِأَنَّ كُلَّ مَا بَيْنَ مَكَّةَ وَالْمَدِينَةِ فَهُوَ صَدَقَةٌ» «عبدالله بن حجاج از حضرت صادق÷نقل میکند که فرمود: اگر صدقه بر ما حرام بود، هرگز برای ما حلال و جایز نبود که به سوی مکه خارج شویم، زیرا همه آنچه که میانِ مکه و مدینه میباشد، صدقه است» [۱۸۰].
به راستی اگر زکات بر بنیهاشم حرام بود، تا کنون هیچ کس از آنان بر روی زمین باقی نمانده بود، زیرا بیشترِ مؤسسات اجتماعی، مخصوصاً در عربستان، از راه مالیاتِ زکات تأسیس شده است. هر چاهی که حفر شده است، هر آبی که جاری شده است، هر اقامتگاه و مهمانسرایی که ساخته شده است، و هر چه بتوان بدان «فی سبیلالله» گفت، از زکات تأمین و تأسیس شده است. آیا پیامبرِ رحمت برای خویشاوندان و نزدیکانِ خود چنین مشقت و زحمت و شدتی را آورده است؟ اگر قبول کنیم که خمس را در مقابل این همه محرومیت، برای آنان وضع کرده، بنابراین تکلیف این گروهِ بیچاره چیست؟ بدون هیچ شک وتردید، در زمانی که جنگی و غنیمتی نیست، خمس غنیمتهای جنگی هم وجود ندارد.
۵- حدیث بعدی را شیخ طوسی به اسناد خود از محمدبنیعقوب کلینی آورده است و شیخ مفید نیز آن را در «المُقنِعَة» از جعفربنابراهیم الهاشمی روایت کرده است، و شیخ حُرّعاملی آن را از کافی نقل کرده است [۱۸۱]. مضمون و نتیجۀ آن، مضمون و نتیجه حدیث فوق است، که تمام آبهای جاری در راه مکه، از طریقِ صدقات و زکاتهای است، و در صورت حرمت، روزگارِ بنیهاشم تباه میشود.
اینها احادیثی است که ناقضِ احادیث حرمت است، علاوه برآنکه سیره ائمه‡نیز در گرفتن و مصرفِ زکات، مخالف و ناقضِ حرمت است.
به طور کلی، اینکه رسول خداصبنیهاشم را از قبول و مصرف زکات محروم کرده است، متکی به دلیلی از آیاتِ کتاب خدا نیست، و هرگز جنبۀ تشریعی نداشته است، بلکه این عمل، مبتنی بر اختیارِ خود پیامبر مختار بوده است، که مصرفِ آن را در زمان حیات شریفش، بر خود و خانوادهاش جایز نمیشمرد. حکمت این کار، آنگونه که به نظر میرسد، این بوده است که نیندیشند آن حضرت مانند دنیاطلبان، برای نان و آب و تهیه وسایل عیش و نوش برای خود و خاندانش، ادعای مقامِ رسالت مینماید. لذا اخذ زکات، بارِ سنگینی بر تازهمسلمانان بود، چنان که برخی از آنان به همین دلیل، راهِ ارتداد در پیش گرفتند و از دادنِ زکات، تن زدند. همچنین، برایِ کسانی که تظاهر به اطاعت میکردند و در باطن خیانت کرده و اموال خود را پنهان مینمودند، غرامتی مقرر کرد، و حتی تا نیمی از اموالِ ایشان را از این بابت اخذ میفرمود.
لذا برای احتراز از هرگونه اندیشه و خیال ناروایی از جانبِ آنان، گرفتنِ صدقه را، که شاید همان زکات باشد، بر خود و خاندانش جایز نمیشمرد، تا از تهمتِ بدخواهان، در امان باشد. در عوض، آن را در راهِ تأمین نیازهای مستمندان، درراهماندگان و مصارفِ فی سبیل الله، هزینه مینمود.
