۹۶- باب: خداحافظی با دوست و سفارش او - به تقوا- در هنگامی که عازمِ سفر است؛ و نیز دعای خیر برای او و درخواست دعا از وی
الله متعال میفرماید:
﴿وَوَصَّىٰ بِهَآ إِبۡرَٰهِۧمُ بَنِيهِ وَيَعۡقُوبُ يَٰبَنِيَّ إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰ لَكُمُ ٱلدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ ١٣٢ أَمۡ كُنتُمۡ شُهَدَآءَ إِذۡ حَضَرَ يَعۡقُوبَ ٱلۡمَوۡتُ إِذۡ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعۡبُدُونَ مِنۢ بَعۡدِيۖ قَالُواْ نَعۡبُدُ إِلَٰهَكَ وَإِلَٰهَ ءَابَآئِكَ إِبۡرَٰهِۧمَ وَإِسۡمَٰعِيلَ وَإِسۡحَٰقَ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗا وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ ١٣٣﴾ [البقرة: ١٣٢، ١٣٣]
و ابراهیم و یعقوب، فرزندانشان را به این آیین وصیت کردند (و هر یک به فرزندانش گفت:) ای فرزندانم! الله این آیین را برایتان برگزیده است؛ بنابراین (همواره بر این آیین باشید تا) جز مسلمان، از این دنیا نروید. آیا هنگامی که مرگ یعقوب فرا رسید، حضور داشتید که به فرزندانش گفت: پس از من، چه چیزی را می-پرستید؟ گفتند: معبود تو و معبود نیاکانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را به یگانگی می-پرستیم و ما تسلیم او هستیم.
وَأمَّا الأحاديث: فَمِنهَا حَديثُ زيدِ بنِ أَرْقَمَس الَّذي سبق في باب إِكرامِ أَهْلِ بَيْتِ رسول اللهج قامَ رسولُ اللهج فِينَا خَطِيبًا، فَحَمِدَ الله، وَأَثْنى عَلَيه، وَوَعَظَ وَذَكَّرَ ثُمَّ قال: «أَمَّا بَعْد، أَلا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا أَنا بشرٌ يُوشِكُ أَنْ يَأْتِيَ رَسُولُ رَبِّي فأُجيبَ، وأَنَا تَاركٌ فيكُمْ ثَقَليْن: أَوَّلهُمَا: كتاب الله، فيهِ الهُدَى وَالنُّور، فَخُذُوا بِكتاب الله، وَاسْتَمْسِكُوا بِهِ» فَحَثَّ عَلى كتاب الله، ورَغَّبَ فِيه، ثُمَّ قال: «وَأَهْلُ بَيْتي، أُذَكِّرُكُمُ الله في أَهْلِ بَيْتي».[مسلم، این حدیث را آورده است؛ و روایت کامل آن پیشتر گذشت.] [صحیح مسلم، ش: ۲۴۰۸. [ر.ک: حدیث شمارهی ۳۵۰. (مترجم)])]
از جملهی احادیث، میتوان به حدیث زید بن ارقمساشاره کرد که پیشتر در باب «احترام اهل بیت پیامبرج» ذکر شد؛ در این روایت آمده است: روزی رسول اللهجدر میانِ ما به سخنرانی پرداخت و پس از حمد و ثنای الله، ما را پند و موعظه داد و فرمود: «اما بعد؛ ای مردم! آگاه باشید که من، بشری هستم و نزدیک است که فرستادهی پروردگارم (فرشتهی مرگ) به سراغم بیاید و من، ندای او را بپذیرم. من، دو چیز ارزنده در میان شما میگذارم: یکم، کتاب الله که سراسر هدایت و نور است؛ پس آن را محکم بگیرید و به آن چنگ بزنید». دربارهی قرآن سفارش کرد و تشویق و ترغیب نمود. سپس فرمود: «و (دوم) اهل بیتم. دربارهی اهل بیتم، الله را به شما یادآور میشوم؛ به شما یادآوری میکنم که دربارهی اهل بیتم از الله بترسید».
شرح
نوویمیگوید: «باب خداحافظی با دوست و سفارش او به تقوا در هنگامی که عازمِ سفر است؛ و نیز دعای خیر برای او و درخواست دعا از وی».
وقتی کسی عازمِ سفر میباشد، پسندیده است که فرزندان، دوستان و خویشاوندانش با او خداحافظی کنند و او را به پرهیزگاری و تقوای الاهی سفارش نمایند؛ زیرا الله متعال میفرماید:
﴿وَلَقَدۡ وَصَّيۡنَا ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلِكُمۡ وَإِيَّاكُمۡ أَنِ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ﴾[النساء : ١٣١]
و ما به اهل کتاب که پیش از شما بودند، سفارش کردیم و به شما هم سفارش میکنیم که تقوای الله پیشه نمایید.
