۲- آیة خمس از دیدگاه علمای شیعه
از آیات شریفه و احادیث گزارش شده از اهلبیت‡معلوم شد که منظور از «یتامی» و «مساکین» و «ابنسبیل» در آیۀ خمس، یتیمان و مستمندان و درراهماندگانِ همه مسلمانان میباشند، نـه فقط فرزندان هاشم، چنان که فقهای بزرگِ شیعه نیز با استناد به برخی احادیث، این موضوع را پذیرفتهاند، به شرح زیر:
۱- شیخ کلینی در این باره مینویسد:
«فَجُعِلَ لِمَنْ قَاتَلَ مِنَ الْغَنَائِمِ أَرْبَعَةُ أَسْهُمٍ وَلِلرَّسُولِ سَهْمٌ وَالَّذِي لِلرَّسُولِ صيَقْسِمُهُ عَلَى سِتَّةِ أَسْهُمٍ ثَلَاثَةٌ لَهُ وَثَلَاثَةٌ لِلْيَتَامَى وَالمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ» «پس برای مجاهدین، چهار سهم از غنیمتها مقرر شد، و برای رسول خدا [از خمسالله] یک سهم [جمعاً پنج سهم] و آنچه را برای رسول است [یعنی خمس غنائم] بر شش سهم تقسیم میکند، که سه سهم آن برای خود اوست [یعنی به مصارفی که لازم بداند میرساند] و سه سهمِ دیگر، برای [همۀ] یتیمان و مستمندان و درراهماندگان است» [۱۰۳].
۲- شیخ طبرسی مینویسد:
«هم يتامى الناس عامة وكذلك الـمساكين وأبناء السبيل، وقد روي أيضاً ذلك عنهم‡» «تمام فقهای [اعم از شیعه و سنی] قائلند به اینکه مراد از «یتامی» [در آیه مذکور] یتیمانِ همه مردم هستند، و همچنین مستمندان و درراهماندگان [از عموم مسلمیناند]، و این معنی، از خودِ ائمه‡نیز روایت شده است» [۱۰۴].
۳- شیخ یوسف بحرانی در کتاب «الحدائق الناضرة [۱۰۵]»، محقق حلی در کتاب «المعتبر»، و حاج آقا رضا همدانی در «مصباح الفقیه [۱۰۶]» چنین آوردهاند:
«ابنجُنید گفته است که سهام یتیمان و مستمندان و درراهماندگان، که نصفِ خمس است، برای کسانی است که اهل این صفات باشند، خواه از خویشاوندانِ پیامبر باشند یا نباشند».
۴- به علاوه، حاج آقا رضا همدانی از محقق حلّی چنین نقل کرده است:
«خمسِ خدا بر پنج قسمت است: یک سهم از آنِ رسول خداست، و یک سهم از آنِ خویشاوندان، و سه سهمِ باقیمانده، متعلق به یتیمان و مستمندان و درراهماندگان است، و بیشترِ علما، بر این قولند» [۱۰۷].
۵- ابنشهرآشوب در کتاب خود ذیل آیه: ﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا غَنِمۡتُم مِّن شَيۡءٖ...﴾نوشته است:
«ولفظ ﴿وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِ﴾عامٌّ في الـمشرك والذمي والغني والفقير» «لفظِ «یتامی» و «مساکین» و «ابنسبیل»، در موردِ همه مشرکان و اهلکتاب و ثروتمند و فقیر است [۱۰۸][و هیچ قید و محدودیتی ندارد]».
۶- شیخ یوسف بحرانی از قول صاحب مدارک میگوید:
«ظاهر این است که در پارهای اخبار، قیدِ یتیمان آل محمدصبرای افضلیت است نه برای تعیین» [۱۰۹].
آنگاه گفته است که دلیل سخنش، عمومیتِ آیه شریفه و صحیحه رُبعی است.
۷- محقـق سبزواری در این مورد مینویسد:
«إن الـمراد باليتامى والـمساكين في الآية: الجنس، لتعذر الحمل على الاستغراق، ويؤيده صحيحة محمد بن أبي نصر» «منظور از یتیمان و مستمندان در این آیه، افرادی از جنس ایشان است، تا تمام آنان را در بر بگیرد [نه فقط اشخاصی خاص را] و صحیحه محمد بن ابینصر نیز آن را تأیید میکند» [۱۱۰].
۸- ملا محمدتقی مجلسی اول نوشته است:
«ظاهرش آن است که یتامی و مساکین از غیرِ سادات باشند» [۱۱۱].
۹- صاحب ریاض، از اِسکافی نقل کرده است که او صرفِ سهمِ یتیمان و مستمندان و درراهماندگان را در خمس، شرطِ منتسب بودن به عبدالمطلب نمیدانست، بلکه صَرفِ آن را به دیگر مسلمانان، به شرط بینیازیِ خویشاوندانِ پیامبرصجایز میشمرد.
