فصلی از داستان یهود
آیات مبارکهای که گذشت، از آیات مبارکهی سورهی بقره میباشد و فصلی (مختصر) از داستان بیناسرائیل درطول تاریخ را بیان میکند. داستان یهود از عجیبترین و نادرترین داستانها و سرگذشتها در میان اقوام و امّتها میباشد که در میان هیچ امتی شبیه و مثالی برای آن یافت نمیشود. این داستانها به نامهای معین و صفات و ویژگیهای مشخص نامیده شدهاند که (همگی) تحت عنوان شر و گناه، لجاجت و انکار، حقهبازی و عدم وفای به عهد آمدهاند. به همین خاطر است که پیامبران زیادی به نزد آنان آمدهاند تا به راه راست باز گردند و به سوی هدایت گرایش پیدا نمایند و از هرشر و فتنهای دست بردارند.
این (پیامبران) رحمتی است از جانب خدا به بندگان و مخلوقاتش، ولی بنیاسراییل به دلیل این که بدی و فساد جزو سرشت آنان شده بود، این امر را برخلاف واقعیت خود میفهمیدند و میگفتند همهی اینان (یعنی پیامبران) حرف دروغ میزنند و بر آنان تهمتهای ناروا وارد میکردند و اعلام مینمودند که آنان ملت برگزیدهی خداوند هستند.
فرزند عزیزم! مگر نمیدانی که هرگاه خطا و اشتباهات انسان زیاد گردد و به نصیحتهای دیگران گوش فرا ندهد، بار گناهانش سنگین میشود و مجازاتش شدیدتر خواهد بود...؟ آیا در این مطلب شکی هست؟
یهودیان در مدینهی منوره (همیشه) بر افراد دو قبیلهی اوس و خزرج (ساکن مدینه) فخر میفروختند و میگفتند که ما پیروان یک دین آسمانی میباشیم و کتاب تورات را داریم. علاوه بر آن همیشه هشدار میدادند که پیامبری در آخرالزمان خواهد امد که با استفاده از نشانهها و علامتهایی که از او در تورات و کتابهای دینی آمده است، او را خواهند شناخت و به او ایمان خواهند آورد (و به این ترتیب بر مردمان قبیلهی اوس و خزرج مسلط خواهند گردید). به همین خاطر بود که مردم اوس و خزرج (کنجکاو شده) و به محض اطلاع یافتن از بعثت رسول خداصگروهی از آنان به او ایمان آوردند و در عقبهی اول در مکه با او بیعت کردند. سپس اصول دعوت را به سوی اهل و طایفهی خود در مدینه منتقل کرده و آنان را نیز به اسلام و ایمان به حضرت محمدصدعوت نمودند. آنان کسانی بودند که بعدها پرچم جهاد و مبارزه در راه خدا برداشته و یاران و یاریدهندگان رسول خدا و مؤمنان گشتند. هنگامی که رسول خداصبه مدینه مهاجرت فرمود، یهودیان به توطئهچینی پرداخته و با وصف این که آنان میدانستند و باور داشتند که او رسول و فرستاده خداوند است و آیینی که آورده از جانب پروردگار میباشد، به او ایمان نیاوردند و از او پیروی ننمودند و برگمراهی و ضلالت خود باقی ماندند.
پیامبر گرامی اسلامصنیز از آنان تعهد گرفت که به صورتی مسالمتآمیز و احترام متقابل درکنارمسلمانان و پیروان او در مدینه زندگی نمایند و هیچکدام حق ندارند در حق دیگری دست به تجاوز و اذیت و آزار بزنند. آنان را در انتخاب و اختیار دین خودشان آزاد گذاشت؛ چرا که خداوند فرموده است:
﴿لَآ إِكۡرَاهَ فِي ٱلدِّينِۖ﴾[البقرة: ۲۵۶].
«در پذیرش دین اجباری نیست...»
با این حال آنان براساس طبیعت و سرشت ناپسند خود و براساس حس حقستیزی و نفرت آنان از پیامبرصهر لحظه منتظر فرصتی بودند که دست به پیمانشکنی بزنند و عهد و پیمانهای بسته شده را زیر پا بگذارند. علاوه بر این آنان به این پیمانشکنی نیز اکتفا نکرده و به هر راه و روشی متوسل گشتند که پیامبر و مسلمانان را ریشهکن نمایند. حتی برای از بین بردن پیامبر متوسل به سحر و جادو شدند.