۸۴- باب: حیا و فضیلت آن، و تشویق به آراسته شدن به شرم و آزرم
۶۸۶- عن ابْنِ عُمَرَ رضي الله عنهما أَنَّ رسولَ اللهج مَرَّ عَلَى رَجُلٍ مِنَ الأَنْصَارِ وَهُوَ يَعِظُ أَخَاهُ في الحَيَاءِ، فَقَالَ رسُولُ اللهج: «دَعْهُ فإِنَّ الْحَياءَ مِنَ الإِيمانِ».[متفقٌ عليه] [صحیح بخاری، ش: ۲۴؛ و صحیح مسلم، ش: ۳۶]
ترجمه: ابنعمربمیگوید: رسولاللهجاز کنارِ یکی از انصار گذشت که برادرش را دربارهی شرم و حیا پند میداد - و میگفت: از شرم و حیای خود، کم کن.- رسولاللهجفرمود: «او را به حالِ خود بگذار؛ زیرا حیا، بخشی از ایمان است».
۶۸۷- وعن عِمْرانَ بنِ حُصَيْنٍ رضي الله عنهما قال: قال رسول اللهج: «الْحياَءُ لا يَأْتِي إلاَّ بِخَيْرٍ».[متفق عليه] [صحیح بخاری، ش: ۶۱۱۷؛ و صحیح مسلم، ش: ۳۷]
وفي رواية لمسلم: «الحَياءُ خَيْرٌ كُلُّهُ» أوْ قَال: «الحَيَاءُ كُلُّهُ خَيْرٌ».
ترجمه: عمران بن حصینبمیگوید: رسولاللهجفرمود: «حیا نتیجهای جز خیر و خوبی به ارمغان نمیآورد».
و در روایت مسلم آمده است: «شرم و حیا، سراسر خیر و نیکیست».
شرح
مؤلفبخشی به نام «ادب» گشوده و ذیل آن، این موضوع را باب کرده است: «حیا و فضیلت آن، و تشویق به شرم و آزرم».
ادب: به منش یا اخلاقی میگویند که انسان بر اساس آن عمل میکند؛ و انواع فراوانی دارد:
بخشندگی، شجاعت، پاکیِ دل، شرح صدر، گشادهرویی و امثال آن. لذا ادب، عبارت است از اخلاق نیکی که انسان، به آن آراسته میشود؛ مانندِ حیا که ویژگی پسندیدهایست.
شرم و حیا، یک ویژگی درونیست که انسان را به انجام کارهای نیک و پسندیده و دوری از کارهای زشت و ناپسند وادار میسازد؛ لذا آدمِ باحیا از انجام کارهایی که بر خلاف کمال و مردانگیست، از مردم شرم میکند و اگر مرتکبِ عمل حرامی شود، نزدِ اللهﻷشرمنده میگردد؛ همچنین بهخاطر ترک عملِ واجب، از الله متعال حیا مینماید و چون کارِ پسندیدهای را ترک کند، از مردم، خجالت میکشد.
حیا، بخشی از ایمان است؛ چنانکه ابنعمربمیگوید: رسولاللهجاز کنارِ یکی از انصار گذشت که برادرش را دربارهی شرم و حیا پند میداد. رسولاللهجفرمود: «حیا، بخشی از ایمان است».
رسولاللهجدر حدیثی دیگر فرموده است: «ایمان، هفتاد و اندی بخش دارد که برترینش، گفتن "لاإلهإلاالله"میباشد و پایینترین بخشِ ایمان، برداشتن خار و خاشاک (و هر چیز آزاردهندهای) از سرِ راه است و شرم و حیا، بخشی از ایمان بهشمار میرود». [ر.ک: حدیث شمارهی ۱۲۷]
میبینیم که انسان باحیا، سر به راه است و راهِ درست و مستقیم را میرود؛ نه سبک راه میرود که سرزنش شود و نه خود را موشمردگی میزند که سزاوار نکوهش گردد؛ بلکه وقار و متانت دارد و وقتی سخن میگوید، مؤدبانه حرف میزند و در حدّ توانش سخنان سنجیده و پسندیدهای میگوید.
