قصه های قرآنی

فهرست کتاب

با دو همسایه در دنیا

با دو همسایه در دنیا

«عبدالله و حارث» درمحل کار و زندگی با همدیگر همسایه بودند. حال و احوال عبدالله چندان تعریفی نداشت. او از نظر مادی پریشان و فرزندانش اندک بودند. تنگ‌دست و بی‌نوا بود. در خانه‌ای گلی و محقر و کوچک زندگی می‌کرد و وسایل منزلش کهنه و کم‌ارزش بود. با این حال او فردی قانع و متواضع بود، تبسم همیشه برلبانش نقش بسته بود و چهره‌اش مدام بشاش و خندان و زبانش در حال ذکر خدا بود. به خدا و اسلام وپیامبری حضرت محمدصایمان داشت. همیشه در کشت‌زار و مزرعه‌اش زحمت می‌کشید و درراه به دست آوردن روزی و کسب معاش تلاش می‌کرد و ذره‌ای در راه خدا کوتاهی نمی‌ورزید. هر گاه دعوت‌کننده‌ای به سوی جهاد دعوت می‌کرد و ندا دهنده‌ای ندای تلاش و جنگیدن در راه خدا سر می‌داد، بیل و کلنگ و داس و ابزار کشاورزی را کناری می‌نهاد و شمشیرش را برمی‌داشت یا نیزه‌اش را بر دوش می‌کشید و به سوی میدان جنگ و مبارزه به راه می‌افتاد.

(اما) به همان مقدار که عبدالله متواضع و فروتن بود و در عین حال دست‌تنگ بود، (دوستش حارث) در منزلی بزرگ و عالی با ستون‌های برافراشته و دارای اتاق‌های متعدد و وسیع با وسایل و اثاث گران‌بها و با فرش‌های نفیس آراسته زندگی می‌کرد. فرزندان او همگی لباس‌های فاخر از حریر و ابریشم به تن می‌کردند و با عطرهای گران‌بها خود را خوش‌بو نموده و از هر غذایی که میل داشتند، می‌خوردند و از کلیه‌ی امکانات و وسایل رفاهی (آن روز) برخوردار بودند.

حارث مغرور شد و از پذیرش دعوت حق روی برگرداند، گمراهی را بر هدایت ترجیح داد و بر پذیرش ولایت جاهلی باقی ماند. به پرستش بت‌ها مشغول شد، بردگان زیادی خریداری نمود و بر ضعیفان و ستم‌دیدگان آنان در زمین‌های خود زراعت و باغبانی می‌نمود.

حارث سرزمینی حاصل‌خیز و پربرکت در اختیار داشت که خداوند سبحان و بلندمرتبه در آن چشمه‌ای با آبی زلال و گوارا جاری ساخته و علاوه بر آن قنات‌هایی با آب فراوان که از هر طرف جاری بود و تمامی درختان و کشت‌زارهای موجود را به نحو احسن آب‌یاری می‌نمود، قرار داده بود. میوه‌های انگور، خرما و... بر شاخه‌ها همچون قندیل‌هایی آویزان که از دور می‌درخشیدند و توجه هر رهگذری را به خود جلب می‌نمودند و هر باغ‌داری با دیدن این میوه‌های زیبا و دلربا خدا را سپاس و شکرمی‌کرد. اما از گمراهان و متکبران چیزی جز غرور و انکار انتظار نیست.