مسأله خمس مأخوذ از کتاب و سنت

فهرست کتاب

۱- خمس در قرآن و دیدگا‌ه‌های تفسیری ائمه

۱- خمس در قرآن و دیدگا‌ه‌های تفسیری ائمه

سند و دلیل خمس در قرآن، آیه ۴۱ سورۀ انفال است که می‌فرماید:

﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا غَنِمۡتُم مِّن شَيۡءٖ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُۥ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِ إِن كُنتُمۡ ءَامَنتُم بِٱللَّهِ وَمَآ أَنزَلۡنَا عَلَىٰ عَبۡدِنَا يَوۡمَ ٱلۡفُرۡقَانِ يَوۡمَ ٱلۡتَقَى ٱلۡجَمۡعَانِۗ وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٌ ٤١[الأنفال: ۴۱].

«و بدانید که هر چیزى را به غنیمت گرفتید یک پنجم آن براى خدا و پیامبر و براى خویشاوندان [او] و یتیمان و مستمندان و در راه‏ماندگان است اگر به خدا و آنچه بر بنده خود در روز جدایى [حق از باطل] روزى که آن دو گروه با هم روبرو شدند نازل کردیم ایمان آورده‏اید و خدا بر هر چیزى تواناست».

آنگاه در پیِ این آیۀ شریفه، آیاتی آمده که شرحِ قضایای جنگ بدر می‌باشد، یعنی روزی که این آیات نازل شده است، چنان که آیات پیش از آن نیز مربوط به جنگ و جهاد است، به شرحی که - ان شاءالله- ضمنِ بحث درباره آیات غنیمت‌‌هائم خواهد آمد.

بر اساسِ دیدگاه اکثر مفسرین، مورخین و سیره نویسان، نزولِ این آیه در روز جنگ بدر بوده است و عمومِ تاریخ‌نگاران اتفاقِ نظر دارند که این جنگ، در سال دوم هجرت واقع شد و آیه شریفه مزبور، به این دلیل نازل شد که اختلاف و نزاعی را رفع کند که بین رزمندگان به خاطرِ تقسیم غنیمت‌های این جنگ، پیش آمده بود و رسول خداصبه مقتضای آن، عمل فرمود.

سئوالی که اینجا پیش می‌آید این است که مراد از غنیمت جنگ در این آیه، غنیمتِ جنگِ بدر است یا غنیمتِ غزوه‌های دیگری که قبل یا بعد از جنگ بدر بوده‌اند. اما از آنجا که این‌گونه اختلافِ گزارش‌ها، در مطلب و مقصد ما مؤثر نیست، بدان نمی‌پردازیم. البته در اینجا برای روشن شدن مطلب و رسیدن به حقیقتِ «خمس» باید چند نکته را درنظر گرفت:

۱- حکم خمس، نخستین حکمی است که در موضوع اموال و حقوق خدا و رسول با قیدِ تقسیمِ آن نازل گردیده و به مرحله اجرا درآمده است. هرچند قبل از آن آیاتی که مربوط به زکات است در سوره‌های مکّی در مکۀ معظمه، یعنی قبل از هجرت، نازل شده است، اما بدون تعیین تقسیم و مصارف و نصاب آن. زیرا آیات زکات به طور جدی، صورتِ عمل به خود نگرفته بود، زیرا ملاک معینی نداشت. تا اینکه در سال نهم یا دهم هجرت، رسول خداصبه فرمانِ پروردگارِ سبحان، طبقِ آیاتی که در ادامه می‌آید، مأمور شد تا از مسلمانان، زکات‌ و صدقه‌هایشان را دریافت کند و مواردِ مصرف آنها را شرح دهد:

﴿إِنَّمَا ٱلصَّدَقَٰتُ لِلۡفُقَرَآءِ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَٱلۡعَٰمِلِينَ عَلَيۡهَا وَٱلۡمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمۡ وَفِي ٱلرِّقَابِ وَٱلۡغَٰرِمِينَ وَفِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِ...[التوبة: ۶۰].

«همانا صدقات تنها به تهیدستان و بینوایان و متصدیانِ [گردآورى و پخش] آن و کسانى که دلشان به دست آورده مى‏شود و در [راه آزادى] بردگان و وامداران و در راه خدا و به در راه مانده اختصاص دارد...».

﴿خُذۡ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ صَدَقَةٗ...[التوبة: ۱۰۳].

«از اموالِ ایشان صدقه [زکات] بگیر...».

پس از نزول این آیات، رسول خداصآن را اجرا کرد و عاملان و مأمورانی برای جمع‌آوریِ زکات به قبیله‌ها و سرزمین‌های مختلف اعزام شدند. این در حالی بود که گرفتنِ خمس از غنیمت‌ها، در همان سالِ دوم هجرت [یعنی حدودِ هفت یا هشت سال پیشتر]، صورت عمل به خود گرفته بود و از مردم دریافت می‌شد.

۲- برای اینکه دانسته شود که چرا حکمِ زکات، که در آیات مکی (قبل از هجرت) نازل شده، هنوز صورت عمل به خود نگرفته بود اما آیه خمس بلافاصله به مرحله اجرا درآمد، باید وضع مالی مسلمانانِ آن روز را در نظر گرفت، که اکثرشان فقیر و تنگدست بودند، زیرا تمام مهاجرین، که از مکه به طور مخفیانه و با ترس و اضطراب فرار کرده بودند، اگر مالی هم داشتند، در مکه گذاشته و فقط جان خود را نجات داده و به مدینه یا سرزمین‌های دیگر (حبشه و مانند آن) گریخته بودند. در نتیجه، همگی مهمانِ برادرانِ دینی خود (انصار) بودند، که خودشان نیز بضاعت چندانی نداشتند. برای مثال، ابوایوب انصاری، که مهماندار رسول خداصبود، تمام ثروتش عبارت بود از خانه کوچکی که دو اتاق بر رویِ هم داشت، که در اتاق بالایی رسول خدا را جای داده بود و در اتاق زیرین، خود و مادر پیرش منزل گزیده بودند. مسلمانان دیگر هم، وضعی بهتر از ابوایوب نداشتند.

اگر همان تجهیزاتی را که مسلمانان در جنگ بدر همراه آورده بودند در نظر بگیریم، که عبارت بودند از: دو اسب و هفت شمشیر و هفت شتر بیش و کم، وضعِ فقر و فلاکتِ آنها به خوبی مشخص می‌شود. بهترین شاهدِ این مدّعا، دعایی است که طبقِ گفته مورخان و صاحبانِ کتب‌های سُنن، از عبدالله بن عمرو روایت شده است:

«پیامبر خداصهنگام خروج برای جنگ بدر، با لشکری که نفراتش از ۳۱۵ نفر تجاوز نمی کرد، روی به آسمان کرده و عرض نمود:

«اللَّهُمَّ إِنَّهُمْ حُفَاةٌ فَاحْمِلْهُمْ، اَللَّهُمَّ إِنَّهُمْ عُرَاةٌ فَاكْسُهُمْ، اللَّهُمَّ إِنَّهُمْ جِيَاعٌ فَأَشْبِعْهُمْ» «پروردگارا، اینـان پابرهنگانند، ایشـان را سـواره کن، خدایا، اینان برهنـه‌اند، آنان را لباس بپوشان، بار الها، اینان گرسنه‌اند، آنان را سیر بگردان» [۱۵].

نیز آورده‌اند که جبرئیل÷در روز بدر به پیامبر خدا گفت:

«إن ربك يخيّرك إن شئت أن تقتل هؤلاء الأسارى وإن شئت أن تفادي بهم ویقتل من أصحابك مثلهم، فاستشار أصحابه فقالوا نفاديهم ونتقوّى بهم ويكرم الله بالشهادة من يشاء» «همانا پروردگارت تو را مخیّر ساخته، اگر می‌خواهی این اسیران جنگ را بکش، و اگر می‌خواهی از ایشان فدیه بگیر، در آن صورت، از اصحابِ تو به اندازه این اسیران، در جنگ‌ها کشته شود. پیامبر خدا با اصحابِ خود مشورت کرد. اصحاب گفتند: ما فدیه می‌گیریم و بدین وسیله، تقویت می‌شویم، و خدا هر که را خواهد به شهادت گرامی می‌دارد» [۱۶].

معلوم است که رضایت اصحاب به فدیه گرفتن در اثر فقر بوده است، چنان که عبارتِ «نتقوّی بهم» در آن صراحت دارد.

۳- خمس گرفتن از غنیمت‌های جنگی، قبل از اسلام نیز معمول بوده است و لذا پاره‌ای از اصحاب رسول‌ اللهصدر سرایایی [۱۷]که قبل از جنگِ بدر اتفاق افتاده بود، قبل از آنکه آیه‌ای در موردِ گرفتن خمسِ غنیمت‌ها نازل شود، از غنیمت‌هایی که در آن سرایا به دست آمده بود، خمس را جدا کرده و به حضور رسول خدا آوردند [۱۸].

پس حکمِ خمس، چیزی نیست که برای مورد خاصی، اختصاص به دین اسلام داشته باشد، بلکه، هم در امت‌های گذشته و هم در جاهلیت، گرفتنِ خمس از غنیمت‌های جنگی و حتی ربع [یک ‌چهارم]، معمول بوده است، و رؤسای قبایل و سرانِ جنگ مقداری از این غنیمت‌ها را به عنوان خمس یا ربع برای خود برمی‌داشتند، اما در اسلام، کسی چیزی را برای خود نمی‌خواهد و مالی را به خود اختصاص نمی‌دهد. در اینجا برای توضیحِ بیشتر مطلب، و قبل از پرداختن به نکاتِ دیگر، چند گزارش تفسیری و تاریخی را مرور می‌کنیم:

ابن‌ هشام در کتاب سیره خود ضمن گزارش از وفودِ [آمدن نزد پیامبر] بنی‌تمیم و خطبه خطیب آنان، عطارد بن حاجب، جوابِ ثابت بن قیس بن شمّاس را ضمن برشمردن مفاخرِ قومش در ایامِ جاهلیت، چنین می‌آورد:

«مِنَّا الْمُلُوكُ وَفِينَا تُقْسَمُ الرَّبَعُ» «پادشاهان از طایفه ما هستند و درمیان ما یک ‌چهارمِ غنیمت تقسیم می‌شود» [۱۹].

و این شعر:

«أَنا ابنُ الرابعین من آلِ عمروٍ» «من فرزند کسانی هستم که یک‌ چهارم غنیمتِ جنگ را از آل عمرو می‌گرفتند».

آنگاه ابن‌هشام در توضیح این مدّعا می‌نویسد:

«کان من عاداتهم إذا غنموا أن یُعطوا الرئیسَ رُبعَ الغنیمة ویُسمّی المِرباع» «از جمله عاداتِ قبیله ایشان این بود که هرگاه غنیمتی به دست آوردند، یک ‌چهـارمِ آن را به رئیس می‌دادند و به آن، مِرباع می‌گفتند».

نیز در همان جلد در ضمنِ اشعار «زَبَرْقَان بن بدر» است که در حضور رسول خداصدر حال فخر‌فروشی، چنین می‌سراید:

وَأَنّ لَنَا الْمِرْباعَ فِي كُلّ غَارَةٍ
نُغيرُ بِنَجدٍ أَوْ بأَرْضِ الْأَعاجِمِ [۲۰]

«و یک‌چهارمِ هر غارت برای ماست، خواه سرزمینِ نجد را [غارت کنیم] یا سرزمین‌ غیرِ عرب‌ها را».

به روشنی معلوم است که این ربع، مخصوصِ غنیمت‌های به دست آمده در جنگ‌ها بوده است. باز در داستان وفودِ عدی بن حاتم، خودِ او می‌گوید:

«وَكُنْت نَصْرَانِيًّا، وَكُنْت أَسِيرُ فِي قَوْمِي بِالْمِرْبَاعِ» «من مسیحی بودم و در بینِ مردم خویش با یک‌چهارمِ غنیمت، زندگی می‌کردم» [۲۱].

رسول خداصاو را به خاطر این کار، سرزنش فرمود. أصمعی نیز می‌گوید:

«رُبعٌ في الجاهلیة وخُمسٌ في الإسلام، وکان یأخَذُ بغیر شرعٍ ولا دینٍ ربعَ الغنیمة» «یک‌چهارم در جاهلیت و یک‌پنجم در اسلام، و بدونِ استناد به شرع یا دین، یک‌چهارم غنیمت را می‌گرفت».

در مجمع البیان طبرسی [۲۲]نیز همین مضمون آمده است:

«ربع الجیش یربعه رباعة رباعة إذا أخذ الغنیمة».

فاضل جواد (علیه الرحمه) می‌نویسد:

«کان في الجاهلیة أنّ الرؤساء منهم کانوا یستأثرون الغنیمة لأنهم أهل الرئاسة والدّولة والغلبة» «در جاهلیت، رسم چنان بود که رؤسا به خاطرِ ریاست و توانایی و برتریشان، غنیمت را به عنوان سهمِ خود برمی‌داشتند» [۲۳].

معنی آیه شریفه هم که در ذیلِ آیه «فیء» است [۲۴]در همین جهت نازل شده است، که معنای آن این است:

«کی لایکون أخْذُه غلبةً وأثرةً جاهلیةً» «تا اینکه [غنیمت] گرفتن او با قدرت، امتیاز و برگزیدن جاهلی نبوده باشد».

پس حاصل مطلب، آن است که در جاهلیت، گرفتنِ مقداری از غنیمت‌ها و غارت‌های جنگی، برای رئیس قبیله، معمول بوده است، اما در اسلام چنین نیست، بلکه چنان که صریح آیه شریفه است، غنیمت و «فَیء» متعلق به عمومِ مردم است، تا در گردش باشد و فقرا و مساکین از آن بهره‌مند شوند.

علامه حلی چنیـن گزارش می‌کنـد:

«غنیمت در ادیان گذشته حرام بوده است، لذا غنیمت‌ها را جمع می‌کردند، آنگاه آتشی از آسمان می‌آمد و آن را می‌سوزاند. اما چون خدا پیامبر اسلام را فرستاد، به او اِنعام فرمود و خمسِ غنیمت را برای او قرار داد» [۲۵].

او در کتابِ «تذکرة الفقهاء» [۲۶]نیز مانند همین سخن را آورده است.

محمد باقرِ مجلسی هم در «مرآة العقول»، همین عبارت را آورده است [۲۷]. اما با تتبّع و تحقیق در کتب آسمانیِ موجود، معلوم شد که این ادّعا عاری از حقیقت است.

ظاهراً تکیه‌گاه این آقایان، حدیثی است که راویانِ عامّه، از جابر بن عبدالله، و امامیه، از زید بن علیإنقل کرده‌اند. همچنین صنعـانی [۲۸]از ابوهریره، و بخـاری [۲۹]از طریـق ابن‌المبـارک از همّـام روایت کرده‌اند، که رسول خدا فرمود:

«أُعْطِيْتُ خَمْسَاً لم يُعْطَهَا أحدٌ قَبْلِيْ مِنَ الأَنْبِیَاءِ» «به من خمس [از غنیمت‌ها] داده شد که به هیچ کدام از پیامبران قبل از من داده نشده بود».

یا:

«أُحِلَّتْ لِي الْغَنَائِمُ، وَلَمْ تَحِلَّ لِنَبِيٍّ قَبْلِي» [۳۰]«غنیمت‌ها برای من حلال شد، در حالی که برای هیچ کس قبل از من حلال نشده بود».

نکته نخست درباره روایاتِ مذکور این است که: در صحت این حدیث، تردید است، چون مخالفِ آیات قرآن مجید است. نکتۀ دوم اینکه، بر حسب آیات موجود در کتب عهدِین [یعنی تورات و انجیل]، غنیمت‌های جنگی بر انبیایِ گذشته (صلوات ‌الله ‌علیهم) نیز حلال بوده است. در سِفرِ تثنیۀ تورات [۳۱]چنین آمده است:

«چون به شهری آیی تا با آن جنگ نمایی، آن را برای صلح ندا کن... و اگر با تو صلح نکرد و با تو جنگ نماید، پس آن را محاصره کن. و چون یَهُوه، خدایت، آن را به دست تو سپارد، جمیع ذکورش [= مردانش] را به دَمِ شمشیر بکُش، لیکن زنان و اطفال و بهایم [= حیوانات] و آنچه در شهر باشد، یعنی تمام غنیمتش را بر خود به تاراج ببر، و غنیمت‌های دشمنانِ خود را که یهوه، خدایت، به تو دهد، بخور. به همه شهرهایی که از تـو بسیـار دورند، که از شهـرهای ایـن امّت‌ها نباشـد، چنیـن رفتـار نما».

و در سِفرِ پیدایش، پس از جنگِ ابراهیم -برادرزاده لوط- با مُلک عیلام و شکستِ دشمن، می‌گوید:

«متبارک باد خـدای تعالی کـه دشمنانت را بـه دستِ تو تسلیم کـرد و تـو را از هرچیز، ده‌یک [= یک دهم] بداد» [۳۲].

در همین مورد، در انجیل می‌خوانیم:

«ابراهیم به آتربارخ از بهترین غنیمت‌های جنگ، ده‌یک بداد» [۳۳].

در سِفر اعداد تورات، در شرح جنگِ موسی÷با مدیانیان و غنیمت‌هایی که او و لشگریانش از دشمن گرفتند، آورده است:

«و بنی‌اسرائیل، زنانِ مدیانیان و اطفالِ ایشان را به اسیری بردند و جمیعِ بهایم و جمیعِ مواشی [= چهارپایان] ایشان و همه املاک ایشان را غارت کردند» [۳۴].

در آیۀ بعد می‌نویسد:

«و تمامی غنیمت و جمیع غارت را از انسان و بهایم گرفتند».

در آیه ۱۸ می‌گوید:

«و از زنان، هر دختری را که مرد را نشناخته بود و با او همبستر نشده بود، برای خود زنده نگاهدارید».

در آیه ۲۶-۲۷ چنین آورده است:

«و خداوند به موسی خطاب کرده گفت: تو و العاذار کاهن و سروَران خاندان آبادی جماعت، حساب غنیمت‌هایی را که گرفته شده است، چه از انسان و چه از بهایم، بگیرید و غنیمت را میانِ مردان جنگی که به مقاتله بیرون رفته‌اند و تمامی جماعت، نصف نما».

آنگاه زکاتی را شرح می‌دهد که از غنیمت‌ها پرداخت می‌شود، تا در آیه ۳۱ می‌گوید:

«پس موسی و العاذار بر حسب آنچه خداوند به موسی امر فرموده بود، عمل کردند».

سپس به شرح غنیمت‌ها می‌پردازد. در کتاب اول سموئیل، شرحِ جنگِ داود با عمالقه [۳۵]است و شرح غنیمت‌هایی که وی از ایشان گرفت. در همان کتاب، در باب ۸ نیز اشاراتی به غنیمت‌های داود از پادشاه صوبه دارد، که آن را تصـرف و استفاده نمودند. در کتـاب اولِ «تاریخِ ایام» از ملحقات تورات [۳۶]نیز اشاره به غنیمت‌ها و موقوفاتی است که برای تعمیرِ خانه خدا وقف شده است.

اما موضوعِ در آتش سوزانیدنِ غنیمت‌ها، صرف‌نظر از اینکه بر خلاف عقل و شریعت الهی است، در تورات و انجیل هم بدان اشاره‌ای نشده است و فقط در تورات [۳۷]می‌گوید:

«طلا و نقره و برنج و آهن و روی و سرب، یعنی هرچه متحمل آتش شود، آن را از آتش بگذرانید و طاهر خواهد شد، و به آب نیز آن را طاهر سازید».

که معلوم است این دستور برای تطهیر اشیایی است که تحمل آتش را دارند.

در خصوصِ حرام بودنِ غنیمت نیز تنها در یک مورد در تورات، کتابِ اول سموئیل، چنین آمده است:

«داود در پیِ آن دویست نفر، که از شدتِ خستگی نتوانسته بودند در عقبِ داود بروند و ایشان را نزد وادیِ سور واگذاشته بودند، آمد و ایشان به استقبال داود و استقبال قومی که همراهش بودند، بیرون آمدند و چون داود نزد قوم رسید از سلامتیِ ایشان پرسید. اما جمیعِ کسانِ شریر و مردمانِ بلّیعال، از اشخاصی که با داود رفته بودند، متکلّم شده گفتند: چون که همراه ما نیامدند، از غنیمتی که بازآورده‌ایم به ایشان چیزی نخواهیم داد. اما این پیشنهاد هم مورد قبول داود [واقع] نشد و فرمود: ای برادران، چنین مکنید».