۱۰- خود شیخ یوسف بحرانی ذیلِ خبرِ «زکریا بن مالک جُعفی» مینویسد:
«بسا باشد که توهّم شود که مراد از مستمندان و درراهماندگان، هاشمیان باشند، ولی امام خواسته است این توهّم را رفع کند، به این صورت که هر چند هاشمیان نیز در عمومِ این دو لفظ [مستمند و درراهمانده] هستند، چون دانستی که زکات بر اهلبیت حرام است، پس مستمندان و درراهماندگانِ ما در آن داخل نیستند» [۱۱۲].
***
آنچه که خواندید، دیدگاهها و گفتههای ده نفر از علمای بزرگِ شیعه بود درباره یتیمان و مستمندان و درراهماندگان، که همگی به اتفاق معتقدند که شاملِ عموم مسلمین است. پس این سخن که گروهی از فقها گفتهاند که منظور از «یتامی» و «مساکین» و «ابنسبیل»، یتیمان و مستمندان و درراهماندگانِ آل محمدصو از بنیهاشم هستند، از حقیقت دور است، و همچنین، عاقلانه و منصفانه نیست که در اولین غنیمتی که به دست رسول خداصبرسد، تنها به فکرِ خویشان خود و یتیمان و مستمندان آنها باشد، و سهمی از آن را برای ایشان مقرر کند، بدون اینکه حقّی برای یتیمانِ شهدای میدانِ جنگ و فقرای پریشانِ امت، از مهاجر و انصار و درراهماندگانِ ایشان در نظر بگیرد، (در حالی که بنیهاشم در آن زمان، فاقد چنین اشخاصی بود) و یتیمان و فقیران و درراهماندگانِ مسلمین را به حالِ خود واگذارد و تدمینِ نیازهای ایشان را به زکاتی موکول کند که بعد از نُه سال دیگر اخذ خواهد شد. زهی بدبینی و بیوجدانی اگر کسی چنین نسبتی بدهد به پیامبر رحمت و مهربانی، که سخت شیفتۀ خیرخواهیِ مؤمنین و نسبت به ایشان مهربان بود، معاذالله!.
خداوند درباره آن عزیزِ گرامی در آیه ۱۲۸ سوره توبه چنین میفرماید:
﴿لَقَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ عَزِيزٌ عَلَيۡهِ مَا عَنِتُّمۡ حَرِيصٌ عَلَيۡكُم بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ ١٢٨﴾[التوبة: ۱۲۸].
«قطعا براى شما پیامبرى از خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید به [هدایت] شما حریص و نسبت به مؤمنان دلسوز مهربان است».
آیا چنین پیامبری، همین که دستش به مال و ثروتی رسید، همه مسلمانان را فراموش کرد و فقط نگرانِ یتیمان و مستمندان و درراهماندگانِ ناموجودِ خود بود؟ بدترین دشمنان انبیا و اولیای خدا کسانی هستند که نسبتهای ناروا به ایشان میدهند و آیاتِ الهی را تحریف میکنند.
آنچه تا به حال گفتیم، احادیث معتبر از ائمه اهل البیت‡و دیدگاهها و سخنانِ علما و فقهای بزرگِ شیعه درباره مصداقِ «یتامی» و «مساکین» و «ابنالسبیل» در آیه شریفه خمس [انفال:۴۱] بود. اینک آنچه را که درباره این موضوع از طریقِ عامّه به ما رسیده است، تقدیم خوانندگان خواهد شد. پیشتر دانستیم که برخی از فقها درباره شیوۀ تقسیمِ خمس، معتقدند که شش سهم است: سهمی از آنِ خدا، سهمی برای رسولاللهص، سهمی برای خویشاوندانِ پیامبر و سه سهم برای یتیمان و مستمندان و درراهماندگان. این شیوه تقسیم در زمان رسول اللهصانجام نشده است، بلکه خمسِ غنیمتهای جنگی در اختیارِ ایشان بود و به هر کس، چیزی را میداد که صلاح میدانست [۱۱۳].
بیهقی درباره غنیمتهای خیبر، روایتی از عبدالله بن عمر میآورد و مینویسد:
«وَكَانَ الثَّمَرُ يُقْسَمُ عَلَى السُّهْمَانِ مِنْ نِصْفِ خَيْبَرَ وَيَأْخُذُ رَسُولُ اللهِ جالخُمُسَ وَكَانَ رَسُولُ اللهِ جيُطْعِمُ كُلَّ امْرَأَةٍ مِنْ أَزْوَاجِهِ مِنَ الخُمُسِ مِائَةَ وَسْقٍ تَمْراً وَعِشْرِينَ وَسْقاً شَعِيراً» «محصولات به دست آمده از نصف قلعۀ خیبر، بر دو سهم تقسیم میشد و رسول خداصیکپنجم آنها را برمیداشت و به هر یک از همسران خود، صد وَسق [۱۱۴]خرما و بیست وسق جو، اِطعام میفرمود» [۱۱۵].
