مسلمان از دیدگاه آیات و روایات

فهرست کتاب

بدین عقل و دانش بباید گریست

بدین عقل و دانش بباید گریست

اگر چه در کتاب و سنت نسبت به زهد و بی‌اعتنائی به دنیا زیاد سفارش و ترغیب شده و از دنیا و مظاهر زودگذر آن مذمت و نکوهش گردیده و نیز پیشوایان راستین ما، روشی زاهدانه داشته اند، ولی آیا زهد اسلامی همان رهبانیت و ترک دنیا است که در میان مسیحیان و بودائیان و برخی از ملل دیگر وجود داشته است، یا چیزی دیگر؟ در حقیقت زهد از دیدگاه اسلام به معنی عدم دلبستگی به دنیا و مادیات است نه ترک دنیای خوب و رهبانیت، زیرا در منطق اسلام همه مظاهر زندگی از قبیل مال و ثروت، پست و مقام، خوراک و پوشاک، زن و فرزند و.... ابزار تکامل و پشرفت آدمی هستند که اگر به طور صحیح و متعادل مورد بهره برداری قرار گیرند نه تنها دنیای مردم آباد خواهد شد، بلکه آخرت شان نیز آباد می‌گردد.

و دین مقدس اسلام افراط و تفریط را در همه امور زندگی مذمت و محکوم کرده، اعتدال و میانه روی را در تمام امور زندگی مفید دانسته و پسند نموده است، در زهد و پارسائی نیز اعتدال و میانه روی مدنظر اسلام است، همانگونه که عشق و علاقه شدید به امور مادی و لذتهای نفسانی ناپسند و زیانبار است زهد و پارسائی تفریطی به این معنی که انسان از تمام امور دنیا و لوازم زندگی ،‌کار و کوشش دست کشیده خود و خانواده و افراد تحت تکفل خویش را از نظر خوراک، پوشاک، مسکن، درمان و.... محتاج دیگران نموده و آن را رهبانیت و از عادات جاهلیت دانسته است، ‌چنانکه قرآن مجید رهبانیت و ترک دنیا را عادات زشت و ناپسند و از بدعتهای راهبان مسیحی می‌داند وآن را شدیداً نکوهش و مذمت قرار می‌دهد: ﴿وَرَهۡبَانِيَّةً ٱبۡتَدَعُوهَا مَا كَتَبۡنَٰهَا عَلَيۡهِمۡ[الحديد: ۲۷]. «رهبانیت (و ترک دنیا) را از پیش خود پدید آوردند ما بر آن‌ها آن را ننوشته بودیم».

و رسول خدا صنیز اندیشه ترک دنیا و گوشه‌گیری مطلق را نمی‌پسندد و هرگاه در میان یارانش آثاری از گرایش به چنین رفتاری را ملاحظه می‌کرد هرچه زودتر اینگونه کج فکریها را اصلاح و به روشی صحیح و درست آنان را هدایت و راهنمائی می‌نمود و برای همیشه اعلام فرمودند: «لا رهبانية في الإسلام» [۵]. «رهبانیت در اسلام وجود ندارد».

۱۰۲ـ وعن أَنَسَ بْنَ مَالِكٍسيَقُولُ:جَاءَ ثَلَاثَةُ رَهْطٍ إِلَى بُيُوتِ أَزْوَاجِ النَّبِيِّ جيَسْأَلُونَ عَنْ عِبَادَةِ النَّبِيِّ جفَلَمَّا أُخْبِرُوا كَأَنَّهُمْ تَقَالُّوهَا فَقَالُوا: وَأَيْنَ نَحْنُ مِنْ النَّبِيِّ جقَدْ غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَمَا تَأَخَّرَ قَالَ أَحَدُهُمْ: أَمَّا أَنَا فَإِنِّي أُصَلِّي اللَّيْلَ أَبَدًا وَقَالَ آخَرُ: أَنَا أَصُومُ الدَّهْرَ وَلَا أُفْطِرُ وَقَالَ آخَرُ: أَنَا أَعْتَزِلُ النِّسَاءَ فَلَا أَتَزَوَّجُ أَبَدًا فَجَاءَ رسول الله جإِلَيْهِمْ فَقَالَ: أَنْتُمْ الَّذِينَ قُلْتُمْ كَذَا وَكَذَا أَمَا وَاللَّهِ إِنِّي لَأَخْشَاكُمْ لِلَّهِ وَأَتْقَاكُمْ لَهُ لَكِنِّي أَصُومُ وَأُفْطِرُ وَأُصَلِّي وَأَرْقُدُ وَأَتَزَوَّجُ النِّسَاءَ فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتِي فَلَيْسَ مِنِّي. (متفق علیه).

حضرت انسسروایت می‌کند سه شخص از یاران پیامبر به خانه رسول الله صآمدند و درباره عبادتش پرسش نمودند و چون همسران پیامبر آن‌ها را از نحوه عبادتش آگاه ساختند، آن را کم شمردند و گفتند: ما کجا و رسول خدا کجا! خداوند گناهان گذشته و آینده او را آمرزیده است؟

آنگاه یکی از آن‌ها گفت: اما من همیشه شب‌ها را به نماز می‌گذرانم.