آری، در داستان فتح اریحا، که محاصره آن به نحو خاصی انجام گرفت، می‌گوید:

«و خودِ شهر و هر چه در آن است برای خداوند حرام خواهد شد» [۳۸].

پس دانستیم که بنا بود که تمام شهر و آنچه در آن است نابود شود، چنان که در آیه ۲۱ می‌گوید:

«هر آنچه در شهر بود از مرد و زن و جوان و پیر و حتی گاو و گوسفند و الاغ، به دَمِ شمشیر هلاک شدند».

و در آیه ۳۴ می‌گوید:

«و شهر را با آنچه در آن بود به آتش سوزانیدند».

تا در آیه ۲۶ آمده است که:

«در آن وقت یوشع ایشان را قسم داد و گفت: «ملعون باد به حضور خداوند، کسی که برخاسته این شهر اریحا را بنا کند».

پس حرام بودنِ غنیمت‌ها و سوزانیدن آنها، منحصر و خاصِ شهر اریحا بوده است، و گرنه، در ادیانِ گذشته نیز غنیمت‌های جنگ بر انبیا و پیروانشان حلال بوده است، چنان که در اسلام. بنابراین، سوزانیدن غنیمت‌ها به وسیله آتشی از آسمان، در امم گذشته نیز نبوده است، و در این موردِ خاص هم خودِ غنیمت گیرندگان، شهر را آتش زدند، نه اینکه آتشِ آسمانی آن را سوزانیده باشد.

نکته دیگری که باید همواره در مسئله خمس مورد نظر باشد، آن است که آیه شریفه، پیش از عبارتِ «وَاعْلَمُوا» آمده است و اگر دقت و توجه شود لحن آن، لحنِ امر‌کننده نیست، بلکه لحنِ اعلامی و ارشادی است، مانندِ آیات نماز و زکات نیست، که لحنی آمرانه دارد، زیرا غنیمت گیرنده، قبل از قسمت، مالک غنیمت نیست و وجوبِ پرداخت آن، متوجهِ وی نمی‌شود. بسیاری از فقهای بزرگِ شیعه نیز در موضوعِ خمسِ غنیمت، این نکته را به خوبی دریافته و به حقیقتِ آن اعتراف و اشاره کرده‌اند [۳۹]. تفاوت آن با آیاتِ زکـات، این است که در آنهـا با لحنی سخت و آمرانـه می‌فرماید:

﴿وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ وَٱرۡكَعُواْ مَعَ ٱلرَّٰكِعِينَ ٤٣[البقرة: ۴۳].

«و نماز را بر پا دارید و زکات را بدهید و با رکوع‏کنندگان رکوع کنید».

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقۡنَٰكُم...[البقرة: ۲۵۴].

«اى کسانى که ایمان آورده‏اید از آنچه به شما روزى داده‏ایم انفاق کنید...».

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَنفِقُواْ مِن طَيِّبَٰتِ مَا كَسَبۡتُمۡ...[البقرة: ۲۶۷].

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از چیزهای پاکیزه‌ای که به دست آورده‌اید، انفاق کنید...».

﴿... وَءَاتُواْ حَقَّهُۥ يَوۡمَ حَصَادِهِۦ...[الأنعام:۱۴۱].

«... بخورید و حق [بینوایان از] آن را روز بهره‏بردارى از آن بدهید...».

﴿... وَءَاتُوهُم مِّن مَّالِ ٱللَّهِ ٱلَّذِيٓ ءَاتَىٰكُمۡ...[النور:۳۳].

«... و از آن مالى که خدا به شما داده‌است به ایشان بدهید...».

و امثال اینها.

در پیِ اکثر آیاتِ زکات هم، منکرین و مخالفین را به عذابِ شدید تهدید می‌فرماید، مانند آیات ۳۴ و ۳۵ سوره توبه:

﴿...وَٱلَّذِينَ يَكۡنِزُونَ ٱلذَّهَبَ وَٱلۡفِضَّةَ وَلَا يُنفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ فَبَشِّرۡهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٖ ٣٤ يَوۡمَ يُحۡمَىٰ عَلَيۡهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكۡوَىٰ بِهَا جِبَاهُهُمۡ وَجُنُوبُهُمۡ وَظُهُورُهُمۡۖ هَٰذَا مَا كَنَزۡتُمۡ لِأَنفُسِكُمۡ فَذُوقُواْ مَا كُنتُمۡ تَكۡنِزُونَ ٣٥[التوبة: ۳۴-۳۵].

«و کسانى که زر و سیم را گنجینه مى‏کنند و آن را در راه خدا هزینه نمى‏کنند ایشان را از عذابى دردناک خبر ده (۳۴) روزى که آن [گنجینه]ها را در آتش دوزخ بگدازند و پیشانى و پهلو و پشت آنان را با آنها داغ کنند [و گویند] این است آنچه براى خود اندوختید پس [کیفر] آنچه را مى‏اندوختید بچشید».

یا آیاتی که تماماً تهدید به عذاب است، مانند آیات ۶ و ۷ سوره فصّلت:

﴿...وَوَيۡلٞ لِّلۡمُشۡرِكِينَ ٦ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَهُم بِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ كَٰفِرُونَ ٧[فصلت: ۶-۷].

«... و واى بر مشرکان (۶) همان کسانى که زکات نمى‏دهند و آنان که به آخرت ناباورند».

یا آیات ۴-۷ سوره ماعون:

﴿فَوَيۡلٞ لِّلۡمُصَلِّينَ ٤ ٱلَّذِينَ هُمۡ عَن صَلَاتِهِمۡ سَاهُونَ ٥ ٱلَّذِينَ هُمۡ يُرَآءُونَ ٦ وَيَمۡنَعُونَ ٱلۡمَاعُونَ ٧[الماعون: ۴-۷].

«پس واى بر نمازگزارانى(۴) که از نمازشان غافلند(۵) آنان که ریا مى‏کنند(۶) و از [دادنِ] زکات [و وسایل و مایحتاج خانه] خوددارى مى‏ورزند».

اما در آیۀ شریفۀ خمس با لحنِ اعلامی و ارشادی می‌فرماید: «وَاعْلَمُوا» که لطف و تفاوت آن، نه تنها بر اهلِ ادب، بلکه بر عمومِ آشنایان به زبانِ عربی، مخفی نیست، زیرا این مسئله علمی است، نه عملی، اعتقادی است، نه اکتسابی، و دانستنی است، نه دادنی. دلیلش این است که می‌فرماید: «بدانید» و نمی‌فرماید: «بدهید»، و در دنبالِ آن هم اضافه می‌کند:

﴿... إِن كُنتُمۡ ءَامَنتُم بِٱللَّهِ وَمَآ أَنزَلۡنَا عَلَىٰ عَبۡدِنَا يَوۡمَ ٱلۡفُرۡقَانِ...[الأنفال: ۴۱].

«...اگر به خدا و آنچه بر بنده خود در روز جدایى [حق از باطل] فرو فرستاده‌ایم ایمان آورده‏اید...».

که در آن از نیرویِ ایمان و اعتقـادِ مجاهدیـن و غنیمت‌گیرندگان در تسلیـم به تقسیمِ غنیمت، استمـداد می‌کند، و هرگاه در سایر آیاتی که عبارتِ «وَاعْلَمُوا» به کار رفته است دقت شود، می‌بینیم که در تمـام آنهـا جنبـۀ ارشـادی دارد و خاصیت پند و راهنمـایی دارد، کـه مخـاطبین خـود را به ایمـان، اعتقـاد، تقوی و پرهیزگاری فرا می‌خواند، مانند آیات زیر:

﴿...وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلۡمُتَّقِينَ[البقرة: ۱۹۴].

«... و از خدا پروا بدارید و بدانید که خدا با تقواپیشگان است».

و نیز می‌فرماید:

﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ[البقرة: ۱۹۶].

«...و از خدا بترسید و بدانید که خدا سخت‏کیفر است».

همچنین آیاتِ ۲۰۳، ۲۲۳، ۲۳۱، ۲۳۳ و ۲۳۵ از سوره بقره، که در آنها پس از آنکه امر به تقوی و پرهیزگاری می‌فرماید، از طریق وعظ و ارشاد، یک حقیقتِ اعتقادی را اعلام می‌کند، چنان که در آیه ۲۴ سوره انفال نیز می‌فرماید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱسۡتَجِيبُواْ لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمۡ لِمَا يُحۡيِيكُمۡ...[الأنفال: ۲۴].

«اى کسانى که ایمان آورده‏اید، چون خدا و پیامبر شما را به چیزى فرا خواندند که به شما حیات مى‏بخشد، آنان را اجابت کنید...».

بلافاصله می‌فرماید:

﴿... وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ يَحُولُ بَيۡنَ ٱلۡمَرۡءِ وَقَلۡبِهِۦ وَأَنَّهُۥٓ إِلَيۡهِ تُحۡشَرُونَ. [الأنفال: ۲۴].

«... و بدانید که خدا میان آدمى و دلش حایل مى‏گردد و هم در نزد او محشور خواهید شد».

در این آیه نیز یک مسئله اعتقادی را اعلام می‌نماید و لطفِ مطلب، آن است که در این آیات شریفه، که عبارتِ ﴿وَٱعۡلَمُوٓاْبه کار رفته، قبل یا بعد از آن، دستورِ تقوی می‌دهد، مانند ادامه همین آیه، که می‌فرماید:

﴿...وَٱتَّقُواْ فِتۡنَةٗ لَّا تُصِيبَنَّ ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنكُمۡ خَآصَّةٗ...[الأنفال: ۲۵].

«و از فتنه‏اى که تنها به ستمکاران شما نمى‏رسد بترسید...».

بلافاصله می‌فرماید:

﴿...وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ[الأنفال: ۲۵].

«... و بدانید که خدا سخت‏کیفر است».

در آیه‌ ۲۸ همین سوره، پس از آنکه می‌فرماید:

﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَآ أَمۡوَٰلُكُمۡ وَأَوۡلَٰدُكُمۡ فِتۡنَةٞ وَأَنَّ ٱللَّهَ عِندَهُۥٓ أَجۡرٌ عَظِيمٞ ٢٨[الأنفال: ۲۸].

«و بدانید که اموال و فرزندان شما [وسیله] آزمایش [شما] هستند و خداست که نزد او پاداشى بزرگ است».

در آیه بعدی می‌فرماید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِن تَتَّقُواْ ٱللَّهَ يَجۡعَل لَّكُمۡ فُرۡقَانٗا.

«اى کسانى که ایمان آورده‏اید، اگر از خدا پروا دارید براى شما [نیروىِ] تشخیص [حق از باطل] قرار مى‏دهد».

در آیه ۱۷ سوره حدید نیزمی‌فرماید:

﴿ٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ يُحۡيِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَاۚ قَدۡ بَيَّنَّا لَكُمُ ٱلۡأٓيَٰتِ لَعَلَّكُمۡ تَعۡقِلُونَ ١٧[الحدید: ۱۷].

«بدانید که خدا زمین را پس از مرگش زنده مى‏گرداند به راستى آیات [خود] را براى شما روشن گردانیده‏ایم، باشد که بیندیشید».

و در آیه ۲۰ همان سوره می‌فرماید:

﴿ٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَا لَعِبٞ وَلَهۡوٞ وَزِينَةٞ وَتَفَاخُرُۢ بَيۡنَكُمۡ وَتَكَاثُرٞ فِي ٱلۡأَمۡوَٰلِ وَٱلۡأَوۡلَٰدِ...[الأنفال: ۲۰].

«بدانید که زندگى دنیا در حقیقت بازى و سرگرمى و آرایش و فخرفروشى شما به یکدیگر و فزون‏جویى در اموال و فرزندان است...».

در تمامِ این آیات، عبارتِ ﴿وَٱعۡلَمُوٓاْجنبۀ وعظ و ارشاد و اعلامِ مسایل اقتصادی است و در هیچ کدام، امر به احکامِ عبادی نشده است، چنان که در آیه ۴۱ سوره انفال [۴۰]، که درباره خمس سخن گفته است.

آیه مذکور، همان‌طور که گفتیم، قصدِ اعلام یک حقیقتِ اعتقادی را دارد، نه آنکه امر کند، یعنی اگر رسول خداصاز غنیمت‌های جنگ، خمسِ آن را برای صاحبِ خمس جدا کرد، رزمندگانِ غنیمت‌گیرنده باید بدانند که آن، حقی است که مخصوصِ خداست، و کسی حق ندارد به آن اعتراض کند. مسلمانان هیچ‌گاه مأمور به پرداختنِ آن نبودند، زیرا خمسِ غنیمت‌ها، و حتی تمامِ آن، قبل از تقسیم در اختیارِ رسول خدا و یا فرماندهانِ جنگ بود، و چیزی در اختیار دیگران نبود، تا مأمور به پرداختِ آن باشند.

پس از آنکه غنیمت‌های جمع‌آوری می‌شد و رسول خدا یا فرماندهانِ جنگ، خمسِ آن را برمی‌داشتند، بقیه را بین رزمندگان تقسیم می‌کردند. لذا، برای انجامِ این کار، احتیاج به صیغۀ امر، نبود و فقط مسلمانان باید می‌دانستند که خمسِ غنیمت‌ها، برای خداوند متعال است. در هیچ آیه‌ای از آیاتِ قرآن، مسلمانان مأمور به پرداختِ «خمسِ غنایم» یا «فیء» یا «اَنفال» نیستند، زیرا چیزی در اختیار آنان نیست، چنان که سیره رسول‌ اللهصو خلفای وی نیز حاکی و مبیّنِ این حقیقت است.

در صدر اسلام، هیچ مسلمانی خمس را به این صورت، که اکنون معمول است، نپرداخته است! در زمان رسول خداصو پس از وی، اگر مالی را مشمولِ خمس می‌دانستند، قبل از آنکه دیگران از آن مال چیزی را مالک بشوند، خودشان آن مال را می‌گرفتند. اما زکات بر خلافِ خمس بود، زیرا مسلمین موظف بودند فوراً آن را بپردازند و اگر در پرداختِ آن مسامحه و غفلت می‌شد، با جدیّت مطالبه می‌کردند، و اگر در ادای آن تأخیر و توقف می‌شد، به متخلف اعلان جنگ می‌دادند و به سختی از وی مطالبه می‌کردند. در خمس و پخش غنیمت‌ها، رسول خدا دهنده بود و مسلمانانِ مجاهد، گیرنده، زیرا از مفهمومِ آیه ۷ سورۀ حشر، این حقیقت را درک می‌کنیم:

﴿...وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ...[الحشر: ۷].

«... آنچه پیامبر در اختیار شما قرار داد بگیرید...».

اما در مورد زکات، مسلمانان، دهنده‌اند، به دلیل آیات زیر:

﴿...وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ...[البقرة: ۴۳].

«... زکات را بدهید...».

﴿...أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقۡنَٰكُم...[البقرة: ۲۵۴].

«... از آنچه به شما روزى داده‏ایم انفاق کنید...».

﴿...يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَنفِقُواْ مِن طَيِّبَٰتِ مَا كَسَبۡتُمۡ وَمِمَّآ أَخۡرَجۡنَا لَكُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ...[البقرة: ۲۶۷].

«... ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از چیزهای پاکیزه‌ای که به دست آورده‌اید، و از آنچه برای شما از زمین برآورده‌ایم، انفاق کنید...».

﴿...وَءَاتُواْ حَقَّهُۥ يَوۡمَ حَصَادِهِۦ...[الأنعام:۱۴۱].

«... و حق [بینوایان از] آن را روز بهره‏بردارى از آن بدهید...».

﴿...وَءَاتُوهُم مِّن مَّالِ ٱللَّهِ ٱلَّذِيٓ ءَاتَىٰكُمۡ...[النور: ۳۳].

«... و از آن مالى که خدا به شما داده است به ایشان بدهید...».

و [در موردِ زکات] خدا و رسولش گیرنده‌اند، زیرا می‌فرماید:

﴿خُذۡ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ صَدَقَةٗ...[التوبة: ۱۰۳].

« از اموال آنان صدقه‏اى بگیر...».

﴿...هُوَ يَقۡبَلُ ٱلتَّوۡبَةَ عَنۡ عِبَادِهِۦ وَيَأۡخُذُ ٱلصَّدَقَٰتِ...[التوبة: ۱۰۴].

«... تنها خداست که از بندگانش توبه را مى‏پذیرد و صدقات را مى‏گیرد...».

در برخی از نامه‌های رسول خدا به رؤسای قبایل و مشایخِ عشایر یا فرماندارانی که منصوب می‌کرد، کلمه‌ای است که از آن، معنای امر به دادنِ خمس بر‌آید، برای مثال، در نامۀ آن‌ حضرت به «شرحبیل بن عبد کلال» این عبارت آمده است که:

«وَأعطَیتُم مِن ‌المَغانَم خمسَ‌ الله» «و از غنیمت‌ها، یک‌پنجمِ [سهمِ] خدا را دادید».

و به «عمرو بن معبد ‌الجهنی» می‌نویسـد:

«وَأُعْطَى من ‌المَغانِمِ ‌الخمس» «و یک‌پنجم از غنیمت‌ها [به من] داده می‌شود».

همچنین به «مالک بن اَحمـر» می‌نویسد:

«وَأدّوا الخمسَ من ‌المَغنَم» «و از غنیمت، خمس [یک‌پنجم] پرداخت کنید».

نیز در نامه آن جنـاب به «عبدِ یغـوث»:

«وَأُعْطَی خمس‌ المَغانم فی ‌الغَزو» «و در جنگ، یک‌پنجم غنیمت‌ها [به من] داده می‌شود».

و در نوشته آن حضرت به «جنادة» و قومِ او:

«وأُعْطِي الخمسَ من‌ المَغانِمِ خمس ‌الله» «و یک‌پنجم از غنیمت‌ها را به عنوانِ خمسِ [یک‌پنجمِ سهمِ] خدا می‌دهم».

این بدان دلیل است که چون خودِ آن حضـرت در جنگ‌ها حضـور نداشت و این اشخاص، نمایندگانِ آن جناب بودند، لذا ایشان خمسِ غنیمت‌های جنگ را مطالبه می‌فرماید. در غیرِ این صورت، خودِ آن حضرت، آن خمس را شخصاً برمی‌داشت، چنان که در تهـذیب از حضرتِ امام جعفرصادق÷روایت است که:

«كَانَ رَسُولُ اللهِ صلى الله عليه وآله إِذَا أَتَاهُ المَغْنَمُ أَخَذَ صَفْوَهُ» «هرگاه برای پیامبرِ خدا غنیمت می‌آوردند، بخشی از آن را برمی‌داشت».

در آیۀ ۴۱ سوره انفال، کلمۀ «غَنِمْتُمْ» است و این کلمه، دستاویزِ برخی از بهانه‌جویان شده است، تا برای اهدافِ خود از آن سوء استفاده کنند، در حالی که کلمۀ «غنیمت» در لغت، بـه چیـزی اطـلاق می‌شـود که بدونِ زحمت به دست آید، چنان که «فیروزآبادی» در «قاموس المحیط» گفته است:

«الغَنيمَةُ: الفَوْزُ بالشّـَيْءِ بلا مَشَقَّةٍ» «غنیمت یعنی دستیابی به چیزی، بدونِ هیچ سختی».

اما در اصطلاحِ فقهی به اموالی گفته می‌شود که از راهِ پیروزی و غلبۀ مسلمین بر مشرکین به دست آمده باشد، به دلایلی که در ادامه می‌آید:

الف) شافعی می‌نویسد:

«والغنیمة هي الـموجَف علیها بالخیل والرکاب، والفیء هو ما لم یوجف علیه بخیل ولا رکاب» «غنیمت چیزی است که با لشکر و سپاه سواره و پیاده بدان دست یابند و فَیء بدون قهر و غلبه سپاه به دست می‌آید» [۴۱].

