۱۴۳- باب: مستحب بودن دست دادن و گشادهرویی در هنگامِ دیدار، و بوسیدنِ دستِ مرد صالح و بوسیدنِ فرزند خویش از روی محبت و به آغوش کشیدنِ کسی که از سفر باز میگردد و مکروه بودن خم شدن در برابر دیگران
۸۹۰- عَنْ أَبِي الْخَطّابِ قَتادَةَ قال: قُلْتُ لأنسٍ: أكَانتِ الْمُصافَحةُ فِي أصْحابِ رسولِ اللهج؟ قال: نَعَم.[روایت بخاري] [صحیح بخاری، ش: ۶۲۶۳]
ترجمه: ابوخطّاب، قتاده میگوید: به انسسگفتم: آیا مصافحه (=دست دادن) در میانِ اصحاب رسولاللهجمعمول بود؟ فرمود: بله.
۸۹۱- وَعَنْ أَنَسٍس قال: لَمَّا جَاءَ أهْلُ اليَمَنِ قال رسولُ اللهج: «قَدْ جَاءَكُمْ أهْلُ الْيَمَن، وَهُمْ أولُ مَنْ جَاءَ بالمُصَافَحَة».[روایت ابوداود با اِسناد صحيح] [صحیح أبی داود، از آلبانیش: ۴۳۴۴؛ آلبانیگوید: «وَهُمْ أولُ مَنْ جَاءَ بالمُصَافَحَة »، سخن انسسمیباشد که در حدیث گنجانده شده است]
ترجمه: انسسمیگوید: هنگامی که یمنیها - به مدینه- آمدند، رسولاللهجفرمود: «اهل یمن نزد شما آمدهاند و ایشان نخستین کسانی هستند که مصافحه (=دست دادن) را رایج کردند».
۸۹۲- وَعَنْ الْبَرَاءِس قال: قال رسولُ اللهج: «ما مِنْ مُسْلِمَيْنِ يَلْتَقِيَانِ فَيَتَصافَحَانِ إلاّ غُفِرَ لَهُمَا قَبْلَ أنْ يَفْتَرِقا».[روایت ابوداود] [صحیح الجامع، ش: (۵۷۷۷، ۵۷۷۸)؛ السلسلۀالصحیحۀ، ش: ۵۲۵؛ و صحیح أبی داود، از آلبانیش: ۴۳۴۳]
ترجمه: بَراءسمیگوید: رسولاللهجفرمود: «هر دو مسلمانی که به هم میرسند و با هم مصافحه میکنند، پیش از آنکه از هم جدا شوند، بهقطع موردِ آمرزش قرار میگیرند».
۸۹۳- وَعَنْ أَنَسٍس قال: قال رجل: يا رسولَ الله، الرَّجُلُ مِنَّا يَلْقَى أخَاُهُ أوْ صَديقَهُ أيَنْحَنِي لَه؟ قال: «لا» قال: أفَيَلْتَزِمُهُ ويُقَبِّلُهُ؟ قال: «لا» قال: فَيَأْخُذُ بِيَدِهِ وَيُصَافِحُه؟ قال: «نَعَم».[ترمذي این حدیث را روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن میباشد.] [صحیح الترمذی، از آلبانیش: ۲۱۹۵]
ترجمه: انسسمیگوید: مردی عرض کرد: ای رسولخدا! شخصی از ما با برادر یا دوستش دیدار میکند؛ آیا میتواند برای او خم شود؟ فرمود: «خیر». پرسید: آیا میتواند او را به آغوش بگیرد و ببوسد؟ فرمود: «خیر». گفت: آیا میتواند دستش را بگیرد و با او مصافحه کند؟ فرمود: «بله».
