۱۱۹- باب: اندازهی طولِ پیراهن، آستین، شلوار و دنبالهی عمامه؛ و بلند کردن هر یک از اینها از روی تکبر، حرام است و اگر از روی تکبر نباشد، مکروه (ناپسند)
۷۹۴- عَن أَسْمَاءَ بنْتِ يَزِيدَ الأنصاريَّةِل قالت: كانَ كُمُّ قمِيصِ رسول اللهج إِلى الرُّصْغِ.[ابوداود و ترمذي روایت کردهاند و ترمذی، آن را حسن دانسته است.] [ضعیف است؛ ر.ک: السلسلۀ الضعیفۀ، ش: ۲۴۵۸؛ ضعیف أبیداود، ش:۱۷۰۰؛ و مختصر الشمائل، ش:۴۷؛ همهی این کتابها از آلبانیست. این حدیث پیشتر بهشمارهی ۵۲۴ گذشت]
ترجمه: اسماء انصاري دختر یزیدلمیگوید: آستین پیراهن پیامبرجتا مچ دست بود.
۷۹۵- وعن ابن عمرب أَنّ النَّبىَّج قال: «مَنْ جَرَّ ثَوْبَهُ خُيَلاءَ لَمْ يَنْظُرِ الله إِليهِ يَوْم القِيَامَةِ». فقال أَبو بكر: يا رسول الله إِنَّ إِزارى يَسْتَرْخي إِلا أَنْ أَتَعَاهَدَهُ، فقال لَهُ رسول اللهج: «إِنَّكَ لَسْتَ مِمَّنْ يَفْعَلُهُ خُيَلاءَ».[روایت بخاري؛ مسلم نیز بخشی از آن را روایت کرده است.] [صحیح بخاری، ش: (۳۶۶۵، ۵۷۸۴)؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۰۸۵]
ترجمه: عبدالله بن عمربمیگويد: رسولاللهج فرمود: «هركس، از روي تكبر، لباسش را بر زمين بكشاند، الله روز قيامت به او نگاه نخواهد كرد». ابوبكرسگفت: ای رسولخدا! يك طرف لباسم پايين میافتد مگر اينكه مواظبش باشم. رسولاللهجفرمود: «تو، جزو کسانی نیستی که این عمل را از روی تکبر انجام میدهند».
۷۹۶- وعن أبي هريرةس أَنَّ رسول اللهج قال: «لا ينْظُرُ الله يَوْم القِيَامة إِلى مَنْ جَرَّ إِزَارَهُ بَطراً».[متفقٌ عليه] [صحیح بخاری، ش: ۵۷۸۸؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۰۸۷. [این حدیث پیشتر بهشمارهی ۶۲۱ گذشت. (مترجم)])]
ترجمه: ابوهریرهسمیگوید: رسولاللهجفرمود: «الله، روز قیامت به کسی که لباسش را از روی تکبر بر زمین بکشاند، نظر رحمت نمیکند».
۷۹۷- وَعَنْهُ عَنِ النَّبِىِّج قال: «مَا أَسْفَلَ مِنَ الْكَعْبَيْنِ مِنَ الإِزارِ فَفِي النَّارِ».[روایت بخاري] [صحیح بخاری، ش: ۵۷۸۷]
ترجمه: ابوهریرهسمیگوید: پیامبرجفرمود: «پایینتر از دو قوزکِ پای کسی که اسبال ازار میکند، [اسبال ازار، یعنی بلند بودن شلوار بهگونهای که دو قوزک پا را بپوشاند] در آتش دوزخ خواهد بود».
۷۹۸- وعن أبي ذرٍّس عَنِ النَّبِىِّج قال: «ثلاثةٌ لا يُكَلِّمُهُمُ الله يَوْمَ القِيَامة، ولا يَنْظُرُ إِلَيْهم، وَلا يُزَكِّيهِم، وَلهُمْ عَذَابٌ أَليمٌ». قال: فقَرأَها رسولُ اللهج ثَلاثَ مِرَارٍ. قال أَبو ذَر: خابُوا وخسِرُوا مَنْ هُمْ يا رسول الله؟ قال: «المُسبِل، والمنَّانُ وَالمُنْفِقُ سِلْعَتَهُ بِالحَلفِ الكاذِبِ».[روایت مسلم] [صحیح مسلم، ش: ۱۰۶]
ترجمه: ابوذرسمیگوید: پیامبرجفرمود: «سه گروه هستند که الله، روز قیامت با آنها سخن نمیگوید، به آنان نظر نمیکند، آنها را پاکیزه نمیگرداند و عذاب دردناکی خواهند داشت». ابوذرسمیگوید: پیامبرجاین جمله را سه بار تکرار کرد. ابوذرسگفت: چقدر بدبخت و زیانکارند! ای رسولخدا! اینها چه کسانی هستند؟ فرمود: «کسی که اسبالِ ازار میکند، [یعنی کسی که شلوار یا لباسش را پایینتر از دو قوزک پایش قرار میدهد] کسی که- در برابر نیکیاش بر دیگران- منت میگذارد، و کسی که کالایش را با سوگند دروغ به فروش میرساند».