پیامبرجنیز هرگاه لشکر یا دستهای نظامی را به جایی گسیل میکرد و فرماندهی برای آنان تعیین مینمود، به او میفرمود: «تقوای الاهی پیشه ساز و با مسلمانانی که همراهِ تو هستند، رفتار نیک و پسندیدهای داشته باش». [ر.ک: صحیح مسلم، ش: ۱۷۳۱] زیرا انسان نیازمندِ کسیست که به او در مسیر اطاعت و فرمانبرداری از اللهﻷکمک نماید؛ بهویژه در سفر. چون سفر، سختیها و مشکلات خودش را دارد و مسافر، درگیرِ مسایل و مشکلات سفر میشود؛ بهویژه در گذشته که سفرها، مشکلات و سختیهای فراوانی داشت. در چنین شرایطی انسان به رهنمودِ بیشتری از سوی نزدیکانش نیازمند است.
سپس مؤلف، آیههایی از قرآن کریم در اینباره ذکر کرده است؛ الله متعال میفرماید:
﴿وَوَصَّىٰ بِهَآ إِبۡرَٰهِۧمُ بَنِيهِ وَيَعۡقُوبُ يَٰبَنِيَّ إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰ لَكُمُ ٱلدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ ١٣٢﴾ [البقرة: ١٣٢]
و ابراهیم و یعقوب، فرزندانشان را به این آیین وصیت کردند (و هر یک به فرزندانش گفت:) ای فرزندانم! الله این آیین را برایتان برگزیده است؛ بنابراین (همواره بر این آیین باشید تا) جز مسلمان، از این دنیا نروید.
این سفارش، همان فرمودهی اللهﻷدربارهی ابراهیم÷است؛ چنانکه میفرماید:
﴿إِذۡ قَالَ لَهُۥ رَبُّهُۥٓ أَسۡلِمۡۖ قَالَ أَسۡلَمۡتُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ١٣١﴾ [البقرة: ١٣١]
آنگاه که پروردگارش به او فرمود: تسلیم (اوامرم) باش؛ پاسخ داد: من تسلیم پروردگار جهانیان شدم.
بدینسان ابراهیم÷لحظهای تردید به خود راه نداد و تسلیمِ امرِ الله شد.
ابراهیم و یعقوب فرزندانشان را نیز به تسلیم شدن در برابر اوامر الاهی سفارش کردند؛ چنانکه اللهﻷمیفرماید: ﴿وَوَصَّىٰ بِهَآ إِبۡرَٰهِۧمُ بَنِيهِ وَيَعۡقُوبُ﴾؛ یعنی: ابراهیم و یعقوب، هر دو فرزندانشان را به فرمانبرداری از الله سفارش کردند و به آنها گفتند: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰ لَكُمُ ٱلدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ﴾: «الله، این آیین را برای شما برگزیده است؛ پس جز مسلمان از دنیا نروید». یعنی بر این دین پایداری کنید تا وقتی مرگتان فرا میرسد، مسلمان باشید. به عبارت دیگر بر دینِ اسلام تا زمان مرگ خویش پایداری نمایید و به دین پشت نکنید.
﴿أَمۡ كُنتُمۡ شُهَدَآءَ إِذۡ حَضَرَ يَعۡقُوبَ ٱلۡمَوۡتُ إِذۡ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعۡبُدُونَ مِنۢ بَعۡدِيۖ قَالُواْ نَعۡبُدُ إِلَٰهَكَ وَإِلَٰهَ ءَابَآئِكَ إِبۡرَٰهِۧمَ وَإِسۡمَٰعِيلَ وَإِسۡحَٰقَ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗا وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ ١٣٣﴾ [البقرة: ١٣٣]
آیا هنگامی که مرگ یعقوب فرا رسید، حضور داشتید که به فرزندانش گفت: پس از من، چه چیزی را میپرستید؟ گفتند: معبود تو و معبود نیاکانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را به یگانگی میپرستیم و ما تسلیم او هستیم.
ابراهیم÷، جد یا پدربزرگِ یعقوب÷بود و اسحاق÷، پدرش و اسماعیل÷عموی وی؛ اما اسماعیل÷را نیز در جرگهی نیاکان یعقوب ذکر کرد؛ زیرا عمو، مانندِ پدر است و هر دو، یعنی عمو و پدر، یک ریشه دارند. چنانکه پیامبرجبه عمرسفرمود: «أَمَا شَعَرْت أَنَّ عَمَّ الرَّجُلِ صِنْوُ أَبِيهِ؟»[مسلم، ش: ۹۸۳] یعنی: «آیا نمیدانی که عموی هر کسی، مانندِ پدرِ اوست؟» زیرا هر دو یک ریشه دارند؛ در زبان عربی «صِنْو» به دو تنهی درخت خرما گفته میشود که از یک ریشه روییده باشند.