دیگری گفت: من همیشه روزه میگیرم و هیچ روزی افطار نمیکنم و یکی دیگر گفت: و من از زنان دوری جسته و هرگز ازدواج نمی‌کنم. رسول الله صنزد آن‌ها تشریف آورد و فرمود: شما چنین و چنان گفته اید؟ آنگاه فرمودند: بخدا سوگند که من از همه شما از خداوند بیشتر می‌ترسم و از همه شما پرهیزگارترم ولی هم روزه می‌گیرم و هم افطار می‌کنم و هم نماز می‌خوانم و هم می‌خوابم و با زنان ازدواج و نزدیکی می‌کنم و هر کس از سنت و شیوه من روگردان باشد از من نیست».

حضرت عبدالله بن عمرو بن العاص بجوانی بسیار درستکار عابد و زاهدی بود در تمام روزها روزه دار و در تمام شب‌ها مشغول نماز و قرآن خواندن بود هنگامی که تازه ازدواج کرده بود پدرش حضرت عمرو، نزد عروس رفت و از او پرسید رفتار عبدالله با تو چگونه است؟ عروس مؤدبانه پاسخ داد عبدالله مرد بسیار خوبی است ولی از روزیکه من در منزل او آمده ام حتی یکبار هم به بستر خواب من نیامد است همیشه مشغول روزه گرفتن، نماز و قرآن خواندن است و فرصت دیگری ندارد حضرت عمروسنزد پیامبر بزرگوار از او شکایت کرد پیامبر خدا او را خواست و چنین فرمود:

۱۰۳ـ وعن عبدالله بن عمروسقَالَ: قال لِي رسول الله جيَا عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَمْرٍو بَلَغَنِي أَنَّكَ تَصُومُ النَّهَارَ وَتَقُومُ اللَّيْلَ فَلَا تَفْعَلْ فَإِنَّ لِجَسَدِكَ عَلَيْكَ حَظًّا وَلِعَيْنِكَ عَلَيْكَ حَظًّا وَإِنَّ لِزَوْجِكَ عَلَيْكَ حَظًّا صُمْ وَأَفْطِرْ صُمْ مِنْ كُلِّ شَهْرٍ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ فَذَلِكَ صَوْمُ الدَّهْرِ قُلْتُ: يَا رسول الله! إِنَّ بِي قُوَّةً قَالَ فَصُمْ صَوْمَ دَاوُدَ صُمْ يَوْمًا وَأَفْطِرْ يَوْمًا. (مسلم).

خود حضرت عبدالله بن عمروسداستان را چنین نقل می‌کند: پیامبر خدا صبه من فرمود: ای عبدالله بن عمرو به من خبر رسیده که تو تمام روزها را روزه می‌گیری و تمام شب‌ها را زنده می‌داری! چنین مکن زیرا بدنت بر تو حقی دارد و چشمانت بر تو حقی دارند و همسرت بر تو حقی دارد روزه بگیر و هم افطار کن در هر ماه سه روز روزه بگیر و این روزه دهر است. (چون روزه سه روز مانند روزه کل ماه است و روزه سه روز در ماه مانند روزه کل سال است).

گفتم: یا رسول الله! من بیش از این توانائی دارم فرمود: پس مانند حضرت داود روزه بگیر یک روز روزه بگیر و یک روز افطار کن.

خلاصه؛ پیامبر خدا به حضرت عبداللهسآموخت همانگونه که آخرت حقوقی دارد و باید رعایت شود زندگی دنیوی نیز حقوقی دارد که رعایت آن ضروری است و عدالت الهی ایجاب می‌کند که حق هر کس به او واگذار گردد و عدم رعایت حقوق موجب انحراف از مسیر اصلی اسلام است که از دیدگاه اسلام شدیداً ‌منفور و مردود است.

۱۰۴ـ وعن وهب بن عبداللهسقال: آخَى النبيُّ بَيْنَ سَلْمانَ وأبِي الدَّرْدَاءِ فزَارَ سَلْمانُ أبا الدَّرْدَاءِ فَرَأى أُمَّ الدَّرْدَاءِ مُتَبِذِّلَةً فقال لَها: ما شَأنُكِ قالَتْ أخُوكَ أبُو الدَّرْدَاءِ لَيْسَ لَهُ حَاجَةٌ فِي الدُّنْيَا فَجاءَ أبُو الدَّرْدَاءِ فصَنَعَ لَهُ طَعَاما فقال: كْلْ. قال: فإنِّي صَائِمٌ قال: ما أنَا بآكِلٍ حَتَّى تَأكُلَ قال: فأكَلَ فلَمَّا كانَ اللَّيْلُ ذَهَبَ أبُو الدرْدَاءِ يَقُومُ فقال: نَمْ فنامَ ثُمَّ ذهَبَ يَقُومُ فقال: نَمْ فَلَمَّا كانَ منْ آخِرِ اللَّيْلِ قال سَلْمانُ: قُمِ الآنَ فَصَلَّيَا فَقال لَهُ سَلْمَانُ: إنَّ لِرَبِّكَ عَلَيْكَ حَقَّا ولِنَفْسِكَ عَلَيْكَ حقا ولأِهْلِكَ عَلَيْكَ حَقّا فأعْطِ كلَّ ذِي حَقٍّ حَقَّهُ فأتَى النبيَّ فَذَكَرَ ذلِكَ لَهُ فقَالَ النبيُّ: صَدَقَ سَلْمَانُ. (البخاری).

