مسلمان از دیدگاه آیات و روایات

فهرست کتاب

زندگی ساده حضرت عمربن خطابس:

زندگی ساده حضرت عمربن خطابس:

جناب آقای حجة الإسلام والمسلمین عبدالوهاب تنکابنی زندگی زاهدانه حضرت عمر بن خطاب را چنین شرح می‌دهد (عمر پیش از ورود به مکتب اسلام از دشمنان سر سخت اسلام بود حتی یک روز شمشیر به کمر بست و بقصد قتل پیغمبر اکرمصروانه منزلش شد و در اذیت و آزار مسلمین خیلی اصرار داشت عبدالله بن مسعودسمی‌گوید: تا عمر مسلمان نشده بود ما جرأت نداشتیم از ترس او در کعبه نماز بخوانیم و اغلب به میگساری و عیاشی مشغول بود چون خود از اشراف و طبقات ممتازه و تحمیلی بود که همیشه خودشان را بر اکثریت مردم تحمیل می‌کردند، قهراً‌ به سرکشی و قانون شکنی و ستمگری خوگرفته بود ولی پس از ورود به مکتب اسلام که در آن موقع ۳۲ ساله بود بطوری اخلاق و رویه و روشش تغییر کرده بود که زهدش از امثال سائره قرار گرفت و طبق تعالیم اسلامی از طرفداران جدی برقراری مساوات کامل و عدالت اجتماعی شده بود و در تمام شؤن زندگی خویشتن را همرنگ با توده مردم قرار داده هیچگونه مزیتی برای خود قائل نبود و مقرری او از بیت المال مانند سایرین بود هر وقت احتیاج پیدا می‌کرد، مبلغی از متصدی بیت المال قرض می‌کرد و در تمام مدت عمرش همان عذا را می‌خورد که بینوایان می‌خورند و همان را برتن می‌کرد که آنان می‌پوشیدند مسکن و مأوایش نیز کوچک‌ترین امتیازی با دیگران نداشت و جامه‌اش از پشم شتر بود و در دوره خلافت ده ساله نیز فقط سه بار جامه روئیش را عوض کرده بود بالا پوشش از پشم بود و چهارده وصله داشت.

هرمزان سردار بزرگ ایرانی، ملک اهواز وقتی در مدینه می‌خواست او را ملاقات بکند، چون لباس مندرسی در تن داشت او را نشناخت.

و نیز در ادامه سخنانش می‌فرماید: مخارج او با تمام افراد عائله‌اش در روز فقط دو درهم بود، اغلب شب‌ها در مسجد نزد فقرا می‌خوابید. (اسلام چنانکه بود ص ۲۳۰ـ ۲۳۱).

آقای حجة ‌الإسلام تنگابنی در ادامه سخنانش می‌فرماید: شهر بصره از بناهای عمر است که در ساختن آن شخصاً نظارت می‌کرد و خود در میان کارگران کار می‌کرد و با دستهای خود آنان را در گذاشتن سنگ‌ها و ریختن شفته کمک می‌داد و غالباً از راه دباغی امرار معاش می‌کرد. و نیز موقعی که عازم بیت المقدس بود، در طول راه گاه بر شتر می‌نشست و غلامش در جلو می‌رفت و گاهی بر عکس غلامش سوار می‌شد و عمر پیاده می‌رفت. گذشته از این‌که خود در نهایت سادگی به سر می‌برد، ‌تمام عمال و فرماندارانش را هم ملزم می‌کرد که در زندگی از هر گونه تشریفات بر حذر باشند و هیچگونه امتیازی برای خود قایل نشوند وقتی که می‌خواست شخص را به فرمانداری ایالتی منصوب کند، قبلاً از او رسماً ‌تعهد می‌گرفت و به علاوه جمعی از مهاجرین و انصار را هم رسماً‌ گواه قرار می‌داد که در محل مأموریتش سوار بر اسب نشود و غذاهای لذیذ و گوارا نخورد و لباس‌های نازک و لطیف بر تن نکند و برای خویشتن محافظ و دربان اختیار ننماید فقط همواره مهیا برای برآوردن حاجات مردم باشد.

اسود بن ابی یزید نقل می‌کند: کسانی که از ولایات دور و نزدیک در نزدش می‌آمدند اولین سوالی که از آنان می‌کرد این بود والی و فرماندار شما از بیماران شما عیادت و از بزرگان شما دیدن می‌کند؟ رفتارش با مردمان ضعیف و ناتوان چگونه است؟ آیا درب خانه‌اش بر روی آنان باز است و برای برآوردن حاجاتشان همیشه در در منزلش در انتظار شان می‌نشیند؟ چنانچه جواب منفی بود، بی‌درنگ آن والی و فرماندار را عوض می‌کرد. (اسلام چنانکه بود ص ۲۳۲ـ ۲۳۳).

و نیز آقای حجة الإسلام تنکابنی می‌نویسد:

با این‌که عمری را (در زمان کفر) بخود کامی و سرکشی و ستمگری گذرانده بود، به پیروی از تعالیم اسلام در احترام به قانون و رعایت آن تا حد افراط پافشاری می‌کرد، هر موقعی که خود مأمور به امری می‌شد، قبلاً عائله و بستگان نزدیکش را با خشونت تمام به اجراء آن وامیداشت و به آنان می‌گفت، مردم وقتی که ببینند اطرافیان زمامدار نسبت به قوانین سستی بخرج می دهند و ابراز علاقه نمی‌کنند قهراً ‌از آنان پیروی می‌کنند و قانون را با نظر بی قیدی خواهند نگریست و در نتیج موقعیتش متزلزل شده احترامش در جامعه از بین خواهد رفت. (اسلام چنانکه بود ص ۲۳۴). و نیز می‌نویسد: عمر در هیچ پیش آمدی هیچ کاری را بدون مشورت با مردم انجام نمی‌داد همیشه می‌گفت: کاری که بدون مشورت انجام شود پایان خوش نخواهد داشت تمام رویدادها را قبلاً‌ در معرض شور عامه مردم قرار می‌داد و با تمام غلظت و خشونت مخصوص بخودش که طبعاً باید همه از او مرغوب باشند چون در رأس حکومتی قرار داشت که بنایش بر عدالت و آزادی بود، چنانچه ضعیفترین مردم کوچکترین تخلفی از او مشاهده می‌کرد، با آزادی تمام باو گوشزد می‌کرد و او هم می‌پذیرفت بعلاوه خود نیز بهمه دستور داده بود، ‌اگر انحرافی از او مشاهده کردند راهنمائیش نمایند، یک روز ضمن خطبه‌ای گفت، اگر دیدید خوب کردم راهنمائیم کنید چنانچه منحرف گشته و براه کج می‌روم تعدیلم نمائید، در این بین مردی از آخر مسجد بر خواست و گفت: اگر از تو کوچکترین انحراف و کجروی مشاهده کنیم با این شمشیر تو را راست خواهیم کرد، ‌عمر از بیان صریح مرد، خوشحال شد و گفت: ستایش می‌کنیم خدا را که در بین امت اسلام کسی پیدا شد که می‌تواند با شمشیرش اعوجاج (کجروی) عمر را راست کند. (اسلام چنانکه بود ص ۲۳۸). و نیز می‌نویسد: عمر وقتی که وفات کرد ماترکش فقط ۳۰ یا ۴۰ درهم بود. (اسلام چنانکه بود ص ۲۴۱).