شرح
مؤلف، نوویاین باب را در ادامهی آداب سلام و مسایل مربوط به آن گشوده است؛ از جمله مسألهی مصافحه یا دست دادن؛ آیا سنت است که انسان هنگامِ ملاقات برادرش با او دست دهد؟ پاسخ: بله؛ سنت است. زیرا قتاده از انس بن مالکسپرسید: آیا دست دادن در میان اصحاب پیامبرجرایج بود؟ انسسپاسخ داد: «آری». ناگفته نماند که مصافحه باید با دستِ راست باشد؛ و همانگونه که در حدیث آمده است: دو مسلمانی که به هم میرسند و با هم دست میدهند، آمرزیده میشوند. این، بیانگر فضیلتِ مصافحه میباشد؛ البته این به زمانی مربوط میشود که دو مسلمان به هم میرسند و با هم سخن میگویند؛ لذا در دیدنِ اتفاقی یکدیگر در کوچه و بازار، نیازی به دست دادن نیست و سلام کردن، کافیست؛ زیرا صحابهشدر هنگامِ حرکت یا رفت و آمد به سلام کردن به یکدیگر بسنده میکردند. از اینرو وقتی در کوچه و بازار از کنارِ مردم عبور میکنید، فقط کافیست که سلام کنید؛ اما اگر توقف کردید تا با کسی سخن بگویید، با او دست دهید.
برخی از مردم پس از پایانِ نماز جماعت با نمازگزاری که در کنارشان است، دست میدهند و گاه میگویند: «تقبل الله»یا «قبول باشد». این، یک بدعت و پدیدهی نوپیداست که صحابهشانجام نمیدادند. نمازگزار همینکه به راست و چپش سلام میدهد و میگوید: «السَّلامُ عَلَيْكُم وَرَحْمةُ الله»، کافیست.
و اما خم شدن در برابر دیگران بههنگام دیدار با آنان یا معانقه و در آغوش گرفتنشان؛ از پیامبرجپرسیدند: آیا در برابر دیگران خم شویم؟ فرمود: «خیر». سؤال کردند: «آیا برادرِ مسلمان خود را در آغوش بگیریم؟» فرمود: «خیر». البته خم شدن بهمراتب بدتر است؛ زیرا در آن نوعی خضوغ برای غیرالله میباشد و به رکوع میمانَد که انسان در برابرِ اللهﻷانجام میدهد. از اینرو از خم شدن در برابر دیگران نهی شده است. اما معانقه (=به آغوش گرفتن) و بوسیدنِ کسی که از سفر میآید، ایرادی ندارد. شاید این پرسش مطرح شود که: پیامبرجاز خم شدن در برابر دیگران نهی فرمود؛ اما الله متعال دربارهی برادران یوسف÷میفرماید:
﴿فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَىٰ يُوسُفَ ءَاوَىٰٓ إِلَيۡهِ أَبَوَيۡهِ وَقَالَ ٱدۡخُلُواْ مِصۡرَ إِن شَآءَ ٱللَّهُ ءَامِنِينَ ٩٩ وَرَفَعَ أَبَوَيۡهِ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ وَخَرُّواْ لَهُۥ سُجَّدٗاۖ﴾ [يوسف: ٩٨، ٩٩]
هنگامی که نزد یوسف رفتند، او پدر و مادرش را کنار خویش جای داد و گفت: به خواست الله در کمال امنیت وارد مصر شوید. و پدر و مادرش را بالای تخت برد و همه برایش سجده کردند.
پاسخش، این است که این مسأله در شریعتِ یوسف و پیش از اسلام بوده و شریعتِ اسلامیِ ما، آن را منسوخ کرده و از آن باز داشته است؛ لذا برای هیچکس جایز نیست که برای دیگری سجده کند؛ گرچه قصدش عبادت نیز نباشد. همچنین خم شدن در برابر دیگران نیز روا نیست؛ زیرا پیامبرجاز کار منع فرموده است. از اینرو اگر کسی از این موضوع بیخبر بود و در برابرِ شما خم شد، او را نصیحت و راهنمایی کنید و به او بگویید که این کار، ممنوع و نارواست و در برابر کسی جز الله، کُرنش نکن.
البته بوسیدن دستِ مردانِ شایسته ایرادی ندارد.
