۱- بینیازی پیامبران از اجر مادّی
اساساً این از خصوصیات جمیع انبیای الهی، بلکه هر داعی و مبلّغ حق است که از مردم مال و منالی نخواهند، و باید هم چنیـن باشـد. زیـرا مال دنیا، مطلوب و محبـوبِ اهل دنیاست، و هر کس در هر کجای دنیا هر گونه تلاش و کوششی میکند، معمولاً برای به دست آوردن مال دنیاست. پس اگر پیامبران خدا‡در تبلیغ رسالت خود اندک توجهی به اموال مردم نمایند، فوراً متهم خواهند شد که مقصودشان گردآوریِ مال است، و هدفشان، هدف همگانی ارباب طمع است، که میخواهنـد بدون زحمت، ثروت جمع کنند. بدین لحاظ، آیات شریفۀ قرآن شعار تمام پیامبران را ﴿لَّآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ أَجۡرًا﴾معرفی میکند، از جمله:
۱- در آیۀ ۷۲ سورۀ یونس، از زبان نوح÷میفرماید:
﴿فَإِن تَوَلَّيۡتُمۡ فَمَا سَأَلۡتُكُم مِّنۡ أَجۡرٍۖ إِنۡ أَجۡرِيَ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِۖ وَأُمِرۡتُ أَنۡ أَكُونَ مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ ٧٢﴾[یونس: ۷۲].
«و اگر روى گردانیدید من مزدى از شما نمىطلبم پاداش من جز بر عهده خدا نیست و مأمورم که از گردننهندگان باشم».
۲- در آیه ۲۹ سوره هود نیز از زبان آنحضرت میفرماید:
﴿وَيَٰقَوۡمِ لَآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ مَالًاۖ إِنۡ أَجۡرِيَ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِۚ وَمَآ أَنَا۠ بِطَارِدِ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْۚ...﴾[هود: ۲۹].
«و اى قوم من بر این [رسالت] مالى از شما درخواست نمىکنم مزد من جز بر عهده خدا نیست و کسانى را که ایمان آوردهاند طرد نمىکنم...».
۳- نیز در آیه ۵۱ همان سوره از زبان هود÷میفرماید:
﴿يَٰقَوۡمِ لَآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ أَجۡرًاۖ إِنۡ أَجۡرِيَ إِلَّا عَلَى ٱلَّذِي فَطَرَنِيٓۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ ٥١﴾[هود: ۵۱].
«اى قوم من براى این [رسالت] پاداشى از شما درخواست نمىکنم پاداش من جز بر عهده کسى که مرا آفریده است نیست پس آیا نمىاندیشید».
۴- در آیۀ ۱۰۹ سورۀ شعراء نیز از زبان حضرت نوح÷میفرماید:
﴿وَمَآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ أَجۡرٍۖ إِنۡ أَجۡرِيَ إِلَّا عَلَىٰ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ١٠٩﴾[الشعراء: ۱۰۹].
«و بر این [رسالت] اجرى از شما طلب نمىکنم اجر من جز بر عهده پروردگار جهانیان نیست».
۵- در آیه ۱۲۷ سورۀ شعراء نیز از زبان حضرت هود÷عین عبارت بالا را تکرار میکند.
۶- در آیه ۱۴۵ سورۀ شعراء نیز حضرت صالح÷به قوم خود همان سخن را میگوید.
۷- در آیۀ ۱۶۴ سوره شعراء از زبان حضرت لوط÷خطاب به قومش همان سخن را میگوید.
۸- و بالاخره در آیۀ ۱۸۰ سورۀ شعراء از زبان حضرت شعیب÷سخن مشابهی بیان میکند.
اینکه میبینید تمام انبیا یکصدا و با یک عبارت، هر کدام در قرون جداگانه، درمیان مردم مختلف دنیا ندا سر میدهند که: «من از شما مردم برای تبلیغ رسالت خود و زحماتی که بـرای هدایـت شما متحمل میشـوم، اجـر و مزدی نمیخواهم و اَجر مـن جز بـر عهده پروردگار عالم نیست»، معلوم میدارد که سیره، روش و دستورِ همگی آنها یکی است، بدون اندکی تفاوت، زیرا پیامبرند و پیامبران در حکم شخصی، همه یکسانند:
﴿...لَا نُفَرِّقُ بَيۡنَ أَحَدٖ مِّنۡهُمۡ...﴾. [البقرة: ۱۳۶].
«... میان هیچیک از ایشان فرق نمىگذاریم...».
﴿...لَا نُفَرِّقُ بَيۡنَ أَحَدٖ مِّن رُّسُلِهِۦ...﴾. [البقرة: ۲۸۵].