لذا شایسته است که انسان کسی را که عازم سفر است و نیز خانواده و نزدیکانِ خویش را به تقوای الاهی سفارش نماید؛ زیرا اخلاص و یکسویی برای اللهﻷ، پایه و اساسِ همه چیز است؛ دین، بدون اخلاص، پایه ندارد و عبادت بدون اخلاص، بیاعتبار است؛ چنانکه پیروی یا فرمانبرداری بدون اخلاص نیز بیپایه میباشد؛ زیرا پایه و اساسِ هر چیزی، اخلاص برای الله متعال است.
***
۷۱۷- وعن أبي سُليْمَانَ مَالك بن الحُويْرثِس قال: أَتَيْنَا رسول اللهج وَنحْنُ شَبَبةٌ متَقَاربُون، فَأَقمْنَا عِنْدَهُ عشْرينَ لَيْلَةً، وكانَ رسولُ اللهج رَحِيماً رفِيقاً، فَظَنَّ أَنَّا قَدِ اشْتَقْنَا أَهْلَنَا. فسَأَلَنَا عَمَّنْ تَرَكْنَا مِنْ أَهْلِنَا، فَأَخْبَرْنَاهُ، فقال: «ارْجعُوا إِلى أَهْليكم فَأَقِيمُوا فِيهِم، وَعلِّموهُم وَمُرُوهُم، وَصَلُّوا صَلاةَ كَذا في حِين كَذَا، وَصَلُّوا كَذَا في حِين كَذَا، فَإِذَا حَضَرَتِ الصَّلاةُ فَلْيُؤذِّنْ لَكُمْ أَحَدُكُم، وَلْيَؤُمَّكُم أَكبَرُكُمَ».[متفقٌ عليه] [صحیح بخاری، ش: (۶۲۸، ۶۳۱)؛ و صحیح مسلم، ش: ۶۷۴]
زاد البخاري في روايةٍ لَهُ: «وَصَلَّوا كمَا رَأَيتُمُوني أُصَلِّي».
ترجمه: ابوسلیمان، مالک بن حویرثسمیگوید: ما تعدادی جوان همسن و سال نزدِ رسولاللهجآمدیم و بیست شب نزدش ماندیم. رسولاللهجبسیار مهربان و دلسوز بود. احساس کرد که ما مشتاق خانواده و نزدیکان خود شدهایم؛ از اینرو از ما دربارهی خانوادههایمان پرسید که آنها را ترک کرده بودیم و ما نیز پاسخش را دادیم. فرمود: «نزدِ خانوادههایتان باز گردید و نزدِ آنها اقامت نمایید و آنها را تعلیم دهید و آنها را - به نماز و سایر احکام اسلام- امر کنید و فلاننماز را در فلانوقت بخوانید و فلاننماز را در فلانوقت؛ هنگامی که وقتِ نماز فرا میرسد، یکی از شما اذان بگوید و مسنترین شما، پیشنماز شود».
بخاری در روایت خود، افزون بر این آورده است: «آنگونه نماز بخوانید که من نماز میخوانم و شما میبینید».
شرح
مؤلف، نوویدر باب خداحافظی از دوست و مسافر، روایتی بدین مضمون ذکر کرده است که مالک بن حویرثسمیگوید: «ما تعدادی جوان همسن و سال نزدِ رسولاللهجآمدیم و بیست شب نزدش ماندیم». این، در «عامالوفود»، یعنی در سال نهم هجری بود که نمایندگان قبایل و طوایف عرب نزد پیامبرجمیآمدند و مدتی در مدینه میماندند تا اسلام و آموزههای اسلامی را فرا بگیرند. همراهان مالک بن حویرثسکه جوان بودند، بیست شب نزد پیامبرجماندند؛ آنها آمده بودند تا دانستنیهای کافی دربارهی دینِ اللهﻷکسب کنند. مالکسمیگوید: «رسولاللهجبسیار مهربان و دلسوز بود. وی احساس کرد که ما مشتاق و دلتنگِ خانوادهی خویش شدهایم؛ از اینرو از ما دربارهی خانوادههایمان پرسید که آنها را ترک کرده بودیم و ما نیز پاسخش را دادیم». رسولاللهجفرمود: «نزدِ خانوادههایتان باز گردید و نزدِ آنها اقامت نمایید و آنها را تعلیم دهید و آنها را - به نماز و سایر احکام اسلام- امر کنید و فلاننماز را در فلانوقت بخوانید و فلاننماز را در فلانوقت؛ هنگامی که وقتِ نماز فرا میرسد، یکی از شما اذان بگوید و بزرگترین شما، پیشنماز شود». بخاری در روایت خود، افزون بر این آورده است: «آنگونه نماز بخوانید که من نماز میخوانم و شما میبینید».
در این حدیث، نکاتی وجود دارد؛ از جمله اینکه پیامبرجبسیار دلسوز و مهربان بود؛ از همه مهربانتر و از همه دلسوزتر. بهگونهای که گاه یک دختربچه یا یک پیرزن، دست آن بزرگوار را میگرفت و او را برای انجام کارِ خود، به جایی دیگر میبُرد و رسولاللهجنیز با او میرفت.