***
۸۹۴- وعن صَفْوان بن عَسَّالٍس قال: قال يَهُوديٌّ لِصَاحِبِهِ اذْهب بِنا إلى هذا النَّبِيِّ فَأَتَيا رسولَاللهج فَسَألاهُ عَنْ تِسْع آياتٍ بَيِّناتٍ فَذَكرَ الْحَديثَ إلى قَوْله: فقَبَّلا يَدَهُ وَرِجْلَهُ وقالا: نَشْهَدُ أنَّكَ نبِيٌّ.[روایت ترمذي و غیرِ او با اِسنادهای صحيح] [ضعیف است؛ ر.ک: ضعیف الترمذی، از آلبانیش: ۵۱۷]
ترجمه: صفوان بن عسّالسمیگوید: یک نفر یهودی به دوستش گفت: ما را نزدِ این پیامبر ببَر؛ سپس هر دو نزد رسولاللهجآمدند و از او دربارهی نُه نشانهی واضح و روشن [منظور از نُه نشانهی آشکار، نشانههای نُهگانهایست که الله متعال به موسی داد؛ این نشانهها، عبارت بودند از: عصا، دست (ید بیضاء)، خشکسالیهای پیاپی، کاهش محصولات، توفان، هجوم ملخ، شپش و قورباغه، و خونآلود شدنِ آبهای بنیاسرائیل. [مترجم])] پرسیدند. و آنگاه ادامهی حدیث را ذکر میکند تا آنجا که میگوید: آندو دست و پای پیامبرجرا بوسیدند و گفتند: گواهی میدهیم که تو پیامبری.
۸۹۵- وَعَن ابْنِ عُمَرَب قِصَّةٌ قال فِيها: فَدَنَوْنا مِنَ النَّبِيِّج فَقَبَّلْنا يَدَهُ.[روایت ابوداود] [ضعیف است؛ ر.ک: ضعیف أبی داود، از آلبانیش: ۱۱۱۷؛ و ضعیف الترمذی، ش: ۵۱۷]
ترجمه: از ابنعمربحکایتی روایت شده که در آن گفته است: سپس به پیامبرجنزدیک شدیم و دستش را بوسیدیم.
۸۹۶- وَعَنْ عائشةَل قالت: قَدِمَ زَيْدُ بْنُ حَارِثةَ المدينةَ ورسولُاللهج فِي بَيْتِي فأتَاهُ فَقَرَعَ البابَ. فَقَام إليْهِ النَّبِيُّج يَجُرُّ ثوْبَهُ فَاعْتَنَقَهُ وَقَبَّلَهُ».[ترمذي این حدیث را روایت کرده و آنرا حسن دانسته است.] [ضعیف است؛ ر.ک: ضعیف الترمذی، از آلبانیش: ۵۱۶]
ترجمه: از عایشهلروایت شده که گفته است: زید بن حارثهس- از سفری- به مدینه بازگشت؛ آن روز پیامبرجدر خانهی من بود. زید نزد پیامبرجآمد و در زد. پیامبرجبرخاست و در حالی که لباسش را به دنبالِ خود میکشید، به سوی زید رفت و او را در آغوش گرفت و بوسید.
۸۹۷- وَعَنْ أبي ذَرٍّس قال: قال لي رَسُولُ اللهج: «لاَ تَحقِرنَّ مِن المعْرُوفِ شَيْئاً ولَوْ أنْ تلْقَى أخَاكَ بِوجهٍ طلِيقٍ».[روایت مسلم] [صحیح مسلم، ش: ۲۶۲۶. [این حدیث، پیشتر به شمارهی ۱۲۳ و ۷۰۰ ذکر شد. (مترجم)]]
ترجمه: ابوذرسمیگوید: رسولاللهجبه من فرمود: «هیچ کار نیکی را کوچک و ناچیز مپندار؛ حتی این عمل را که با برادرت با گشادهرویی ملاقات کنی».
شرح
امام نوویاین احادیث را در باب آداب مصافحه و معانقه و مسایل مربوط به آن ذکر کرده است؛ از جمله: حدیث صفوان بن عسّالسکه گفته است: یک نفر یهودی به دوستش گفت: ما را نزدِ این پیامبر ببَر؛ سپس هر دو نزد رسولاللهجآمدند و از او دربارهی نُه نشانهی واضح و روشن پرسیدند. و چون پیامبرجنُه نشانهی آشکار را برای آندو برشمرد، دست و پای پیامبرجرا بوسیدند و گفتند: «گواهی میدهیم که تو پیامبری».