اما آدمِ بیحیا، هر کاری که بخواهد، انجام میدهد؛ چنانکه در حدیث صحیح آمده است: «إِنَّ مِمَّا أَدْرَكَ النَّاسُ مِنْ كَلامِ النُّبُوَّةِ الأُولَى: إِذَا لَمْ تَسْتَحْيِ فَاصْنَعْ مَا شِئْتَ»؛ [بخاری، ش: ۳۴۸۴، ۶۱۲۰] یعنی: «یکی از سخنانی که مردم از پیامبران گذشته گرفتهاند، اینست که: اگر حیا نداری، هر چه خواهی کن».
پیامبرجاز دوشیزگان زیرِ چادر، شرم و حیای بیشتری داشت؛ اما از بیان حق و حقیقت، شرم نمیکرد و بیآنکه از کسی پروا کند، حق را آشکارا بیان مینمود. البته آنجا که حق ضایع نمیشد، از همه باحیاتر بود. لذا سعی کنیم خود را به شرم و حیا و دیگر ارزشهای اخلاقی بیاراییم.
***
۶۸۸- عن أبي هُريرةَس أنَّ رسولَ اللهج قال: «الإيمَانُ بِضْعٌ وسبْعُونَ، أوْ بِضْعٌ وَسِتُّونَ شُعْبةً، فَأَفْضَلُها قوْلُ لا إله إلاَّ الله، وَأدْنَاها إمَاطةُ الأَذَى عنَ الطَّرِيقِ، والحياءُ شُعْبَةٌ مِنَ الإيمَانِ».[متفق عليه] [صحیح مسلم، ش: ۳۵؛ و صحیح بخاری، ش: ۹. [این حدیث پیشتر بهشمارهی ۱۲۷ ذکر شد. (مترجم)])]
ترجمه: ابوهریرهسمیگوید: رسولاللهجفرمود: «ایمان، هفتاد و اندی یا شصت و اندی بخش دارد که برترینش، گفتن «لاإلهإلاالله»میباشد و پایینترین بخشِ ایمان، برداشتن خار و خاشاک (و هر چیز آزاردهندهای) از سرِ راه است و شرم و حیا، بخشی از ایمان بهشمار میرود».
شرح
مؤلفحدیثی بدین مضمون نقل کرده است که ابوهریرهسمیگوید: پیامبرجفرمود: «ایمان، هفتاد و اندی یا شصت و اندی بخش دارد». راوی شک کرده است که آیا پیامبرجهفتاد و اندی فرمود یا شصت و اندی؟ فرمود: «برترین بخش ایمان، گفتن «لاإلهإلاالله»میباشد و پایینترین بخشِ آن، برداشتن خار و خاشاک (و هر چیز آزاردهندهای) از سرِ راه است و شرم و حیا، بخشی از ایمان بهشمار میرود». آخرین بخش حدیث، شاهد موضوع است.
پیامبرجدر این حدیث بیان فرموده که ایمان، بخشهای فراوانی دارد؛ هفتاد و چند بخش یا شصت و چند بخش. البته رسولاللهجهمهی این بخشها را بیان نفرمود تا انسان، خود برای شناخت آنها تلاش کند و نصوص و متون کتاب و سنت را برای شناسایی بخشهای گوناگون ایمان، مورد مطالعه و بررسی قرار دهد و به آموختههایش از کتاب و سنت عمل نماید. مواردِ زیادی در قرآن و سنت وجود دارد که الله و پیامبرش به صورت مبهم ذکر کردهاند؛ حکمتش اینست که انسانهای مشتاق و علاقهمند از افرادِ بیعلاقه، جدا شوند.