گاهی پیامبراسلامصاز این قبیل تحریم و تحلیلها [۱۸۲]بر نفس شریف خویش انجام میداد، اما چون جنبۀ تشریعی نداشت و موردِ تبعیتِ دیگران قرار نمیگرفت، در کتابِ خدا به آنها اشارتی نیست. اما قرآن کریم، به صراحت بخشهایی از آنها را که ممکن بود روزی مورد تبعیت امّت قرار گیرد، نهی کرده است، چنان که در قضیۀ تحریمِ «شربت عسل» و یا تحریمِ زناشویی با «ماریۀ قبطیه» بر خویش، از آنجا که هیچ گونه مصلحتی در این کارها نبود، لذا پیامبر در آیه ۱ سوره تحریم، مورد اعتراض و عتابِ خداوند متعال قرار گرفت که:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَكَۖ تَبۡتَغِي مَرۡضَاتَ أَزۡوَٰجِكَۚ...﴾[التحریم: ۱].
«اى پیامبر، چرا براى خشنودى همسرانت، آنچه را خدا براى تو حلال گردانیده، حرام مىکنى...».
اما در سایرِ تحریمهایی که برای شخصِ پیامبر بود، مانند مصرف صدقه، یا خوردنِ پیاز، سیر و خوراکیهای تندی که دهان را بدبو میکرد، چون صرفاً مصلحتی برای شخص پیامبر بود، حرمتی برای دیگر مسلمانان وضع نشد. این قبیل حوادث، در زندگی انبیای گذشته نیز شبیه و نظیر دارد، که برای مصلحتی بسیار کوچکتر، پیامبری چیزی را بر خود حرام میکرد، که متأسفانه، بعدها جنبۀ تشریع به خود گرفته و برای پیروان آن پیامبر، فریضۀ دینی شده است، در حالی که هرگز منظورِ آن پیامبر، این معنی نبوده است. چنان که حضرت اسرائیل [یعقوب پیامبر] نیز گوشتِ شتر را بر خویشتن حرام کرد، زیرا خوردن آن را برای سلامتیِ نفسِ خویش مضر مییافت، و خدای متعال از این تحریمِ او خبر میدهد و در آیه ۹۳ سوره آلعمران میفرماید:
﴿كُلُّ ٱلطَّعَامِ كَانَ حِلّٗا لِّبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ إِلَّا مَا حَرَّمَ إِسۡرَٰٓءِيلُ عَلَىٰ نَفۡسِهِۦ مِن قَبۡلِ أَن تُنَزَّلَ ٱلتَّوۡرَىٰةُۚ قُلۡ فَأۡتُواْ بِٱلتَّوۡرَىٰةِ فَٱتۡلُوهَآ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ ٩٣﴾[آلعمران: ۹۳].
«همه خوراکیها بر فرزندان اسرائیل حلال بود جز آنچه پیش از نزول تورات، اسرائیل [=یعقوب] بر خویشتن حرام ساخته بود بگو اگر [جز این است و] راست مىگویید تورات را بیاورید و آن را بخوانید».
که متأسفانه قوم یهود به آن جنبۀ تشریع داده و آن را حکمِ خدا فرض کردهاند و گوشت را بر خود حرام نمودهاند. متأسفانه این تجاوز و تعدی از حدود الهی، در تمام امتها و ملتهای دیندار، وجود دارد.
گفتنی است که در مذهبِ شیعۀ دوازده امامی، به قدری در این باب افراط شده، که بنابر آنچه در برخی از احادیث آمـده است، زکـات دادن، حتـی بـه شیعـه حرام است، زیرا او برادر شماست و نبایـد او را با دادنِ زکات، به چرک آلوده ساخت. در تفسیرِ منسوب به امام حسن عسکری÷میخوانیم:
«...وَارْفَعُوهُمْ عَنِ الزَّكَاةِ وَالصَّدَقَاتِ وَنَزِّهُوهُمْ عَنْ أَنْ تَصُبُّوا عَلَيْهِمْ أَوْسَاخَكُمْ أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَغْسِلَ وَسَخَ بَدَنِهِ ثُمَّ يَصُبَّهُ عَلَى أَخِيْهِ».
«و برادرانتان را از [مصرف] زکات و صدقات، برکناردارید و ایشان را پاک بدارید از اینکه چرکهای بدنتان را بر آنان بریزید. آیا یکی از شما دوست دارد که چرکِ بدنش را بشوید، سپس آن را بر بدن برادرش بریزد» [۱۸۳].