«... میان هیچ یک از فرستادگانش فرق نمیگذاریم...».
﴿قُلۡ مَا كُنتُ بِدۡعٗا مِّنَ ٱلرُّسُلِ...﴾. [الأحقاف: ۹].
«بگو من پدیدهای نوظهور در میانِ پیامبران نیستم...».
نه تنها شعار پیامبران درتبلیغ رسالت ﴿لَآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ أَجۡرًا﴾است، بلکه هر داعیِ اِلَی الله، مبلّغ حق، مبیِّن آیات و هادی به راه صواب، چنین است.
پروردگار جهان بهترین نشانۀ هادیانِ حق و داعیانِ صدق را نخواستنِ اَجر و مزد معرفی کرده است، چنان که در آیۀ ۲۱ سورۀ یس، از زبان مؤمن آلیاسین میفرماید:
﴿ٱتَّبِعُواْ مَن لَّا يَسَۡٔلُكُمۡ أَجۡرٗا وَهُم مُّهۡتَدُونَ ٢١﴾[یس: ۲۱].
«از کسانى که پاداشى از شما نمىخواهند و خود [نیز] بر راه راست قرار دارند پیروى کنید».
اولین نشانۀ هر پیامبری نخواستن اَجر و مزد است، پس امتیاز مالی برای پیامبر و خانواده و خویشان او، جز به منظور رسالت آنها نیست و چنین امتیازی برای هیچ پیامبری نبوده است، و پیامبر اسلام نیز مانند آنهاست:
﴿هَٰذَا نَذِيرٞ مِّنَ ٱلنُّذُرِ ٱلۡأُولَىٰٓ ٥٦﴾[النجم: ۵۶].
«این [پیامبر نیز] بیمدهندهاى از [جمله] بیمدهندگان نخستین است».
پس اگر هیچ صراحت و اشاره و کنایهای در قرآن راجع به عدم امتیاز پیامبر آخرالزمان و خانوادۀ او نبود، همان حکمِ سایر پیامبران در نداشتن امتیاز مالی و اجر رسالت، در حق او نیز جاری است، و حال آنکه هشت آیۀ قرآن، گویای همین ویژگی درباره اوست.
گفتیم که پروردگار جهان در هشت آیۀ شریفۀ قـرآن، نخواستن و نطلبیدن اجر رسالت پیامبران را یـادآور شـده بود. اما در خصوصِ حضرت محمدصنیز نصوصِ صریح هشت آیۀ دیگر قرآن، که به طور ویژه در مورد عدم بهرهمندی ایشان از اجر رسالت است، با روشنترین صورت، مبیّن این حقیقت است، بدین شرح:
۱- در آیه۹۰ سورۀ انعام، رسول اکرمصبه فرمان خدا مأمور است که ابلاغ کند:
﴿...لَّآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ أَجۡرًاۖ إِنۡ هُوَ إِلَّا ذِكۡرَىٰ لِلۡعَٰلَمِينَ﴾[الأنعام: ۹۰].
«... من از شما هیچ مزدى بر این [رسالت] نمىطلبم این [قرآن] جز تذکرى براى جهانیان نیست».
۲- در آیه ۴۷ سوره سبأ میفرماید:
﴿قُلۡ مَا سَأَلۡتُكُم مِّنۡ أَجۡرٖ فَهُوَ لَكُمۡۖ إِنۡ أَجۡرِيَ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِۖ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدٞ٤٧﴾[سبأ: ۴۷].
«بگو هر مزدى که از شما خواستم آن از خودتان مزد من جز بر خدا نیست و او بر هر چیزى گواه است».
۳- در آیه ۸۶ سوره ص، باز خداوند چنین دستور میدهد:
﴿قُلۡ مَآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ أَجۡرٖ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُتَكَلِّفِينَ ٨٦﴾[ص: ۸۶].
«بگو مزدى بر این [رسالت] از شما طلب نمىکنم و من از کسانى نیستم که چیزى از خود بسازم و به خدا نسبت دهم».
۴- در آیه ۷۲ سورۀ مؤمنون میفرماید:
﴿أَمۡ تَسَۡٔلُهُمۡ خَرۡجٗا فَخَرَاجُ رَبِّكَ خَيۡرٞۖ وَهُوَ خَيۡرُ ٱلرَّٰزِقِينَ ٧٢﴾[المؤمنون: ۷۲].
«یا از ایشان مزدى مطالبه مىکنى و مزد پروردگارت بهتر است و اوست که بهترین روزىدهندگان است».