به عنوان مثال: شب قدر در دههی اخیر رمضان یا در هفت شبِ پایانی این ماه مبارک است؛ اما بهطور دقیق مشخص نیست که کدام شب میباشد تا مردم با اشتیاق بیشتری به امید این شب، همهی شبها را در عمل و عبادت سپری کنند. زیرا اگر شب قدر مشخص بود، مردم همان شب را عبادت میکردند و از سایر شبها غافل میشدند. ساعت پذیرش دعا در روز جمعه نیز همینگونه است: «فِيهَا سَاعَةٌ لا يُوافِقُهَا عَبْدٌ مُسْلِمٌ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي يَسْألُ اللهَ شَيْئًا، إِلا أعْطَاهُ إيّاهُ». [بخاری، ش: (۹۳۵، ۵۲۹۵)؛ و مسلم، ش: (۷۵۷، ۸۵۲)] یعنی: «در روز جمعه ساعتی وجود دارد که اگر بندهی مسلمان در آن لحظه نماز بخواند و دعا کند، الله متعال دعایش را میپذیرد و خواستهاش را برآورده میسازد». البته این ساعت یا این لحظه نیز مبهم و نامشخص است تا مردم برای یافتن آن، تلاش نمایند و لحظات و بخش زیادی از این روز را در نماز و دعا سپری نمایند. چنانکه در هر شب نیز چنین لحظهای برای اجابت دعا وجود دارد و هرکس در آن لحظه دعا کند، دعایش پذیرفته میشود.
پیامبرجهمچنین فرموده است: «إِنَّ لِلَّهِ تِسْعَةً وَتِسْعِينَ اسْمًا مِائَةً إِلاَّ وَاحِدًا، مَنْ أَحْصَاهَا دَخَلَ الْجَنَّةَ». [بخاری، ش: (۲۷۳۶، ۷۳۹۲)؛ و مسلم، ش: ۲۶۷۷] یعنی: «الله نود و نه اسم دارد؛ يعني يكي كمتر از صد. هر كس آنها را برشمارد، وارد بهشت میشود». و این نود و نه اسم را ذکر نکرد تا برای شناخت آنها در متون کتاب و سنت تلاش کنیم و از این فضیلت بزرگ برخوردار شویم. البته روایتی که در آن، نود و نه اسم، ذکر شده، ضعیف است؛ لذا حجت نیست.
اینکه رسولاللهجفرمود: «ایمان، هفتاد و اندی یا شصت و اندی بخش دارد»، و بخشهای مختلف آن را ذکر نکرد، برای اینست که ما برای شناخت این بخشها در کتاب و سنت به بررسی بپردازیم و سپس به آنها عمل کنیم. این، از فرزانگی و حکمتیست که اللهﻷبه پیامبرش عنایت فرمود.
پیامبرجدربارهی بخشهای ایمان فرموده است: «برترینش، گفتن "لاإلهإلاالله" میباشد». اگر هفت آسمان و هفت زمین و همهی مخلوقات را بسنجند، باز هم این کلمهی بزرگ بر همهی آنها برتری مییابد؛ زیرا بزرگترین کلمه، یعنی کلمهی توحید است که انسان با گفتن آن، مسلمان میشود و اگر از گفتن آن امتناع ورزد، کافر میگردد. پس "لاإلهإلاالله" حدّ فاصل میان کفر و ایمان است. از اینرو والاترین و برترین بخش ایمان بهشمار میآید. "لاإلهإلاالله" یعنی معبود برحق و راستینی جز الله وجود ندارد و همهی معبودانی که جز الله یکتا و بیهمتا پرستش میشوند، باطلند و الله، یگانه معبود بر حق است. لذا اللهﻷحق است؛ همانگونه که میفرماید:
﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ هُوَ ٱلۡبَٰطِلُ وَأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡعَلِيُّ ٱلۡكَبِيرُ ٦٢﴾ [الحج : ٦٢]
زیرا الله، (پروردگار) برحق و راستین است و بیگمان آنچه جز او میخوانند، باطل میباشد و بهراستی الله، والای بزرگ است.
