قصه های قرآنی

فهرست کتاب

پیراهن مرموز

پیراهن مرموز

روزها گذشت و یوسف ـ درود و سلام خدا بر او بادـ هرروز زیبا و زیباتر می‌شد و خداوند فضل و بزرگ‌واری بیشتری به او عطا می‌کرد و قدر و منزلت او بالا می‌رفت، به گونه‌ای که پدرش او را بیشتر و بیشتر دوست می‌داشت. در همین حالکیه و نفرت برادرانش نسب به او افزون می‌گشت و شیطان، آتش کینه و توطئه را برعلیه او در دل آنان می‌افروخت.

در عین حال یوسف بسیار حریص بود که راز آن پیراهنی را که پدر به او پوشانده بود، بداند. روزی قبل از این که برادرانش او را با خود بیرون ببرند و نقشه‌ی پلید خود راروی او اجرا کنند و به چاه بیندازند. پدرش راز پیراهن رابه او گفت و این طور به او توصیه کرد.

پسرعزیزم! این مطلب را که برایت می‌گویم به خاطر بسار و در آن شک مکن که امرپدر (بزرگت) ابراهیم است، آن‌گاه که با قوم بت‌پرستش روبه‌رو شد دقت کن که ابراهیم ـ سلام و درود خدا بر او باد ـ با بت‌هایشان چه کرد؟ و هنگامی که تبر را بردوش بت بزرگ نهاد، چگونه عقل‌های آنان را به مبارزه طلبید؟ و هنگامی که ایشان از او پرسیدند:

﴿قَالُوٓاْ ءَأَنتَ فَعَلۡتَ هَٰذَا بِ‍َٔالِهَتِنَا يَٰٓإِبۡرَٰهِيمُ ٦٢[الأنبیاء: ۶۲].

«گفتند: ای ابراهیم! آیا تو با خدایان ما چنین کرده‌ای؟»

درجواب به آنان گفت:

﴿قَالَ بَلۡ فَعَلَهُۥ كَبِيرُهُمۡ هَٰذَا[الأنبیاء: ۶۳].

«ابراهیم گفت: بت بزرگ با آنان این کار را کرده و آنان را درهم شکسته است...».

﴿فَسۡ‍َٔلُوهُمۡ إِن كَانُواْ يَنطِقُونَ ٦٣[الأنبیاء: ۶۳].

«... از خودشان بپرسید، اگرحرف می‌زنند».

سپس همگی با هم تصمیم گرفتند که ابراهیم را در آتش بسوزانند. سپس تپه‌هایی از هیزم جمع کردند و ابراهیم را دست و پا بسته به وسط آن انداختند. و آتش را برافروختند. آتش به حدی سوزان و شعله‌ور بود که (حرارت آن از فاصله‌های دور احساس و) زبانه‌اش رو به آسمان بلند بود.

(بله پسر عزیزم!) آنان خواستند که برپدر (بزرگت) ابراهیم این ستم بزرگ را روا دارند، اما خداوند کید (حیله) و نقشه‌ی آنان را باطل و محو نمود و پیامبر خودش را نجات داد به گونه‌ای که خداوند به آتش فرمان داد:

﴿قُلۡنَا يَٰنَارُ كُونِي بَرۡدٗا وَسَلَٰمًا عَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِيمَ ٦٩[الأنبیاء: ۶۹].

«گفتیم: ای آتش! سرد و سالم شو بر ابراهیم و (کوچک‌ترین آسیبی به او مرسان)».

به این ترتیب آتش خاصیت سوزندگی خود را از دست داد و به اراده‌ی پروردگار، گرمایش نسب به ابراهیم به خنکی و ملایمت تبدیل شد و خداوند این خاصیت را که به آتش داده است در آن موقع از او گرفت. (یوسف جان) پسر عزیزم! پدر (بزرگت) ابراهیم در آن لحظه این پیراهن را بر تن داشت و از میان شعله‌های آتش آیه‌ای از آیه‌های حق و نشانه‌ای از نشانه‌های ایمان و هدایت می‌باشد.