که در تفسیر آن گفته اند: «مگر تو اجر و مالی خواستی، که آنان به تو بدهند، و این کار، موجب تهمت نسبت به وضع و حال تو شود، و بدان جهت، قبول سخنِ تو برایشان گران آید؟».
۵- در آیۀ۴۰ سوره طور، در سرزنش کسانی که از قبول رسالت رسول اللهصامتناع میکنند، باز همین معنی را تکرار کرده و میفرماید:
﴿أَمۡ تَسَۡٔلُهُمۡ أَجۡرٗا فَهُم مِّن مَّغۡرَمٖ مُّثۡقَلُونَ ٤٠﴾[الطور: ۴۰].
«آیا از آنها مزدى مطالبه مىکنى و آنان از [تعهد اداى] تاوان گرانبارند».
۶- در آیه ۵۷ سوره فرقان نیز میفرماید:
﴿قُلۡ مَآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ أَجۡرٍ إِلَّا مَن شَآءَ أَن يَتَّخِذَ إِلَىٰ رَبِّهِۦ سَبِيلٗا ٥٧﴾[الفرقان: ۵۷].
«بگو بر این [رسالت] اجرى از شما طلب نمىکنم، جز اینکه هر کس بخواهد راهى به سوى پروردگارش [در پیش] گیرد».
۷- در آیه ۲۳ سوره شوری میفرماید:
﴿...قُل لَّآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ أَجۡرًا إِلَّا ٱلۡمَوَدَّةَ فِي ٱلۡقُرۡبَىٰ...﴾[الشوری: ۲۳].
«... بگو: من در ازاى آن [رسالت] پاداشى از شما خواستار نیستم، مگر دوستى درباره خویشاوندان...» [۲۳۰].
۸- در آیه ۱۰۴ سورۀ یوسف میفرماید:
﴿ وَمَا تَسَۡٔلُهُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ أَجۡرٍۚ إِنۡ هُوَ إِلَّا ذِكۡرٞ لِّلۡعَٰلَمِينَ ١٠٤﴾[یوسف: ۱۰۴].
«و تو بر این [کار] پاداشى از آنان نمىخواهى آن [قرآن] جز پندى براى جهانیان نیست».
پس به حکم سیره و رویۀ عموم پیامبران، و به ویژه آیات شریفه راجع به نخواستن پاداش در ازای تبلیغ رسالتِ پیامبر خاتمصکه مسلّماً بر ایشان حرام بوده است، نمیتوان هیچگونه امتیازات مالی برای آنجناب و خاندانش قائل شد. حال باید دید به چه دلیلی و چرا خمسِ تمام ثروتهای دنیا، یا حداقل، ثروت تمام مسلمین را به طایفهای اختصاص دادهاند که، راست یا دروغ، یکسیصدم جمعیت مسلمین و یک میلیونیم جمعیت دنیا را هم تشکیل نمیدهند. زیرا بر اساس فتاوای فقهای گذشته و حاضر، یکپنجم از بیست و پنج مورد از تمام انواع ثروتهای دنیا که در دست مسلمانان است، مخصوص فرزندان هاشم است، که امروز، جز بنیفاطمه و - احیاناً- بنیعباس و بنیعقیل، در دنیا اثری از دیگران نمانده است.
صرفنظر از آیات شریفۀ قرآن و سیره و روشِ عموم پیامبران، هر کس به تاریخ زندگی پیامبر اسلامصرجوع کند، باور نخواهد کرد، که پیامبری با چنان سیره اعجابانگیز، افتخارآمیز و حیرتآور، از نظر مادّی طوری زندگی میکرد، که در زمان حیات مبارکش، ماهها میگذشت که از خانۀ او دودی برای پختن غذا به آسمان بلند نمیشد، و بسا روزها، که از گرسنگی سنگ بر شکم خـود میبست، و روزی که از دنیا میرفت، برای چند درهم که قرض کرده بود، زرهش در خانۀ یهودی به گرو بود. او برای یگانه دخترش، که با آن مشقت زندگی میکرد، راضی نشد که کنیزی برای کمک در کارهای خانه بدهد، و در عوض، آن تسبیحِ معروف به «تسبیح فاطمۀ زهرا» را به او تعلیم داد. ایشان حتی نمیخواست که دخترش حتی اندک توجهی زر و زیور دنیا داشته باشد، لذا همین که دید دخترش پردهای بر آستانۀ در آویخته است، و گلوبندی در گردن و خلخالی در پای فرزندانش دارد، از آن طاهرۀ محبوبه اِعراض کرد، تا آن عزیز، کرد آنچه کرد، چنان که شرح آن قبلاً گذشت.