ایمان به این توحیدِ بزرگ، یعنی ایمان به اینکه معبود راستینی جز الله وجود ندارد، شاملِ این اعتقاد نیز میشود که: خالقی جز الله، رازقی جز الله، و مدبّری جز الله وجود ندارد و هیچکس جز الله، مالک نفع و ضرر نیست.
ایمان به توحید بزرگ، ایمان به اسماء و صفات الاهی را نیز در برمیگیرد؛ لذا تنها کسی پرستش میشود که شایستهی عبادت و پرستش است و کسی جز خالقﻷشایستهی عبادت و پرستش نیست. ازاینرو "لاإلهإلاالله"برترین بخش ایمان است و کسی که فرجامش، با گفتن این کلمهی بزرگ باشد، در جرگهی بهشتیان قرار میگیرد. زیرا در حدیث آمده است: «مَن کان آخِرُ كَلامِهِ مِن الدُّنيا لا إله إلا الله دَخَلَ الجَنَّةَ». [صحیح است؛ روایت: ابوداود (۳۱۱۶)؛ احمد در مسندش (۵/۲۳۳، ۲۴۷) بهنقل از معاذس] یعنی: «هرکس، آخرین سخنش در دنیا "لاإلهإلاالله"باشد، وارد بهشت میشود». از الله متعال میخواهیم که خاتمهی ما را با گفتن این کلمهی بزرگ قرار دهد؛ بهیقین او، بر هر کاری توانست.
«و پایینترین بخشِ ایمان، برداشتن خار و خاشاک (و هر چیز آزاردهندهای) از سرِ راه است». لذا به گستردگی دامنهی ایمان پی میبریم و درمییابیم که دامنهی ایمان، همهی کارهای نیک و شایسته را در برمیگیرد.
«و شرم و حیا، بخشی از ایمان بهشمار میرود». شرم و حیا، نوعی سر به زیر بودنِ درونیست که انسان را از انجامِ کارهایی که مردم نمیپسندند، شرمنده میکند و بر دو گونه است: شرم از خدا، و شرم از خلق خدا؛ شرم از خدا، بنده را بر آن میدارد که از اللهﻷاطاعت کند و از معصیت و نافرمانیِ او دوری نماید. نتیجهی شرم از خلق خدا، بزرگمنشی و مردانگیست؛ یعنی کسی که از خلق خدا شرم کند، کارهایی انجام میدهد که از نظرِ مردم، نیک و پسندیده است و از انجامِ کارهایی که مردم، بد میدانند، دوری مینماید. هر دو نوع شرم و حیا، جزو ایمان است. از پیامبرجدربارهی ایمان سؤال شد که چیست؟ فرمود: «أَنْ تُؤْمِن بِالله وملائِكَتِه وكُتُبِهِ ورُسُلِه والْيومِ الآخِر، وتُؤمِنَ بالْقَدَرِ خَيْرِهِ وشَرِّه». [صحیح مسلم، ش: ۸. [ر.ک: حدیث شمارهی ۶۱. (مترجم)])] فرمود: «ایمان، اینست که به الله، و فرشتگانش، و کتابهایش، و پیامبرانش و روز قیامت (آخرت) و نیز به تقدیر خیر و شر از سوی الله، ایمان و باور داشته باشی». از جمعبندی این دو حدیث، بدین نتیجه میرسیم که همانگونه که اهلسنت و جماعت، معتقدند، ایمان شامل عقیده، گفتار و کردار میشود؛ به عبارت دیگر، ایمان یعنی عمل قلبی - عقیده و کردار قلبی- و نیز اقرار به زبان و عمل با اندام و جوارح. گفتنِ "لاإلهإلاالله"، اقرار به زبان است؛ و برداشتن خار و خاشاک (و هر چیز آزاردهندهای) از سرِ راه، عمل با اندام و جوارح میباشد و شرم و حیا، عملی قلبیست و ایمان به فرشتگان و کتابهای الاهی، اعتقادِ قلبیست». پس همانگونه که اهل سنت و جماعت معتقدند ایمان شاملِ چهار بخش میشود: اعتقاد قلب، عمل قلب، اقرار به زبان و عمل با اندام و جوارح. چنانکه دلایل فراوانی از کتاب و سنت در اینباره وجود دارد.