و در حدیثِ دیگر آورده است:
«ثُمَّ قَسَمَ رَسُولُ اللهِجخُمُسَهُ بَيْنَ أَهْلِ قَرَابَتِهِ وَبَيْنَ نِسَائِهِ وَبَيْنَ رِجَالٍ وَنِسَاءٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ أَعْطَاهُمْ مِنْهَا، فَقَسَمَ رَسُولُ اللهِجلِابْنَتِهِ فَاطِمَةَ لمِائَتَيْ وَسْقٍ، وَلعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍس مِائَةَ وَسْقٍ، وَلِأُسَامَةَ بْنِ زَيْدٍ مِائَتَيْ وَسْقٍ، مِنْهَا خَمْسُونَ وَسْقًا نَوًى، وَلِعِيسَى بْنِ نُقِيمٍ مِائَتَيْ وَسْقٍ، وَلِأَبِي بَكْرٍ الصِّدِّيقِس مِائَتَيْ وَسْقٍ. فَذَكَرَ جَمَاعَةً مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ قَسَمَ لَهُمْ مِنْهَا» «سپس رسول خداصخمس خود را [یعنی آنچه را که به عنوانِ خمسالله برمیداشت] بینِ خویشاوندان و زنان خود، و بین مردان و زنان مسلمان تقسیم کرد و از آن به ایشان عطا فرمود. پس برای دخترِ خود، فاطمه، دویست وسق، برای علیبنابی طالب÷صد وسق، و برای اُسامة بن زید دویست وسـق تقسیم نمود، که پنجاه وسـق آن، هستۀ خرما بود، و به عیسیبننُقیم دویست وسق و به ابوبکرِ صدیقس دویست وسق [داد]، و همچنین، بخشی از آن را بینِ گروهی از مردان و زنان تقسیم کرد» [۱۱۶].
در تاریخ طبری، ضمن برشمردنِ حوادث سال هفتم هجرت، درباره تقسیمِ غنیمتهای خیبر مینویسد:
«وَكَانَتِ الْكَتِيبَةُ خمسَاللهﻷ وخمسَالنبيج، وَسَهْمَ ذَوِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ، وَطُعْمَ أَزْوَاجِ النَّبِيِّ، وَطُعْمَ رِجَالٍ مَشَوْا بَيْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَبَيْنَ أَهْلِ فَدَكَ بِالصُّلْحِ، مِنْهُمْ مُحَيصَةُ ابن مسعود، أعطاه رسولُ اللهِ جمِنْهَا ثَلاثِينَ وَسْقَ شَعِيرٍ، وَثَلاثِينَ وَسْقَ تَمْرٍ» «کتیبه [که یکی از قلعههای هفتگانه خیبر بود] سهمِ یکپنجمِ خدایﻷ و یکپنجمِ پیامبرصو سهم خویشاوندان و یتیمان و مستمندان و درراهماندگان، و برای گذرانِ زندگیِ زنان پیامبر، و رفعِ نیازِ مردانی بود که بین رسول خدا و مردم فدک برای صلح آمدوشد میکردند، ازجمله: «محیصة بن مسعود» که رسول خدا ۳۰ وَسَق جو و۳۰ وَسَق خرما به وی داد» [۱۱۷].
از این احادیث برمیآید که خمسِ غنیمتهای جنگ، در اختیار پیامبر بود و به هر کس، آنچه را که لازم و صلاح میدانست، اعم از بنیهاشم و غیرِ بنیهاشم، اختصاص میداد و خمس، هرگز منحصر و محدود به طبقۀ خاصّی نبوده است، و در بخشیدنِ آن به افراد، تا آن حد جرأت داده بود که اعراب برای گرفتنِ سهمِ خود، ایشان را محاصره کرده بودند، به گونهای که مجبور شد به درختِ «سمره» پناه ببرد و ردا از دوش مبارکش افتاد. اطرافیان هر کدام به آن بزرگوار میگفتند:
«مُرْ لَنـَا مِنْ مَالِ الله الَّذِيْ عِنْدَكَ» «دستور بده از مال خدا که در نزد توست، به ما بدهند».