ب) یحیی بن آدم می‌گوید:

«سمعنا أنَّ الغنیمة ما غلب علیه‌ الـمسلمون بالقتال حتی یأخذوه عَنوةً وأن الْفيء ما صولحوا علیه» «غنیمت آن چیزی است که مسلمانان به وسیله قتال بدان دست یابند، تا آنکه آن را با قهر و غلبه بگیرند، و فَیء چیزی است که بدان صلح نمایند» [۴۲].

ج) ماوردی می‌نویسد:

«الغنیمة والفيء یفترقان في أنّ الفيء مأخوذ عفواً ومال ‌الغنیمة مأخوذ قهراً» «غنیمت و فَیء با یکدیگر فرق دارند، زیرا فَیء با عفو و مصالحه گرفته می‌شود، و مال غنیمت با قهر و غلبه [به دست می‌آید]» [۴۳].

البته در معنای کلمه «فیء» بین فقها اختلاف نظر وجود دارد، زیرا برخی، آن را نیز «غنیمت» دانسته‌اند.

د) ابویوسف در معنـای «غنیمت» می‌نویسد:

«فهذا- والله أعلم- فیما یصیب‌ الـمسلمون من عساکر أهل ‌الشرك وما أجلبوا به من الـمتاع والسلاح والکراع فإن في ذلك الخمس لـمن سمّی‌اللهُ في کتابه العزیز، وأربعة أخماسٍ بين الجند الذين أصابوا ذلك» «خدا بهتر می‌داند که این [خمس] در چیزی است که مسلمانان از لشکریان اهل شرک به دست می‌آورند، و آنچه که از اثاثیه و سلاح و اسب و شتر می‌گیرند، پس همانا که در این موارد، یک‌پنجم می‌باشد برای کسانی که خداوند عزّوجلّ در کتاب عزیزش نام برده، و چهار‌پنجم دیگر برای سپاه است» [۴۴].

ه‍) شیخ طوسی در تفسیر «التّبیان» بعد از ذکر آیه شریفه خمس، در معنای «غَنِمتُم» می‌نویسد:

«أقول: الغنيمة ما أخذ من أموال أهل ‌الحرب من ‌الکفار بقتال، وهي هبةٌ من ‌الله للمسلمين» «من می‌گویم غنیمت آن چیزی است که ازجنگجویان کفار به وسیله جنگ گرفته می‌شود و آن بخششی از جانب خدا به مسلمانان است» [۴۵].

و) وی همچنین در همین کتاب نوشته است:

«الغنيمة كل ما أخذ من دار الحرب بالسيف عنوةً مما يمكن نقله إلى دار الإسلام، وما لا يمكن نقله إلى دار الإسلام، فهو لجميع الـمسلمين، ينظر فيه الإمام ويصرف انتفاعه إلى بيت الـمال لمصالح المسلمين» «غنیمت عبارت است از تمام چیزهایی که در میدان جنگ، با شمشیر به طریق پیروزی و غلبه گرفته شود، از آن اموالی که می‌توان آن را به‌کشور اسلام انتقال داد (اموال منقول)، و آنچه را که نمی‌توان انتقال داد (اموال غیرمنقول)، پس آن، مال همه مسلمانان است که اختیارِ آن با پیشوای مسلمین است، که درآمد آن را به بیت‌المال انتقال داده و صرف مصالح مسلمین می‌نماید» [۴۶].

ز) شیخ طبرسی در «مجمع ‌البیان» می‌نویسد:

«الغنيمة ما أُخذ من أموال أهل الحرب من الكفار بقتال، وهي هبة من الله تعالى للمسلمين... وهو المرويُّ عن أئمتنا » «غنیمت چیزی است که از اموالِ جنگجویانِ کافر گرفته می‌شود و آن، بخششِ خدا بر مسلمین است، و همین معنی از ائمه ما روایت شده است» [۴۷].

ح) مقدس اردبیلی در کتاب «زبدة البیان» همین عبارت را از مجمع ‌البیان نقل کرده و آن را پسندیده و پذیرفته است.

ط) فاضـل جـواد در ذیل خبـر حُکَیـم، مؤذن بنی‌عبس، در باب تفسیر آیه خمس می‌نویسد:

«بل الظاهر منها کون الغنیمة، غنیمة دارالحرب» «بلکه از ظاهر آیه چنین بر می‌آید که این غنیمت، غنیمتِ میدان جنگ است» [۴۸].

ی) محمد ‌باقر مجلسی نظرِ تفسیریِ مفسّرین آن را تأیید می‌کند و از قول مقدس اردبیلی آورده است که:

«آنچه از کلمه غنیمت به ذهن متبادر است، آن است که آن، غنیمت دارالحرب است» [۴۹].

***

آنچه در بالا گفتیم، معنایی است که فقهای اسلام، از عامّه و خاصّه، از کلمه «غنیمت» کرده‌اند، و چنان که ملاحظه می‌شود، هیچ‌گونه اختلافِ نظری در آن ندارند و نباید هم داشته باشند، زیرا این کلمـه، در هر یک از قـرآن کـه آمـده، خـودِ آن آیـه و آیه قبـلی و بعدی، حاکی از غنیمتِ میدان جنگ است، از جمله:

الف- آیه ۴۱ سوره انفال [که موضوعِ خمس در آن بیان شده است]:

﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا غَنِمۡتُم مِّن شَيۡءٖ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُۥ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِ إِن كُنتُمۡ ءَامَنتُم بِٱللَّهِ وَمَآ أَنزَلۡنَا عَلَىٰ عَبۡدِنَا يَوۡمَ ٱلۡفُرۡقَانِ يَوۡمَ ٱلۡتَقَى ٱلۡجَمۡعَانِۗ وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٌ ٤١[الأنفال: ۴۱].

می بینیم که در دو آیۀ قبلیِ آن [انفال:۳۹-۴۰] می‌فرماید:

﴿وَقَٰتِلُوهُمۡ حَتَّىٰ لَا تَكُونَ فِتۡنَةٞ وَيَكُونَ ٱلدِّينُ كُلُّهُۥ لِلَّهِۚ فَإِنِ ٱنتَهَوۡاْ فَإِنَّ ٱللَّهَ بِمَا يَعۡمَلُونَ بَصِيرٞ ٣٩ وَإِن تَوَلَّوۡاْ فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ مَوۡلَىٰكُمۡۚ نِعۡمَ ٱلۡمَوۡلَىٰ وَنِعۡمَ ٱلنَّصِيرُ ٤٠[الأنفال: ۳۹-۴۰].

«و با آنان بجنگید تا فتنه‏اى بر جاى نماند و دین یکسره از آن خدا گردد پس اگر [از کفر] بازایستند قطعا خدا به آنچه انجام مى‏دهند بیناست(۳۹) و اگر روى برتافتند پس بدانید که خدا سرور شماست چه نیکو سرور و چه نیکو یاورى است».

و پس از آن دو، آیـه شریفـه معطـوف به «واوِ عطف» است:

﴿... وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا غَنِمۡتُم....

که تأیید می‌کند که غنیمت، از جنگ به دست آمده است. به علاوه، در خودِ آیه می‌فرماید:

﴿... يَوۡمَ ٱلۡفُرۡقَانِ يَوۡمَ ٱلۡتَقَى ٱلۡجَمۡعَانِ....

یعنی، روزی که تمییز و تفاوت بین حق و باطل حاصل می‌شود. روزی که مسلمانان با کفار در جنگ رو به رو می‌شوند، که همان روزِ جنگِ بدر است. در آیه بعد [آیه ۴۲] بلافاصله می‌فرماید:

﴿إِذۡ أَنتُم بِٱلۡعُدۡوَةِ ٱلدُّنۡيَا وَهُم بِٱلۡعُدۡوَةِ ٱلۡقُصۡوَىٰ وَٱلرَّكۡبُ أَسۡفَلَ مِنكُمۡ....

«آنگاه که شما بر دامنه نزدیک‌تر [کوه] بودید و آنان در دامنه دورتر [کوه] و سواران [دشمن] پایین‏تر از شما [موضع گرفته] بودند...».

که صورتِ آرایشِ جنگیِ آن روز مسلمین را با کفار مجسم می‌کند.

ب- در آیـه ۶۹ همین سوره [انعام] یکی از مشتقات فعلی کلمه «غنیمت» را آورده و می‌فرماید:

﴿فَكُلُواْ مِمَّا غَنِمۡتُمۡ حَلَٰلٗا طَيِّبٗا....

«پس از آنچه به غنیمت برده‏اید حلال و پاکیزه بخورید...».

چنان که ملاحظه می‌شود تمامِ آیات قبل از آیه ۴۱ سوره انفال، مربوط به احکام جبهه‌های جنگ است، یعنی از آیه ۵۵ تا همین آیه، که به طور کلی، وظایفِ جنگ و جهاد را گوشزد می‌کند، تا آنجا که آیه ۶۵ همین سوره می‌فرماید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ حَرِّضِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ عَلَى ٱلۡقِتَالِ....

«اى پیامبر، مؤمنان را به جهاد برانگیز...».

تا آیه ۶۷:

﴿مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَكُونَ لَهُۥٓ أَسۡرَىٰ حَتَّىٰ يُثۡخِنَ فِي ٱلۡأَرۡضِ....

«هیچ پیامبرى را سزاوار نیست که [براى گرفتنِ سَر بَها از دشمنان] اسیرانى بگیرد تا در زمین به طور کامل از آنان کشتار کند...».

ج- در آیه ۱۵ سوره مبارکۀ فتح، باز سخن از غنیمت‌های جنگی است:

﴿سَيَقُولُ ٱلۡمُخَلَّفُونَ إِذَا ٱنطَلَقۡتُمۡ إِلَىٰ مَغَانِمَ لِتَأۡخُذُوهَا ذَرُونَا نَتَّبِعۡكُمۡ...[الفتح: ۱۵].

«چون به [قصد] گرفتنِ غنیمت‌ها روانه شدید به زودى برجاى‏ماندگان خواهند گفت بگذارید ما [هم] به دنبال شما بیاییم...».

تمامِ آیات قبل از آن از آغازِ سوره تا این آیه، عموماً داستانِ «فتح مکه» و «جنگِ حُنین» و امثال آن است، و آیات بعد از آن نیز تا پایانِ سوره، مربوط به موضوعاتِ جنگ و متخلفین از آن و یاری‌کنندگان و مجاهدین است.

د- در آیه۹۴ سورۀ نساء هم کلمۀ مغانم [از ماده غنیمت] بدین صورت دیده می‌شود:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا ضَرَبۡتُمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ فَتَبَيَّنُواْ وَلَا تَقُولُواْ لِمَنۡ أَلۡقَىٰٓ إِلَيۡكُمُ ٱلسَّلَٰمَ لَسۡتَ مُؤۡمِنٗا تَبۡتَغُونَ عَرَضَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا فَعِندَ ٱللَّهِ مَغَانِمُ كَثِيرَةٞ...[النساء: ۹۴].

«اى کسانى که ایمان آورده‏اید چون در راه خدا سفر مى‏کنید [خوب] رسیدگى کنید و به کسى که نزد شما [اظهار] اسلام مى‏کند مگویید تو مؤمن نیستى [تا بدین بهانه] متاع زندگى دنیا را بجویید چرا که غنیمتهاى فراوان نزد خداست...».

علاوه بر آنکه متنِ خودِ آیه گواه آن است که این حکم مربوط به جنگ است، آیات پیش از آن، از آیه ۷۱، بلکه قبل از آن تا این آیه، تماماً مربوط به احکام جنگ و دفاع و قتل عمد و قتل غیرعمد است، و آیاتِ پس از آن، بلافاصله مربوط به احکامِ جنگ است، مانند آیه ۹۵ سوره نساء که می‌فرماید:

﴿لَّا يَسۡتَوِي ٱلۡقَٰعِدُونَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ غَيۡرُ أُوْلِي ٱلضَّرَرِ وَٱلۡمُجَٰهِدُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡۚ فَضَّلَ ٱللَّهُ ٱلۡمُجَٰهِدِينَ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡ عَلَى ٱلۡقَٰعِدِينَ دَرَجَةٗ...[النساء: ۹۵].

«مؤمنان خانه‏نشین که زیان‏دیده نیستند با آن مجاهدانى که با مال و جان خود در راه خدا جهاد مى‏کنند یکسان نمى‏باشند خداوند کسانى را که با مال و جان خود جهاد مى‏کنند به درجه‏اى بر خانه‏نشینان مزیت بخشیده...».

تا آیه ۱۰۴ که عموماً مربوط به احکامِ جهاد است.

***

از آنچه گفته شد درمی‌یابیم که این کارِ فریب‌کاران و بهانه‌جویان، در تعمیـم دادنِ کلمـه غنیمت به تمامِ انواع سـودهای کسب و کار (ارباحِ مکاسب)، حتی درآمدِ کارگری و دستفروشی و جاروکشی، کاری جز سفسطه و فرار از حقیقت و سوء استفاده از [مصداقِ] این واژه نیست، و مطالبۀ خمس از آن، مطالبه‌ای ظالمانه است، زیرا در کتاب خدا، سنتِ رسول‌اللهص، سیره خلفای آن ‌حضرت، و در عملِ مسلمانان صدرِ اسلام، چیزی دیده نشده است.

صرف‌نظر از سیره رسول‌ خدا و خلفای راشدین، حتی در سیره سلاطین ستمگر نیز گزارشی درباره وجوبِ پرداختِ خمس سود کسب و کار دیده و شنیده نشده است. این در حالی است که اگر در این‌باره، کوچک‌ترین مدرک و دلیل و بهانه‌ای به دستِ خلفا می‌افتاد، مسلماً آن را به شدیدترین صورت می‌گرفتند، و تاریخ نیز آن را به روشن‌ترین صورت برای ما بیان می‌کرد، چنان که وضعِ گرفتنِ زکات و خراجِ خلفا را برای ما بیان کرده است [۵۰]. اما خمسِ غنیمت‌های جنگ را در زمان رسول خداصخودِ آن بزرگوار و پس از رحلت ایشان، خلفا می‌گرفتند.

پس وجوبِ آن - اگر بتوان در این مورد کلمـۀ وجوب را به کار بُرد- فقط مخصوص غنیمت‌های‌ جنگی است [۵۱].

احادیثی هم که از اهل بیت رسیده است این حقیقت را تأیید می‌کند، که خمس فقط شامل غنیمت‌های جنگی است، چنان که در کتاب‌های مختلف شیعه از «عبدالله بن سنان» روایت شده که اوگفته است:

«سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ ÷يَقُولُ: لَيْسَ الخُمُسُ إِلَّا فِي الْغَنَائِمِ خَاصَّةً»«از اباعبدالله شنیدم که می‌گفت: خمس، فقط مخصوصِ غنیمت‌هاست» [۵۲].

در تفسیر عیّاشی آمده است:

«عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ÷وَأَبِي الْحَسَنِ÷قَالَ: سَأَلْتُ أَحَدَهُمَا عَنِ الْخُمُسِ فَقَالَ: لَيْسَ الْخُمُسُ إِلاّ فِي الْغَنَائِمِ» «از سماعه شنیدم که او از ابی‌عبدالله و ابی‌الحسنإنقل می‌کند که از یکی از آن دو درباره خمس پرسیدم، پس گفت: خمس فقط مخصوصِ غنیمت‌هاست» [۵۳].

که مضمونِ هر دو روایتِ شریف، آن است که خمس، فقط ویژۀ غنیمت‌های جنگی است.

***

نکته دیگری که در فهم آیۀ شریفه باید در نظر گرفته شود، آن است که کلمه «غَنِمتُم» به صیغه مخاطبِ ماضی آمده است، که از آن، چند نکته را درمی‌یابیم:

الف) نشان‌دهنده امری است که واقع شده و چیزی که حاضر بوده است. پس تقسیم غنیمت‌هایی که هنوز به دست نیامده و اختصاصِ آن، به رسول خداصو افرادِ بعد از او (اگر ذوی‌ القربی را خویشانِ رسول خدا بدانیم) صحیح نیست، زیرا شئ معدوم را نمی‌توان به اشخاصِ موجود تقسیم کرد. همچنان که شئ موجود را به اشخاص معدوم. زیرا این آیه، مانندِ آیاتِ زکات نیست، که به صیغه‌های مختلف (گذشته، حال و آینده) آمده است و شامل عمومِ حاضرین و غائبین می‌شود [۵۴].

ب) خطاب، متوجهِ افرادِ موجود و معلوم آن زمان است، چنان که آیاتِ قبلی و بعدیِ این آیه، کیفیتِ جنگ را مجسم می‌کند و افراد مخصوصی را مورد خطاب قرار می‌دهد و می‌فرماید:

﴿...إِن كُنتُمۡ ءَامَنتُم بِٱللَّهِ وَمَآ أَنزَلۡنَا عَلَىٰ عَبۡدِنَا يَوۡمَ ٱلۡفُرۡقَانِ يَوۡمَ ٱلۡتَقَى ٱلۡجَمۡعَانِ...

[الأنفال: ۴۱].

و بعد می‌فرماید:

﴿...إِذۡ أَنتُم بِٱلۡعُدۡوَةِ ٱلدُّنۡيَا وَهُم بِٱلۡعُدۡوَةِ ٱلۡقُصۡوَىٰ وَٱلرَّكۡبُ أَسۡفَلَ مِنكُمۡ...

[الأنفال: ۴۲].

و شمولِ حکم از حاضرین به غیر حاضرین، مستند به اجماع است و چنین اجماعی در بین عموم مسلمین، و حتی بین علمای شیعه هم نیست. بنابراین، سهم رسول‌ خداصو سهم ذی‌القربی، منحصر به زمان پیامبر و زندگیِ خویشاوندانِ ایشان است، و بعد از حیات رسول خدا، اموالی که هنوز به دست نیامده، و همچنین، بعد از حیات خویشاوندانِ رسول ‌اللهص، اموالی که اختصاص به رسول‌ الله و خویشانش دارد، محتاج دلیل دیگری است و چنین دلیلی، از نظر منطقی و روایی وجود ندارد، چنان که احکامِ خاصّه به وجود رسول ‌الله و همسرانِ پاکِ ایشان، بعد از حیاتشان مصداقی ندارد، به عنوانِ مثال: احکامی مربوط به حلال بودن یا حرام بودن زنان به رسول خدا، کیفیتِ ورود و خروجِ مردم به خانه رسول خدا، طرز صحبت کردن و گفت‌و‌گو با آن حضرت، کیفیت سلوک او با مردم یا همسرانش، احکام مربوط به ازدواج رسول ‌اللهصو امثال آن، و آیات بسیاری که از قرآن مجید راجع به این احکام و احوال آمده است. این آیات، پس از فوت رسول خدا و همسران آن ‌حضرت، مصادیقی ندارد و حکمش منقطع است [و پایان می‌پذیرد]، مگر از باب اسوه حسنه.

بدیهی است حکمِ آنچه مربوط به خواب و خوراک و پوشاک و معیشت و معاشرت پیامبر اکرم است، پس از ایشان پایان می‌پذیرد. پس حکمِ خمسِ غنیمت‌ها، که یک سهمِ آن متعلق به رسول‌ خدا و یک سهم آن برای خویشاوندانِ ایشان است نیز منتفی است، زیرا استفاده از اموالِ غنیمت، برای خوردن و پوشیدن و رفع نیازهای زندگی است و استفاده از آن، مشروط به وجودِ حیات است و پس از حیات، تمام این خواص و احکام، منتفی است.

همچنین، باید بدانیم که «ذی‌القربی» کسی است که نسبتِ نزدیک با رسول خدا دارد، خصوصاً که به صیغه مفرد آمده است و معلوم می‌شود که منحصر به یک شخص است و احادیث نیز می‌رساند که منظور از ﴿ذَا ٱلۡقُرۡبَىٰدر آیه ۲۶ سوره اسراء، فقط حضرت زهرا(سلام ‌الله ‌علیها) بوده است:

﴿وَءَاتِ ذَا ٱلۡقُرۡبَىٰ حَقَّهُ...[الإسراء: ۲۶].

«و حق خویشاوند را به او بده...».