از این حدیث درمییابیم که انسان باید دیگران را درک کند؛ نه اینکه خودخواه باشد و وقتی همه چیز به میلِ اوست، دیگران را فراموش کند. رسولاللهجبا خانوادهاش و در میانِ آنها بود؛ لذا دلتنگشان نبود. اما این جوانان که برای فراگیری دین به مدینه آمده بودند، چنین وضعیتی نداشتند؛ بلکه از خانوادههایشان دور افتاده و دلتنگشان بودند. و این، طبیعیست که انسان در غربت و سفر، دلتنگ و مشتاق خانوادهاش میگردد. رسولاللهجهمینکه متوجه موضوع شد و دریافت که اینها مشتاق خانوادهی خویش هستند، جویای حالِ عزیزان و خانوادههایشان شد و آنگاه به آنها دستور داد که نزد خانوادههای خود باز گردند. لذا احساسِ دیگران را درک کنید و همواره خود را در جایِ آنها قرار دهید تا با آنان همان رفتاری را داشته باشید که در رابطه با خود دارید.
نکتهی دیگری که از این حدیث برداشت میشود، اینست که انسان باید سعی کند در حدّ امکان با خانوادهی خود و در میانِ آنها باشد و از آنها دور نیفتد. حتی پیامبرجدستور داده است که وقتی مسافر، کارَش را انجام میدهد، هر چه سریعتر نزد خانوادهاش باز گردد؛ زیرا در اینکه انسان در کنارِ خانوادهاش باشد، خیر و نیکی فراوانی وجود دارد؛ محبت، الفت و دوستیِ آنها با یکدیگر، حفظ میشود و انسان بهتر و بیشتر میتواند به تربیت، آموزش و رسیدگی به نیازهایشان بپردازد. لذا شایسته است که انسان جز به ضرورت از خانوادهاش دور نشود و وقتی به سفر میرود، بلافاصله پس از انجامِ کارَش نزد خانواده باز گردد.
از این حدیث چنین برمیآید که انسان وظیفه دارد به تعلیم و آموزش خانوادهاش بپردازد؛ از اینرو پیامبرجفرمود: نزدِ خانوادههایتان باز گردید و نزدِ آنها اقامت نمایید و آنها را تعلیم دهید». یعنی آنچه را از پیامبرجفرا گرفتید، به آنها نیز منتقل نمایید. از اینرو شایسته است که انسان به آموزش خانوادهاش اهمیت دهد؛ چه وقتِ مشخصی را به این کار اختصاص دهد و چه هنگام نشستن بر سر سفره یا هنگامِ شبنشینی یا در هر فرصت دیگری، دانستنیهای لازم را برایشان بیان کند.
از این حدیث همچنین درمییابیم که تعلیم و آموزش، بهتنهایی کافی نیست؛ بلکه انسان وظیفه دارد علاوه بر آموزش، آنان را امر و نهی نیز بکند. زیرا رسولاللهجفرمود: «و آنها را - به نماز و سایر احکام اسلام- امر کنید». مهمتر از همه اینست که انسان، خانوادهاش را به ادای نماز دستور دهد. چنانکه پیامبرجبدین نکته تصریح نموده و فرموده است: «مُرُوا أَبْنَاءكُمْ بِالصَّلاةِ لسبع سِنِين، واضْرِبُوهمْ علَيْهَا لعَشْر». یعنی: «فرزندانتان را در هفت سالگی به نماز امر کنید و چون ده ساله شدند، بهخاطر کوتاهی در نماز، تنبيه شان نمایید». لذا به اهمیتِ آموزشِ خانواده و امر و نهی، و تربیت و راهنماییِ آنها پی میبریم.
این حدیث، نشانگر وجوب اذان است؛ یعنی اذانگفتن، فرض کفایه میباشد. زیرا پیامبرجفرمود: «هنگامی که وقتِ نماز فرا میرسد، یکی از شما اذان بگوید».
همچنین در مییابیم که اذان قبل از وقت، درست نیست؛ لذا اگر کسی، پیش از وقت اذان بگوید، هرچند تکبیر ابتدای نماز، پیش از وقت باشد، اذانش درست نیست و بر او واجب است که پس از دخول وقت، دوباره اذان بگوید؛ زیرا پیامبرجفرمود: «هنگامی که وقتِ نماز فرا میرسد، یکی از شما اذان بگوید».
