هدیه یا رشوه
بلقیس گفت: ای بزرگان قوم! براساس تجربیاتی که من دارم، میدانم که پادشاهان سرزمینها را ویران میکنند:
﴿إِنَّ ٱلۡمُلُوكَ إِذَا دَخَلُواْ قَرۡيَةً أَفۡسَدُوهَا وَجَعَلُوٓاْ أَعِزَّةَ أَهۡلِهَآ أَذِلَّةٗۚ وَكَذَٰلِكَ يَفۡعَلُونَ ٣٤﴾[النمل:۳۴].
«پادشاهان هنگامی که وارد منطقه آبادی شوند، آن را به تباهی و ویرانی میکشانند و عزیزان اهل آنجا را خوار و پست میگردانند. اصلاً پیوسته شاهان چنین میکنند».
من نمیخواهم که سرزمین و ملتم به دست سلیمان به این محنت و ناراحتی دچار شوند. سپس من با او از در سازش وارد خواهم شد و زیر و روی کار را خواهم سنجید تا به حقیقت نیاتش آگاهی یابم (و ببینم چه نیتی در سر میپروراند). بنابراین برای صلح، عدهای را میفرستم:
﴿وَإِنِّي مُرۡسِلَةٌ إِلَيۡهِم بِهَدِيَّةٖ فَنَاظِرَةُۢ بِمَ يَرۡجِعُ ٱلۡمُرۡسَلُونَ ٣٥﴾[النمل: ۳۵].
«من (برای صلح و سازش و جلوگیری از خرابیها و خونریزیها، هیأتی را) به پیش آنها میفرستم همراه با تحفهای، تا ببینم فرستادگان (ما از پذیرش ارمغان یا نپذیرفتن آن و چیزهای دیگر) چه خبری با خود میآورند (تا برابر آن عمل کنیم)».