چنان که مجلسی به نقل از «مناقب» ابن شهرآشوب، در مورد وارد شدنِ رسول خدا به منطقه «فدک» می‌نویسد:

«وَأَسْلَمَ مَنْ أَسْلَمَ مِنْهُمْ، فَأَقَرَّهُمْ فِي بُيُوتِهِمْ وأَخَذَ مِنْهُمْ أَخْمَاسَهُمْ. فَنَزَلَ:﴿وَآتِ ذَا القُرْبَى حَقَّهُ.... قَالَ: وَمَا هُوَ؟ قَالَ: أَعْطِ فَاطِمَةَ فَدَكاً، وَهِيَ مِنْ مِيرَاثِهَا مِنْ أُمِّهَا خَدِيجَةَ، وَمِنْ أُخْتِهَا هِنْدٍ بِنْتِ أَبِي هَالَةَ، فَحَمَلَ إِلَيْهَا النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ مَا أَخَذَ مِنْهُ، وَأَخْبَرَهَا بِالْآيَةِ» «آنان که خواستند مسلمان شوند، اسلام آوردند و [پیامبر] خمسشان را دریافت کرد آنان را در خانه‌هایشان جای داد [اجازه داد تا در همان جا زندگی کنند] و آیه نازل شد که «و حق خویشاوند را به او بده...». [راوی] پرسید که [منظور از] این آیه چیست. پیامبر گفت: فدک را به فاطمه بده و آن، میراث اوست از مادرش خدیجه و از خواهرش [=خواهر خدیجه]، هند دختر ابی‌هاله پس پیامبر آن را برای او [فاطمه] برد و چیزی [به عنوانِ خمس] از آن برنداشت» [۵۵].

که مشخص می‌شود اگر منظور از «ذی‌القربی» خویشاوندان رسول خدا باشند، کسی جز دخترش، فاطمه نخواهد بود.

بر اساسِ گزارش‌هایِ تاریخی، در هنگامِ نزولِ این آیه شریفه، که مقارن یا در حینِ جنگ بدر و در ماه پانزدهم یا شانزدهم هجرت رسول ‌اللهصبه مدینه بود، رسول خدا خویشانی نداشت که بتوان آنها را ذوی‌القربی نامید، مگر حضرت زهرا (سلام‌الله علیها)، که او نیز در خانه و کفالـت رسول خدا بـود. در آن زمان، از فرزندان رسـول خدا، زینب همسرِ اَبی‌العاص بود، رقیّه همسر عثمان بود و وفات کرد و بلافاصله عثمان با دخترِ دیگر رسول خدا، ام‌کلثوم، ازدواج نمود، و فاطمه زهرا(س) هنوز با امیرالمؤمنین علی÷ازدواج نکرده و در کفالت پدرش بود. از همسران آن حضرت، (هر چند زوجه را نمی‌توان ذی‌القربی نامید) جز سوده بنت زمعه، زن دیگری نبود، و از عموهای آن حضرت، جز حمزه، و از عموزاده هم، جز علی÷، مسلمان دیگری نبود، زیرا عباس عموی دیگر پیامبر و پسرانش و عقیل ‌بن ‌ابی ‌طالب و نوفل‌ بن ‌حارث ‌بن ‌عبدالمطّلب، پسرعموهای پیامبر، در حال کفر به سر می‌بردند، و چون حمزه و علی، از جمله رزمندگان و غنیمت‌گیرندگان بودند، مشمولِ سهم خمس‌ الله نمی‌شدند، از خویشان پیامبر هم مسلمانی دیگر نبود، تا بتوان از خمسِ غنیمت‌ها به او داد و او را «ذی‌‌القربی» دانست.

سیره رسول ‌اللهصنیز نشان می‌دهد که آن حضرت، از غنیمت‌های جنگ به هیچ‌یک از خویشان خود، بهره‌ای نداد، مگر حضرت زهرا(سلام‌الله علیها)، آن هم نه از غنمیت‌های بدر، به طور ویژه و معلوم، بلکه به اندازه‌ای که تحت کفالت آن ‌حضرت بود و از خمس غنیمت روزگار می‌گذراند. پس اگر منظور از «ذی‌القربی» خویشان رسول خداصباشد، انحصار به حضرت فاطمه دارد، که می‌بایست رسول خدا از غنیمتِ موجود (ما غنمتم) به فرد یا افراد موجود از زمرۀ خویشاوندانش می‌داد، اما خمسِ غنیمت‌های جنگی‌ای که وجود خارجی ندارند، چیزی نیست که به صورتِ ارث به دیگران منتقل شود، (یعنی چیزی را که وجود ندارد، برای شخصی به ارث بگذاریم که او نیز وجود ندارد!) مگر آنچه را که خودِ رسول ‌اللهصبه کسی از خویشانش داده باشد و آن شئ موجود به‌ وارثِ آنان برسد. این درصورتی است که کلمه «ذی ‌القربی» را در اینجا به رسول‌ خدا نسبت دهیم (در حالی که این نسبت، مورد تردید است).

***

نکته دیگر اینکه، اگر کلمه «ذی ‌القربی» را به طور اطلاق واگذاریم، چنان که در آیات دیگر قرآن چنین است، در آن صورت، معنیِ آیه با معنیِ متداول و مشهور آن، متفاوت خواهد بود، مانند آیات شریفه ذیل که در آنها نیز کلمه «ذی‌القربی» مانند «آیه غنیمت» بدون قید است:

الف) در آیه ۸۳ سوره بقره می‌فرماید:

﴿وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِيثَٰقَ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ لَا تَعۡبُدُونَ إِلَّا ٱللَّهَ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَانٗا وَذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ...[البقرة: ۸۳].

«و چون از فرزندان اسرائیل پیمان محکم گرفتیم که جز خدا را نپرستید و به پدر و مادر و خویشان و یتیمان و مستمندان احسان کنید...».

در این آیه، عبارتِ ﴿وَذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِبه همان ترتیبی چیده شده که در آیه «غنیمت» آمـده است، و واضح است که منظور از این خویشاوندان، خویشاوندانِ رسول خدا نیست.

ب) در آیه ۱۷۷ سوره می‌فرماید:

﴿لَّيۡسَ ٱلۡبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمۡ قِبَلَ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ وَلَٰكِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ وَٱلۡكِتَٰبِ وَٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ وَءَاتَى ٱلۡمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِۦ ذَوِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينَ وَٱبۡنَ ٱلسَّبِيلِ...[البقرة: ۱۷۷].

«نیکوکارى آن نیست که روى خود را به سوى مشرق و [یا] مغرب بگردانید بلکه نیکى آن است که کسى به خدا و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب [آسمانى] و پیامبران ایمان آورَد و مال [خود] را با وجود دوست داشتنش به خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راه‏ماندگان و مستمندان و در [راه آزاد کردن] بندگان بدهد...».

در این آیه نیز ﴿ذَوِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينَ وَٱبۡنَ ٱلسَّبِيلِبا همان ترتیبِ آیه «غنیمت» آمده‌اند، با این تفاوت که «ذوی القربی» صیغه جمع است.

ج) در آیه ۳۶ سوره نساء می‌فرماید:

﴿وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡ‍ٔٗاۖ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنٗا وَبِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ...[النساء: ۳۶].

«و خدا را بپرستید و چیزى را با او شریک مگردانید و به پدر و مادر احسان کنید و درباره خویشاوندان و یتیمان و مستمندان...».

در این آیه نیز «ذی ‌القربی» در همان جایگاه و ترتیبی است که در آیه «غنیمت» آمده است و شکی نیست که هرگز منظور از آنها، «خویشاوندان و یتیمان و مستمندانِ» آل‌ محمدصنیست.

د) درآیه ۲۳ سوره اسراء می‌فرماید:

﴿وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِيَّاهُ... [الإسراء: ۲۳].

«و پروردگار تو مقرر کرد که جز او را مپرستید...».

تا آنجا که در آیه ۲۶ همان سوره می‌فرماید:

﴿وَءَاتِ ذَا ٱلۡقُرۡبَىٰ حَقَّهُۥ وَٱلۡمِسۡكِينَ وَٱبۡنَ ٱلسَّبِيلِ وَلَا تُبَذِّرۡ تَبۡذِيرًا ٢٦[الإسراء: ۲۶].

«و حق خویشاوند را به او بده و مستمند و در راه‏مانده را [دستگیرى کن] و ولخرجى و اسراف مکن».

ه‍) همچنین در آیه ۳۸ سورۀ روم می‌خوانیم:

﴿فَ‍َٔاتِ ذَا ٱلۡقُرۡبَىٰ حَقَّهُۥ وَٱلۡمِسۡكِينَ وَٱبۡنَ ٱلسَّبِيلِ...[الروم: ۳۸].

«پس حق خویشاوند و مستمند و در راه‏مانده را بده...».

و) در آیه ۸ سوره نساء به جای کلمه «ذوالقربی»، «اولوالقربی» آمده است:

﴿وَإِذَا حَضَرَ ٱلۡقِسۡمَةَ أُوْلُواْ ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينُ فَٱرۡزُقُوهُم...[النساء: ۸].

«و هرگاه خویشاوندان یتیمان و مستمندان در تقسیم [ارث] حاضر شدند [چیزى] از آن را به ایشان ارزانى دارید...».

در تمام این آیات، کلمه «ذی‌القربی»، به ‌معنای عام، «خویشاوندانِ هر مسلمان» است که در نسل‌های گذشته بوده یا در قید حیات هستند، و بر نیکی کردن و کمک به خویشاوندانِ فقیر توصیه شده است، در هیچ‌کدام از آنها منظور از «ذی ‌القربی» خویشاوندانِ رسول خدا نیست، و نباید هم ‌چنین باشد [۵۶]. ان‌شاءالله درباره این موضوع به تفصیل سخن خواهیم گفت.

***

آری، مسلّم است که رسول خداصاز خمسی که از غنیمت‌های جنگی برمی‌داشت، به گروهی از خویشانِ خود سهمی از آن می‌داد، یا نیازهایِ آنان ‌را برطرف می‌کرد، چنان که در گزارش‌های تاریخی آمده است:

«وَكَانَ رَسُولُ اللهِصيُعْطِي بَنِي هَاشِمٍ مِنْ الخُمْسِ وَيُزَوِّجُ أَيَامَاهُمْ وَكَانَ عُمَرُس قَدْ دَعَاهُمْ إلَى أَنْ يُزَوِّجَ أَيَامَاهُمْ وَيَخْدُمَ عَائِلَهُمْ وَيَقْضِـيَ عَنْ غَارِمَهُمْ فَأَبَوْا إلّا أَنْ يُسَلِّمَهُ كُلَّهُ، وَأَبَى عُمَرُ» «رسول خداصبه بنی‌هاشم از خمس عطا می‌فرمود و زنانِ بیوه آنان را شوهر می‌داد، عمر نیز ایشان را دعوت کرد تا زنان بی‌شوهرشان را شوهر دهد، و عیالدارشان را خادم بخشد، و بدهی بدهکارشان را پرداخت کند، لیکن بنی‌هاشم از آن امتناع کردند، مگر اینکه عمر تمامِ خمس را به ایشان واگذارد، عمر نیز این پیشنهاد را نپذیرفت» [۵۷].

اخباری نیز در این باره هست که امیرالمؤمنین، علی÷و عباس عموی پیامبرصاز خمس غنیمت‌های برخی غزوات، از عمر مطالبه سهمِ ذی‌القربی کردند، اما او از ایشان درخواست نمود که آن مال، جزو بیت‌المال باشد، و ایشان به همان سهمی که در دیوان مقرر داشته اکتفا کنند، و آنان نیز پذیرفتند.

اما ما به این اخبار با نظر تردید و تحیّر می‌نگریم، زیرا این گونه اخبار، با اصولی که در اسلام مقرر است و ما بدان ایمان داریم، سازگار نیست، چنان که در مباحث بعدی خواهد آمد، ان شاءالله.

***

نکته بعدی، عبارتِ ﴿مِّن شَيۡءٖاست، که چون در آیۀ شریفه، قیدِ ﴿مِّن شَيۡءٖآمده است، مدعیانِ وجوبِ خمس بر ارباحِ مکاسب، آن را دلیلی می‌دانند بر این که باید از هر چیزی، یعنی از تمامِ اموال، خمس گرفته شود، در حالی ‌که این ‌گونه استدلال‌ها، کاری بیهوده است و به‌ هیچ ‌وجه با مدّعای ایشان سازگار نیست. در این ‌جا کلمه «مِن»، که بیانیه است، شبیهِ «مِن» در آیه ۳۰ سوره حج است:

﴿... فَٱجۡتَنِبُواْ ٱلرِّجۡسَ مِنَ ٱلۡأَوۡثَٰنِ...[الحج: ۳۰].

«...پس از پلیدىِ بت‌ها دورى کنید...».

که مراد از آن، اشیایی است که از غنیمت‌های جنگی به دست آمده است، یعنی هر چیزی از غنیمت، هر چقدر هم که مختصر و جزئی باشد، همین ‌که به دست آمد، مشمـول خمس غنیمت می‌شود و نمی‌توان آن را بدون تقسیـم یا قبـل از تقسیـم، تصاحب و تصرف کرد. بنابراین، عبارتِ ﴿مِّن شَيۡءٖدر آیه شریفه، از جنس خود خارج نگشته و هرگز به سایر اشیاء و اموال، تعمیم داده نمی‌شود ﴿مِّن شَيۡءٖ، یعنی «من شيء من ‌الغنیمة»، که یعنی: چیزی از غنیمت‌ها). کسانی که با این بهانه‌ها می‌خواهند مطلبی را جعل و اثبات کنند، واقعاً عملکرد و نحوۀ فکرشان عجیب است!.

اگر شما در مغازه خواروبار فروشی و یا داروخانه وارد شوید و در آنجا اطلاعیه‌ای ببینید، یا از صاحب دکان بشنوید که به مشتریان خود می‌گوید: «آنچه بخواهید در این مغازه موجود و در اختیار مشتریان محترم است»، می‌دانید که مقصودِ او این است که از جنس خواروبار یا از انواعِ دارو یا هر چیزی که مربوط به آن مغازه است، موجود است، و هرگز احتمال نمی‌دهید که در داروخانه، پالان الاغ، در خواروبار فروشی، افسار و نعلِ اسب، و در دکّانِ حلوا فروشی میز و مبل باشد! هر چند در اعلان و یا گفته صاحب دکان بخوانید و بشنوید که هر چه بخواهید، در این مغازه موجود است، ضمنا اگراجناسِ مکانِ خاصّی قاچاق اعلام شود، مربوط و مخصوصِ همان مکان است، نه اینکه در هر کجا که اشیایی شبیه اجناسِ آن مکان به دست آید قاچاق است! بلکه قاچاق بودن آن شیء مربوط به‌ همان مکان است و تعمیم آن به سایر اجناس، نادانی یا سفسطه است. پس در این آیه شریفه، عبارتِ ﴿مِّن شَيۡءٖمربوط به غنیمت‌هایِ جنگی است و یعنی آنچه از غنیمت به دست آمده است، هرچه باشد، مشمولِ خمس است، و به این معنی نیست که هر چیزی از هر جا که به دست آمده باشد، حتی از یک کارگر یا کشاورز، مشمول خمس باشد.

در اخبار و احادیثِ خمس، راجع به این موضوع، شواهد فراوانی است که جلوی هرگونه وسوسه و بهانه‌جویی را می‌گیرد، از جمله:

الف) در کتاب‌های سیره و حدیث، از جمله در «المصنّف» عبدالرزاق صنعانی [۵۸]و در «المغازی» واقدی [۵۹]آمده است که:

«عقیل‌ بن‌ ابی‌طالب بر همسر خود وارد شد، در حالی ‌که از شمشیرش خون می‌چکید. همسرش به او گفت: من می‌دانم که تو با مشرکین جنگیده‌ای. از غنیمت‌هایِ آنان چه به دست آورده‌ای؟ عقیل گفت: این سوزن را [آورده‌ام] تا با آن پیراهن خود را بدوزیم، و سوزن را به زن خود داد، و آن زن، فاطمه دختـر ولید بن ‌عتبة بن ‌ربیعه بود. در این حـال شنیـد کـه منـادی رسول ‌اللهصفریاد می‌زند: هر که به چیزی از غنیمت دست یافته بیاورد. عقیل نزد همسر خود بازگشت وگفت: به خدا چنین می‌بینم که سوزنت از دست رفت. آنگاه، سوزن را برداشت و درمیان غنیمت‌ها افکند».

ب) در همان کتاب و سایر کتاب‌های تاریخی آمده است که:

«عبدالله ‌بن ‌زید المازنی در روز جنگ، کمانی از غنیمت‌ها برداشت و با آن به مشرکین تیر می‌انداخت، پس از پایانِ جنگ، آن را برگرداند».

ج) در گزارش تاریخیِ دیگر می‌خوانیم که رسول خداصاعلام فرمود:

«أَدّوا الْخِيَاطَ وَالْمِخْيَطَ، وَإِيّاكُمْ وَالْغُلُولَ، فَإِنّهُ عَارٌ وَنَارٌ وَشَنَارٌ. ثُمَّ تَنَاوَلَ مِنَ الْأَرْضِ وَبَرَةً مِنْ بَعِيرٍ، أَوْ شَيْئاً، ثُمَّ قَالَ: وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ، مَا لِي مِمَّا أَفَاءَ اللهُ عَلَيْكُمْ. وَلاَ مِثْلُ هذِهِ إِلاَّ الْخُمُسُ، وَالْخُمُسُ مَرْدُودٌ عَلَيْكُمْ» «هر نخ و سوزنی را [که] از غنیمت‌ها [برداشته‌اید] برگردانید، و برحذر باشید از خیانت، که آن در روزِ قیامت [مایه] ننگ و آتش و عیب است. آنگاه مقداری کُرک از پهلوی شتری گرفت و فرمود: به خدا قسم، از آنچه خدا به شما فَیء داده است، بر من حلال نیست، حتی به اندازۀ این کُرک، به جزخمس، و حال اینکه، خمس هم به شما داده می‌شود» [۶۰].

و ده‌ها از این قضایا که معلوم می‌دارد ﴿مِّن شَيۡءٖیعنی: «کلّ شيءٍ من الغنائم».

نمونه دیگر، گزارشِ عبدالرزاق است:

«عَنْ مَعْمَرٍ، عَنْ قَتَادَةَ قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِذَا غَنِمَ مَغْنَمًا بَعَثَ مُنَادِيًا: «لَا يَغُلَّنَّ رَجُلٌ مَخِيطًا فَمَا دُونَهُ، أَلَا لَا يَغُلَّنَّ رَجُلٌ بَعِيرًا فَيَأْتِي بِهِ عَلَى ظَهْرِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ لَهُ رُغَاءٌ، أَلَا لَا يَغُلَّنَّ فَرَسًا فَيَأْتِي بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى ظَهْرِهِ لَهُ حَمْحَمَةٌ» «معمّر از قول قتاده گفت که هرگاه پیامبرصغنیمتی به دست می‌آورد، به منادی دستور می‌داد که اعلام کند: آگاه باشید، هیچ مردی به اندازه نخی یا کمتر از آن، خیانت نکند، آگاه باشید، هیچ مردی [به وسیله تصاحبِ] شتری خیانت نکند، مگر آنکه آن شتر را در روز قیامت برپشت خود می‌آورد، در حالی که برای آن صدایی است، آگاه باشید، [به وسیله تصاحبِ] اسبی خیانت نکند، مگر آنکه در روز قیامت درحالی آن اسب را بر پشت خود می‌آورد که او را فریادی است» [۶۱].

گزارش کرده‌اند که چون «مُدغَم»، غلام آن حضرت، کشته شد، برخی از صحابه گفتند: «بهشت گوارایش باد!»، آن حضرت فرمود:

«كَلَّا، وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ، إِنَّ الشَّمْلَةَ الَّتِي أَخَذَهَا يَوْمَ خَيْبَرَ، مِنَ الْمَغَانِمِ لَمْ تُصِبْهَا الْمَقَاسِمُ لَتَشْتَعِلُ عَلَيْهِ نَارًا» [۶۲]«هرگز چنین نیست، سوگند به کسی که جانم در دست اوست، ردایی که او روز خیبر، پیش از تقسیم کردن غنیمت‌ها برداشته بود، آتشِ دوزخ را بر او شعله‌ور می‌سازد».

