برخورد حاکم
با این حال اگر این جوانمردان بخواهند به دعوت خود، که دعوت به حق است، ادامه دهند و بخواهند که عقیدهی مردم را اصلاح نمایند، زمین زیرپای حاکم ستمگر به لرزه خواهد افتاد و تاج و تخت و حکومتش به خطر میافتد. به همین دلیل او عظمت کارشان و خطری را که برای او و قدرتش ایجاد میشد خوب درک کرده بود. این بود که به شدت درمقابل ایشان ایستاد و در سر راهشان کمین کرد. آنها را تهدید کرد که اگر دست از دعوتشان به سوی حق برندارند، زندگی و معاش آنان را به خطر خواهد انداخت.
پس از قومشان (که بر کفر بودند) دوری جستند و در مقابل ستمگران که بر خداوند دروغ میبستند، دست به افشاگری زدند و گفتند:
﴿هَٰٓؤُلَآءِ قَوۡمُنَا ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ ءَالِهَةٗۖ لَّوۡلَا يَأۡتُونَ عَلَيۡهِم بِسُلۡطَٰنِۢ بَيِّنٖۖ فَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبٗا ١٥﴾[الکهف: ۱۵].
«(اینان یعنی قوم ما به جز الله معبودهایی را به خدایی گرفتهاند (چه مردمان حقیری! چرا باید بتهای ساخت دست خویش را بپرستند؟ مگرعقل ندارند) ای کاش دلیل روشنی بر (خدایی) آنان ارائه میدادند. (مگر چنین چیزی ممکن است؟ هرگز! آنان چه ستمکارند؟) آخر چه کسی ستمکارتر از فردی است که به خدا دروغ بندد (و یا افترا، انبازهایی به آفریدگار جهان نسبت دهد)».