پیامبرجبه ابیمحذوره فرمود: «وَإِذَا أَذّنتَ بِالأَوَّلِ مِنَ الصُّبحِ فَقُلْ: الصَّلاةُ خَيرٌ مِنَ النَّوْمِ الصَّلاةُ خَيرٌ مِنَ النَّوْمِ». [روایت نسائی، ش: (۶۳۳، ۶۴۷)؛ و ابوداود، ش: (۵۰۰، ۵۰۴)؛ ابنماجه، ش: ۷۱۶؛ آلبانیاین حدیث را در صحیح ابیداود، و مشکاۀ المصابیح، ش: ۶۴۴، صحیح دانسته است] یعنی: «وقتی اذان اول صبح را گفتی، دو بار بگو: الصَّلاةُ خَيرٌ مِنَ النَّوْمِ». منظور از اذان نخست، اذانیست که پس از دخول وقت میباشد؛ زیرا فرمود: «وقتی اذانِ اولِ صبح را گفتی»؛ و این، یعنی اذان صبح؛ نه اقامت یا اذانی که پیش از دخول وقت میدهند. برخی از مردم در اینباره دچار اشتباه شدهاند و گمان میکنند منظور از این اذان، اذانیست که پیش از دخول وقتِ صبح میگویند؛ این، اشتباه است؛ زیرا اذانِ پیش از وقت، برای نماز صبح نیست. پیامبرجبیان فرموده که اذان پیش از صبح، برای بیدار کردن کسیست که خوابیده و نیز برای اطلاعِ کسیست که برخاسته و مشغول نماز است تا بداند که وقت سحر است و باید نمازش را تمام کند و سحَری بخورد. چنانکه پیامبرجفرمود: «إِنَّ بِلالاً يُؤَذِّنُ بِلَيْلٍ لِيُوقِظَ نَائِمَكُمْ وَيَرْجِعَ قَائِمُكُمْ فَكُلُوا وَاشْرَبُوا حَتَّى يُؤَذِّنَ اِبْنُ أُمّ مَكْتُوم؛ فَإنَّهُ لا يُؤَذِّنُ حتّی يطلع الفجرُ». یعنی: «بلال، زمانی اذان میدهد که هنوز شب است تا کسی که خوابیده بیدار شود و کسی که بیدار است، سحری بخورد؛ لذا - پس از اذان بلال- بخورید و بیاشامید تا اینکه عبدالله بن اممکتوم اذان بگوید؛ زیرا او زمانی اذان میدهد که فجر طلوع میکند».
بدینسان پیامبرجبیان فرمود که اذانِ پایانِ شب که مردم آن را اذان اول مینامند، برای طلوع فجر و نماز صبح نیست؛ زیرا اذان صبح، پس از دخول وقت است و پیامبرجفرمود: «هنگامی که وقتِ نماز فرا میرسد، یکی از شما اذان بگوید».
این حدیث، نشان میدهد که نماز جماعت، واجب است؛ زیرا رسولاللهجفرمود: «و بزرگترین شما، پیشنماز شود». روشن است که در این عبارت، فعل امر بهکار رفته است؛ پس نماز جماعت، واجب میباشد.
از حدیث مذکور چنین برمیآید که نماز جماعت، بر مسافران نیز واجب است؛ زیرا اینها جوانانی بودند که میخواستند نزد خانوادههایشان باز گردند؛ یعنی مسافر بودند. با این حال پیامبرجبه آنها دستور داد که نمازشان را با جماعت بخوانند. از اینرو اگر مسافری در منطقهای مسکونی اتراق یا اقامت کند، بر او واجب است که با مردمِ آنجا در جماعتِ مسجد حاضر شود. گاه مشاهده میشود که شخصی میگوید: من مسافرم و نماز جماعت بر مسافر، واجب نیست. این، اشتباه است؛ بلکه نماز جماعت بر مسافری که در منطقهای مسکونی اقامت کرده، واجب میباشد و باید با مردمِ آنجا در جماعتِ مسجد حاضر شود. زیرا پیامبرجاز شخصی پرسید: «آیا صدای اذان را میشنوی؟» پاسخ داد: بله. پیامبرجفرمود: «پس اجابت کن». [نسائی، ش: ۸۵۰] یعنی در جماعتِ مسجد حاضر شو.
این حدیث نشان میدهد که کسی که از نظرِ سن و سال بزرگتر است، پیشنماز میشود؛ زیرا پیامبرجفرمود: «بزرگترین شما، برای شما امامت دهد». در حدیثِ دیگری آمده است: «يَؤُمُّ الْقَوْمَ أَقْرَؤهُمْ لِكتَابِ الله». [مسلم، ش: ۶۷۳. [ر.ک: حدیث شمارهی ۳۵۲. (مترجم)])] یعنی: «کسی برای مردم امامت دهد که کتابالله را بهتر قرائت میکند». این دو حدیث، هیچ تعارضی با هم ندارند؛ زیرا چنین به نظر میرسد که این جوانها، در قرائت قرآن یکسان بودهاند و تفاوت چندانی با هم نداشتهاند. از اینرو پیامبرجبه آنها فرمود: «مسنترین شما پیشنماز شود». یعنی اگر گروهی در قرائت قرآن و دانش سنت یکسان بودند و سابقهی همسانی در هجرت داشتند، مسنترین آنها پیشنماز میگردد.