۷۹۹- وعن ابن عمرب عَنِ النَّبِىِّج قال: «الإِسْبَالُ فِي الإِزارِ وَالقَمِيصِ وَالعِمَامة، منْ جَرَّ شَيئًا خُيَلاءَ لَم يَنظُرِ الله إليهِ يوْمَ القِيَامةِ».[روایت ابوداود و نسائى با اِسناد صحيح] [صحیح الجامع، ش: ۲۷۷۰؛ و صحیح أبی داود، آلبانی، ش: ۳۴۵۰]
ترجمه: ابنعمربمیگوید: پیامبرجفرمود: «اسبال، [یعنی بلند کردن نامشروع لباس] در سه چیز است: لُنگ (شلوار)، پیراهن و عمامه؛ هرکس، چیزی از لباسش را از روی تکبر بر زمین بکشاند، الله روز قیامت به او نگاه نخواهد کرد».
شرح
در حدیثی که نوویدر کتاب لباس ذکر کرده، آمده است: «دوستداشتنیترین لباس نزد رسولاللهجپیراهن بود». زیرا پیراهن، بهتر از ردا و ازار (لُنگ)، بدن را میپوشاند. مردم در دوران پیامبرجگاه با لُنگ و پارچهای که به دور خود میپیچیدند، خود را میپوشاندند و گاه پیراهن میپوشیدند. پیامبرجپیراهن را که برای پوشش بدن بهتر و مناسبتر بود، بیشتر دوست داشت. چون پیراهن، لباسی یکپارچه است که انسان آن را بهیک باره میپوشد و مانند ردا (بالاپوش) و ازار (لُنگ) نیست که انسان ناگزیر باشد، ابتدا بالاپوش را به دَوْرِ خود بپیچد و سپس لنگ را. البته اگر در مناطقی زندگی میکنید که پوشیدن ردا و ازار (لُنگ) رواج دارد، اشکالی ندارد که از چنین پوششی استفاده نمایید. [استفاده از لُنگ برای پوشش، همچنان در پارهای از مناطق جنوب ایران مرسوم است. [مترجم])] مهم اینست که پوشش شما بر خلاف لباسهای مرسوم و شرعیِ مردم یا اهالی محل سکونت شما نباشد. زیرا به چنین لباسی، لباس شهرت گفته میشود که انسان را انگشتنما میگرداند و پیامبرجاز پوشیدن لباس شهرت، منع کرده است.
این حدیث نشانگر اینست که اندازهی آستین، تا مچ دست میباشد. چنانکه آستین پیراهن پیامبرجتا مچ دست بود.
سپس مؤلفحدیث ابنعمر و حدیث ابوهریرهشرا دربارهی اسبال ازار (بلند کردن لباس) ذکر کرده است؛ بلند کردن لباس، به دو شکل است:
یکم: اینکه کسی، لباسش را از روی تکبر بر زمین بکشاند.
دوم لباسش را بدون اینکه قصد تکبر داشته باشد، پایینتر از قوزک پایش قرار دهد.
پیامبرجبرای موردِ نخست چهار مجازات را ذکر کرده است: «الله، روز قیامت با او سخن نمیگوید، به او نظر نمیکند، او را پاکیزه نمیگرداند و عذاب دردناکی خواهد داشت». چهار مجازات برای کسی که لباسش را از روی تکبر بر زمین بکشاند.
