تجربهی عملی
پس از این سؤال که به ذهن عزیر رسید، خداوند متعال بلافاصله فرشتهی مرگ «عزراییل» را فرو فرستاد و جانش را گرفت. جسم بیجان او به مدت یکصد سال تمام در جای خود و به شکل موجود در آن جا باقی ماند و پس از آن مدت خداوند او را زنده گردانید. درطول این یکصد سال در سرزمین و شهر او نسلهایی از بنیاسراییل مرده و به جای آنها کسان دیگری متولد شده و جایگزین شده بودند و اوضاع و احوال به طور کلی دگرگون شده بود. حال این که زنده شدن عزیر پس از مرگ یکصد ساله طبق روایات مورخین و محدثین دقیقاً مطابق سؤال و درخواست خود او از چگونگی زنده شدن مردگان بود. به گونهای که او کاملاً پی ببرد و بفهمد که حوادث چگونه رخ میدهد. بنابراین پروردگار ملایکهای براو فرستاد؛ ابتدا قلب و چشمانش را به حرکت انداخت، سپس بر استخوانهایش گوشت و پوست پوشاند، سپس موهایش را رویاند. بعد از آن روح در آن دمید که در نتیجه در جای خود نشسته و پلکهایش را بر هم میزد.
و همان ملایکه از او پرسید:
﴿كَمۡ لَبِثۡتَۖ﴾[البقرة: ۲۵۹].
«... چه مقدار خوابیدی (درنگ کردهای) (دراین جا)؟...»
عزیربا نگاه کردن به خورشید و سایهی درختان و اطراف گفت:
﴿قَالَ لَبِثۡتُ يَوۡمًا﴾[البقرة: ۲۵۹].
«... یک روز(تمام) خوابیدهام...»
سپس گویی در پاسخش زیادهروی کرده و به افق نگریست و گفت:
﴿أَوۡ بَعۡضَ يَوۡمٖۖ﴾[البقرة: ۲۵۹].
«... یا قسمتی از روز...»