و آن حضرت با خنده به ایشان از آن مال عطا میفرمود. چنان که در کتب سیره و تواریخ آمده است، رسولِ خداصپس از فتحِ مکه و غزوه حنین، که در سال هشتم هجری اتفاق، بیش از چهلهزار گوسفند و بیستوچهار هزار شتر و چندین هزار ظرفِ نقره، غنیمتِ جنگ گرفت، که سهمِ بیشترِ آن را به «مؤلّفةُ قُلوبِهِم» [۱۱۸]داد، از آن جمله: صد شتر به «ابوسفیان» و صد شتر به «یزیدبنابیسفیان» و صد شتر به «معاویة بن ابیسفیان» و سایرِ تازهمسلمانان.
بخاری روایت کرده است که:
«قال النبيج: إِنِّى أُعْطِي قُرَيْشًا أَتَأَلَّفُهُمْ، لأَنَّهُمْ حَدِيثُ عَهْدٍ بِجَاهِلِيَّة» «پیامبر خدا فرمود: من به قریش میبخشم تا دلهایشان را [نسبت به اسلام] متمایل گردانم، زیرا اینان تازه مسلمانند نسبت به جاهلیت» [۱۱۹].
این عملِ پیامبراکرمصبر مهاجرین و انصار، که در حقیقت هستۀ مرکزی اسلام بودند، بسیار گران آمد و گفتند: «از شمشیرهای ما خونِ قریش میچکد، ولی سهم بیشترِ غنیمتها نصیـبِ همانـها گشتـه است». پیامبـر خـدا که این را شنید، آنان را نزدِ خود خواست و چگونگیِ موضوع را جویا شد. آنان گفتۀ خود را کتمان نکردند. رسول خداصبه ایشان فرمود: «چون اینان تازه مسلمان هستند، به آنهـا سهمِ بیشتری دادم، تا مسلمـان بمانند و نزدیکانِ خود را به اسلام دعوت کنند. آیا برای شما بهتر نیست که شما با پیامبر خدا به خانۀ خود بازگردید و اینان با شتر و گاو و گوسفند؟» انصار که این را شنیدند، راضی شدند.
جرجی زیدان در کتابِ پرارزشِ خود، در موضوعِ غنیمتِ جنگ بدر مینویسد:
«... نزدیک بود بر سرِ تقسیم اموال بین مسلمانان جنگ درگیرد، ولی پیامبر، غنیمت را عادلانه بین آنان تقسیم کرد و چیزی برای خود برنداشت، و با این تدبیر، از کشمکش بین مسلمانان جلوگیری شد» [۱۲۰].
در واقع، اساساً معقول و مقبول نیست که پیامبری که از روز اول بعثتِ مبارک خود، همواره سخن و شعارش این بود که: «اى قوم من، براى این [رسالت] پاداشى از شما درخواست نمىکنم» [۱۲۱]. و پیوسته مراقب بود کـه مبـادا او را متهم کنند بـه اینکه رسالتش را برای جلب مال و ریاست تبلیغ میکند، غفلت کند و در اولین برخورد با مال و دست یافتن به غنیمت، آن را به خویشانِ خود اختصاص دهد، و بدون اینکه به حال بینوایان دیگر توجه نماید، بگوید: «آنچه از خمس غنیمتهای جنگ به دست میآید، مال من و خویشانم، آن هم به نامِ یتیمان و مستمندان و درراهماندگان، که احدی در آن روز، بدین نام و نشان و مشخصات، در خاندانِ آن حضرت یافت نمیشد و شگفتانگیزتر آنکه یک پنجم ازاموالِ مسلمین، و بلکه ثروت روی زمین را برای خویشانِ خود مقرر و واجب کند [۱۲۲].
در برخی از احادیث دیده میشود که از قولِ بعضی از ائمه‡آمده است که خود را یتیم خواندهاند، مانند این حدیث در «من لایحضره الفقیه» از ابوبصیر:
«قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ÷: مَا أَيْسَرُ مَا يَدْخُلُ بِهِ الْعَبْدُ النَّارَ؟ قَالَ: مَنْ أَكَلَ مِنْ مَالِ الْيَتِيمِ دِرْهَماً، وَنَحْنُ الْيَتِيمُ» «به حضرت باقر÷عرض کردم: آسانترین چیزی که بنده را داخل آتش [جهنم] میکند چیست؟ حضرت فرمود: کسی که درهمی از مال یتیم بخورد، و ما یتیم هستیم».
این حدیث ظاهراً در تفسیر آیه ۱۰ سوره نساء آمده است:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَأۡكُلُونَ أَمۡوَٰلَ ٱلۡيَتَٰمَىٰ ظُلۡمًا إِنَّمَا يَأۡكُلُونَ فِي بُطُونِهِمۡ نَارٗا﴾[النساء: ۱۰].
«در حقیقت کسانى که اموال یتیمان را به ستم مىخورند جز این نیست که آتشى در شکم خود فرو مىبرند و به زودى در آتشى فروزان درآیند».