یهودیان مدینه در اصل از مصر و از بنیاسرائیل بودند که به فرمانِ پیامبرشان موسی÷به سرزمین مقدس، یعنی شام نقل مکان کردند:
﴿يَٰقَوۡمِ ٱدۡخُلُواْ ٱلۡأَرۡضَ ٱلۡمُقَدَّسَةَ ٱلَّتِي كَتَبَ ٱللَّهُ لَكُمۡ﴾ [المائدة: ٢١]
ای قوم من! وارد سرزمین پاکی شوید که الله برایتان مقرر نموده است.
آنها در تورات میخواندند که در آخر زمان، پیامبری از مکه برانگیخته میشود که به مدینه هجرت میکند؛ از اینرو بسیاری از یهودیان از شام به مدینه مهاجرت کردند و منتظر ظهور پیامبرِ آخر زمان بودند تا از او پیروی کنند؛ زیرا در تورات و انجیل فضیلت پیامبرجبیان شده بود. الله متعال میفرماید:
﴿ٱلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ ٱلرَّسُولَ ٱلنَّبِيَّ ٱلۡأُمِّيَّ ٱلَّذِي يَجِدُونَهُۥ مَكۡتُوبًا عِندَهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَٱلۡإِنجِيلِ يَأۡمُرُهُم بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَىٰهُمۡ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ ٱلطَّيِّبَٰتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡخَبَٰٓئِثَ وَيَضَعُ عَنۡهُمۡ إِصۡرَهُمۡ وَٱلۡأَغۡلَٰلَ ٱلَّتِي كَانَتۡ عَلَيۡهِمۡۚ﴾ [الأعراف: ١٥٧]
آنان که از پیامبر درسنخواندهای که نامش را در تورات و انجیل میبینند، پیروی میکنند؛ پیامبری که به سوی نیکی فرا میخواند و از بدی باز میدارد و نعمتهای پاک را برایشان حلال میگرداند و ناپاکی را بر آنان حرام می-نماید و تکالیف سنگین و قید و بندهایی را که بر عهدهی آنان بود، از آنان رفع می-کند.
هرگاه مشاجرهای میان یهودیان و مشرکان روی میداد، با استناد به بعثت پیامبر خاتم امید پیروزی بر کافران را مطرح میکردند و میگفتند: بهزودی پیامبری برانگیخته میشود که ما از او پیروی میکنیم و بر شما چیره میگردیم:
﴿وَكَانُواْ مِن قَبۡلُ يَسۡتَفۡتِحُونَ عَلَى ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فَلَمَّا جَآءَهُم مَّا عَرَفُواْ كَفَرُواْ بِهِۦ﴾ [البقرة: ٨٩]
و (با آنکه) پیشتر (با استناد به بعثت پیامبر خاتم) امید پیروزی بر کافران را مطرح میکردند، اما با این حال زمانی که پیامبر، مطابق نشانههایی که او را با آن شناختند، نزدشان آمد، به او کفر ورزیدند.