بنابراین نتیجه میگیریم که سن و سال در چنین مواردی، اعتبار دارد و اگر کسی، امتیاز یا برتری دیگری در جنبههای دیگر نداشته باشد، کسی که از نظرِ سنّی بزرگتر است، مقدّم میباشد.
نکتهی دیگری که از این حدیث برمیآید، اینست که انسان باید در همهی موضوعها و زمینهها به راهنمایی مردم بپردازد؛ گرچه اصلِ موضوع، روشن باشد. زیرا پیامبرجبه آنها فرمود: «فلاننماز را در فلانوقت بخوانید». گرچه آنها بیست شب با پیامبرجنماز خوانده بودند و میدیدند که پیامبرجهر نمازی را در چه وقتی میخوانَد. اما برای یادآوری و توجه بیشتر به وقت نماز، به آنها فرمود که نماز ظهر را در فلانوقت بخوانند و نماز عصر را در فلانوقت و بدینسان وقت هر نمازی را به آنان یادآوری کرد.
اینجاست که درمییابیم رسولاللهجبا گفتار و عملش به مردم آموزش میداد؛ چنان که به شخصی که بدونِ آرامش نماز میخواند، فرمود: «إذَا قُمْتَ إِلَى الصَّلاَةِ فَأَسْبِغ الْوُضُوءَ ثُمَّ اسْتَقْبِل الْقِبْلَةَ فَكَبِّرْ ثُمَّ اقْرَأْ بِمَا تَيَسَّرَ مَعَكَ مِنْ الْقُرْآنِ ثُمَّ ارْكَعْ». [بخاری، ش: (۶۲۵۱، ۶۶۶۷)؛ و مسلم، ش: ۳۹۷] یعنی: «وقتی میخواستی به نماز بایستی، وضوی کاملی بگیر؛ آنگاه به قبله روی بیاور و الله اکبر بگو؛ سپس در حدّ امکان، هرچه از قرآن یاد داری، بخوان و آنگاه رکوع کن». اما به اینها فرمود: «آنگونه نماز بخوانید که من نماز میخوانم و شما میبینید». و این، تعلیمِ عملی بود. چنانکه باری پیامبرجروی منبر رفت و روی منبر نماز خواند؛ بدینسان که روی منبر رکوع میکرد و برای سجده، از منبر پایین میآمد و رو به قبله به سجده میرفت؛ وقتی سلام داد، فرمود: «إنَّمَا فَعَلْتُ هَذَا لِتَأْتَمُّوا بِي وَلِتَعَلَّمُوا صَلاتِي». [بخاری، ش: ۵۴۴] یعنی: «این کار را برای این انجام دادم که به من اقتدا کنید و روشِ نمازِ مرا فرا بگیرید».
از این حدیث درمییابیم که فراگرفتن روش نماز پیامبرجواجب است؛ یعنی هر مسلمانی باید بداند که پیامبرجچگونه نماز خوانده است و بدین منظور باید به کتابهایی مراجعه کند که توسط علمای توانا نوشته شده است. رسولاللهجفرمود: «آنگونه نماز بخوانید که من نماز میخوانم و شما میبینید». لازمهی عمل به این حدیث، اینست که انسان، روش نماز پیامبرجرا یاد بگیرد.
***
۷۱۸- وعن عمرَ بنِ الخطابس قال: اسْتَأْذَنْتُ النَّبِيَّجفي العُمْرَةِ، فَأَذِنَ لي، وقال: «لا تَنْسَنَا يا أُخَيَّ مِنْ دُعَائِكَ»، فقال كَلِمَةً مَا يسُرُّني أَنَّ لي بِهَا الدُّنْيَا.
وفي روايةٍ قال: «أَشْرِكْنَا يَا أُخَيَّ في دُعَائِكَ».[حديث صحيحیست که ابوداود روایت کرده و ترمذی، آن را حسن صحیح دانسته است.] [ضعیف است؛ ضعیف ابیداود، آلبانی، ش: ۳۲۲. این حدیث پیشتر بهشمارهی ۳۷۸ گذشت]
ترجمه: عمر بن خطابسمیگوید: از پیامبرجبرای ادای عمره اجازه خواستم؛ به من اجازه داد و فرمود: «برادرم! ما را از دعای خود فراموش مکن». سخنی گفت که حاضر نیستم آن را تمام دنیا عوض کنم.
و در روایتی آمده است: فرمود: «برادرم! ما را در دعای خود شریک کن».