ابوبکرسپس از شنیدن این حدیث عرض کرد: «ای رسولخدا! يك طرف لباسم پايين میافتد مگر اينكه مواظبش باشم». یعنی آیا این هشدار مرا در برمیگیرد؟ رسولاللهجفرمود: «تو، جزو کسانی نیستی که این عمل را از روی تکبر انجام میدهند». بدینسان پیامبرجبرای ابوبکر صدیقسگواهی داد که او از این گناه، پاک است و این مجازات، کسی را در برمیگیرد که لباسش را از روی تکبر بر زمین بکشاند.
مجازاتِ کسی که این عمل را از روی تکبر انجام نمیدهد، سبکتر است؛ چنانکه ابوهریرهسمیگوید: رسولاللهجفرمود: «پایینتر از دو قوزکِ پای کسی که اسبال ازار میکند، در آتش دوزخ خواهد بود». در این حدیث، تنها یک مجازات را ذکر کرده است. این مجازات، همهی بدن را در برنمیگیرد؛ بلکه فقط همان عضوی مجازات میگردد که این گناه دربارهی آن انجام شده است؛ یعنی پایینتر از قوزک پا. لذا اگر انسان، لباس یا شلوارش را پایینتر از قوزک پایش قرار دهد، این قسمت از بدنش در آتش دوزخ خواهد سوخت و آتش، همهی بدنش را در بر نخواهد گرفت. به عبارت دیگر به همان اندازه که لباسش را پایینتر از قوزک قرار داده است، با آتش دوزخ، داغ میگردد. و این تعجب ندارد که فقط بخشی از بدن عذاب شود؛ زیرا وقتی پیامبرجبرخی از یارانش را دید که با عجله وضو گرفتهاند و پشت پای آنها خشک مانده است، فرمود: «وَيْلٌ لِلأعْقَابِ مِنْ النَّارِ». [صحیح بخاری، ش: (۶۰، ۹۶، ۱۶۳)؛ و مسلم، ش: ۲۴۱ بهنقل از عبدالله بن عمروب. این حدیث شواهد دیگری نیز در «صحیحین» دارد] یعنی: پُشت پای کسانی که هنگام وضو گرفتن عجله میکنند و آن را خوب نمیشویند، در معرض عذاب دوزخ است.
اینجاست که درمییابیم سخن نوویضعیف میباشد که اسبال ازار از روی تکبر را حرام و بدون تکبر را مکروه دانسته است. صحیح، اینست که اسبال ازار، چه از روی تکبر باشد و چه بدون تکبر، حرام است و جزو گناهان کبیره بهشمار میآید؛ زیرا هر گناهی که مجازات ویژهای برای آن بیان شده، گناه کبیره میباشد و برای این عمل، مجازات ویژهای بیان شده است. برای کسی که بدون تکبر لباسش را پایینتر از قوزک پا قرار دهد، مجازات آتش ذکر گردیده و برای کسی که از روی تکبر این عمل را انجام میدهد، چهار عقوبت بیان شده است: «الله، روز قیامت با او سخن نمیگوید، به او نظر نمیکند، او را پاکیزه نمیگرداند و عذاب دردناکی خواهد داشت».
آنگاه مؤلفحدیث ابوذرسرا آورده است؛ ابوذر میگوید: پیامبرجفرمود: «سه گروه هستند که الله، روز قیامت با آنها سخن نمیگوید، به آنان نظر نمیکند، آنها را پاکیزه نمیگرداند و عذاب دردناکی خواهند داشت». ابوذرسمیگوید: «پیامبرجاین جمله را سه بار تکرار کرد». زیرا وقتی یک موضوع بهطور کلی ذکر شود و آنگاه تکرار گردد، شنونده با رغبت و توجه بیشتری منتظر میماند تا آن مسأله را با شرح و توضیح بیشتری برای او بیان کنند. یعنی مشتاق میشود که جزئیات آن موضوع را دریابد. ابوذرسگفت: ای رسولخدا! اینها که اینهمه بدبخت و زیانکارند، چه کسانی هستند؟ فرمود: «کسی که اسبالِ ازار میکند، کسی که - در برابر نیکیاش به دیگران- منت میگذارد، و کسی که کالایش را با سوگند دروغ به فروش میرساند».
یکم: «کسی که اسبال ازار میکند»؛ یعنی کسی که از روی تکبر لباسش را بر زمین میکشد.