همچنین، مردی از قبیله «اَشجع» وفات کرد و رسول خداصبر او نماز نگزارد، زیرا از غنیمت‌های خیبر، به اندازه دو دِرهم خیانت کرده بود.

***

نکته دیگری که شایسته تأمل است جمله: ﴿...فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُۥ.... می‌باشد، کـه مشخص می‌کند این خمس، حق خداست و اختصاص به کسی ندارد، و اگر بعد از آن، نامِ رسول را برده است، باید دانست که این کار، ادبِ قرآن است که در مواردِ بسیاری نام رسولصرا بعد از نام خدا می‌آورد، بدون آنکه رسول را در ردیفِ خدا بداند، و این شاید بدین دلیل است که بعد از خدا کسی که شایستۀ اطاعت است، پیامبرِ اوست، زیرا وی نماینده بیانِ احکام خداست و فرمانِ پروردگار به وسیلۀ رسولش ابلاغ می‌شود و کسانی که آن فرمان را اجرا می‌کنند، گرچه به صورت ظاهر از پیامبر اطاعت و پیروی می‌کنند، در حقیقت، اطاعتشان، اطاعت از خداست، و این کیفیت، هرگز خدا و رسولش را در یک ردیف و برابر قرار نمی‌دهد، چنان که در آیات شریفه ذیل، نامِ رسول همواره همچون سایه‌ای دنبال نامِ خداست، بدون آنکه او را شریک و نظیر و سهیم خدا بداند. برای نمونه بنگرید:

۱) در آیه ۱۳-۱۴ سوره نساء می‌فرماید:

﴿وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ يُدۡخِلۡهُ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ وَذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ ١٣ وَمَن يَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُۥ يُدۡخِلۡهُ نَارًا خَٰلِدٗا فِيهَا وَلَهُۥ عَذَابٞ مُّهِينٞ ١٤[النساء: ۱۳-۱۴].

«اینها احکام الهى است و هر کس از خدا و پیامبر او اطاعت کند وى را به باغ‌هایى درآورد که از زیر [درختان] آن نهرها روان است در آن جاودانه‏اند و این همان کامیابى بزرگ است(۱۳) و هر کس از خدا و پیامبر او نافرمانى کند و از حدود مقرر او تجاوز نماید وى را در آتشى درآورد که همواره در آن خواهد بود و براى او عذابى خفت‏آور است».

۲) در آیه ۹ سوره فتح می‌گوید:

﴿لِّتُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَتُعَزِّرُوهُ وَتُوَقِّرُوهُۚ وَتُسَبِّحُوهُ بُكۡرَةٗ وَأَصِيلًا ٩[الفتح: ۹].

«تا به خدا و فرستاده‏اش ایمان آورید و او را یارى کنید و ارجَش نهید و او [= خدا] را بامدادان و شامگاهان به پاکى بستایید».

و نمونه‌های بسیار دیگر [۶۳].

در تمامِ این آیات، فاعل و مفعولِ مفرد، خداست، و نام رسول از آن جهت که نمایندۀ آشکارِ خداست، چون سایه‌ای دنبال نام اوست، پس اگر بندۀ مطیع را داخلِ بهشت می‌کند، خدا می‌کند، اگر کسی باید میانِ مردمان قضاوت شود، خدا حاکم است، اگر موذی را لعنت می‌کند، فاعل خداست، اگر باید کسی را به بزرگی ستود و تسبیح کرد، او خداست. نام رسول از آن جهت که سمبل و نمایندۀ راهِ خداست، در این آیات آمده است، وگرنه، هیچ اثر استقلال و تشخّص و تعیّن در آن حضرت نیست، چنان که در آیه ۱۰ سوره فتح می‌خوانیم:

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ ٱللَّهَ...[الفتح: ۱۰].

«در حقیقت کسانى که با تو بیعت مى‏کنند جز این نیست که با خدا بیعت مى‏کنند...».

یا در آیه ۱۷ سوره انفال:

﴿... وَمَا رَمَيۡتَ إِذۡ رَمَيۡتَ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ رَمَىٰ...[الأنفال: ۱۷].

«... و چون [ریگ به سوى آنان] افکندى تو نیفکندى بلکه خدا افکند...».

پس اگـر بعـد از جملـه: ﴿فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُۥعبارتِ ﴿وَلِلرَّسُولِآمده است، نظیر آیه ۱ سوره انفال است:

﴿يَسۡ‍َٔلُونَكَ عَنِ ٱلۡأَنفَالِۖ قُلِ ٱلۡأَنفَالُ لِلَّهِ وَٱلرَّسُولِ...[الأنفال: ۱].

«[اى پیامبر] از تو درباره غنیمت‌های جنگى مى‏پرسند بگو غنیمت‌های جنگى اختصاص به خدا و فرستاده [او] دارد...».

یا آیه ۲۴ همان سوره:

﴿... ٱسۡتَجِيبُواْ لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمۡ لِمَا يُحۡيِيكُمۡ...[الأنفال: ۲۴].

«...چون خدا و پیامبر شما را به چیزى فرا خواندند که به شما حیات مى‏بخشد آنان را اجابت کنید...».

چنـان کـه در آیـه اول می‌بینیم، انفال، از آنِ خداست، نیز درآیۀ دوم، آن کس که زنده می‌کند خداست (هرگاه فاعلِ ﴿يُحۡيِيكُمۡخدا باشد [۶۴]. پس این معنی که خمس، شش سهم می‌شود، سهمی از آنِ خدا و سهمی از آنِ رسول‌ اللهصو سهمی برای خویشاوندان و سه سهمِ دیگر، برای یتیمان و مستمندان و در‌راه‌ماندگان، درست به نظر نمی‌رسد، بنا به دلایلی که بیان خواهد شد.

در اثباتِ این مطلب که خمس فقط برایِ خداست و حقی است متعلق به خویشاوندان و یتیمان و مستمندان و در‌راه‌ماندگان، علاوه بر صراحتِ آیۀ شریفه که می‌فرماید: ﴿...فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُۥ.... کتاب‌های سیره و برخی از احادیث، از طریق اهل بیت طهارت نیز آن را تأیید می‌کند:

الف) درنامه‌ای که رسول خداصبه «فجیع ‌بن عبدالله» نوشته است، این عبارت تصریح شده است:

«... وَأَعْطَى مِنَ الْمَغَانِمِ خُمُسَ اللَّهِ...» «... و یک‌پنجمِ [سهمِ] خدا را بپردازد...» [۶۵].

ب) همچنین در منابعِ روایت بالا، نامه‌ای که حضرتش به «بنی‌ جوین ‌الطائیّین» نوشته است، این جمله با اندکی تفاوت آمده است:

«...وأقام‌ الصَّلوةَ وآتَی الزّكاةَ وفارقَ‌ الـمشرکینَ وأطاع‌ اللهَ ورسولَهُ وأَعطی مِن ‌المَغانم خُمسَ ‌الله» «... و نماز برپا دارد و زکات بدهد و از مشرکان جدا شود و از [فرمانِ] خدا و پیامبرش اطاعت کند و خمسِ غنیمت‌ها را بپردازد».

ج) نیز در نامه‌ای که نبی اکرمصبه اهل یمن نوشته است، چنین می‌خوانیم:

«... وَأَعْطَيْتُمْ مِنْ المَغَانِمِ خُمُسَ اللهِ...» «... و از غنیمت‌ها، خمسِ خدا را پرداخت کردید...» [۶۶].

د) در نامه ای هم که آن حضرت به «نهشل ‌بن ‌مالك‌ وائلی» نوشت، این جمله را می‌بینیم:

«... وَأَعْطَيْتُمْ مِنْ المَغَانِمِ خُمُسَ اللهِ وسهمَ النبيِّ...» «... و از غنیمت‌ها، خمسِ خدا و پیامبرش را پرداخت کردید...».

ه‍) طبـق روایتی دیگر، در نامۀ آن جناب به «جنادة أزدی/أسدی» و قومِ او آمده است:

«... وأعطوا مِنْ المَغَانِمِ خُمُسَ اللهِ...» «... و از غنیمت‌ها، خمسِ خدا را بپردازید... » [۶۷].

و) روایت دیگری نیز این جملات را تأیید می‌کند:

«... وَأَعْطَيْتُمْ مِنْ المَغَانِمِ خُمُسَ اللهِ...» «... و از غنیمت‌ها، خمسِ خدا را پرداخت کردید...» [۶۸].

ز) علاوه بر منابع پیشین، آن حضرت به «عمرو بن حزم» می‌نویسد:

«... وَأَمَرَهُ أَنْ يَأْخُذَ مِنْ المَغَانِمِ خُمُسَ اللهِ...» «... و به او فرمان داد تا خمسِ خدا را از غنیمت‌ها بردارد...» [۶۹].

به علاوه، در نامه‌ای که رسول خدا به «بنی زهر بن حبش» نوشته است:

«... وَأَعْطَيْتُمْ مِنْ المَغَانِمِ خُمُسَ اللهِ...» «... و از غنیمت‌ها، خمسِ خدا را دادید...» [۷۰].

در گزارشی دیگر، «خمس الله و سهمَ ‌النبی» ضبط شده است. نیز می‌نویسد که مردی از پیامبر خدا درباره غنیمت می‌پرسد، آن حضرت می‌فرماید:

«للهِ سهمٌ ولِهؤلاءِ أَربعةٌ» «یک سهم (یک پنجم) از آنِ خداست، و چهار پنجمِ دیگر برای اینان» [۷۱]. [یعنی: پیامبر، خویشاوندان، یتیمان، مستمندان و در‌راه‌ماندگان]».

ملاحظه می‌فرمایید که در تمام این نامه‌ها، رسول خداصبا قیدِ عبارت «خمس ‌الله» می‌فرماید که خمس، مخصوصِ خداست، نه آن که شش سهم باشد و خدا هم یکی از صاحبانِ خمس باشد.

***

همین حقیقت، در احادیثِ اهل بیتنیز مشهود است:

الف) شیخ صدوق نقل می‌کند:

«رَوَى السَّكُونِيُّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ(ع) قَالَ: قَالَ أَمِيرُ المُؤْمِنِينَ÷: الْوَصِيَّةُ بِالخُمُسِ، لِأَنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ رَضِيَ لِنَفْسِهِ بِالخُمُسِ» «سُکونی از جعفر ‌بن ‌محمد از پدرش از پدرانش روایت کرد که علی÷گفت: وصیت به یک‌پنجم است، زیرا خداوند برای خودش به خمس [یک‌پنجم] رضایت داد» [۷۲].

ب) در روایتی دیگر آمده است:

«‌الْجَعْفَرِيَّاتُ، بِإِسْنَادِهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ÷أَنَّهُ كَانَ يَسْتَحِبُّ الْوَصِيَّةَ بِالخُمُسِ وَيَقُولُ إِنَّ اللهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى رَضِيَ لِنَفْسِهِ مِنَ الْغَنِيمَةِ بِالخُمُسِ» «در احادیث منسوب به امام صادق از آن‌ حضرت از پدرش از جدش علی بن الحسین از پدرش، از علی÷روایت شده است که وی وصیتِ یک‌پنجم را مستحب می‌دانست و می‌فرمود: خداوند تبارک و تعالی از غنیمت به یک‌پنجم برای خویش رضایت داده است» [۷۳].

ج) از امام محمد باقر÷روایتی است که در آن، این جمله دیده می‌شود:

«وَاللهِ لَقَدْ يَسَّرَ اللهُ عَلَى المُؤْمِنِينَ أَرْزَاقَهُمْ بِخَمْسَةِ دَرَاهِمَ جَعَلُوا لِرَبِّهِمْ وَاحِداً وَأَكَلُوا أَرْبَعَةً حلالاً!» «به خدا قسم که خداوند با گرفتن یک‌پنجمِ روزیشان، بر مؤمنان آسان گرفته است، به گونه‌ای که یک سهم برای پروردگارشان می‌گذارند، و چهارپنجم را حلال‌وار می‌خورند» [۷۴].

د) در روایتی دیگر از حضرت علی÷در توضیح آیه ۴۱ سوره انفال آمده است:

«... فَجُعِلَ لِـلَّهِ خُمُسُ الْغَنَائِمِ...» «... پس یک‌پنجمِ غیمت‌ها برای خدا گذاشته شده است» [۷۵].

احادیث فوق از اهل ‌بیت دلالت دارد که خمسِ غنیمت، از آنِ خداست، چنان که احادیث از طریق عامّه نیز مؤیدِ این مدّعاست، از جمله:

«إِنَّ أَبَا بَكْرٍ أَوْصَى بِخُمْسِ مَالِهِ. أَوْ قَالَ: آخُذُ مِنْ مَالِي مَا أَخَذَ اللَّهُ مِنْ فَيْءِ الْمُسْلِمِينَ» «همانا ابوبکر یک‌پنجمِ مالش را وصیت کرد... و گفت: از مالم آن چیزی را می‌گیرم که خداوند از فیء مسلمین گرفت» [۷۶].

در روایت دیگر:

«قَالَ أَبُو بَكْرٍ: لِي مِنْ مَالِي مَا رَضِيَ رَبِّي مِنَ الْغَنِيمَةِ، فَأَوْصَى بِالْخُمُسِ» «ابوبکر گفت: سهم من از مالم، به مقدار آن چیزی است که پروردگارم از غنیمت رضایت داده‌است، پس به یک‌پنجم وصیت کرد».

همچنین روایتِ زیر:

«... عَنْ رَجُلٍ مِنْ بَلْقَيْنَ قَالَ: أَتَيْتُ النَّبِىَّصوَهُوَ بِوَادِى الْقُرَى... فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللهِ! مَا تَقُولُ فِى الْغَنِيمَةُ؟ قَالَ: لِـلَّهِ خُمُسُهَا وَأَرْبَعَةُ أَخْمَاسٍ لِلْجَيْشِ» «از قول مردی از بلقین نقل شده است که گفت: نزد پیامبر آمدم، در حالی که او در وادیِ‌ القری بود... عرض کردم درباره غنیمت چه می‌گویید؟ فرمود: یک‌پنجمش برای خداست و چهار ‌پنجمش برای لشکر» [۷۷].

عبدالرزاق به نقل از «قیس ‌بن مسلم ‌الجدلی» آورده است:

«سَأَلْتُ الْحَسَنَ بْنَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ (ابْنِ الْحَنَفِيَّةِ) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى: ﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا غَنِمۡتُم مِّن شَيۡءٖ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ... [الأنفال: ۴۱] قَالَ: هَذَا مِفْتَاحُ كَلَامٍ لِلَّهِ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ...» «از حسن بن محمد بن علی درباره سخن خداوند متعال پرسیدم که و بدانید که هر چیزى را به غنیمت گرفتید یک‌پنجم آن براى خدا و پیامبر و براى خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راه‏ماندگان است فرمود: این کلید سخنِ خداوند برای دنیا و آخرت است» [۷۸].

نتیجه این بحث آن است که خمس غنیمت‌ها برای پروردگار متعال است و [هدف از آوردنِ] نامِ رسول در دنبال نام خدا، مانندِ موارد زیر است [۷۹]:

﴿... وَٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَحَقُّ أَن يُرۡضُوهُ.... [التوبة: ۶۳].

﴿...قُلِ ٱلۡأَنفَالُ لِلَّهِ وَٱلرَّسُولِ.... [انفال:۱].

﴿... ٱسۡتَجِيبُواْ لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ.... [الأنفال: ۲۴].

بر اساسِ این آیات، نه تنها خدا را نمی‌توان در ردیفِ شش نفری محسوب کرد که فقها در زمره گیرندگان خمس آورده‌اند، بلکه حتی از آن، حقی برای رسول خداصنیز ثابت نمی‌شود، چنان که در تاریخ و سیره پیامبر نیز دیده نمی‌شود که آن حضرت از «خمس‌الله» حقی برای خود جدا کرده باشد. چیزی که معلوم است اینکه آن جناب، از صفایای جنگ، آنچه مخصوص خودش بود برمی‌داشت، و در نامه‌هایی هم که به رؤسای قبایل می‌نوشت، «صفی‌النبی» را از آنان مطالبه می‌فرمود [۸۰]. اما در هیچ تاریخی دیده نمی‌شود که آن حضرت از خمس غنیمت‌ها سهمی خاص برای خود برداشته باشد. ایشان فقط «خمس‌الله» را، که حقِ خویشاوندان، مستمندان، یتیمان و در‌راه‌ماندگان بود، برمی‌داشت و به مستحقین آن می‌داد، زیرا بدان نیازی نداشت، و زندگانی حضرتش از «فیء» که اختصاص به وی داشت می‌گذشت. در منابعِ تاریخیِ معتبر چنین گزارش شده است:

«مُخَیریق» که یکی از دانشمندانِ یهودی و از علمای «بنی‌النضیر» بود، مردی بسیار ثروتمند بود، که از کتب آسمانی، حقّانیت رسول خدا را شناخته بود، و چون جنگِ اُحد پیش آمد، یهودیان را خواسته و گفت: «شما می‌دانید که یاریِ محمد بر شما واجب است». یهودیان گفتند: «امروز روز شنبه است»، اما او گفت: «هرگز شنبه‌ای برای شما نباشد»، و خود شمشیر و سلاح برداشته و به بازماندگانش گفت: «اگر من کشته شدم، اموالم از آنِ محمد است، که در موردِ آن هر چه خدا به وی راهنمایی کند، انجام می‌دهد». آنگاه به اُحُد نزد پیامبر آمد و در رکاب حضرتش جنگید تا کشته شد و پیامبر دربارۀ او گفت: «مخیریق، بهترینِ یهودیان بود». اموالِ او عبارت بود از هفت باغستان به نام‌های: مبیت، صافیه، دلاّل، جَسّنی، بُرقه، اَعراف و مُسرَّبَه، که آنها را رسول خدا برداشته و جزء صدقات خود قرار داد و سرزمین یهودِ بنی‌النضیر را، به علت پیمان‌ شکنیِ کعب‌بن اشرف، تصرف کرد و یهودیان را از آنجا بیرون راند و مِلک آنها خاصِ رسول خدا شد، که نیمه منطقه فدک نیز با مصالحه به آن حضرت واگذار گردید» [۸۱].

نیز چنان که واقدی آورده است:

«رسول خداصاز اموال بنی‌النضیر، که مخصوصِ حضرتش بود، بر اهل و خانواده‌اش انفاق می‌کرد، در زیر نخل‌های باغستان‌ها کشاورزی می‌کرد، غذای سالیانه خانواده خود را، از جو و خرما، برای زنان خود و فرزندان عبدالمطلب از آن تهیه می‌فرمود و مازاد آن را صرف تهیه اسلحه و مهمات جنگی می‌کرد، چنان که ابوبکر و عمر در زمان خلافتِ خود از همان سلاح‌هایی که رسول خدا خریده بود استفاده می‌کردند. پس، درآمدِ اموال بنی‌النضیر، مخصوص احتیاجات خودِ پیامبر بود و آنچه از فدک عاید می‌شد، صرفِ نیازمندان می‌فرمود. آن بزرگوار، درآمدِ خیبر را سه قسمت کرده بود: دو قسمتِ آن را به مهاجرین می‌پرداخت و یک قسمت آن را بر خانواده خود انفاق می‌فرمود» [۸۲].

به هرصورت، از کتاب‌های تاریخ و سیره بر‌نمی‌آید که رسول خداصخمس را به شش قسمت کرده باشد، که قسمتی از آن، مال خدا و قسمتی مال خود او، و سهمی از آنِ خویشاوندان و سه سهمِ دیگر، از آنِ یتیمان و مستمندان و در‌راه‌ماندگان باشد!.

چنان که گفته شد، در آیات قرآن نیز از کلمه ﴿وَلِلرَّسُولِنمی‌توان به طور قطع چنین نتیجه گرفت که رسول خدا را در خمس غنیمت‌ها، یک سهم از سهامِ ششگانه است، زیرا در سیره آن‌ حضرت، چنین چیزی با این شرایط دیده نمی‌شود که وی برای خود، سهمی خاص از سهامِ ششگانه برداشته باشد [۸۳]، تا چه رسد به اینکه پس از وفات، از غنیمت‌هایی که هنوز به دست مسلمین نیفتاده و بعداً خواهد افتاد، سهمی برای ایشان باشد، یا سهمی برای جانشینان او منظور شود، چنان که تاریخ خلفایِ رسول هم نشان نمی‌دهد که چنین سهمی، حتی به‌ عنوان حقِ ریاست و فرماندهی وجود داشته باشد.