۷۱۹- وعن سالم بنِ عَبْدِ الله بنِ عُمَرَ أَنَّ عبدَ الله بنَ عُمَرَ رضي الله عنهما كَانَ يَقُولُ لِلرَّجُلِ إِذَا أَرَادَ سفراً: اُدْنُ مِنِّي حَتَّى أُوَدِّعَكَ كمَا كَانَ رسولُ اللهج يُودِّعُنَا فيقُولُ: «أَسْتَوْدِعُ الله دِينَكَ، وَأَمانَتَكَ، وخَوَاتِيمَ عَمَلِكَ».[ترمذي، این حدیث را روایت کرده و آن را حسن صحيح دانسته است.] [السلسلة الصحیحة، ش: ۱۴ و صحیح الترمذی، آلبانی، ش: ۲۷۳۸]
ترجمه: سالم بن عبدالله بن عمر میگوید: عبدالله بن عمرببه کسی که قصدِ سفر داشت، میگفت: به من نزدیک شو تا همانگونه که پیامبرجبا ما خداحافظی میکرد، با تو خداحافظی کنم؛ و میفرمود: «أَسْتَوْدِعُ الله دِينَكَ، وَأَمانَتَكَ، وخَوَاتِيمَ عَمَلِكَ». یعنی: «دین، امانت و فرجامِ کارهایت را به الله میسپارم».
۷۲۰- وعن عبدِ الله بنِ يزيد الخَطْمِيِّ الصَّحَابيِّس قال: كَانَ رسولُ اللهج إِذا أَرَادَ أَنْ يُوَدِّعَ الجَيْش قال: «أَسْتَوْدعُ الله دِينَكُمْ، وَأَمَانَتكُم، وَخَوَاتِيمَ أَعمَالِكُمْ».[حديث صحيحیست که ابوداود و جز او با اِسناد صحيح روایت کردهاند.] [السلسلة الصحیحة، ش: ۱۵ و صحیح الترمذی، آلبانی، ش: ۲۲۶۶]
ترجمه: عبدالله بن یزید خطمی صحابیسمیگوید: رسولاللهجهنگام گسیل لشکر و بدرود با آنها میفرمود: «أَسْتَوْدعُ الله دِينَكُمْ، وَأَمَانَتكُم، وَخَوَاتِيمَ أَعمَالِكُمْ». یعنی: «دین، امانت و فرجامِ کارهایتان را به الله میسپارم».
۷۲۱- وعن أَنسٍس قال: جَاءَ رَجُلٌ إلى النَّبِيِّج فقال: يا رسُولَ الله، إِنّي أُرِيدُ سَفَراً، فَزَوِّدْني؛ فَقَال: «زَوَّدَكَ الله التَّقْوَى». قال: زِدْنِي، قال: «وَغَفَرَ ذَنْبَكَ». قال: زِدْنِي، قال: «وَيَسَّرَ لكَ الخيْرَ حَيْثُمَا كُنْتَ».[ترمذي این حدیث را روایت کرده و آن را حسن دانسته است.] [صحیح الجامع، ش: ۳۵۷۹؛ صحیح الترمذی، آلبانی، ش: ۲۷۳۹]
ترجمه: انسسمیگوید: مردی نزدِ پیامبرجآمد و عرض کرد: ای رسولخدا! قصد سفر دارم؛ توشهای به من ببخشید. فرمود: «الله، تقوا را توشهی تو بگرداند». عرض کرد: بیشتر بدهید. فرمود: «و گناهانت را بیامرزد». گفت: بیشتر مرحمت کنید. رسولاللهجفرمود: «و هر جا که باشی، خیر و نیکی را برایت فراهم بگرداند».
شرح
نوویدر این باب حدیث عمر بن خطابسرا ذکر کرده که قصدِ عمره داشت و چون از پیامبرجاجازه خواست، به او اجازه دادند و فرمودند: «برادرم! ما را از دعای خود فراموش مکن». و در روایتی آمده است: فرمود: «برادرم! ما را در دعای خود شریک کن». مؤلفمیگوید: ترمذی، این حدیث را حسن صحیح دانسته است. در صورتی که این حدیث، ضعیف میباشد و از پیامبرجثابت نشده است.