یهودیان مدینه، سه قبیله بودند: بنیقینقاع، بنینضیر، و بنیقریظه. پیامبرجدر بدو ورود به مدینه با همهی اینها پیمان بست؛ ولی آنها، پیمانشکنی کردند. در نتیجه الله متعال به دست پیامبرش، شکست سختی بر آنان وارد ساخت. آخرین گروه یهودی، «بنیقریظه» بودند که چون در جنگ «احزاب» خیانت و پیمانشکنی کردند، حدود هفتصد تن از آنها کشته شدند. آنان در دژهای «خیبر» مستقر شده بودند. پیامبرجخیبر را فتح کرد و اجازه داد که یهودیان در آنجا بمانند؛ زیرا آنها کشاورزان ماهری بودند و صحابهشبه کارهای مهمتری اشتغال داشتند و فرصتِ کافی برای کشاورزی در خیبر را نداشتند؛ پیامبرجپذیرفت که یهودیان در خیبر بمانند و در مقابل، نیمی از محصولات کشاورزیِ آنجا را به مسلمانان بدهند؛ البته مشروط به اینکه هرگاه پیامبرجبخواهد، آنان را از آنجا بیرون کند. یهودیان در دورانِ پیامبرجو در خلافت ابوبکر صدیقسدر خیبر بودند و آنگونه که تاریخشان نشان میدهد، همواره اهل خیانت و پیمانشکنی بودهاند؛ لذا در دوران عمر فاروقسخیانت کردند و همین، باعث شد که عمرسآنها را در سال شانزدهم هجری از خیبر به «اذرعات» در شام تبعید کند. این، مختصری از سرگذشت یهودیانِ ساکن در شبهجزیرهی عربستان بود که در انتظار بعثت پیامبرجبه این سرزمین هجرت کرده بودند تا از او پیروی کنند و چون پیامبرجبرانگیخته شد، با اینکه او را بهخوبی شناختند و دریافتند که بهراستی فرستادهی الاهیست، به او کفر ورزیدند؛ برخی از علما گفتهاند: یهودیان گمان میکردند که پیامبرِ خاتم از بنیاسرائیل است؛ اما وقتی دیدند که از نسل اسماعیل÷است، حسادت ورزیدند و به او ایمان نیاوردند. البته این نکته، برای من ثابت و روشن نیست؛ زیرا الله متعال میفرماید:
﴿ٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ يَعۡرِفُونَهُۥ كَمَا يَعۡرِفُونَ أَبۡنَآءَهُمۡ﴾ [البقرة: ١٤٦]
کسانی که به آنها کتاب دادهایم، محمد را میشناسند؛ همانگونه که پسران خویش را میشناسند.
لذا اهل کتاب میدانستند که پیامبر خاتم، عرب و از نسل اسماعیل÷است. علم یقین یا دانشِ قطعی با عین یقین و اینکه یک حقیقت را با چشم خویش ببینند، فرق میکند. آنها ابتدا گمان میکردند که اگر پیامبرِ خاتم برانگیخته شود، از او پیروی خواهند کرد؛ اما همینکه مبعوث شد، حسادت ورزیدند و کافر شدند. - پناه بر الله-.
خلاصه اینکه آن دو یهودی، دست و پای پیامبرجرا بوسیدند و پیامبرجآنان را از این کار باز نداشت؛ لذا این، نشان میدهد که بوسیدن دست و پایِ کسی که دارای علم و شرافت است، جایز میباشد؛ همچنین بوسیدن دست و پای پدر و مادر و امثالِ آنها رواست؛ زیرا حقّ بزرگی دارند و این، یعنی تواضع و نیکی به آنها.
مؤلفهمچنین حدیث ابنعمربرا آورده که گفته است: نزدِ پیامبرجآمدیم و دستش را بوسیدیم». و پیامبرجآنان را از این کار باز نداشت.
بوسیدنِ دست مانند بوسیدنِ سر است؛ اما شگفتا از کسانی که بوسیدن دست را بیش از بوسیدنِ سر رد میکنند؛ در صورتی که هیچ تفاوتی میان بوسیدن سر و دست نیست. البته ایراد بر کسانی وارد است که وقتی کسی به آنها سلام میگوید، دستشان را دراز میکنند تا سلامکننده دستشان را ببوسد! یا حتی آشکارا میگویند: دستم را ببوس! روشن است که باید نادرستیِ کارِ اینها را یادآوری کرد و مردم را از بوسیدنِ دستِ اینها باز داشت. اما اگر کسی، خود بهاحترامِ شما دست یا پیشانی یا سرِتان را بوسید، ایرادی ندارد؛ البته مشروط به اینکه همیشه و هر بار که شما را میبیند، چنین نکند؛ زیرا پیشتر حدیثی گذشت که از پیامبرجسؤال شد: آیا وقتی شخصی برادرش را میبیند، برای او خم شود؟ فرمود: «خیر». پرسشگر پرسید: آیا میتواند او را در آغوش بگیرد و ببوسد؟ فرمود: «خیر». پرسید: آیا میتواند با او مصافحه کند؟ فرمود: «آری». ولی اگر به سببی چون بازگشت از سفر و غربت باشد، ایرادی ندارد. از اینرو مؤلفحدیث عایشهلدربارهی بازگشت زید بن حارثهساز سفر را ذکر کرده است که وقتی زیدساز سفر بازگشت و نزدِ پیامبرجآمد، پیامبرجدر حالی که لباس خود را به دنبال خویش میکشید، به سوی زید برخاست و او را در آغوش گرفت و بوسید. زیدسغلامِ آزادشدهی پیامبرجبود که خدیجهلبه ایشان هدیه کرد و پیامبرجاو را آزاد ساخت. پیامبرجزید و فرزندش اسامهبرا بسیار دوست داشت. از اینرو اسامهسبه «حبّ بن حب»، یعنی «محبوب پسر محبوب» مشهور شده بود؛ زیرا پدر و پسر، هر دو محبوب رسولاللهجبودند.