[۱۶۹] استناد این سخن، روایت ایشان است: «ثَلَاثٌ كُتِبَ عَلَيَّ وَلَمْ يُكْتَبْ عَلَيْكُمْ السِّوَاكُ وَالْوَتْرُ وَالْأضْحِيةُ». «سه چیز بر من واجب شد و بر شما واجب نیست: مسواک زدن، نماز وتر و قربانی کردن» [مجلسی، بحارالأنوار: ج۱۶، ص۳۸۲، چاپ بیروت]. [۱۷۰] ﴿وَمِنَ ٱلَّيۡلِ فَتَهَجَّدۡ بِهِۦ نَافِلَةٗ لَّكَ...﴾[الإسراء: ۷۹]. «و پاسى از شب را زنده بدار تا براى تو [به منزله] نافلهاى باشد ...». [۱۷۱] ﴿...وَلَآ أَن تَنكِحُوٓاْ أَزۡوَٰجَهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِۦٓ أَبَدًا...﴾[الأحزاب: ۵۳]. «... و مطلقا [نبايد] زنانش را پس از [مرگ] او به نكاح خود درآوريد ...». [۱۷۲] ﴿...وَٱمۡرَأَةٗ مُّؤۡمِنَةً إِن وَهَبَتۡ نَفۡسَهَا لِلنَّبِيِّ إِنۡ أَرَادَ ٱلنَّبِيُّ أَن يَسۡتَنكِحَهَا خَالِصَةٗ لَّكَ مِن دُونِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَۗ قَدۡ عَلِمۡنَا مَا فَرَضۡنَا عَلَيۡهِمۡ فِيٓ أَزۡوَٰجِهِمۡ وَمَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُهُمۡ...﴾[الأحزاب: ۵۰]. «... و زن مؤمنى كه خود را [داوطلبانه] به پيامبر ببخشد در صورتى كه پيامبر بخواهد او را به زنى گيرد [اين ازدواج از روى بخشش] ويژه توست نه ديگر مؤمنان ما نيك مىدانيم كه در موردِ زنان و كنيزانشان چه بر آنان مقرر كردهايم ...». [۱۷۳] ﴿...يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ صَلُّواْ عَلَيۡهِ وَسَلِّمُواْ تَسۡلِيمًا﴾[الأحزاب: ۵۶]. «... اى كسانى كه ايمان آوردهايد، بر او درود فرستيد و به فرمانش بخوبى گردن نهيد». [۱۷۴] ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَرۡفَعُوٓاْ أَصۡوَٰتَكُمۡ فَوۡقَ صَوۡتِ ٱلنَّبِيِّ وَلَا تَجۡهَرُواْ لَهُۥ بِٱلۡقَوۡلِ كَجَهۡرِ بَعۡضِكُمۡ لِبَعۡضٍ...﴾. «اى كسانى كه ايمان آوردهايد صدايتان را بلندتر از صداى پيامبر مكنيد و همچنانكه بعضى از شما با بعضى ديگر بلند سخن مىگوييد با او به صداى بلند سخن مگوييد...». [۱۷۵] ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يُنَادُونَكَ مِن وَرَآءِ ٱلۡحُجُرَٰتِ أَكۡثَرُهُمۡ لَا يَعۡقِلُونَ ٤﴾[الحجرات: ۴]. «كسانى كه تو را از پشت اتاقها[ى مسكونى تو] به فرياد مىخوانند بيشترشان نمىفهمند». [۱۷۶] ﴿يَٰنِسَآءَ ٱلنَّبِيِّ لَسۡتُنَّ كَأَحَدٖ مِّنَ ٱلنِّسَآءِ إِنِ ٱتَّقَيۡتُنَّۚ فَلَا تَخۡضَعۡنَ بِٱلۡقَوۡلِ فَيَطۡمَعَ ٱلَّذِي فِي قَلۡبِهِۦ مَرَضٞ وَقُلۡنَ قَوۡلٗا مَّعۡرُوفٗا ٣٢ وَقَرۡنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجۡنَ تَبَرُّجَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ ٱلۡأُولَىٰۖ وَأَقِمۡنَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتِينَ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَطِعۡنَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا ٣٣ وَٱذۡكُرۡنَ مَا يُتۡلَىٰ فِي بُيُوتِكُنَّ مِنۡ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ وَٱلۡحِكۡمَةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ لَطِيفًا خَبِيرًا ٣٤﴾[الأحزاب: ۳۲-۳۴]. «اى همسران پيامبر، شما مانند هيچ یک از زنان [ديگر] نيستيد اگر پروا داريد پس به ناز سخن مگوييد تا آن کسی كه در دلش بيمارى است طمع ورزد و گفتارى شايسته گوييد(۳۲) و در خانههايتان قرار گيريد و مانند روزگار جاهليت قديم زينتهاى خود را آشكار مكنيد و نماز برپا داريد و زكات بدهيد و خدا و فرستادهاش را فرمان بريد خدا فقط مىخواهد آلودگى را از شما خاندان [پيامبر] بزدايد و شما را پاک و پاكيزه گرداند(۳۳) و آنچه را كه از آيات خدا و [سخنان] حكمت[آميز] در خانههاى شما خوانده مىشود ياد كنيد در حقيقتخدا همواره دقيق و آگاه است». [۱۷۷] کافی: ج۴، ص۵۹؛ من لا یحضره الفقیه: ج۲،ص۳۷، باب «ما لِبَنیهاشمٍ من الزکوة»؛ تهذیب الأحکام: ج۴، ص۶۰ و الاستبصار: ج۲، ص۳۶ . ما بر حسبِ روش خود، احادیثی را که کتاب خدا آن را تصدیق کند، یا لااقل، مخالف آن نباشد، صحیح میدانیم و به سندِ آن، از هر که باشد، اعتنایی نمیکنیم، آن را حق میشمریم و قبول داریم. اما احادیثی را که مضمونِ آن بر خلافِ کتاب خداست، یا دلیلی از آن در قرآن نیست، از هر که باشد، صحیح نمیدانیم و بدان اعتباری نمیدهیم. (مُصحح) [۱۷۸] ج۱، ص۱۴۵، چاپ تهران. [۱۷۹] از احادیثی که در کتابهای شیعه و سنی موجود است معلوم میشود که کراهتِ صدقه خوردن، که تا حدِ حرمت پیش رفته است، از صدقۀ منحصر به رسول خداصنبوده، بلکه این عمل، بر تمامِ پیشوایانِ اسلام، مکروه یا حرام است، چنان که بنا بر نقل «فقه الزكات» (ج۲، ص۷۳۵) و «البحر الزخّار» (ج۲، ص۱۸۴) صدقه بر امام نیز، مانندِ رسول خدا، حلال نیست؛ چنان که عمر هنگامی که از شیرِ گوسفندانِ زكات خورد، همین که فهمید از زكات است، به سرعت رفت تا آن را بالا بیاورَد، و عبادة بنصامت، از اصحاب برگزیدۀ رسول خداصنیز از پذیرشِ عاملیّتِ صدقات، اِبا داشت. نه تنها نزدیکان پیامبر و اصحاب کِبار او از خوردنِ صدقات کراهت داشتند، بلکه اکثر مسلمانان حاضر نبودند از مالی که از طریقِ زكات گرفته میشود، چیزی دریافت کنند. [۱۸۰] شیخ طوسی، تهذیب الأحکام: ج۴، ص۶۱، چاپ نجف. [۱۸۱] وسائل الشیعة: ج۲، ص۳۷، چاپ امیربهادر. [۱۸۲] حرام کردنها و حلال شمردنها. [۱۸۳] تفسیر امام عسکری: ص۷۹. وَسَخ در این حدیث، به معنای چرک است. مراد از چرکِ دستهای مردم، مجازاً همان نتیجۀ زحمت و دسترنج مردم است، که اصطلاحاً، به آن «کدِّ یمین» و «عرق جبین» میگویند، چنان که مجلسی در کتاب «لوامع صاحبقرانی» (ج۲، ص۳۲) مینویسد: «زکات را که چرک دستهاست ... چون أغنیا به کدِّ ید و مشقّت آن، مال را به هم رسانیدهاند». [نیز بنگرید به: وسائل الشیعة: ج۹، ص۲۲۹ و بحارالأنوار: ج۹۳، ص۶۸]. (مُصحح).