درخواست دعا از دیگران به سه گونه تقسیم میشود:
گونهی نخست: اینست که انسان از دیگران برای مصلحتی عمومی درخواست دعا کند؛ این، اشکالی ندارد. چنانکه پیامبرجدر حالِ سخنرانی جمعه بود که شخصی وارد مسجد شد و عرض کرد: ای رسولخدا! همهی اموال و دامها از میان رفتند و امیدها به ناامیدی تبدیل شد؛ از الله متعال بخواهید که برای ما باران نازل کند. پیامبرجدستانش را بلند کرد و سه بار فرمود: «یا الله! به ما باران بده». به خواستِ الله متعال ابری در آسمان پدیدار شد و شروع به باریدن کرد؛ بهگونهای که وقتی پیامبرجاز منبر پایین آمد، قطرههای باران از ریشِ مبارک میچکید. بارش باران، یک هفته ادامه داشت. جمعهی بعد، همان مرد یا شخصی دیگر آمد و عرض کرد: ای رسولخدا! خانهها خراب شد و اموال و دامها در آب فرو رفتند؛ دعا کنید که الله متعال باران را قطع کند. پیامبرجدستانش را بلند کرد و فرمود: «اللهمَّ حَوَالَيْنَا وَلا عَلَيْنَا»؛ یعنی: «یا الله! باران را بر اطرافِ ما نازل کن، نه بر ما». پیامبرجبه هر پارهابري اشاره مي كرد، آن ابر پراكنده میشد و بدینسان ابرها و آسمان از ابر خالی گشت و آسمان، صاف و آفتابی گردید. لذا اگر دعا، دعایی عام باشد، مانند دعا برای نزول باران یا از میان رفتن فتنهها و امثال آن، درخواست دعا، اشکالی ندارد؛ زیرا در چنین مواردی، مصلحت عمومی در میان است، نه مصلحت شخصی. همانطور که درخواست کمکِ مالی برای یک فقیر یا کسی که بدهکار است، بیاشکال است. همچنین درخواست کمک برای رفع ظلم از مسلمانِ ستمدیده ایرادی ندارد؛ زیرا مصلحت غیر در میان است.
گونهی دوم: اینست که از کسی بدین نیت درخواست دعا کنیم که از ثواب دعا کردن برخوردار شود و خود از این دعا فایده ببرد و منفعت شخصی در میان نباشد؛ بلکه هدف، این باشد که شخصی که از او طلب دعا میشود، به سوی الله روی بیاورد و دست به دعا و زاری بردارد و قلبش با الله متعال پیوند بخورد و دریابد که اللهﻷشنوای دعاست. خلاصه اینکه هدف از درخواست دعا، منفعت آن شخص باشد. این، ایرادی ندارد. زیرا شما صرفاً بهخاطر منافع شخصیِ خود از او درخواست دعا نکردهاید؛ بلکه هدف، این بوده که خودِ آن شخص از فضیلت دعا کردن برخوردار شود و بدینسان بر خیر و نیکیاش افزوده گردد و بهوسیلهی دعا به الله متعال نزدیکی بجوید و به اجر و ثواب این عمل دست یابد.
گونهی سوم: اینست که درخواست دعا از دیگران، فقط بهخاطر منافع شخصی یا برای خویشتن باشد. برخی از علما، این را جایز دانسته و گفتهاند: درخواست دعا برای خویشتن از افراد صالح و نیکوکار، ایرادی ندارد. اما ابوالعباس حرانيمیگوید: درخواست دعا از دیگران برای خود یا برای مصلحت شخصی، نکوهیده است؛ زیرا پیامبرجاز یارانش بیعت گرفت که از هیچکس چیزی درخواست نکنند.
همچنین امکان دارد کسی که درخواست دعا میکند، به دعای دیگران در حقّ خود بسنده نماید و دیگر، خودش برای خویشتن دعا نکند و بگوید: من از فلانی که آدمِ خوبیست، درخواست دعا کردهام؛ اگر الله دعایش را در حقّ من قبول نماید، کافیست. علاوه بر این، امکان دارد که درخواست دعا از یک شخص، او را به خود فریفته کند و باعث خودپسندیاش شود و بدینسان به خودبزرگبینی دچار گردد یا در دلش خطور نماید که من، آدمِ خیلی خوبی هستم که از من درخواست دعا میکنند!
خلاصه اینکه علما دربارهی گونهی سوم، اختلاف نظر دارند؛ برخی از آنها گفتهاند: ایرادی ندارد که به یک آدمِ نیکوکار بگویید: برایم دعا کن. برخی دیگر، گفتهاند: چنین درخواستی، پسندیده نیست؛ بلکه بهتر است از کسی برای خود درخواست دعا نکنید. زیرا چهبسا بر شما منت بگذارد یا با چنین درخواستی در برابرش خوار و ذلیل شوید. علاوه بر این، مگر کسی در میان شما و پروردگارتان قرار دارد؟ پس خود دعا کنید؛ زیرا هیچکس در میان شما و الله نیست. چرا خود را پیشِ دیگران خوار کنید و نیاز خود را نزدِ دیگران ببرید و از آنها درخواست دعا کنید؛ در صورتی که هیچ واسطهای در میان شما و الله وجود ندارد؟ الله متعال میفرماید:
﴿وَقَالَ رَبُّكُمُ ٱدۡعُونِيٓ أَسۡتَجِبۡ لَكُمۡۚ﴾ [غافر: ٦٠]
و پروردگارتان فرمود: مرا بخوانید تا دعای شما را بپذیرم.
و میفرماید:
﴿وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌۖ أُجِيبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِ﴾ [البقرة: ١٨٦]
و چون بندگانم از تو دربارهی من بپرسند، (بدانند که) من نزدیکم و درخواست دعاکننده را بدانگاه که مرا میخواند، اجابت می-کنم.