لذا پیامبرجزیدسرا که از سفر بازگشته بود، در آغوش گرفت و بوسید؛ پس معانقه با کسی که از سفر میآید و بوسیدنِ او، ایرادی ندارد. ولی اشکال در این است که برادر مسلمان خود را هر بار که میبینید، ببوسید؛ زیرا پیامبرجاز این کار باز داشته است.
پیامبرجسفارش کرده است که انسان نباید هیچ کارِ نیکی را کوچک و ناچیز بشمارد؛ یعنی هیچ گاه نیکی و احسانی را که به مردم میکنید، کوچک و ناچیز نپندارید و نگویید که این، کم یا ناچیز است؛ حتی اگر خودکار یا چیزِ بهظاهر ارزان و کم ارزشی به کسی میدهید. زیرا طرفِ مقابل، حتماً روزی این نیکیِ شما را بهیاد میآورَد و میگوید: پارسال فلانی به من هدیه داد. هر چیزی که مهر و محبت بیاورد، ارزشمند است و نباید آن را ناچیز بشماریم؛ از اینرو پیامبرجفرمود: «هیچ کار نیکی را کوچک و ناچیز مپندار؛ حتی این عمل را که با برادرت با گشادهرویی ملاقات کنی». آری! تا این حد که با چهرهای باز و با خوشرویی، نه با اخم و ترشرویی، برادرِ مسلمانتان را ملاقات کنید. البته گاه انسان، مسایل و مشکلاتی دارد که مردم از آن بیاطلاعاند؛ لذا نمیتواند گشادهرو باشد؛ اما باید سعی کند تا آنجا که میتواند خوشرو و بشاش باشد؛ زیرا این، جزو نیکیهاست و مهر و محبت میآورَد و دین اسلام دین محبت، برادری، و صفا و صمیمیت است؛ همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿وَٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ إِذۡ كُنتُمۡ أَعۡدَآءٗ فَأَلَّفَ بَيۡنَ قُلُوبِكُمۡ فَأَصۡبَحۡتُم بِنِعۡمَتِهِۦٓ إِخۡوَٰنٗا﴾ [آل عمران: ١٠٣]
و نعمت الله را بر خودتان بهیاد آورید که با هم دشمن بودید و الله دلهایتان را نسبت به همدیگر مهربان کرد و به لطف الله با هم برادر شدید.
از الله متعال میخواهیم که همهی ما را به سوی اخلاق نیک و کارهای شایسته رهنمون شود؛ بهیقین تنها اوست که به سوی بهترین اخلاق و رفتار رهنمون میگردد. و از او میخواهیم که اخلاق و رفتار ناشایست را از همهی ما دور بگرداند؛ و تنها اوست که چنین میکند.
***
۸۹۸- وعن أبي هريرةس قال: قبَّل النَّبِيُّج الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّب فقال الأقْرَعُ بْنُ حَابِسٍ: إنَّ لِي عَشَرةًَ مِنَ الْوَلَد ما قَبَّلْتُ مِنهُمْ أحَدًا. فقال رسولُ اللهج: «مَنْ لا يَرْحَمْ لا يُرْحَمْ».[متفق عليه] [صحیح بخاری، ش: ۵۹۹۷؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۳۱۸. [این حدیث، پیشتر بهشمارهی ۲۳۰ ذکر شد. (مترجم)])]
ترجمه: ابوهریرهسمیگوید: پیامبرجحسن بن علیبرا بوسید. اقرع بن حابس گفت: من، ده فرزند دارم و هیچیک از آنها را نبوسیدهام. رسولاللهجفرمود: «کسی که مهر نورزد، مورد رحمت قرار نمیگیرد».