در روایت بالا، عبارتِ «نحن الیتیم» که به آن اضافه شده، هرگز ناظر به یتیمان و مستمندان و درراهماندگانِ آیـۀ خمس نیست، و اصلاً از امـام باقر÷بعید است که خود را یتیم بنامد و بداند، در حالی که ائمه‡در حقیقت، پدرانِ امّتاند نه یتیمان.
نکته دیگری که دربارۀ این حدیث شایان توجه است، راویِ آن میباشد: «علی بن ابیحمزه بطائنی» مردی است که در رجالِ حدیث، از او بدنامتر نیست، تا جایی که «ابنالغضائری» درباره او گفته است:
«عليُّ بن حمزة لعنه الله أصل الوقف وأشدّ الخلق عداوةً للمولى (يعني الرضا) بعد أبي إبراهيم» «علی بن ابیحمزه، ریشه و پایه مذهبِ واقفیه است، خدا او را لعنت کند، و از شدیدترینِ مردم است از حیث دشمنی نسبت به مولی حضرت رضا÷بعد از [دشمنی با] پدرش موسیبن جعفر÷».
وی از پایهگذارانِ خمس کذایی است، که به نام امام موسی بن جعفر÷از شیعیان اموال زیادی دریافت نمود و بعد از وفات ایشان، همه را، حتی کنیزانی را که به نام امام گرفته بود، تصاحب کرد و مذهبِ «واقفیه» [۱۲۳]را پایـه گذارد. پس شاید این حدیث را هم به عنوان بهانـه و مُستَمسَکی برای اخّاذیِ خود جعل کرده است.
احادیثی هم که در مورد یتیمان و مستمندان و درراهماندگان آمده است و مصداقِ آنان را محدود و منحصر به آلمحمدصمیداند، هیچکدام صحیح نیست و بیشترِ آنها از راویانی نظیرِ «علی بن ابی حمزه» و «علی بن فضّال» و «حسن بن فضّال» روایت شده است، و ما هویّت آنان را در کتـاب زکات معـرفی کـردهایم [۱۲۴]. مثلاً شیخ طوسی در آخرِ این حدیث، عبارت زیر را آورده است:
«وَالْيَتَامَى يَتَامَى آلِ الرَّسُولِ وَالمَسَاكِينُ مِنْهُمْ وَأَبْنَاءُ السَّبِيلِ مِنْهُمْ فَلَا يُخْرَجُ مِنْهُمْ إِلَى غَيْرِهِمْ» «و [منظور از] یتیمان، یتیمانِ آلِ رسول است، و مستمندان و درراهماندگانِ ایشان، پس خمس برای غیرِ ایشان گرفته نمیشود» [۱۲۵].
او این حدیث را از «احمد بن حسن بن علی بن فضال» و او از پدرش «حسن بن فضّال» از امام روایت میکند. حسن بن فضال، که راویِ متصل به امام در این حدیث است، به قول صاحب «سرائر»، کافر و ملعون است و در رأسِ گمراهان.
در حدیث دیگر، یعنی حدیث سوم از همین باب این جمله است:
«﴿فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُۥ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِ﴾منّا خاصّةً ولم یجعل لنا في سهمِ الصّدقة نصیباً، أکرم الله نبیه وأکرمنا أن یُطعِمَنا أوساخَ الناس» «منظور از یتیمان و مستمندان و درراهماندگان در آیه خمس [الأنفال: ۴۱] این گروه به طورِ ویژه از ما هستند، و در سهم صدقه برای ما بهرهای قرار نداده است، زیرا خداوند پیامبرش و ما را گرامیتر از آن داشته که از چرک دست [یا دسترنجِ] مردم به ما روزی دهد».
این حدیث، که بیاعتباریِ آن از متنش هویداست، چنان که بیان خواهد شد، سندش به علی بن فضال میرسد.
در حدیث دوم از قسمت غنائم که در «تهذیب الأحکام» آمـده است، این جمله را میخوانیم:
«وَنِصْفُ الخُمُسِ الْبَاقِي بَيْنَ أَهْلِ بَيْتِهِ سَهْمٌ لِأَيْتَامِهِمْ وَسَهْمٌ لِمَسَاكِينِهِمْ وَسَهْمٌ لِأَبْنَاءِ سَبِيلِهِمْ» «و یکپنجمِ باقیمانده را میانِ اهلبیتش تقسیم کرد، یعنی سهمی برای یتیمانشان و سهمی برای مستمندانشان و سهمی برای درراهماندگانشان».
این حدیث نیز از همان گمراهِ گمراهکننده، علی بن فضّال، روایت شده و به قدری در آن تشویش و اضطراب است که نمیتوان آن را به یکی از ائمه نسبت داد، هر چند برخی از مضامین آن که راجع به وظایف حکومت اسلامی است، با سایر اخبارِ صحیح، سازش دارد.