در این حدیث به فضیلت برداشتن خار و خاشاک و هر چیزِ آزاردهندهای از سرِ راه تصریح شده است؛ زیرا چنین عملی، بخشی از ایمان است. پس به انجامِ چنین عملی اهمیت دهید تا بر ایمانتان افزوده شود و به کمالِ ایمان دست یابید. هرگاه در مسیر میروید و سنگ، شیشه، چوب، میخ و خاری میبینید، آن را بردارید؛ زیرا چنین عملی جزو ایمان است. اما اگر ماشین را وسط خیابان متوقف کنید یا به هر طریقی سدّ معبر نمایید، در حقیقت چیزِ آزاردهندهای سرِ مردم گذاشتهاید و این، در ایمانِ انسان، خلل ایجاد میکند. زیرا همانطور که برداشتن اشیای آزاردهنده از سرِ راه، عبادت و بخشی از ایمان است، گذاشتنِ هر چیزِ آزاردهندهی در مسیر مردم، معصیت و مخالفِ ارزشهای ایمانیست که مایهی نقص ایمان میباشد. پس بر همهی ما واجب است که زندهدل باشیم و چنین مسایلی را درک کنیم و به آن اهمیت دهیم.
برخی از مردم بدون توجه ماشینِ خود را هر جا که شد، پارک میکنند؛ اما هیچ اهمیت نمیدهند که این کار، رفت و آمد مردم یا سایر خودروها را مختل میکند. این، ویژگی مؤمن نیست؛ بلکه مؤمن، زندهدل است و چنین مسایلی را درک میکند و به آن اهمیت میدهد؛ لذا برای مردم همان چیزی را میپسندد که برای خود میپسندد. پس چرا و چگونه برخی از مردم، ماشین خود را هر طور یا هرجا که شد، پارک میکنند و مسیرِ رفت و آمد دیگران را میبندند؟! حتی ماشین خود را در خیابانِ کمعرض جلوی درب مسجد میگذارند؛ آنهم روز جمعه! لذا وقتی مردم از مسجد بیرون میآیند، راه، بسته یا تنگ است.
لذا به برداشتنِ چیزهای آزاردهنده از مسیر رفت و آمد مردم، اهمیت دهید و اگر امکان برداشتن آن برای شما وجود داشت، مثلاً سنگِ بزرگی بود یا امثال آن، با ارگانهای ذیربط مثلِ شهرداری تماس بگیرید و موضوع را پیگیری کنید. این، یعنی همکاری با یکدیگر در مسیر تقوا و پرهیزگاری. شرم و حیا، بخشی از ایمان است و کسی که حیا دارد، نزدِ مردم سخنان بیشرمانه نمیگوید یا کارهای بیشرمانه انجام نمیدهد؛ بلکه سنگین، متین و باوقار است.
***
۶۸۹- وعن أبي سعيد الخُدْرِيِّس قال: كانَ رسولُ اللهج أَشَدَّ حَيَاءً مِنَ الْعَذْرَاءِ في خِدْرِهَا، فَإذَا رأى شَيْئًا يَكْرَهُهُ عَرَفْنَاهُ في وَجْهِهِ.[متفقٌ عليه] [صحیح بخاری، ش: (۳۵۶۲، ۶۱۰۲)؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۳۲۰]
ترجمه: ابوسعید خدریسمیگوید: رسولاللهجاز دوشیزگان پردهنشین شرم و حیای بیشتری داشت و وقتی چیزی میدید که دوست نداشت، از تغییر چهرهاش متوجه میشدیم. (اما به سبب شرم، چیزی نمیگفت.)