شرح
نوویاین حدیث را دربارهی مسایل مربوط به معانقه و بوسیدن آورده است که بوسیدنِ کودکان از روی مهر و محبت از آن جمله میباشد. همانگونه که پیامبرجحسن بن علی بن ابیطالببرا بوسید. حسنسپسر فاطمه بنت رسولاللهجبود؛ یعنی پیامبرجپدربزرگِ مادریِ حسنسبوده است. ایشان، حسن و حسینبرا دوست داشت و میفرمود: «الْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ». [حسن است؛ روایت: ترمذی (۳۷۶۸)؛ نسائی در الکبری (۵/۵۰)؛ احمد در مسند خود (۳/۳، ۶۲، ۶۴، ۸۳) و در فضائل الصحابۀ (۱۳۶۸، ۱۳۸۴) بهنقل از ابوسعید خدریس؛ این حدیث شواهد دیگری هم دارد که علامه آلبانیدر السلسلة الصحیحة (۷۹۶، ۷۹۷) ذکر کرده و در صحیح ابنماجه (۹۶)، و صحیح الترمذی (۲۹۶۵) و صحیح الجامع (۳۱۸۰) آنرا حسن دانسته است] یعنی: «حسن و حسینبدو سردارِ جوانانِ بهشتیاند». البته حسنساز حسینسبرتر است؛ زیرا پیامبرجدربارهاش فرمود: «إنَّ ابْنِي هَذَا سَيِّدٌ وَلَعَلَّ الله أَنْ يُصْلِحَ بِهِ بَيْنَ فِئَتَيْنِ مِنْ الْمُسْلِمِينَ». [صحیح بخاری، ش: ۲۷۰۴، ۳۶۲۹، ۳۷۴۶، ۷۱۰۹) بهنقل از ابیبکرهس] یعنی: «این فرزندِ من، آقاست؛ امید است که الله، او را سببِ صلح و سازش در میان دو گروه از مسلمانان قرار دهد». همینطور هم شد و زمانی که حسنسپس از پدرش، علی بن ابیطالبسبه خلافت رسید، پس از آنکه مسایل و فتنههایی پدید آمد، بهخاطر جلوگیری از قتل و خونریزی در میانِ مسلمانان، از خلافت چشمپوشی کرد و آن را به معاویه بن ابیسفیانبواگذار نمود؛ هرچند که از معاویهسبه خلافت سزاوارتر بود. و بدینسان فرمودهی رسولاللهجبه حقیقت پیوست و حسنسبه این فضیلت بزرگ دست یافت.
آنگاه که پیامبرجنوهاش، حسنسرا بوسید، اقرع بن حابس - یکی از سرداران قبیلهی «بنیتمیم» - آنجا بود؛ روشن است که صحرانشینان، مقداری سرسخت و سنگدل بودهاند. اقرع از این کارِ پیامبرجتعجب کرد و گفت: چگونه این کودک را میبوسید؟! من، ده فرزند دارم و هیچیک از آنها را نبوسیدهام. رسولاللهجفرمود: «کسی که رحم نکند، مورد رحمت قرار نمیگیرد». یعنی کسی که نسبت به بندگان اللهﻷمهربان نیست، از رحمت الهی محروم میشود. این، نشان میدهد که بوسیدن کودکان از روی مهر و شفقت جایز است و فرقی نمیکند که فرزندان انسان یا نوههای دختری و پسریِ او باشند یا هیچ نسبتی با انسان نداشته باشند؛ زیرا بوسیدنِ کودکان، نشانهی داشتنِ قلبِ مهربان نسبت به کودکان است و انسان هرچه نسبت به بندگانِ الله مهربانتر باشد، به رحمت الهی نزدیکتر است؛ حتی اللهﻷزنی زناکار را آمرزید؛ زیرا آن زن، سگی دید که از شدت تشنگی دهانش را باز کرده و زبانش را بیرون آورده بود و آن را به خاک مرطوب میمالید. آن زن از چاه، پایین رفت و جوراب چرمیِ خود را پُر از آب کرد و جورابش را به دهان گرفت و از چاه، بالا آمد و به سگ، آب داد و چون دلش به حالِ سگ سوخت و او را آب داد، الله متعال او را آمرزید. [آن گونه که در حدیث شمارهی ۱۲۸ همین کتاب آمده است، این ماجرا دربارهی یک مرد روی داده و شارح محترم آن را دربارهی یک زنِ زناکار ذکر کرده است. (مترجم))] وقتی الله متعال دلِ انسان را نسبت به خردسالان و ضعفا مهربان بگرداند، بدین معناست که انسان از رحمت الهی برخوردار خواهد شد. امید است که اللهﻷهمهی ما را به رحمتش بنوازد.