دوم: «کسی که در برابر نیکیاش به دیگران، منت میگذارد»؛ یعنی وقتی به کسی نیکی میکند، بر سرش منت نهاده، به او میگوید: من برای تو چنین و چنان کردم. منت گذاشتن بر دیگران جزو گناهان کبیره است؛ زیرا دربارهاش این وعید وارد شده که اجر و پاداش انسان را از میان میبرد. الله متعال میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُبۡطِلُواْ صَدَقَٰتِكُم بِٱلۡمَنِّ وَٱلۡأَذَىٰ﴾ [البقرة: ٢٦٤]
ای مؤمنان! صدقات و بخششهایتان را با منت و آزار باطل نکنید.
سوم: «کسی که کالایش را با سوگند دروغ به فروش میرساند»؛ یعنی همواره سوگند میخورَد تا قیمت کالایش را بالا ببرد. میگوید: «بهخدا قسم این را ده هزار تومان خریدهام»، در صورتی که فقط به هفت هزار تومان خریده است! بدینسان سوگند دروغ یاد میکند. چنین کسی، سزاوار چهار مجازات یادشده است: الله، روز قیامت با او سخن نمیگوید، به او نظر نمیکند، او را پاکیزه نمیگرداند و عذاب دردناکی خواهد داشت. [پناه بر الله.]
***
۸۰۰- وعن أبي جُرَيٍّ جابر بن سُلَيمس قال: رَأَيتُ رَجلاً يصْدُرُ النَّاسُ عَنْ رَأْيهِ لاَ يَقُولُ شَيئًا إِلاَّ صَدَرُوا عَنْهُ، قُلْتُ: مَنْ هذا؟ قالوا: رسولُ اللهج. قُلْتُ: عَليكَ السَّلامُ يا رسولَ الله مَرَّتَيْنِ قال: «لا تَقُل علَيكَ السَّلام، علَيكَ السلامُ تَحِيَّةُ الْموْتَى؛ قُل: السَّلامُ علَيك». قال: قُلْتُ: أَنتَ رسولُ الله؟ قال: «أَنَا رسولُ الله الَّذي إِذا أَصابَكَ ضَرٌّ فَدعَوْتَهُ كَشَفَهُ عنْكَ، وإِذا أَصَابَكَ عامُ سنَةٍ فَدَعَوْتَهُ أَنْبَتَهَا لَكَ، وإِذَا كُنتَ بِأَرْضٍ قَفْرٍ أَوْ فَلاَةٍ، فَضَلَّتْ راحِلَتُك، فَدَعَوْتَهُ رَدَّهَا علَيكَ». قال: قُلْتُ: اعْهَدْ إِلَيَّ. قال: «لا تَسُبَّنَّ أَحدًا». قال: فَما سَببْتُ بَعْدهُ حُرًّا، وَلا عَبْدًا، وَلا بَعِيرًا، وَلا شَاةً؛ «وَلا تَحقِرنَّ مِنَ الْمَعْروفِ شَيْئًا، وأَنْ تُكَلِّمَ أَخَاك وأَنتَ مُنْبسِطٌ إِليهِ وجهُكَ، إِنَّ ذلك مِنَ المعرُوفِ. وارفَع إِزاركَ إِلى نِصْفِ السَّاقِ، فَإِن أبيتَ فإلى الكَعبيْنِ، وإِيَّاكَ وإِسْبالُ الإِزارِ فَإِنَّهَا مِن الْمَخِيلةِ وإِنَّ الله لا يُحِبُّ المَخِيلةَ، وإن امْرؤٌ شَتَمك وَعَيَّركَ بِمَا يَعْلَمُ فيكَ فلا تُعيِّرْهُ بِمَا تَعلَمُ فِيهِ، فإِنَّمَا وبالُ ذلكَ عليهِ».[روایت ابوداود و ترمذي با اِسناد صحيح؛ ترمذی گفته است: این حدیث، حسن صحيح میباشد.] [صحیح الجامع، ش: ۷۴۰۲؛ السلسلة الصحیحة، ش: ۱۴۰۳؛ صحیح أبی داود، آلبانی، ش: ۳۴۴۲]
ترجمه: ابوجُرَی، جابر بن سُلَیمسمیگوید: مردی را دیدم که مردم سخنش را میگرفتند و هرچه میگفت، میپذیرفتند. گفتم: این مرد کیست؟ گفتند: او رسولاللهجاست. دو بار گفتم: علیکالسلام ای رسولخدا! فرمود: «نگو: علیکالسلام؛ زیرا علیکالسلام، درود و سلامِ مردگان است. بگو: السلامعلیک». جابرسمیگوید: گفتم: آیا تو فرستادهی الله هستی؟ فرمود: «من، رسولالله هستم؛ فرستادهی همان ذاتی که وقتی زیانی به تو برسد و تو او را بخوانی، آن را از تو برطرف میکند و اگر گرفتار خشکسالی شوی و دعا کنی، او زمین را برای تو میرویاند و چنانچه در بیابان باشی و شترت گُم شود و تو الله را بخوانی، آن را به تو باز میگرداند». میگوید: گفتم: مرا پند بده. فرمود: «به هیچکس دشنام نده». میگوید: از آن پس به هیچ انسان آزاد یا غلام و به هیچ شتر و گوسفندی دشنام ندادم. - پیامبرجدر ادامه فرمود:- هیچیک از کارهای نیک را کوچک و ناچیز نشمار؛ حتی این عمل را که با برادرت با گشادهرویی ملاقات کنی که این، از جملهی نیکیهاست. و لباس و شلوارت را تا نصفِ ساق یا لااقل تا قوزک پاهایت بالا بکش و از بلند کردن لباست - تا زیرِ قوزک یا کشاندن آن بر روی زمین- بپرهیز که این عمل، از تکبر است و الله، تکبر را دوست ندارد. و اگر کسی به تو دشنام داد یا تو را بهخاطر عیبی که در تو میشناخت، سرزنش نمود، تو او را بهخاطر عیبی که در او میشناسی، سرزنش نکن؛ زیرا گناهِ این عمل، تنها بر عهدهی خودش میباشد».
شرح
مؤلفحدیثی بدین مضمون ذکر کرده است که جابر بن سُلَیمسبه مدینه آمد و مردی را دید که مردم سخنش را میگرفتند و هرچه میگفت، میپذیرفتند. زیرا آن مرد، رسولاللهجبود. جابرسپرسید: این مرد، کیست؟ گفتند: او، رسولاللهجاست. نزدشان رفت و گفت: تو، رسولخدا هستی؟ و نیز گفت: «علیکالسلام». یعنی خبر (گزاره) را ابتدا ذکر کرد. پیامبرجبه او فرمود: «نگو: علیکالسلام؛ زیرا علیکالسلام، درود و سلامِ مردگان است»؛ یعنی مردم در دوران جاهلیت بر مردگانشان بدین ترتیب سلام میکردند. چنانکه شاعرشان چنین گفته است:
عليک سلام الله قيس بن عامر و رحمتـه ما شاء أن يتـرحم
[توضیح: شاعر در این بیت برای درود فرستادن بر قیس بن عامر که مرده بود، مطابق روش آن دوران ابتدا گزاره- یعنی واژهی علیک- را ذکر کرده است».]
لذا روشن شد که مردم در دوران جاهلیت برای سلام کردن یا درود فرستادن بر مرده، میگفتند: علیکالسلام. اما اسلام، این روش را منسوخ (باطل) گردانید و به جای آن، برای کسی که سلام میکند، «السلامعلیک» را قرار داد. حتی پیامبرجهنگامی که به قبرستان میرفت و به مردگان سلام میکرد، میفرمود: «السَّلامُ عَلَيْكُمْ دَارَ قَوْمٍ مُؤمِنينَ»و نمیگفت: «علیکمالسلام...».
رسولاللهجفرمود: «بگو: السلامعلیک». لذا درمییابیم که وقتی انسان به کسی سلام میکند، بگوید: «السلام علیک». یعنی ابتدا واژهی «سلام» را ذکر نماید و سپس «علیک» را با «صیغهی مفرد» بگوید. چنانکه در حدیث آن شخصی که بد نماز خواند و پیامبرجروش نماز را به او آموزش داد- یعنی در حدیث مسیء الصلاه- آمده است: وی به پیامبرجسلام کرد و گفت: «السلام علیک». لذا گفتنِ «السلام علیک» از گفتن «السلامعلیکم» بهتر است.
برخی از علما گفتهاند: «السلامعلیکم» بگویید و قصدِتان، سلام گفتن به طرف مقابل و نیز فرشتگانی باشد که با او هستند. اما بهتر است که مطابق سنت، «السلام علیک» بگوییم؛ مگر اینکه خواسته باشیم به یک گروه یا چند نفر سلام کنیم که در این صورت میگوییم: «السلامعلیکم».