در خاتمۀ این بحث، باید یادآور شویم که در نسبت دادنِ مصادیقِ «یتامی» و «مساکین» و «ابنسبیل»، به یتیمان و مستمندان و درراهماندگانِ آلمحمدصدر کتابهای حدیث، جمعاً بیش از پنج حدیث نمیتوان یافت، که سه حدیثِ آن، چنان که گذشت، از «بنیفضّال» است و یک حدیثِ آن، در تضاد و برخلافِ خواستۀ بهانهجویان است، زیرا در آن حدیث، حضـرت صـادق÷میفرماید:
«وَأَمَّا المَسَاكِينُ وَابْنُ السَّبِيلِ فَقَدْ عَرَفْتَ أَنَّا لَا نَأْكُلُ الصَّدَقَةَ وَلَا تَحِلُّ لَنَا فَهِيَ لِلْمَسَاكِينِ وَأَبْنَاءِ السَّبِيل» «و اما درباره مستمندان و درراهماندگان، پس دانستی که ما صدقه نمیخوریم، و برای ما حلال هم نیست، بلکه صدقه متعلق به مستمندان و درراهماندگان است».
که مقصود، مستمندان و درراهماندگانِ همۀ مسلمین است، چنان که پیشتر به آگاهی رسید.
حدیثِ دیگر آن را «محمد بنحسنصفار» روایت کرده که مجهول و منقطع است و ارزشِ استناد ندارد. از تمام آنها بهتر و روشنتر، تاریخ و سیرت رسول خداصبه صراحت، به دروغ بودنِ این ادعا گواهی میدهد، زیرا آن عزیزِ گرامی، هرگز گزیدهخواهی و اختصاص و امتیازی برای خویشانِ خود قائل نبود، و این گونه نسبتها به آن حضرت، ظلم و گناهِ بزرگی است. اساساً، در آن هنگام، در میانِ خاندانِ پیامبر، یتیم و مستمند و درراهماندهای وجود نداشت، و رسول خداصبرای خویشانِ خود چنین سهمی نگذاشت، بلکه غنیمتها را بین یتیمان و مستمندان و درراهماندگانِ مسلمین تقسیم میکرد و نیازهای ایشان را برطرف میکرد.
[۱۰۳] اصول كافي: بابُ الفَيءِ وَالأَنفَالِ وَتَفسِيرِ الخُمُسِ وَحُدُودِهِ وَمَا يَجِبُ فِيهِ، ج۱، ص۳۵۸. [۱۰۴] مجمعالبیان: ج۹، ص۶۱۲، چاپ اسلامیه تهران. [۱۰۵] ج۱۲، ص۳۸۷، چاپ نجف. [۱۰۶] ج۱، ص۱۴۵. [۱۰۷] مصباح الفقیه: ج۲، ص۱۴۴. [۱۰۸] متشابهات القرآن ومختلفه: چاپ جدید، ج۲ ص۱۷۵. [۱۰۹] الحدائق الناظرة: ج۱۲، ص۳۸۲-۳۸۷. [۱۱۰] ذخیرة المعاد: باب خمس. [۱۱۱] لوامع صاحبقرانیه: شرح فارسی مَن لایحضره الفقیه، ج۲، ص۵۰. [۱۱۲] الحدائق الناظرة: ج۱۲، ص۳۷۷. [۱۱۳] ابوعبید، قاسمبنسلاّم (م۲۲۴) و معاصرِ ائمه، از حضرت صادق تا حضرت هادی‡مینویسد: «أَنَّ الْخُمُسَ إِنَّمَا هُوَ مِنَ الْفَيْءِ، وَالْفَيْءُ وَالْخُمُسُ جَمِيعًا أَصْلُهُمَا مِنْ أَمْوَالِ أَهْلِ الشِّرْكِ، فَرَأَوْا رَدَّ الْخُمُسِ إِلَى أَصْلِهِ عِنْدَ مَوْضِعِ الْفَاقَةِ مِنَ الْمُسْلِمِينَ إِلَى ذَلِكَ». «خمس فقط از فیء گرفته میشود، و فیء و خمس، اصلِ هر دوی آنها از اموال مشرکان است، پس بهتر این دیدند که خمس را به اصلش، یعنی در مورد مسلمانانِ تنگدست، بازگردانند». وی در بخش پیشین، درباره نحوه صرفِ خمس غنیمتهای جنگی مینویسد: «أَنَّ النَّظَرَ فِيهِ إِلَى الْإِمَامِ، وَهُوَ مُفَوَّضٌ إِلَيْهِ عَلَى قَدْرِ مَا يَرَى». «نظر دادن در مورد آن، به عهده امام و در اختیارِ اوست، به اندازهای که صلاح بداند». آنگاه درخصوص زكات مینویسد: «إِنَّ الصَّدَقَةَ إِنَّمَا هِيَ مِنْ أَمْوَالِ الْمُسْلِمِينَ خَاصَّةً، فَحُكْمُهَا أَنْ تُؤْخَذَ مِنْ أَغْنِيَائِهِمْ، فَتُرَدَّ فِي فُقَرَائِهِمْ، فَلَا يَجُوزُ مِنْهَا نَفَلٌ وَلَا عَطَاءٌ: فَهَذِهِ مِنْ أَمْوَالِ الْمُسْلِمِينَ، وَذَاكَ مِنْ أَمْوَالِ أَهْلِ الْكُفْرِ، فَافْتَرَقَ حُكْمُ الْخُمُسِ وَالصَّدَقَةِ لِمَا ذَكَرْنَا». «همانا خمس، همان فِیء است و فِیء و خمس، اصلشان از اموالِ مشرکین است. پس چنین نظر دادهاند که خمس در هنگامی که مسلمانان دچارِ پریشانیاند، باید به اصلِ خود برگردانده شود و بدانچه پیشوای مسلمین صلاح بداند مصرف شود. اما زكات، چون از اموالِ خاصِ مسلمین است، حکمش آن است که از ثروتمندانِ ایشان گرفته شده و به فقرای ایشان داده شود. پس بخشش و عطای آن، جایز نیست، زیرا زكات از اموالِ مسلمانان است و خمس از اموالِ کفار. لذا، حکمِ خمس و زكات بدانچه ذکر نمودیم، با هم تفاوت دارند». [الأموال: ص۴۵۷]. [۱۱۴] وَسق، شصت صاع، و هر صاع تقریباً سه کیلوگرم است، یعنی وَسق تقریباً ۱۸۰ کیلوگرم است. [۱۱۵] السُّنن الکبری: ج۶، ص۳۴۰. [۱۱۶] السنن الکبری: ج۶، ص۳۴۰ ؛ سیره ابن هشام: بابِ سهمهای غنائم خیبر، ج۲، ص: ۳۵۰-۳۵۲. [۱۱۷] ج۲، ص۳۰۶. [۱۱۸] «مؤلّفةُ قُلوبِهِم» كسانى هستند كه با دادنِ سهمى از زكات به ايشان، دلهايشان به اسلام متمايل مىشد و به تدريج، مسلمان میشدند، يا اگر مسلمان نمىشدند، مسلمانان را در دفعِ دشمن كمك میکردند. [۱۱۹] صحیح بخاری، ج۲، ص۱۲۱، چاپ استامبول. [۱۲۰] تاریخ تمدن اسلامی، جلداول. [۱۲۱] ﴿يَٰقَوۡمِ لَآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ أَجۡرًا﴾[هود: ۵۱]. [۱۲۲] چنان که درقول مجعولی گفته است: «واِخراجُ الخمسِ من کلِّ ما یملکه أحدٌ من الناس». «و گرفتنِ خمس از هر آنچه که هر یک از مردم مالکِ آن است». [۱۲۳] «واقفیّه» نام فرقهای از شیعیان بوده که «امام کاظم» را همان مهدی موعود میدانستند. عدهای از ایشان به مرگ وی اعتراف داشتند و میگفتند زنده میشود و عالم را مسخّر میکند. منظور از واقفيه کسانى هستند که در امام کاظم÷توقف کردند و امامان بعد از ايشان را نپذيرفتند. واقفيه به دو گروه تقسيم شدند: گروهى معتقد بودند امام موسى بن جعفر÷زنده و از نظرها غايب است و گروهى ديگر که میگفتند ایشان آخرين امام بود و رحلت فرمود. به اين گروه «قطعيه» میگويند. (مُصحح) [۱۲۴] در کتاب زكات از صفحه ۱۸۹ به بعد، شرحِ حالِ «علی بن فضال» به صورتِ مفصّل آمده است، که مختصرِ آن بدین قرار است: «به اتفاقِ علمای رجال، «علی بن فضال» فَطَحی مذهب و قائل به امامتِ «عبدالله بن جعفر صادق» بوده است و حتی به تصریحِ نجاشی در رجالِ خود (ص۱۹۶) کتابی هم در اثباتِ امامتِ عبدالله نوشته است. اما عبدالله بعد از وفات حضرت صادق÷بیش از هفتاد و چند روز زندگی نکرد، پس اینکه بعضی گفتهاند که علی بن فضّال بعد از وفاتِ عبدالله از او عدول نمود، صحیح نیست. زیرا مسلماً وی این کتاب را در ظرف هفتاد و چند روز ننوشته است، چرا که در این مدتِ کوتاه، مخالفی برای عبدالله و مجالی برای علیبن فضال نبوده است، بلکه به طور قطع، آن را بعد از وفات عبدالله نوشت و تا آخر، خود بر این عقیده باقی ماند، چنان که اکثر علمای رجال بدان معتقدند که وی بعداً قائل به امامتِ جعفر، برادر امام عسکری، شده است. پس بر اساس قواعد و موازینِ علمای رجال، کسی