[قَالَ العلماءُ: حَقِيقَةُ الحَيَاءِ خُلُقٌ يَبْعَثُ عَلَى تَرْكِ القَبِيحِ ، وَيَمْنَعُ مِنَ التَّقْصِيرِ في حَقِّ ذِي الحَقِّ. وَرَوَيْنَا عَنْ أَبي القاسم الْجُنَيْدِ رَحِمَهُ اللهُ، قَالَ : الحَيَاءُ: رُؤيَةُ الآلاءِ - أيْ النِّعَمِ - ورُؤْيَةُ التَّقْصِيرِ، فَيَتَوَلَّدُ بَيْنَهُمَا حَالَةٌ تُسَمَّى حَيَاءً.]
[ترجمه: علما گفتهاند: حیا در حقیقت، خوی و سرشتیست که انسان را به ترکِ اعمال زشت برمیانگیزد و از کوتاهی در ادای حقِّ صاحبان حقوق باز میدارد. از ابوالقاسم، جنیدروایت کردهایم که گفته است: حیا، دیدنِ نعمتها و مشاهدهی کوتاهیهای خویشتن است و در میان آن دو، حالتی پدید میآید که شرم و حیا نامیده میشود.]
شرح
نوویدر باب شرم و حیا و فضیلت آن، سخنی بدین مضمون از ابوسعید خدریسنقل کرده که فرموده است: «رسولاللهجاز دوشیزگان پردهنشین شرم و حیای بیشتری داشت». دخترِ زیرِ چادر یا زنِ پردهنشینی که ازدواج نکرده است، بیش از سایر زنان، شرم و حیا دارد؛ زیرا با مردان ارتباط و معاشرت نداشته و شرم و حیایش نریخته است؛ اما رسولاللهجاز دخترانِ زیرِ چادر نیز شرم و حیای بیشتری داشت. اما وقتی چیزی میدید که خوشَش نمیآمد، از روی شرم و حیا چیزی نمیگفت؛ اما از چهرهاش مشخّص میشد که از آن، خوشَش نیامده است.
مؤمن نیز باید اینگونه باشد؛ یعنی شرم و حیا داشته باشد، بیشرمی و سبکسری نکند و عملی انجام ندهد که باعث خجالت و شرمندگیاش شود یا انگشت نقد و انتقاد یا خردهگیریِ دیگران را به سوی خود دراز کند؛ البته این بدین معنا نیست که مؤمن، احساس و عاطفه ندارد؛ بلکه اگر مسألهی ناراحتکنندهی ببیند، متأثر میشود؛ زیرا شعور و احساس دارد و کودن و بیاحساس نیست. متأثر شدن، خوب است؛ اما باید آنقدر شرم و حیا داشته باشیم که واکنشِ بیشرمانهای از ما سر نزند.
ناگفته نماند که شرم و حیا، نباید مانع از پرسیدن سؤالهایی شود که دانستنِ آن واجب است؛ خودداری از پرسیدنِ سؤالهای دینی، حیا نیست؛ بلکه نشانهی ناتوانی و ضعف است. زیرا الله متعال از بیان حق و حقیقت، شرم نمیکند.
امالمؤمنین عایشهلمیگوید: «زنان انصار، چه زنان خوبی هستند؛ شرم و حیا آنها را از تفقه و پژوهش در دین باز نمیدارد». [مسلم، ش: ۳۳۲] به همین خاطر، گاه یک زن نزد پیامبرجمیآمد و سؤالی میپرسید که مردان از ذکر آن، خجالت میکشند. لذا انسان باید دربارهی دینش بپرسد و خجالت نکشد.