سپس رسولاللهجخود را برای جابر بن سُلَیمسمعرفی کرد و بیان نمود که او، فرستادهی پروردگار جهانیان، یعنی فرستادهی ذاتیست که ضرر و زیان را برطرف میکند و آنچه را مفید است، فراهم میگرداند. او، ذاتیست که وقتی شترت را در بیابان گم کنی و او را بخوانید، آن را به تو باز میگرداند. همچنین فرمود: «و اگر گرفتار خشکسالی شوی و دعا کنی، او زمین را برای تو میرویاند چون ضرر و زیانی به تو برسد و دست به دعا برداری، الله آن را برطرف میسازد». همانگونه که اللهأمیفرماید:
﴿أَمَّن يُجِيبُ ٱلۡمُضۡطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكۡشِفُ ٱلسُّوٓءَ وَيَجۡعَلُكُمۡ خُلَفَآءَ ٱلۡأَرۡضِۗ أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِ﴾ [نمل:۶۲]
آیا (معبودان باطل بهترند یا) ذاتی که دعای درمانده را آنگاه که او را بخواند، اجابت میکند و سختی و گرفتاری را برطرف مینماید و شما را جانشین (یکدیگر) در زمین میگرداند؟ آیا معبود برحقی جز الله وجود دارد؟
بدینسان برای وی روشن ساخت که اللهﻷآنچه را به نفع بندگانش باشد، برایشان فراهم میگرداند و انگاه که بندهاش او را بخواند، دستِ خالی از درگاهش برنمیگردد. آری؛ هر دعایی که بکنید، از درگاه الاهی دستِ خالی برنمیگردید؛ گرچه بهظاهر درخواست شما پذیرفته نشود. زیرا دعا، خود نیکیست و پاداش آن را خواهید یافت؛ و هرکس، کار نیکی انجام دهد، ده برابر تا هفتصد برابرش و بلکه بیشتر پاداش مییابد. وقتی هیچ مانعی برای پذیرش دعا وجود نداشته باشد، الله متعال، درخواست بندهاش را برآورده میسازد و بنده، آن را به چشم خود میبیند؛ یا اینکه زیانی بزرگتر از خواستهاش را از او دور میگرداند یا اینکه پاداش دعایش را برای او نزد خویش نگه میدارد و در آخرت، به او میبخشد. لذا دعاکنندهای که شرایط دعا را رعایت نماید، از درگاه پروردگار متعال دستِخالی برنمیگردد.
گاه بنده گمان میکند در اجابت دعایش درنگ شده است؛ میگوید: چقدر دعا کردم، اما دعایم قبول نشد! شیطان، این وسوسه را در دلِ انسان میاندازد و به او میگوید: چه همه دعا کردی، اما به هدف خود نرسیدی! و سپس انسان را از رحمت الاهی ناامید میگرداند. در صورتی که ناامیدی از رحمت پروردگار، جزو گناهان کبیره است. پس، از رحمت الاهی ناامید نباشید؛ هرچند دعای شما دیر اجابت شود. چه میدانید که خیرِ شما در چیست؟ الله، بندگانش را به دعا کردن دستور داده و خود، هرگونه که صلاح بداند، دعای بندهاش را میپذیرد:
﴿وَقَالَ رَبُّكُمُ ٱدۡعُونِيٓ أَسۡتَجِبۡ لَكُمۡۚ﴾ [غافر: ٦٠]
و پروردگارتان فرمود: مرا بخوانید تا دعای شما را بپذیرم.
اما بنده، عجله میکند. هیچگاه عجله نکنید؛ بلکه منتظر باشید و همچنان به دعا کردن ادامه دهید. گاه اللهﻷبه حکمت خویش دعای شما را دیرتر اجابت میفرماید تا شما، بیشتر دعا کنید و بدینسان به نیکیهای بیشتری دست یابید و حد و اندازهی خود و میزان نیازتان به پروردگار را درک نمایید. این، به نفع شماست.