که شیعه امامیه نباشد و از ائمۀ اثنیعشر (هرکدام را که درک کرد) منحرف شود، گمراه شده و گمراهگر بوده و احادیثِ او از درجۀ قبول و اعتبار ساقط است، یا صحیح نیست. اینک دیدگاهِ علمای رجال درباره این شخص: الف: نجاشی در رجال خود (ص۱۹۵) ضمن بیانِ شرح حالِ علیبنفضال مینویسد: «ولا أستحلّ أَن أرویها عنه». «من روایت کردن احادیث از وی راحلال نمیدانم». ب: علامۀحلی در کتاب رجال خود (ص۹۳) مینویسد: «کان مذهبه فاسداً». «مذهبِ او فاسد بود». و در کتاب منتهی المطلب (صفحات۴۹۲ و ۵۳۴) در روایتِ اعطای زكات به بنیهاشم مینویسد: «وفی طریقه ابنفضّال، وهو ضعیف». «و بر سر راهِ [راویانِ این حدیث] ابن فضال قرار دارد و او ضعیف است». در کتاب «مختلف الشیعة» (ج۲، ص۷) ذیل حدیثی که علیبن فضال از محمد مسلم و ابوبصیر و بُرید و فضیل از حضرت صادق÷از اشیاء تسعه سئوال میکنند، چون راویِ آن علیبن فضال است مینویسد: «والروایة ممنوعة السند فإن في طریقها علي بن فضال». «و سندِ این روایت، منع دارد، چون علی بن فضال در سلسلۀ سندِ آن است». ج: ابنداود حلّی در رجال خود (ص۴۸۳) او را در بخش مجروحین و مجهولین [راویان نامعتبر و ناشناس] آورده است. د: محمد بن ادریس حلّی، از اعیانِ علمای شیعه، در کتاب «السرائر»، در بابِ تقسیمِ خمس (ص۱۱۵) از شیخ طوسی انتقادِ شدید نموده که چرا از علیبن فضّال روایت کرده است. آنگاه مینویسد: «راوي أحَدهما فَطَحيّ الـمذهب کافرٌ ملعونٌ وهو علي بنالحسن الفضّال». «یکی از راویان، فَطَحی مذهب و کافرِ ملعون، علی بن حسن فضال میباشد». و درباره پدر و طایفه علیبن فضال مینویسد: «وبنوفضال کلّهم فطحیة والحسن رأسهم في الضّلال». «و فرزندانِ فضّال همگی فطحی مذهب بودند و حسن [پدر ایشان] سرکرده آنان در گمراهی بود». هـ: محقق سبزواری در کتاب «ذخیرة المعاد» در هر جا که نامی از علیبن فضال آورده، او را ضعیف خوانده است. و: صاحب مدارک نیز در مواردی بسیار، او را به ضعف نکوهیده است. ز: شهید ثانی در کتاب «مسالک» و محقق حلی در کتاب «شرایع» او را ضعیف شمردهاند. ح: شیخ یوسف بحرانی در کتاب «الحدائق الناظرة» (ج۱۲، صفحات ۲۵۳ و ۳۸۰) به نقل از محمد بن عبدالکریم شهرستانی (صاحب ملل و نِحَل) و قولِ محقق در «المعتبر»، او را ضعیف دانسته است. ط: حسین بن محمد بن حسین الحلوانی در کتاب «نزهة الناظر» (صفحات ۵۴ و ۶۸) او را ضعیف شمرده است. ی: اسماعیلخاجوئی، بنا به نقل «روضات الجنات»، و ضمن انتقادی که علیبن فضال از علیبنابی حمزة بطائنی کرده، علی بن فضّال را کافرتر از نمرود خوانده است: «ویلٌ لِمَن کفّره نمرود». «وای برکسی که نمرود اورا تکفیر کند!». ک: عبدالله مامقانی در جلد دوم «تنقیح المقال» (ص۲۷۹) از او انتقاد کرده و میگوید: «صدر عن جمع من التوقف في روایة الرجل». «روایتِ این مرد، از گروهی از فرقۀ واقفیه صادر شده است». علیبن فضّال علاوه بر اینکه فطحی مذهب بود، در نهایت، قائل به امامت جعفربن علی (به قول شیعه، جعفر کذّاب) بود، یعنی امامِ زمان شیعه را قبول نداشت، که شرح آن در کتاب «زكات» آمده است. [۱۲۵] تهذیب الأحکام: ج۴، ص۱۲۵، چاپ نجف، باب تمییز أهل الخمس ومستحقّه، حدیث ۳۶۱.