همان طورکه گفتیم هدف از آوردنِ نامِ رسول خداصدر آیۀ «غنیمت»، مانندِ نام آن حضرت در آیه اول سوره انفال [۸۴]است و اگر به اتکای دیدگاهِ فقها، سهمی از خمس غنیمت‌های جنگی برای پیامبر در نظر گرفته شود، پس از فوتِ ایشان مصداقی ندارد، مگر اینکه آن را برای زمامدارِ مسلمین، که ریاست جنگ را نیز برعهده دارد، قائل شویم که، متأسفانه یا خوشبختانه، در گزارش‌های تاریخی درباره خلفای آن حضرت، سهمی جود ندارد، هر چند که در احادیث آمده است [۸۵].

نکته دیگر، مربوط به کلمات «یتامی»، «مساکین» و «ابن‌سبیل» است، که در آیه شریفه باید موردِ دقت قرار گیرد. بسیاری از فقهای شیعه، با استناد به برخی احادیث، منظور و مصداقِ این افراد را محدود به خانواده و اقوامِ رسول ‌اللهصدانسته‌اند، در حالی ‌که حقیقت غیر از این است.

برای آنکه این حقیقت واضح‌تر شود، چند نکته را باید در نظر گرفت:

الف) نزول آیه شریفه: ﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا غَنِمۡتُم مِّن شَيۡءٖ.... در زمانِ «جنگ بدر» بوده است، یا چنان که واقدی معتقد است، در «غزوۀ بنی قَینقاع» که در نیمۀ شوال (ماه بیستم) هجرت، یا سه ماه بعد از جنگ بدر، نازل شده است. در هر صورت، نزول این آیه در سال دوم هجرت بوده است. می‌دانیم در آن دورۀ زمانی، وضع مسلمانان بسیار فقیر و تنگدست بودند، و بهترین گواه بر این مدعا، دعایِ رسول خداصدر آغاز جنگ بود، که پیشتر بیان شد. زیرا هنوز گشایشی برای مسلمین حاصل نشده بود و اسلام از قلمروی شهر مدینه به خارج راه نیافته بود، و زکات و صدقات، که گرفتن آن پس ازگسترشِ اسلام به موجب فرمان الهی واجب شده بود [۸۶]، هنوز به مرحله اجرایی نرسیده بود و طبق تصریحِ تاریخ و احادیث صحیح، رسول خداصدر سال نهم یا دهم هجرت، موظف به زکات گرفتن شد و مأموران و عاملانی را برای جمع‌آوریِ آن، اعزام کرد.

ب) بدیهی است که کسانی که در میدان جنگ شهید می‌شدند، بازماندگانی داشتند، و بر اساسِ گزارش‌های روایی، رسول خدا، حتی برای شهدا سهمی از غنیمت‌های جنگ تعیین کرده بود، چنان که در مغازی واقدی روایت شده است که وی برای چهارده نفر از شهدایِ بدر، سهمی مقرر فرمود. و «عبدالله بن سعدبن خیثمه» گفت: «سهم پدرم را گرفتیم، با این حال کسانی بودند که بدین فوز نائل نگشتند»، و در هر صورت، یتیمانی بودند که بیشترشان قهراً فقیر و بی‌سرپرست بودند، و همچنین، بسیاری از مسلمانان بودند که فقیر و پریشان‌ حال بودند، و شاید به علت پیری و یا فقر، نتوانسته بودند در میدانِ جنگ حاضر شوند و برخی از آیات قرآن، حاکی ازحالات آنهاست، از جمله آیه ۹۲ سوره توبه:

﴿وَلَا عَلَى ٱلَّذِينَ إِذَا مَآ أَتَوۡكَ لِتَحۡمِلَهُمۡ قُلۡتَ لَآ أَجِدُ مَآ أَحۡمِلُكُمۡ عَلَيۡهِ تَوَلَّواْ وَّأَعۡيُنُهُمۡ تَفِيضُ مِنَ ٱلدَّمۡعِ حَزَنًا أَلَّا يَجِدُواْ مَا يُنفِقُونَ ٩٢[التوبة: ۹۲].

«و [نیز] گناهى نیست بر کسانى که چون پیش تو آمدند تا سوارشان کنى [و] گفتى چیزى پیدا نمى‏کنم تا بر آن سوارتان کنم برگشتند و در اثر اندوه از چشمانشان اشک فرو مى‏ریخت که [چرا] چیزى نمى‏یابند تا [در راه جهاد] خرج کنند».

این گونه محرومیت از فیضِ جهاد، به علت فقر و تنگدستی، محرومیت دیگری از سهم غنیمت‌های جنگ را نیز در پی داشت [۸۷]و لازم بود که سهمی از غنیمت‌ها برای این طبقه مستمند منظور شود، تا تسکینی برای خاطرِ رنجیده و پریشانِ آنان باشد.

به علاوه، به خاطرِ هجرت یا فرار گروهی از مسلمانان از قبیله یا سرزمینِ خود، آنان درراه‌مانده (ابن‌سبیل) بودند، مانند مهاجرتِ «عتبة‌ بن غزوان و مقداد بن عمرو» که همراه کفار قریش، که به منظور جنگ با رسول خدا بیرون آمده بودند، اینان نیز بیرون آمدند، تا شاید به وسیله‌ای خود را به مسلمین برسانند وگر نه، به دیار خود برگردند [۸۸]. بنابراین واجب بود که اگر مسلمین، به ویژه مجاهدین، به مال و غنیمتی دست یابند، این طبقات از یاد نروند. از این جهت است که می‌بینیم بعد از کلمه «ذی‌القربی» بلافاصله لفظِ «یتامی» و «مساکین» و «ابن سبیل» آمده است، که اگر به درجه شهادت نائل گردیدند، فکرشان از جهت خانواده‌شان تا حدی راحت باشد و بدانند که اگر خودشان با فرا رسیدن اجل و نیل به فیض شهادت، از غنیمت محرم می‌شوند، یتیمانشان سهمی از آن خواهند داشت.

همچنین، مستمندان و در‌راه‌ماندگان وسیله و واسطه‌ای جست‌وجو می‌کردند، تا نیازمندیِ شدید خود را بدان برطرف نمایند، لذا پروردگار عالم سهمی از غنیمت‌های جنگ را به ایشان اختصاص داد.

ج) برخی گفته‌اند که یتیمان و مستمندان و در‌راه‌ماندگان باید حتما از خویشاوندان رسول خدا باشند. در پاسخ می‌گوییم که در زمانِ نزول این آیه و هنگامِ تقسیم غنیمت‌های جنگ، در میان خویشاوندانِ رسول خداصیتیم و مستمند و در‌راه‌مانده‌ای وجود نداشت که خدا برای آنان سهمی در نظر بگیرد، زیرا چنان که در بحث «ذی‌القُربی» آوردیم، در زمان نزولِ آیۀ خمس، هیچ کدام مسلمانانِ آل‌محمدصیتیم و مستمند و در‌راه‌مانده نبودند، نه از دختران رسول خدا، نه ازعموها و عموزاده، و بیشترِ خویشان آن حضرت در این هنگام، کافر بودند، که هرگز مشمولِ حکمِ این آیه نمی‌شدند. پس چگونه ممکن است که پروردگار جهان در این میان، از بین تمام مسلمانان، تنها یتیمان و مستمندان و در‌راه‌ماندگانِ ناموجودِ آل محمدصرا شایستۀ دریافتِ خمس غنیمت‌های جنگی بداند و چنین امتیازی را در شریعتِ بی‌امتیازِ اسلام به ایشان ببخشد؟ لذا از نظر عقل و شرع و تاریخ، هرگز امکان نداشت و ندارد که منظور از «یتامی» و «مساکین» و «ابن سبیل» در این آیه شریفه، این گروه از اقوامِ آل ‌محمدصباشند.

بنابراین، دراین آیه، گروه‌های سه‌گانه مذکور، از میان عموم مسلمین، مورد نظر هستند، نه فقط آل‌محمد، چنان که در آیات کتاب الهی و در احادیث گزارش شده از اهل بیتنیز درمی‌یابیم که یتـیمان و مستمندان و در‌راه‌ماندگان، از عمـومِ مسلمین‌اند.

از جملـه این آیـات، که وابستگی تامّی به این موضوع دارند، آیات۷ تا ۹ سوره حشر است:

﴿مَّآ أَفَآءَ ٱللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡقُرَىٰ فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِ كَيۡ لَا يَكُونَ دُولَةَۢ بَيۡنَ ٱلۡأَغۡنِيَآءِ مِنكُمۡۚ وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ ٧ لِلۡفُقَرَآءِ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ ٱلَّذِينَ أُخۡرِجُواْ مِن دِيَٰرِهِمۡ وَأَمۡوَٰلِهِمۡ يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗا وَيَنصُرُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلصَّٰدِقُونَ ٨ وَٱلَّذِينَ تَبَوَّءُو ٱلدَّارَ وَٱلۡإِيمَٰنَ مِن قَبۡلِهِمۡ يُحِبُّونَ مَنۡ هَاجَرَ إِلَيۡهِمۡ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمۡ حَاجَةٗ مِّمَّآ أُوتُواْ وَيُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ كَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞۚ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفۡسِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ٩[الحشر: ۷-۹].

«آنچه خدا از [دارایى] ساکنان آن قریه‏ها عاید پیامبرش گردانید از آنِ خدا و از آنِ پیامبر [او] و متعلق به خویشاوندان نزدیک [وى] و یتیمان و مستمندان و درراه‏ماندگان است تا میان توانگرانِ شما دست به دست نگردد و آنچه را فرستاده [او] به شما داد آن را بگیرید و از آنچه شما را باز داشت بازایستید و از خدا پروا بدارید که خدا سخت‏کیفر است(۷) [این غنایم نخست] اختصاص به بینوایان مهاجرى دارد که از دیارشان و اموالشان رانده شدند خواستار فضل خدا و خشنودى [او] مى‏باشند و خدا و پیامبرش را یارى مى‏کنند اینان همان مردم درست کردارند(۸) و [نیز] کسانى که قبل از [مهاجران] در [مدینه] جاى گرفته و ایمان آورده‏اند هر کس را که به سوى آنان کوچ کرده دوست دارند و نسبت به آنچه به ایشان داده شده است در دل‌هایشان حسدى نمى‏یابند و هر چند در خودشان احتیاجى [مبرم] باشد آنها را بر خودشان مقدم مى‏دارند و هر کس از خست نفس خود مصون ماند ایشانند که رستگارانند».

این آیات معلوم می‌دارد که یتـیمان و مستمندان و در‌راه‌ماندگان، از میان آن گروه از مهاجرین و انصارند، که مشمول «فَیء»‌ هستند و اختصاص به آل‌محمدصندارند. صرف‌نظر از اینکه در آن هنگام اصلاً در بین اقوامِ پیامبر یتیم و مستمند و در‌راه‌مانده‌ای وجود نداشت، و منظور از مهاجرین و انصار، عموم مسلمانانِ آن روز است.

اما برخی احادیث اهل‌بیتدر تأیید این سخن، صرف نظر از درستی یا نادرستی آنها، بدین شرح هستند:

۱- در کتاب «تُحَف ‌العُقول»، که از کتاب‌هایِ معتبر فرقۀ امامیه است، در حدیثی طولانی از حضرت صادق÷در موضوع غنیمت‌های جنگی می‌خوانیم:

«وأما قوله:﴿لِلَّهِ فَكَمَا يَقُولُ الْإِنْسَانُ هُوَ «لِـلَّهِ» ولَكَ وَلَا يُقْسَمُ «لِـلَّهِ» مِنْهُ شَيْ‏ءٌ فَخَمَّسَ رَسُولُ اللهٍصالْغَنِيمَةَ الَّتِي قَبَضَ بِخَمْسَةِ أَسْهُمٍ فَقَبَضَ سَهْمَ اللهٍ لِنَفْسِهِ يُحْيِي بِهِ ذِكْرَهُ ويُورَثُ بَعْدَهُ وسَهْماً لِقَرَابَتِهِ مِنْ بَنِي عَبْدِ المُطَّلِبِ فَأَنْفَذَ سَهْماً لِأَيْتَامِ المُسْلِمِينَ وسَهْماً لِمَسَاكِينِهِمْ وسَهْماً لِابْنِ السَّبِيلِ مِنَ المُسْلِمِين» «اینکه در آیه فرموده «لله» مانند آن است که شخصی می‌گوید که این چیز مال خداست و از برای تو باشد، اما چیزی از آن، برای خدا تقسیم نمی‌شود. پس غنیمتی که رسول خداصمی‌گرفت، آن را پنج سهم می‌نمود: آنچه سهم خدا بود برای خود برمی‌داشت، تا بدان وسیله، نام خدا را زنده دارد و پس از خود آن را به میراث گذارَد، و سهمی برای خویشاوندانش از فرزندانِ‌عبدالمطلب، و سهمی هم برای یتیمانِ مسلمانان کنار می‌گذاشت، و سهمی برای مستمندان آنان و سهمی نیز برای در‌راه‌ماندگان» [۸۹].

طبق این حدیث، به روشنی معلوم است که سهم‌های مذکور، متعلق به یتیمان و مستمندان و در‌راه‌ماندگانِ عموم مسلمین است.

۲- از ابن‌حمزه از حضرت باقر÷روایتی است که همین مضمون را می‌رساند:

«إِنَّ اللهَ تَبَارَكَ وتَعَالَى جَعَلَ لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ سِهَاماً ثَلَاثَةً فِي جَمِيعِ الْفَيْ‏ءِ... دُونَ سِهَامِ اليَتَامَى وَالْمَسَاكِيْنَ وابْنِ السَّبِيْلِ فَإنَّهَا لِغَيْرِهِمْ...» «همانا خداوند برای ما اهل‌بیت، سهامی سه‌گانه در تمام انواع فیء قرار داده‌است... بجز سهام یتیمان و مستمندان و درراه‌ماندگان، پس آن برای غیر ایشان [اهل‌بیت] است» [۹۰].

پس منظور، گروه سه‌گانه از خویشان رسول‌اللهصنیست، بلکه از غیرِ ایشان است.

۳- از «زکریا بن مالک‌ جُعفی» روایت است که امام جعفر صادق فرمود:

«... وَأَمَّا المَسَاكِينُ وَأَبْنَاءُ السَّبِيلِ فَقَدْ عَرَفْتَ أَنَّا لَا نَأْكُلُ الصَّدَقَةَ ولَا تَحِلُّ لَنَا فَهِيَ لِلْمَسَاكِينِ وأَبْنَاءِ السَّبِيل» «و اما درباره مستمندان و درراه‌ماندگان، همانا دانستی که ما صدقه نمی‌خوریم، پس آن برای مستمندان و درراه‌ماندگان است» [۹۱].

۴- از امام محمد باقر÷روایت است که در توضیحِ آیه ۷ سوره حشر [۹۲]فرمود:

«فَهَذَا بِمَنْزِلَةِ المَغْنَمِ كَانَ أَبِي ÷يَقُولُ ذَلِكَ، وَلَيْسَ لَنَا فِيهِ غَيْرُ سَهْمَيْنِ سَهْمِ الرَّسُولِ وَسَهْمِ الْقُرْبَى ثُمَّ نَحْنُ شُرَكَاءُ النَّاسِ فِيمَا بَقِيَ» «این فیء به منزلۀ غنیمت‌هایِ جنگ است، پدرم (زین‌العابدین÷) چنین می‌فرمود و برای ما جز دو سهم نیست: سهم رسول‌اللهصو سهم ذی‌القربی، آنگاه در بخش باقیمانده، ما با سایر مردم شریکیم» [۹۳].

یعنی سهم یتیمان و مستمندان و در‌راه‌ماندگان ما هم در سهمی که متعلق به عموم مسلمین است، با آنها شریکند.

۵- حضرت صادق÷بعد از آنکه سهم رسول و ذی‌القربی را ذکر کرده، فرموده است:

«وَثَلَاثَةُ أَسْهَامٍ لِلْيَتَامَى وَالمَسَاكِينِ وَأَبْنَاءِ السَّبِيلِ يَقْسِمُهُ الْإِمَامُ بَيْنَهُمْ» «سه سهم دیگر، مال یتیمان و مستمندان و در‌راه‌ماندگان است، که امام بین ایشان تقسیم می‌کند» [۹۴].

به طورِ اطلاق و بدون قیدِ آل محمد، یعنی عموم مسلمین.

۶- از «رُبعی‌ بن عبدالله‌ بن جارود» از حضرت صادق÷روایت است که آن حضرت می‌فرماید:

«كَانَ رَسُولُ اللهٍصإِذَا أَتَاهُ المَغْنَمُ أَخَذَ صَفْوَهُ وَكَانَ ذَلِكَ لَهُ ثُمَّ يَقْسِمُ مَا بَقِيَ خَمْسَةَ أَخْمَاسٍ ويَأْخُذُ خُمُسَهُ ثُمَّ يَقْسِمُ أَرْبَعَةَ أَخْمَاسٍ بَيْنَ النَّاسِ الَّذِينَ قَاتَلُوا عَلَيْهِ ثُمَّ قَسَمَ الخُمُسَ الَّذِي أَخَذَهُ خَمْسَةَ أَخْمَاسٍ يَأْخُذُ خُمُسَ اللهٍ لِنَفْسِهِ ثُمَّ يَقْسِمُ الْأَرْبَعَةَ الْأَخْمَاسَ بَيْنَ ذَوِي الْقُرْبَى والْيَتَامَى والمَسَاكِينِ وأَبْنَاءِ السَّبِيلِ يُعْطِي كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ جَمِيعاً وَكَذَلِكَ الْإِمَامُ يَأْخُذُ كَمَا أَخَذَ رَسُولُ اللهِص» «رسول خداصچنین بود که هرگاه غنیمت را به خدمتش می‌آوردند، صفایای [۹۵]آن را برمی‌داشت و آن، مالِ خودش بود. آنگاه آنچه را باقی مانده بود، پنج قسمت می‌کرد و یک‌پنجم آن را برمی‌داشت و سپس چهار‌پنجم آن را بین مردمی که برای آن غنیمت جنگیده بودند تقسیم می‌فرمود. آنگاه آن یک‌پنجمی را که برداشته بود، پنج قسمت می‌کرد: یک‌پنجمِ سهم خدا را برای خود برمی‌داشت و سپس چهارپنجم دیگر را میان خویشاوندان و یتیمان و مستمندان و درراه‌ماندگان تقسیم می‌کرد، به هرکدام از ایشان حقی می‌داد، و همچنین است وظیفۀ پیشوای مسلمین که اخذ کند، چنان که رسول خداص اخذ می‌فرمود» [۹۶].

پس وظیفه زمامدارِ مسلمین، همان است که رسول خدا عمل می‌کرد، او نیز باید چنین کند. در این حدیث نیز یتیمان و مستمندان و دراه‌ماندگان از غیرِخویشان رسول خدا نیز هستند، یعنی عموم مسلمین‌اند، و حتی کلمۀ «ذی‌القربی» نیز به عمومِ مردم اطلاق شده است.

۷- از حضرت رضا نقل است که در مناظره با علما، در شرح آیه شریفه: ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ...فرمود:

«وَأَمَّا قَوْلُهُ تَعَالَى: ﴿وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ فَإِنَّ الْيَتِيمَ إِذَا انْقَطَعَ يُتْمُهُ خَرَجَ مِنَ الْمَغَانِمِ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ نَصِيبٌ وَكَذَلِكَ الْمِسْكِينُ إِذَا انْقَطَعَتْ مَسْكَنَتُهُ لَمْ يَكُنْ لَهُ نَصِيبٌ فِي الْمَغْنَمِ وَلَا يَحِلُّ لَهُ أَخْذُهُ » «و اما سخن خداوند متعال که [در آیه ۴۱ سوره انفال] می‌گوید: و یتیمان و مستمندان، پس یتیم هنگامی که [در اثر گذر سن] از حالت یتیم بودن بیرون آید، از شمول غنیمت‌ها خارج می‌شود و در آن بهره‌ای ندارد، و همچنین مستمند هرگاه بیچارگی‌اش برطرف گردد، بهره‌ای از غنیمت ندارد و حلال نیست که آن را بگیرد» [۹۷].