چنانکه ماعز بن مالکسنزد پیامبرجآمد و به ارتکاب زنا، اقرار کرد. او اعتراف نمود و گفت: مرتکب زنا شدهام. اما پیامبرجاز او روی گرداند. دوباره اعتراف کرد؛ باز هم پیامبرجاز او روی گرداند. باری دیگر آمد و اعتراف نمود. پیامبرجبه امید اینکه توبهاش را به درگاه خداوندﻷببرد و الله متعال نیز توبهاش را بپذیرد، از او روی میگرداند و به اعترافش ترتیب اثر نمیداد. و چون مرتبهی چهارم نزد پیامبرجآمد، ایشان به بررسی موضوع پرداخت و از او پرسید: «آیا دیوانه شدهای؟» گفت: «خیر، ای رسولخدا!». فرمود: «آیا میدانی زنا چیست؟» پاسخ داد: بله؛ یعنی انسان همان عمل جایزی را که با همسرش انجام میدهد، با زنی بیگانه که حرام است، انجام دهد. رسولاللهجبدون کنایه و با صراحت تمام از او پرسید: «أَنِكْتَهَا؟» یعنی بدون کنایه یا بیآنکه از این عمل به جماع و همبستری و امثال آن تعبیر کند، از او پرسید که آیا دخول انجام شده است؟ ماعزساقرار نمود و گفت: بله. رسولاللهجپرسید: «حَتَّى غَابَ ذَاكَ مِنْك فِي ذَلِكَ مِنْهَا كَمَا يَغِيبُ الْمِرْوَدُ فِي الْمُكْحُلَةِ وَالرِّشَاءُ فِي الْبِئْرِ؟»[روایت ابوداود، ش: ۴۴۲۸؛ اصل این روایت در صحیحین نیز آمده است]یعنی: «آیا بهگونهای که آلتِ تناسلیِ تو در آلت تناسلیِ او فرو رفت؛ مانندِ میلِ سرمه که در سرمهدان فرو میرود و طنابِ دلو که وارد چاه میشود؟» پاسخ داد: بله.
چنین سخنانی گرچه در اصلِ خود شرمآور است، اما در چنین مواردی که هدف، روشن شدن حقیقت است، نباید از گفتنِ آن شرم کرد. چنانکه امسلیملنزد پیامبرجآمد و عرض کرد: ای رسولخدا! الله متعال از بیان حق شرم نمیکند؛ اگر زنی احتلام شود، آیا غسل بر او واجب است؟ فرمود: «نَعَم إِذَا رَأَتِ الْمَاءَ». [بخاری، ش: (۱۳۰، ۲۸۲، ۳۳۲۸، ۶۰۹۱، ۶۱۲۱)؛ و مسلم، ش: ۳۱۳] یعنی: «بله؛ هنگامی که آب ببیند». گاه مرد نیز از طرحِ چنین پرسشی خجالت میکشد؛ بهویژه اگر در میانِ جمع باشد. اما امسلیملکه میخواست حکم شرعیاش را بداند، این سؤال را پرسید و شرم و حیا او را از پژوهش و تفقه در دین باز نداشت.
لذا شرم و حیایی که انسان را از پرسیدن دربارهی مسایل شرعی باز دارد، شرم و حیا نیست؛ بلکه ترس و ناتوانی، و از سوی شیطان است. پس بدون خجالت و شرمندگی مسایل دینی خود را بپرسید. البته ناگفته پیداست که شرم و حیا در رابطه با مسایل غیرواجب، از بیشرمی و بیحیایی بهتر است: «إِنَّ مِمَّا أَدْرَكَ النَّاسُ مِنْ كَلامِ النُّبُوَّةِ الأُولَى: إِذَا لَمْ تَسْتَحْيِ فَاصْنَعْ مَا شِئْتَ». [بخاری، ش: ۳۴۸۴، ۶۱۲۰] یعنی: «یکی از سخنانی که مردم از پیامبران گذشته گرفتهاند، اینست که: اگر حیا نداری، هر چه خواهی کن».
بیشرميِ برخي از مردم به جايي رسيده كه در كوچه و خيابان سخنان بیشرمانهای میگويند يا كارهای بیشرمانهای انجام میدهند. خلاصه اینکه انسان باید، شرم و حیا داشته باشد؛ اما برای دانستن مسایل دینیاش یا برای درک حقیقت، خجالت نکشد.