از حضرت وهب بن عبداللهسروایت است، پیامبر اسلام صدر میان حضرت سلمان و حضرت ابودرداء پیمان اخوت و برداری بست، سلمان برای دیدن حضرت ابودرداء‌آمد دید که همسرش ام درداء ‌لباس‌های کهنه پوشیده از او پرسید چرا اینطور هستی؟ او پاسخ داد که برادرت ابودرداء ‌به امور دنیوی و زنان میل و خواهش ندارد، در همین هنگام ابودرداء‌آمد و برای سلمان غذا آماده نمود و گفت: بخور زیرا من روزه دارم سلمان گفت: تا تو نخوری من هرگز نمی‌خورم آنگاه ابودرداء ‌غذا خورد چون شب شد ابودرداء ‌برای شب زنده داشتن برخواست سلمان گفت: بخواب ابودرداء‌ خفت باز خواست برخیزد گفت: بخواب و چون آخر شب شد سلمان گفت: حالا برخیز همه برخواستند و نماز گزاردند آنگاه سلمان به او گفت: پروردگارت بر تو حقی دارد و نفس تو بر تو حقی دارد و همسرت بر تو حقی دارد و حق هر کس را به او واگذار کن و سپس خدمت پیامبر آمد و موضوع را باطلاع آن حضرت رساند رسول اکرم صفرمودند: سلمان راست گفته است.

آنچه از احادیث مذکور به دست می‌آید:

۱- نیکو بودن دیدار بینی از برادر مسلمان و شب گذاری نزد آنان.

۲- جواز سخن گفتن مردان و زنان بیگانه با همدیگر هنگام ضرورت.

۳- ثبوت وعظ و ارشاد، پند و اندرز به مردان و زنان مسلمان.

۴- مشروعیت زیب و زینت کردن همسر برای شوهرش.

۵- ثبوت حق همسر بر شوهرش در معاشرت و همخوابی.

۶- میانه روی و اعتدال در انجام دادن عبادات.

۷- عدم مشروعیت رهبانیت و ترک دنیا و گریز از مسئولیتهای اجتماعی و ترک لذائذ مادی،‌ خوراک، پوشاک،‌ مسکن همسر و فرزند و....

۸- جواز افطار و خوردن روزه نفلی به خاطر شرکت در سفره دوستان و مهمانان.

جناب آقای حجة‌الإسلام والمسلمین عبدالوهاب تنکابنی که یکی از علمای برجسته و محقق اهل تشیع است زندگانی حضرات شیخین را برشته تحریر در آورده که پاره‌ای از مطالب آن را که درباره ساده زیستی حضرات شیخین است از کتاب با ارزش او (اسلام چنانکه بود) به طور نمونه نقل می‌کنم.

اینک در مورد زندگی امیرالمؤمنین حضرت ابوبکرسمی‌نویسد: ابوبکر برای امرار معاش خود تجارت می‌کرد حتی در دوره خلافتش تا شش ماه به تجارت مشغول بود گاهی بزهای یک یهودی را می‌دوشید تا از آن راه نان و آبی به دست آورد. وقتی که وفات یافت تمام ماترکش فقط سه درهم بود حتی در مدت خلافتش گاهی سبد و زنبیل چوبی می‌بافت و می‌فروخت و از آن راه زندگی می‌کرد. تمام ثروتش را که چهل هزار درهم بود و پیش از اسلام جمع آوری کرده بود تمام آن را خود بین مردم تقسیم کرده بود. (اسلام چنانکه بود ص ۲۲۷). و نیز حجة‌الإسلام والمسلمین جناب آقای تنکابنی در ادامه سخنانش می‌فرماید: اولین خطبه‌ای که پس از نصب خلافت در حضور مسلمین بیان کرد این بود ای مردم: من جز این‌که بعنوان (ولی و خلیفه) شما منصوب شده‌ام به هیچ وجه من الوجوه بر شما مزیتی ندارم و از شما بهتر نبوده و نیستم اگر نیکی کردم همراهیم کنید و چنانچه بد کردم تعدیلم کنید راستی، امانت است و دروغ، خیانت. توانای شما نزد من ناتوان است تا این‌که حق را از او بگیرم و ناتوان شما نزد من توانا است تا این‌که حق را باو باز گردانم، ... تا این‌که می‌گوید: (مادامی که خدا و پیغمبر خدا را اطاعت می‌کنم اطاعتم کنید وقتی که نسبت بخدا و پیغمبرش عصیان ورزیدم، اطاعتم بر شما روا نیست).( اسلام چنانکه بود؛ ص ۲۲۷و۲۲۸).

[۵] - عجلونی در کشف الخفاء بیان کرده که ابن حجر گفته است: به این لفظ اصلی برای این قول پیدا نکردم.