این حدیث به طور اطلاق معلوم می‌کند که «یتامی» و «مساکین» در این آیه، یتیمان و مستمندانِ عموم مسلمین‌اند.

۸- علی‌بن‌ابراهیم از پدرش و او از محمد‌بن‌سنان روایت می‌کنـد که او گفت:

«نزد مـولای خـود، حضـرت رضا÷در خراسان بودم که به مأمون خبر دادند یکی از صوفیان دست به سرقت زده است. مأمون دستور داد او را احضار کنند. همین که چشمِ مأمون به آن مرد افتاد، او را پارسا یافت، چرا که در پیشانی او اثرِ سجده نمایان بود. مأمون به اوگفت: «بَدا به این آثارِ زیبا و این کردار زشت! با وجود این آثار و ظاهرِ زیبایت که می‌بینم، تو چه نسبتی با سرقت داری؟» آن مرد گفت: «من این سرقت را از روی اضطرار مرتکب شدم، نه اختیار، و این در حالی است که تو حقِ مرا از خمس و فَیء نداده‌ای». مأمون گفت: «تو چه حقی در خمس و فَیء داری؟ خدای خمس را شش قسمت کرد و فرمود: ﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا غَنِمۡتُم مِّن شَيۡءٖ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُۥ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِ.... [الأنفال: ۴۱]، و فی‌ء را نیز شش قسمت فرمود و گفت: ﴿مَّآ أَفَآءَ ٱللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡقُرَىٰ فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِ.... [الحشر:۷]. آن مرد گفت: «تو حقِ مرا منع کردی، در حالی ‌که من در‌راه‌مانده هستم و دستم از خانه و مالم کوتاه شده است، و نیز مستمندم، زیرا نمی‌توانم به چیزی [برای کمک خواستن] رجوع کنم و نیز از جمله حاملانِ قرآن هستم». مأمون گفت: «آیا من حدّی از حدودِ خدا و حکمی از احکام‌الله را که درباره سارق است، برای این افسانه‌های تو معطل کنم؟» آن مرد صوفی گفت: «اول از خویشتن آغاز کن و آن را [از گناه] پاک کن، آنگاه به دیگری بپرداز و پاکش کن» [حدّ خدا را اول بر خود جاری کن، سپس بر دیگری]. مأمون روی به ابوالحسن [امام رضا] نمود و گفت: «توچه می‌گویی؟» حضرت فرمود: «او می‌گوید چون تو دزدی کردی او هم دزدی کرده است». مأمون به شدت عصبانی شد. صوفی گفت: «کسی کـه باید حدّ بر او جاری شود، بر دیگری حد جاری نمی‌کند، مگر آنکه از خود شروع نماید. آیا نشنیدی که خدای می‌فرماید: ﴿أَتَأۡمُرُونَ ٱلنَّاسَ بِٱلۡبِرِّ وَتَنسَوۡنَ أَنفُسَكُمۡ وَأَنتُمۡ تَتۡلُونَ ٱلۡكِتَٰبَۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ٤٤[البقرة: ۴۴] [۹۸]. مأمون بار دیگر به حضرت رضا روی کرد و گفت: «درباره او چه رأی می‌دهی؟» حضرت فرمود: «خدای ‌تعالی به محمدصفرمود: ﴿...قُلۡ فَلِلَّهِ ٱلۡحُجَّةُ ٱلۡبَٰلِغَةُ... [۹۹][الأنعام: ۱۴۹]. و آن حجتی است که چون به جاهل برسد، او را به‌ جهلش آگاه می‌کند، چنان که عالِم آن را به وسیلۀ علمش می‌داند، و دنیا و آخرت بر مبنای دلیل است و این مرد، حجتِ خود را آورد». پس مأمون امر به آزادی آن صوفی کرد» [۱۰۰].

در این حدیث شریف، آن مرد صوفی، که مسلّماً از بنی‌هاشم نبود، در حضور حضرت رضا÷و مأمون، که هر دو از بنی‌هاشم بودند، درخواستِ خمس و سهمِ مستمند و در‌راه‌مانده کرد و حضرت‌ رضا او را تصدیق و مأمون را محکوم نمود. پس معلوم شد که «مسکین» و «ابن‌سبیل» در آیۀ شریفه، مستمندان و درراه‌ماندگانِ عموم مسلمین اند.

۹- در روایت دیگر می‌خوانیم:

«سألتُ زيدَ بن علي ÷عن الخمس قال: هو لنا ما احتجنا إليه فإذا استغنينا فلا حق لنا فيه، ألم تر إن الله قرننا مع اليتامى والمساكين وابن السبيل فإذا بلغ اليتيم واستغنى المسكين وأمن ابن السبيل فلا حق لهم وكذلك نحن إذا استغنينا فلا حق لنا» «(ابوخالد واسطی راوی حدیث می‌گوید:) از زیدبن علی بن ‌الحسین÷درباره مسئله خمس غنیمت‌های جنگ پرسیدم. آن حضرت فرمود: آن برای ماست مادامی که بدان محتاج باشیم، اما همین که مستغنی شدیم، دیگر در آن حقی برای ما نیست. مگر نمی‌بینی که خدا ما را با یتیمان و مستمندان و درراه‌ماندگان قرین کرده است. پس همین‌ که یتیمی بالغ شود و نیاز مستمندی برطرف شود و درراه‌مانده به محلی امن رسد، دیگر برای ایشان حقی نیست. ما نیز هنگامی که مستغنی شویم، دیگر حقی از خمس برای ما نیست» [۱۰۱].

در این حدیث، زید÷که خود از سلالۀ هاشم و خویشاوندِ صلبی رسول‌اللهصو از بزرگانِ فقهای اهل ‌بیت است، خود را در ردیف یتیمان و مستمندان و درراه‌ماندگانِ سایر مردم می‌پندارد و با این حال، بین خود و دیگران با کلمۀ «لنا» [برای ما] و «لهم» [برای آنها] فرق می‌گذارد،که معلوم می‌کند که یتیمـان و مستمندان و درراه‌ماندگان، از عمـوم مسلمین‌اند، نه فقط از بنی‌هاشم و خانواده پیامبر.

۱۰- در تفسیر «تنویر المقباس» عبدالله ‌بن ‌عباس، در حاشیـۀ تفسیر «الدر ‌المنثور» سیوطی آیه شریفه خمس غنائم می‌نویسد:

«﴿وَٱعۡلَمُوٓاْیا معشرَ الـمؤمنین ﴿أَنَّمَا غَنِمۡتُم مِّن شَيۡءٖمن الأموال ﴿فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُیخرج خمس‌الغنیمة لقبل الله ﴿وَلِلرَّسُولِلقبل الرسول ﴿وَلِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰولقبل قرابة‌ النبیج﴿وَٱلۡيَتَٰمَىٰولقبل ‌الیتامی غیر یتامی بني عبد الـمطلب ﴿وَٱلۡمَسَٰكِينِولقبل ‌الـمساکین غیر مساکین بني عبدالـمطلب ﴿وَٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِولقبل‌الضیف والـمحتاج کائناً من کان، وکان یُقسَّم ‌الخمسُ فی زمن‌ النبیجعلی خمسةِ أسهم: سهمٌ للنبيجوهو سهم ‌الله، وسهمٌ للقرابة لأنّ ‌النبيجکان یُعطی قرابته لقبل ‌الله، وسهمٌ للیتامی وسهمٌ للمساکین وسهم لابن السبیل، فلما مات‌النبیُّجسقط سهم ‌النبيجوالذي کان یعطی للقرابة لقول أبی‌بکر: سمعتُ رسول ‌اللهجیقول: «لکل نبيٍّ طعمةٌ في حیاته، فإذا مات سقطت فلم یکن بعده لأحد»، وکان یقسِّم أبو بکر وعمر وعثمان وعليش في خلافتـهم الخُمسَ علی ثلاثة أسهُم: سهمٌ للیتامی غیر یتامی بني ‌عبدالـمطب وسهمٌ للمساکین غیر مساکین بني‌عبدالـمطلب وسهمٌ لابن السبیل للضیف والـمحتاج».

«ای گروه مؤمنان، بدانید هر چیزی را که از اموال کفار غنیمت گرفتید، پس یک‌‌پنجمِ آن برای خدا و رسولصاز آن جدا می‌شود، و برای خویشاوندانِ پیامبر، و برای یتیمان و مستمندان غیر از فرزندان عبدالمطلب، برای اشخاص ضعیف و نیازمند، هر کس که باشد. خمس در زمان پیامبرصبر پنج سهم تقسیم می‌شد: یک سهم برای پیامبر، که همان سهم خداست، یک سهم برای خویشان رسول، زیرا پیامبر به خاطر خدا به خویشانِ فقیرش می‌داد، یک سهم برای یتیمان، و یک سهم برای مستمندان و یک سهم برای درراه‌ماندگان. زمانی که پیامبر از دنیا رفت، سهمش قطع شد، و در مورد آنچه که به خویشانِ وی داده می‌شد، بر اساس گفته پیامبر به نقل از ابوبکر عمل شد، که گفت: «از رسول خداصشنیدم که می‌فرمود: هر پیامبری در زندگی‌اش سهمی دارد که هرگاه فوت کند، قطع می‌گردد و بعد از او به احدی تعلق نمی‌گیرد». و ابوبکر و عمر و عثمان و علی ش در خلافت خویش، خمس را بر سه سهم تقسیم می‌کردند: یک سهم برای یتیمانِ غیر از فرزندانِ عبدالمطلب، یک سهم برای مستمندانِ غیر از فرزندانِ عبدالمطلب، و یک سهم برای دراه‌ماندگانِ ضعیف و محتاج» [۱۰۲].

اینها احادیثی است که از قولِ اهل‌بیتِ رسول خدا در این مورد به ما رسیده است و اخبار و احادیثی که در کتاب‌های عامّه است نیز این کیفیت را تصدیق می‌کند، چنان که روایت شده است:

«إنّ أبابکر وعمر وعلیاً کانوا یجعلونه في‌ الیتامی والـمساکین وابن ‌السبیل» «ابوبکر و عمر و علی آن [خمس] را برای یتیمان و مستمندان و در‌راه‌ماندگان قرار داده بودند».

***

در اینجا توضیح یک نکته ضروری است: استدلال به این احادیث فقط از بدان دلیل است که به نصِّ قطعی نشان دهیم که منظور از کلماتِ «یتامی» و «مساکین» و «ابن‌سبیل» در قرآن، طبقه‌ای که شیعه امروزی به نام «سادات» می‌شناسند، وجود نداشته است، بلکه آنان یتیمان و مستمندان و در‌راه‌ماندگانِ عمومِ مسلمانانند. اما با فرض آنکه منظور از «ذی‌القربی» خویشاوندانِ رسول ‌اللهصباشد، شامل عمومِ بنی‌هاشم می‌شود، نه افراد خاصی چون علی، فاطمه، حسن و حسینو چنان که قبلاً گفته شد، در این‌ صورت هم مراد از ایشان، نزدیکانِ آن روزِ رسول خدا بود، که امروز، با توجه به آنچه گفتیم، مصداقی از آنها وجود ندارد، و ما این احادیث را با هدفِ مُجاب کردنِ بهانه‌جویان و اِتمام حجت آوردیم.