پیامبرجفرمود: «کسی که مهر نورزد، مورد رحمت قرار نمیگیرد». لذا چه خوب است که انسان، قلبی مهربان و نرم داشته باشد. بر خلافِ برخی از افراد سبکسر و بیخرد که وقتی کودکی نزدشان میرود، او را از خود دور میکنند. در صورتی که پیامبرجبهعنوان خوشاخلاقترین و خوشرفتارترین بندهی الله، روزی برای مردم امامت میداد و در سجده بود که در این اثنا حسن بن علی بن ابیطالببآمد و مانندِ هر کودکی، روی پشت پیامبرجرفت. از اینرو پیامبرجسجدهاش را طول داد؛ صحابهشتعجب کردند. رسولاللهجفرمود: «فرزندم مرا سواریِ خویش قرار داد؛ لذا صبر کردم تا کارش را تمام کند». این، از مهر و محبت پیامبرجبود؛ چنانکه باری رسولاللهجنوهی دختریاش، یعنی امامه بنت زینببرا بر دوش گرفته بود و او را با خود به مسجد بُرد. رسولاللهجدر حالی که امامهلرا در بغل گرفته بود، برای مردم امامت داد و چون به سجده میرفت، امامه را روی زمین میگذاشت و ان گاه که برمیخاست، او را برمیداشت. همهی این ها از روی مهر و عطوفت پیامبرجنسبت به امامهلبود؛ و گرنه، این امکان برای پیامبرجوجود داشت که امامهی کوچولو را نزد عایشهلیا یکی دیگر از همسرانش بگذارد. شاید هم وابستگیِ امامهلبه پدربزرگشجباعث شد که رسولاللهجاو را با خود به مسجد ببرند. روزی رسولالله برای مردم سخنرانی میکرد؛ در این اثنا حسن و حسینبکه لباسِ نو پوشیده بودند، وارد مسجد شدند و چون لباسشان بلند بود، هنگام راه رفتن سکندری میخوردند. رسولاللهجبا دیدن نوههایش که سکندری میخوردند و هر آن ممکن بود روی زمین بیفتند، تاب نیاورد و از روی منبر پایین آمد و آندو را جلوی خود گرفت و فرمود: الله متعال راست فرموده است که: ﴿إِنَّمَآ أَمۡوَٰلُكُمۡ وَأَوۡلَٰدُكُمۡ فِتۡنَةٞۚ﴾[سورهی تغابن، آیهی ۱۵. ترجمه: « اموال و فرزندانتان، فقط مایهی آزمایش (شما) هستند»]
چه خوب است که خود را به محبت کردن به کودکان عادت دهیم و بکوشیم به هر کسی که محتاج محبت است، از جمله: یتیمان، فقیران و ضعفا مهر بورزیم و مهر و محبت را در دلهایمان جای دهیم تا بدینسان از رحمت الهی برخوردار شویم؛ زیرا به رحمتِ الله، سخت نیازمندیم و مهرورزی به بندگانِ الله، رحمت الهی را در پی دارد. امید است که الله متعال همهی ما را به رحمتی خویش بنوازد.
***