آیا چنین پیامبری خمس در ارباح مکاسب، معادن، یافتههای غوّاصی، غنیمتهای جنگی، دفینهها، و به قول فقهای پیشین، در بیست و پنج چیز -یعنی تمام ثروت دنیا- را برای خویشاوندان خود باقی گذاشت؟ آیا چنین ثروتی را برای فرزندان و فرزندزادگانِ حارث و ابولهبِ کافر و بتپرست قرار داد، یا برای دخترزادگانِ بعد از خود؟ اگر سادات واقعاً در کشوری مانند ایران جمع شوند، که ساداتِ آن بیش از تمام کشورهای جهان است، به هر کدام روزانه بیش از هزار تومان میرسد، به علاوه نصف آن، که در اصطلاح، «سهم امام» است، و طبق فتاوای فقهای گذشته، باید در بیابانها دفن شود، تا روزی که امام زمان ظهور میکند، آن گنجها فریاد برآورده و امام را بهسوی خود فراخوانند، تا آنها را بردارد، یا اینکه هر بدهکاری، سهم امام خود را به کناری بگذارد، تا اگر ظهور آنحضرت را درک کرد، به او تسلیم کند، وگرنه، آن را به شخص امینی بسپارد، تا روز قیام قائم یا قیامت، یا اینکه به دریا افکنَد، تا به دست امام زمان برسد، یا به فتوای فقهای امروز، آن را نیز باید به سادات داد، یا به مصارفی رساند که هیچ دلیلی ندارد. به قول کاشف الغطاء: «مال امام، مانند مال کافرِ حربی است، که هرکس تصرف خود را در آن جایز میداند».
خداوند متعال به تصریح آیه ۶۷ سوره مائده، حفاظت و صیانت از رسول خود را به عهده گرفته است:
﴿...وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِ...﴾[المائدة: ۶۷].
«... و خدا تو را از [گزند] مردم نگاه مىدارد...».
علاوه براینـکه آیات شریفـۀ قرآن و سیـره مقدس رسول اللهصاین نسبت را تکذیب میکند، و دافع این تهمت است، حتی یک حدیث ضعیف هم (با اینکه هزاران حدیث دروغ برآن حضرت بستهاند) در میان تمام احادیث فریقین [شیعه و سنی] بر وجوب یا استحباب یا جواز خمس از قول رسول خدا وجود ندارد، تا حجت بر تمام جهانیان تمام شود، و به قول آیه ۴۲ سوره انفال:
﴿لِّيَهۡلِكَ مَنۡ هَلَكَ عَنۢ بَيِّنَةٖ وَيَحۡيَىٰ مَنۡ حَيَّ عَنۢ بَيِّنَةٖۗ وَإِنَّ ٱللَّهَ لَسَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾[الأنفال: ۴۲].
«... تا کسى که [باید] هلاک شود با دلیلى روشن هلاک گردد و کسى که [باید] زنده شود با دلیلى واضح زنده بماند و خداست که در حقیقتشنواى داناست».
[۲۳۰] نظیر این ترجمۀ استاد را شیخ طبرسی در مجمع البیان به عنوان اولین نظر آورده است. اما نظر دوم را، که شاید با توجه به موقعیت پیامبرصدر مکّه به حقیقت نزدیکتر باشد، اینگونه آورده است: «إلاّ معناه: إلاّ أن تَوَدّوني في قرابتي منکم وتحفظوني لها، عن ابن عباس وقتادة، وجماعة قالوا: وکلّ قرشيّ کانت بینه وبینَ رسول اللهصقرابةٌ وهذا لقریشٍ خاصّةً والـمعنی: إن لَم تَوَدُّوني لأجلِ النُّبوَّةِ فوَدّوني لأجلِ القَرابةِ التي بیني وبینکم». «[آیۀ] ﴿إِلَّا ٱلۡمَوَدَّةَ فِي ٱلۡقُرۡبَىٰ﴾یعنی مگر آنکه مرا دوست بدارید و محافظت کنید، به خاطرِ خویشاوندیام با شما. این حدیث، از ابن عباس و قتاده نقل شده است. گروه دیگری گفتهاند: و هر کس که اهل قبیله قریش است، میان او و رسول خداصخویشاوندی است، و این، مخصوصِ قریش است، و این آیه یعنی: اگر مرا به خاطرِ نبوت دوست ندارید، پس به خاطر خویشانودیای که میان من و شماست، مرا دوست بدارید». چنان که ملاحظه میشود، در این تفسیر، پیامبر از افراد قبیلهاش، که نسبت خویشاوندی با وی داشتند، میخواهد که حقِ خویشاوندی را به جای آورند، به سخنانش گوش کنند، و او را آزار و اذیت نکنند.