[۱۵] واقدی، المغازی: ج۱، ص۲۶، و بیهقی، السنن الکبری: ج۶، ص۳۰۵. [۱۶] عبدالرزاق صنعانی، المصنّف، ج۵، ص ۲۰۹، حدیث ۹۴۰۲، و ترمذی، السنن، حدیث ۱۵۶۷. [۱۷] سریه لشکری است متشکل از حداکثر چهارصد نفر، که حضرت رسولصشخصا در آن نباشد و به سرکردگیِ یکی از اصحاب برای جهاد اعزام شده باشد. (مُصحح) [۱۸] در کتاب‌های تاریخ و سیره، از جمله کتاب «تاریخ قم» که از کتب معتبر شیعه است، در صفحه۲۹۱ می‌نویسد: «ابومالک اشعری کسی است که خمس را قسمت کرد قبل از نزول قرآن به ذکر خمس». همچنین در صفحه ۲۷۸ می‌نویسد: «مالک بن عامر، که از جمله مهاجران است، پیش از نزول آیه خمس، ابتدا نمود به تقسیم خمس، و این معنی در وقتی بود که مالک بن عامر غنیمتی را یافت در بعضی ازغزاوات، پیامبر به او فرمود: «یک سهم از آن را بهر خدا بِنه». مالک بن عامر گفت: «خمسِ آن از بهر خداست». پس حق -سبحانه و تعالی- به قسمتِ مالک بن عامر رضا داده و آن قسمت را امضاء فرموده و این آیه را فرستاد: ﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا غَنِمۡتُم مِّن شَيۡءٖ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُۥ.... [الأنفال: ۴۱]. «و بدانيد كه هر چيزى را به غنيمت گرفتيد يك پنجم آن براى خداست ...». در برخی از کتاب‌های تاریخی چنین گزارش شده است که اولین خمس را عبدالله بن جَحش قبل از جنگ بدر، در سریه خود به خدمت رسول خدا آورد (تاریخ ابوالفداء ابن کثیر، مغازی واقدی، تاریخ ابن خلدون و تاریخ یعقوبی). [۱۹] سیره ابن هشام: ج۴، ص۲۲۴. [۲۰] همان، ص۲۳۰. [۲۱] همان، ص۲۳۰. [۲۲] ج۵، ص۲۶۱، چاپ اسلامیه. [۲۳] مسالك الأفهام: ج۲، ص۹۵. [۲۴] ﴿...كَيۡ لَا يَكُونَ دُولَةَۢ بَيۡنَ ٱلۡأَغۡنِيَآءِ مِنكُمۡ.... [الحشر: ۷]. «... تا ميان توانگرانِ شما دست به دست نگردد ...». [۲۵] منتهی المطلب: ج۲، ص۹۲۲. [۲۶] ج۹، ص۱۱۴. [۲۷] ج۱، ص۴۲۲. [۲۸] المصنف: ج۵، ص۲۴۱، حدیث ۹۴۹۲. [۲۹] الصحیح: ج۳، ص۱۱۳۶، حدیث ۲۹۵۶. [۳۰] این حدیث، با کمی تفاوت، در صحیح بخارى: ج۱، ص۱۲۸، شماره ۳۲۸؛ صحیح مسلم: ج۱، ۳۷۰، شماره ۵۲۱، سنن نسائى: ج۱، ص۲۰۹، شماره ۴۳۲، و الدارمى: ج۱، ص۳۷۴، شماره ۱۳۸۹ نیز آمده است که مروي از ابن‌عباس و ابوذر نقل می‌کند: «أُعْطِيتُ خَمْسًا لَمْ يُعْطَهُنَّ أَحَدٌ قَبْلِى... وَأُحِلَّتْ لِىَ الْغَنَائِمُ وَلَمْ تُحَلَّ لأَحَدٍ قَبْلِى». «به من خمس عطا شد [درحالی‌که] به هیچ‌کس قبل از من عطا نشده بود ... و غنیمت‌ها برایم حلال شد [درحالی‌که] قبلا برای هیچ ‌کس حلال نشده بود». (مُصحح) [۳۱] باب بیستم، آیات۱۰-۱۵. [۳۲] باب۱۴، آیه۲۰. [۳۳] رساله پولس به عبرانیان، باب۲۷، آیه ۴. [۳۴] باب۳۱، آیه۹ -۱۰. [۳۵] عمالقه، عمالیق، بنو عِملیق یا بنوعملاق بر پایه نوشته‌های پیشینان - چون طبری- تیره‌ای از عرب‌های بائده میان سال‌های ۲۲۱۳ تا ۱۷۰۳ پیش از میلاد، بر مصر دست یازیدند و فرعونِ آن سرزمین شمرده‌ می‌شدند، تا اینکه سرانجام، مصریان در ۱۷۰۳ پیش از میلاد آنها را به عربستان بازپس‌راندند. برخی تاریخ‌دانان، عمالقه را نیایِ دولت بابلیان نیز می‌انگارند. برخی نیز آنها را با دولت‌های ستمگری تطبیق می‌دهند که در تورات از آنها یاد شده است. (مُصحح) [۳۶] باب ۲۶، آیات ۲۶و۲۷. [۳۷] سِفر اعداد، باب۳۱، آیه۲۶. [۳۸] صحیفه یوشع، باب ششم، آیه ۱۷. [۳۹] فاضل سبزواری (میرزا محمد باقر) در کتاب «ذخیرة‌ المعاد» در این باره فرموده است: «لأنّ الغانمین واِن ملکوا الغنیمة باختیار إلاّ أنّ ملکهم في غایة ‌الضعف ... وللإمام أن یقسم بینهم...». «زیرا غنیمت‌گیرندگان، اگرچه غنیمت را با اختیار به دست می‌آورند، مالکیتِ ایشان، در نهایتِ ضعف است ... و امامِ مسلمین باید آن را بینِ ایشان تقسیم کند». پس تا امام غنیمت را بین مجاهدین تقسیم ننماید، مالکیتِ ایشان قطعی نیست، لذا خطابی متوجهِ ایشان در دادنِ خمس نیست. همچنین، شهید ثانی/در «فوائد» به طور قطعی گفته است که مالکیت، پس از تقسیمِ آن احراز می‌شود. پس چنان که گفته شد، آیه شریفه‌ای که قبل از عبارتِ «وَاعْلَمُوا» آمده است، کسی را امر به دادنِ خمس نمی‌کند، زیرا کسی مالک چیزی نیست، که برای دادنِ آن موردِ خطابِ آمرانه واقع، و غنیمتِ جنگی، مالی است که بینِ غنیمت گیرندگان و ریاست لشکر، مشترک و مُشاع است. از این جهت، برای تقسیم و رفع اختلاف، در ابتدای عبارتِ «وَاعْلَمُوا» آمده است، و مانند زکات نیست که امر می‌فرماید: ﴿خُذۡ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ.... در مسئله خمس، مالکیتِ طرفین (امام و مجاهدین) قبل از تقسیم، ضعیف است؛ بنابراین، موردِ خطابِ آمرانه قرار نمی‌گیرند. والله اعلم. [۴۰] ﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا غَنِمۡتُم مِّن شَيۡءٖ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُۥ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِ...[الأنفال: ۴۱]. «و بدانيد كه هر چيزى را به غنيمت گرفتيد يك پنجم آن براى خدا و پيامبر و براى خويشاوندان [او] و يتيمان و بينوايان و در راه‏ماندگان است ...». [۴۱] کتاب الأُمّ: ج۴، ص۶۴. [۴۲] کتاب الخراج: ص ۱۷. [۴۳] الأحکام ‌السلطانیة: ص ۱۲۱. [۴۴] کتاب الخراج: ص ۱۸. [۴۵] تفسیر تبیان: ج۱، ص۷۹۷، چاپ سنگی تهران. [۴۶] تفسیر تبیان: ج۲، ص۶۶۶. [۴۷] مجمع البیان: ج۴، ص۵۴۳، چاپ اسلامیه. [۴۸] مسالك الأفهام: ج۲، ص۷۶. [۴۹] مرآة ‌العقول: ج۱، ص۴۴۱. [۵۰] قاضی ابویوسف، معاصر هارون الرشید، وضع گرفتنِ زکات و خراج را در «کتاب الخراج» که آن را برای هارون نوشته است، بدین صورت بیان می‌کند: «به من خبر رسیده است که مأمورین مالیات، خراج‌گذاران را در مقابل آفتاب وامی‌دارند و آنان را به سختی می‌زنند و بر ایشان اشیاء سنگین می‌آویزند». جهشیاری در کتاب «الوزراء والکتّاب» ص۳۲ آورده است که: «سلیمان بن عبدالملک به عامل خود در مصر نوشت: «شیر را بدوش تا قطع شود، و خون را بِمَک تا تمام شود». درباره دولت عباسی نیز گفته‌اند که: «مأمورانِ وصولِ خراج، انواع وسایلِ شکنجه و عذاب را برای [آزارِ] بدهکاران استفاده می‌‌کردند، چنان که گوئی رحم و ایمانی در قلب‌هایشان نیست. بدتر مار و افعی مردم را می‌زدند، ایشان را حبس می‌کردند و با یک دست و یک پا آنان‌ را می‌آویختند تا بمیرند». در ص۵۳۶ کتاب «الإمام الصادق والمذاهب الأربعة» به نقل از ص ۳۳۶ کتاب «الحضارة»، داستانی از خراج گرفتنِ «ابن‌الفرء» از «محمد بن ‌جعفر ‌بن‌ حجاج» آورده است، که با بدهکارِ مظلوم چه جنایاتی انجام ‌دادند. [۵۱] مقدس اردبیلی در ص ۲۰۹ کتاب «زبدة ‌البیان» می‌نویسد: «والذي ينبغي أن يذكر هنا مضمون الآية فهي تدل على وجوبه في غنائم دار الحرب مما يصدق عليه شيء، وأي شيء كان منقولاً وغير منقول». «آنچه که لازم است در این‌ مورد یادآوری شود، آن است که آیه فقط دلالت می‌کند بر وجوبِ خمس در غنایم جنگی، یعنی هر چیزی که اسمِ چیز بر آن صدق کند، هرچه می‌خواهد باشد، منقول یا غیرمنقول». در ادامه، در ص۱۱۰ آن کتاب، ابتدا حدیث وارد در کافی و تهذیب را می‌آورد، که در ص۱۲۱از ج۴ تهذیب چاپ نجف است و از علی بن فضّال از حکیم مؤذن بنی عبس روایت شده: «قال: قلت له (أَي لأبي عبد الله ÷):﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا غَنِمۡتُم مِّن شَيۡءٖ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُۥ...قال: هِيَ وَاللَّهِ الْإِفَادَةُ يَوْماً بِيَوْمٍ إِلَّا أَنَّ أَبِي جَعَلَ شِيعَتَهُ فِي حِلٍّ لِيَزْكُوا». آنگاه می‌نویسد: «الظاهر أن لا قائل به، فإنَّ بعض العلماء يجعلونه مخصوصاً بغنائم دار الحرب كما عرفت». «ظاهرا این طور است که هیچ کس قائل به چنین خمسی (در فایده روزانه) نیست و آیه را چنین تفسیر نمی‌کند، زیرا بعضی از علما خمس را فقط مخصوص به غنایمِ جنگی در نظرگرفته‌اند، چنان که دانستی». همچنین، وی درباره اینکه خمس شامل جمیعِ اشیاء می‌شود می‌نویسد: «وأنه تكليف شاق، وإلزام شخص بإخراج خمس جميع ما يملكه بمثله مشكل، والأصل والشريعة السهلة السمحة ينفيانه، والرواية غير صحيحة وفي صراحتها تأمّلٌ». «این یک تکلیف بسیار سخت و مجبور کردنِ شخص است، که هرچه را که مالک شده است، خمسش را اخراج کند، که خود، کارِ مشکلی است و اصل برائت و شریعتِ نابِ اسلام، که بر مبنایِ آسانگیری و گذشت است نیز آن را نفی می‌کنند و روایت هم صحیح نیست، زیرا راویِ آن، «علی بن فضّال» گمراه‌گر است و «حکیم» مجهول است و در صراحت روایت نیز تأمل است، زیرا معلوم نیست چه می‌گوید و چه می‌خواهد». محقق سبزواری در «ذخیرة‌ العباد» می‌گوید: «احتج الموجبون بقوله تعالى: ﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا غَنِمۡتُم مِّن شَيۡءٖ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ...﴾ّ[الأنفال:۴۱]. وفيه نظر، لأن الغنيمة لا تشمل الأرباح لغةً وعُرْفاً على أن الـمتبادر من الغنيمة الواقعة في الآية غنيمة دار الحرب كما يدل عليه سوق الآيات السابقة واللاحقة». «آنان‌ که [پرداختِ] خمس برای سودِ کسب و کار (ارباحِ مکاسب) واجب دانسته‌اند، به سخنِ خدای متعال ﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا غَنِمۡتُم مِّن شَيۡءٖ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ...استناد کرده‌اند، حال اینکه، در آن [آیه] جایِ تأمل و دقت است، زیرا غنیمت، جزء ارباحِ مکاسب نیست، نه از نظر واژگانی و نه عرفی. به علاوه، آنچه از کلمه «غنیمت» در آیه شریفه به ذهن خطور می‌کند، آن است که منظور از آن، غنیمتِ جنگی است، چنان که آیات پیش از این آیه [یعنی آیه ﴿وَقَٰتِلُوهُمۡ حَتَّىٰ لَا تَكُونَ فِتۡنَةٞ...[الأنفال: ٣٩]. و امثالِ آن] نیز بر آن دلالت دارند». وی در جای دیگر در همین کتاب و همین موضوع، درباره اینکه برخی از علمای شیعه گفته‌اند که آیه شریفه، شامل معنای خمس در ارباح مکاسب است، می‌گوید: «وأنكر بعض أصحابنا صحة هذه الدعوى مدعياً اتفاق العُرْف وكلام أهل اللغة على خلافها». «پاره‌ای از اصحاب ما [یعنی علمای شیعه] صحتِ این ادعا را مُنکرند و ،در عینِ حال، مدعّی‌اند که تمام فرقه‌های اسلامی و تمام علمای لغت نیز بر خلاف این ادعا هستند». وی در انکار بر «شیخ طبرسی»، قول منکرین را ترجیح می‌دهد و می‌نویسد: «ولعله متجهٌ، وما وجدته من كلام أهل اللغة يساعد عليه». «و شاید گفته منکرین موجه باشد، و آنچه من از سخنِ علمای لغت یافتم، آن را تقویت و مساعدت ‌کند». و بالاخره در کتاب «ذخیرة المعاد» در آخر کتابِ خمس، آنجا که سقوط خمس را ترجیح می‌دهد، در جوابِ آنانی ‌که به آیه شریفه استناد می‌کنند، می‌نویسد: «أما الآیة فظاهرها اختصاصها بالغنائم فلا یعمّ غیرها مع أنّها لا تشتمل زمان‌ الغیبة». «ظاهرِ آیه، خمس را به غنایم جنگی اختصاص می‌دهد، که با این کیفیت، شاملِ غیر غنایم جنگی نمی‌شود، و در زمان غیبت نیز شاملِ خمس نیست» [زیرا در زمانِ غیبت، جهادی نیست، تا غنیمتی باشد، و غنیمتی نیست، تا خمسی باشد!]. فاضل جواد هم، چنان که قبلاً دیدیم، در «مسالك الأفهام» می‌فرماید: «ظاهرا [واژۀ] «غنیمت» در آیه شریفه، مخصوصِ جنگ است و آیات قبلی و بعدی نیز این معنی را تأیید می‌کنند، و اکثر مفسرین هم بر این عقیده‌اند. پس، بر اساسِ دیدگاهِ فقیهانِ بزرگ شیعه، غنیمتی که مشمول خمس است، همان غنیمت جنگی است، چنان که روایات هم آن را تأیید می‌کند». [۵۲] شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه: ج۱، ص۲۱؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام: ج۴، ص۱۲۴ و الاستبصار: ج۲، ص۵۶. [۵۳] ج۲، ص۶۲. [۵۴] آیه‌ای که دلالت بر ماضی (زمانِ گذشته) در موضوعِ زکات دارد: [بقره:۱۷۷و ۲۷۷]، و آیاتی که دلالت بر حال (فعل امر) دارند: [بقره:۱۱۰]، [نساء:۷۷]، [حج:۷] و [نور:۵۶]، و آیاتی که دلالت بر فعلِ مضارع دارند: [مائده:۵۵]، [توبه: ۷۱] و [اعراف: ۱۵۶]. [۵۵] بحارالأنوار: جلد هشتم، ص۹۱. [۵۶] فاضل جواد در کتاب «مسالك الأفهام» ج۲، ص۲۰ در این باره می‌نویسد: «مراد از قرابت [در آیۀ غنیمت] قرابتِ خودِ شخص است، پس امر است به صلۀ رحم به وسیله مال و جان، یا اینکه مراد، نفقه اقاربی است که بر شخص واجب است و مقتضای آیه شریفه: ﴿وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰعموم است [و فرد یا افراد خاصی نیستند]. شیخ طوسی نیز در تفسیر التبیان: ج۲، ص۵۲۱، ذیل آیه شریفه: ﴿وَءَاتِ ذَا ٱلۡقُرۡبَىٰ حَقَّهُ.... می‌نویسد: «وروي عن ابن ‌عباس والحسن: أنهم قرابة الإنسان». «ابن عباس و حسن گفته‌اند: مراد از ذی‌القربی، خویشاوندانِ خودِ شخص است». [۵۷] واقدی: ص۳۸۱، و المصنف: ج۵، ص۲۳۷. [۵۸] ج۵، ص۲۴۲، حدیث۹۴۹۴. [۵۹] ج۳، ص۹۱۸. [۶۰] المغازی: ص۹۴۳، مُوَطأ مالک: ص۳۰۴، و المصنّف: ج۵، ص۲۴۳. [۶۱] المصنف: ج۵، ص۲۴۲، شماره ۹۴۹۳. [۶۲] صحيح بخاري، ج۵، ص۱۳۸، شماره۴۲۳۴، صحيح مسلم، ج۱، ص۱۰۸، شماره ۱۱۵. [۶۳] از جمله: [النساء:۱۰۰]، [التوبة:۶۲ و۷۴]، [النور:۴۸]، [الأحزاب:۵۱] و [الحجرات:۱۴]. [۶۴] در اینجا، فاعلِ فعلِ «دَعا» رسول خداست، زیرا خداوند به وی فرمان «اُدعُ» داده و او به شهادتِ آیۀ قرآن، فراخواننده به سوی خدا و راه اوست: ﴿وَدَاعِيًا إِلَى ٱللَّهِ بِإِذۡنِهِۦ وَسِرَاجٗا مُّنِيرٗا ٤٦[الأحزاب: ۴۶]. «و دعوت‏كننده به‌سوى خدا به فرمان او و چراغى تابناك». «اما فاعل فعلِ ﴿يُحۡيِيكُمۡموصولِ «مَا» در عبارتِ «لِمَا» می‌باشد، که این «مَا» می‌تواند اشاره به قرآن یا دینِ اسلام باشد. (مُصحح) [۶۵] أُسدُ‌ الغابة: ج۱، ص۱۷۵، الإصابة: ج۱، شماره ۶۹۶۰، و ابن ‌سعد، طبقات، ج۱، ص۲۸۴. [۶۶] تاریخ یعقوبی: ج۲، ص۶۴، طبقات ابن‌سعد: ج۱، ص۲۶۴. [۶۷] ابن سعد، طبقات: ج۱، ص۲۷۰، و متّقی هندی ، کنز العمّال: ج۵، ص۳۲۰. [۶۸] تاریخ طبری: ج۲، ص۲۸۱؛ ابن کثیر، البدایة والنهایة: ج۵، ص۷۵، بلاذُری، فتوح‌ البلدان: ص۸۲ و سیرة ابن‌هشام: ج۴، ص ۲۵۸. [۶۹] قَلقَشندی: صبحُالأعشی: ج۱۰، ص۱۰، و ابویوسف، الخَراج: ص ۷۲. [۷۰] قاسم بن سلام، الأموال: ص۱۹. [۷۱] همانجا، ص۴۲۷. [۷۲] من لایحضره ‌الفقیه: کتاب‌ الوصایا. [۷۳] مستدرك ‌الوسائل: ج۱، ص۵۵۱. [۷۴] محمدبن‌حسن‌صفار، بصائر الدرجات: ص۲۹۰. [۷۵] وسائل‌الشیعة: باب وجوب ‌الخمس في غنائم دارالحرب، حدیث ۱۲. [۷۶] طبقات ابن‌سعد: ج۳، ص ۱۹۴. [۷۷] سنن بیهقی: ج۶، ص ۳۳۶. [۷۸] المصنّف: ج۵، ص۲۳۸، شماره ۹۴۸۲. [۷۹] ترجمه این آیات، در صفحات پیشین آمده است. [۸۰] عبدالرزاق صنعانی گفته است: «کان سهم ‌النبيّ ج ما یُدعَی‌ الصّفيّ إن ‌شاء عَبداً وإن شاءَ فَرَساً یختاره قبل‌ الخمس، ویضرب له سهمه، إن شَهِد وإن غَابَ، وکانت صفیّـةُ بنتُ حُیَيّ من‌ الصّفيّ». «سهم پیامبر از غنیمت‌ها «صفیّ» خوانده می‌شد، اگر می‌خواست بَرده برمی‌داشت، و اگر می‌خواست اسب، که آن را قبل از تقسیمِ خمس انتخاب می‌فرمود، و سهم ایشان، اگر حاضر بود یا غایب، کنار گذاشته می‌شد، و صفیّه دختر حُییّ‌بن‌اَخطب از صفایای جنگ بود». [المصنف: ج۵، ص۲۳۹، شماره ۹۴۸۵]. [۸۱] ماوَردی، الأحکام ‌السلطانیة: ص۱۶۱؛ بلاذری، فتوح ‌البلدان: ص۲۶، ابویوسف، الخراج: ص۳۶، سیرة ابن‌هشام: ج۲، ص۱۴۰، و تاریخ طبری. [۸۲] المغازی: ص ۳۷۸. [۸۳] از ابن‌عباس چنین گزارش شده است: «كَانَتِ الْغَنِيمَةُ تُقَسَّمُ عَلَى خَمْسَةِ أَخْمَاسٍ: فَأَرْبَعَةُ مِنْهَا لِمَنْ قَاتَلَ عَلَيْهَا، وَخُمْسٌ وَاحِدٌ مُقَسَّمٌ عَلَى أَرْبَعَةٍ: فَرُبُعٌ لِلَّهِ وَلِرَسُولِهِ وَلِذِي الْقُرْبَى يَعْنِي قَرَابَةَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - فَمَا كَانَ لِلَّهِ وَلِلْرَسُولِ فَهُوَ لِقَرَابَةِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - وَلَمْ يَأْخُذِ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مِنَ الْخُمُسِ شَيْئًا، وَالرُّبُعُ الثَّانِي لِلْيَتَامَى، وَالرُّبُعُ الثَّالِثُ لِلْمَسَاكِينِ، وَالرُّبُعُ الرَّابِعُ لِابْنِ السَّبِيلِ: وَهُوَ الضَّيْفُ الْفَقِيرُ الَّذِي يَنْزِلُ بِالْمُسْلِمِينَ». «غنیمت بر پنج تا یک‌پنجم تقسیم می‌شد، که چهار قسمت آن برای کسانی بود که برای آن جنگیده بودند، یک‌پنجمِ باقی‌مانده بر چهار بخش تقسیم می‌شد، که یک‌چهارمِ اول برای خدا و رسول و خویشاوند بود [یعنی خویشاوندان پیامبر]. راوی گفت: پس آنچه مال خدا و رسول است، مالِ خویشاوند پیامبر است و خودِ پیامبر چیزی از آن برنمی‌دارد، و یک‌چهارمِ دوم، برای یتیمان، و یک‌چهارمِ سوم، برای مستمندان، و یک‌چهارمِ چهارم، برای شخص درراه‌مانده است، و او مهمانِ فقیری است که بر مسلمانان وارد می‌شود». [قاسم بن سلاّم، الأموال، ص۴۵۳]. [۸۴] ﴿قُلِ ٱلۡأَنفَالُ لِلَّهِ وَٱلرَّسُولِۖ فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ.... [۸۵] سید مرتضی علم‌الهدی در رساله از تفسیر نعمانی از فرمایش امیرالمؤمنین÷آورده که آن حضرت فرموده است: «إِنَّ لِلْقَائِمِ بِأُمُورِ المُسْلِمِينَ بَعْدَ ذَلِكَ الْأَنْفَالَ الَّتِي كَانَتْ لِرَسُولِ اللهِ ص». «انفالی که در زمان رسول خدا اختیار آن با رسول ‌اللهصبوده است، بعد از آن حضرت، اختیارش با کسی است که امور مسلمین را در دست دارد [یعنی پیشوای سیاسی اسلام]». [المحکم والمتشابه: ص۵۹]. با این حال، از این حدیث به دست نمی‌آید که زمامدارِ مسلمین ، حقِ خاصّی از انفال داشته باشد، چنان که از آن، حقِ خاصّی برای رسول خدا استنباط نمی‌شود. [۸۶] ﴿خُذۡ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ صَدَقَةٗ...[التوبة:۱۰۳]. «از اموال آنان صدقه بگیر ...». [۸۷] از طریقِ عامّه، در مراسیلِ ابن‌داود (ص۱۳) و از طریق شیعه، در المصنف عبدالرزاق صنعانی (ج۵، ص۱۸۸، شماره ۹۳۲۷) حدیث مرفوعی است که رسول خداصفرمود: «إِذَا مَاتَ الرَّجُلُ بَعْدَمَا يَدْخُلُ أَرْضَ الْعَدُوِّ، وَيَخْرُجُ مِنْ أَرْضِ الْمُسْلِمِينَ، وَأَرْضِ الصُّلْحِ فَإِنَّ سَهْمَهُ لِأَهْلِهِ». «همین که مرد مجاهد برای جهاد از سرزمین مسلمانان و سرزمین صلح خارج شد و فوت کرد، سهم غنیمت او به خانواده‌اش می‌رسد». [۸۸] تاریخ ابن‌خلدون: ج۲، ص۱۸. [۸۹] ص ۵۵۵. [۹۰] روضة الکافي: ج۸، ص۲۸۵. قابل ذکر است که قسمت دوم این روایت، یعنی: «دُونَ سِهَامِ اليَتَامَى...»تا آخر آن، در روضه کافی وجود ندارد. و این اعتراض در زمان زندگی علامه قلمداران رحمه الله نیز مطرح شده بود که ایشان آن را پاسخ گفته‌اند. به صفحه ۴۹۴ کتاب حاضر مراجعه کنید. (مُصحح) [۹۱] شیخ طوسی، تهذیب الأحکام: ج۲، ص۱۲۵، مَن ‌لایحضره الفقیه: ج۲، ص۲۲، و علامۀ حلّی، مختلف ‌الشیعه، ج۲، ص۳۴. [۹۲] ﴿مَّآ أَفَآءَ ٱللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡقُرَىٰ.... [۹۳] شیخ طوسی، تهذیب الأحکام: ج ۴، شيخ حر عاملي، وسائل الشيعة، أبواب الأنفال وما يختص بالإمام، ج۹، ص۵۲۷، و النعمان بن محمد المغربي، دعائم الإسلام، (تحقيق آصف الفيضي)، ج ۱، ص ۳۸۶. [۹۴] تفسیرعیاشی: ج۲، ص۶۳؛ مجلسی، بحارالأنوار: ج۲۰، ص۵۲، سیدهاشم بحرانی تفسیر البرهان، ج۲، ص۸۸، و شیخ حرّعاملی، وسائل الشیعة: أبواب تقسیم خمس. [۹۵] صفایای جنگ، اسبِ زبده و شمشیر خوب و کنیز و امثال آن است، که متعلق به فرمانده و رییس سپاه است. [۹۶] شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۴، ص۱۲۸، حدیث ۳۶۵، و استبصار، ج۲، ص۵۶، حدیث ۱۷۶. [۹۷] عیون أخبارالرضا: باب ۲۳، في ‌الفرق بین ‌العترة والأمّة. [۹۸] «آيا مردم را به نيكى فرمان مى‏دهيد و خود را فراموش مى‏كنيد با اينكه شما كتاب [خدا] را مى‏خوانيد آيا [هيچ] نمى‏انديشيد». [۹۹] «... برهان رسا ويژه خداست ...». [۱۰۰] همان، ج۲، ص۲۳۸، باب ۵۸. [۱۰۱] مسند امام زیدبن علی‌بن الحسین: ص۳۵۶، باب‌ الخمس والأنفال. [۱۰۲] تنوير المقباس من تفسير ابن عباس، جمع و ترتيب: مجد الدين أبو طاهر محمد بن يعقوب الفيروزآبادى، ص ۱۴۹، و حاشيه‌ی تفسیر الدر المنثور: ج۲، ص۶۴.