لذا برای قبول شدن دعای خود عجله نکنید و با دعا و زاری به درگاه الاهی پافشاری نمایید و بدانید که اللهﻷآن دسته از بندگانش را که در دعا و زاری، پافشاری میکنند، دوست دارد. زیرا انسان، با دعا کسی را میخواند که فرجامِ همه چیز به اراده و خواست او بستگی دارد؛ یعنی ذاتی که پایان همه چیز به او برمیگردد و فرمانروایی همه چیز به دست اوست. فرقی ندارد که در نماز یا در خلوتِ خویش، پروردگار را بخوانید؛ حتی هنگامی که در نماز هستید، هر دعایی که میخواهید، بکنید. زیرا پیامبرجفرموده است: «وَأَمَّا السُّجُودُ فَأکْثرُوا فِيهِ بِالدُّعَاءِ». [صحیح مسلم، ش: ۴۷۹] یعنی: «اما در سجده، زياد دعا کنید». و چون دربارهی تشهد نماز سخن گفت، فرمود: «ثُمَّ لْيَتَّخِذْ مِنْ الدُّعَاء مَا شَاءَ». یعنی: «هر دعایی که خواست، بگوید». انسان، کسی جز الله ندارد و باید در مسایل ريز و بزرگِ خود به اللهﻷپناه ببرد. چنانکه در حدیث آمده است: «لِيَسْأَلْ أَحَدكُمْ رَبّه حَاجَتَهُ كُلَّهَا حَتَّى شِراكَ نَعْلِهِ إذَا انْقَطَعَ». [ضعیف است؛ روایت ابنحبان، (۸۶۶، ۸۹۴)، و ابویعلی در مسندش (۳۴۰۴) و بیهقی در شعب الایمان (۲/۴۱) از طریق قطن بن نسیر از جعفر بن سلیمان از ثابت از انس بن مالکسبه صورت مرفوع؛ بیهقی گوید: قطن بن نسیر بهصورت مسند و جز او، به صورت مرسَل روایت کردهاند. و نیز روایت: ابنعدی در الکامل (۶/۵۲). ابنالمدینی در علل خود، ص۷۲ میگوید: «جعفر، بهکثرت از ثابت روایت کرده و روایتهای مرسَلش فراوان است و بسیاری از آنها، منكَر میباشد». علامه آلبانیدر السلسلۀ الضعیفۀ (۱۳۶۲) این حدیث را ضعیف دانسته است] یعنی: «هر یک از شما، همهی نیازهایش را از الله بخواهد؛ حتی بندِ کفش خود را زمانی که پاره میشود». بند کفش، کمترین یا کوچکترین چیزیست که انسان میتواند آن را از پروردگارش درخواست نماید؛ زیرا خواستن از پروردگار یا عرض نیاز به درگاهش، عبادت و بندگیِ اللهﻷ، روی آوردن به سوی او، پیوند با او و پناهنده شدن به اوست و بدینسان قلب انسان همواره با پروردگارش میباشد. پس تا میتوانید، دعا کنید.
پیامبرجدر ادامه به جابر بن سُلَیمسفرمود: «هیچیک از کارهای نیک را کوچک و ناچیز نشمار؛ حتی این عمل را که با برادرت با گشادهرویی ملاقات کنی که این، از جملهی نیکیهاست» و الله، نیکوکاران را دوست دارد.
همینکه به شخصی کمک کنید تا بارش را داخل ماشینش بگذارد، یک صدقه یا نیکیست؛ اگر کسی، به وسیلهای نیاز داشته باشد و شما آن را به او نزدیک کنید، این هم یک نیکیست. اگر خودکار خود را به کسی بدهید که میخواهد چیزی بنویسد، این، یک نیکی بهشمار میآید. پس، تا میتوانید نیکی کنید؛ زیرا الله نیکوکاران را دوست دارد. گفتنیست: یک اصل یا قاعدهی کلی وجود دارد که اگر انسان آن را بهخاطر بیاورد، نیکی کردن بر او آسان میشود. این اصل، از پیامبرجبهثبوت رسیده است: «مَنْ كَانَ فِي حَاجَةِ أَخِيهِ كَانَ الله فِي حاجتِه». [صحیح بخاری، ش: (۲۴۴۲، ۶۹۵۱)؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۵۸۰. [این حدیث پیشتر بهشمارهی ۲۳۸ گذشت. (مترجم)])] یعنی: «کسی که در جهت برطرف کردن نیازِ برادرش بکوشد، الله، نیاز او را برآورده میسازد». وقتی اللهﻷخود، عهدهدار کارهای شما باشد، آیا هیچ کارِ سخت و دشواری برای شما وجود خواهد داشت؟ روشن است که خیر؛ بلکه الله متعال در همهی کارها شما را یاری میکند و بدینسان هر کاری، آسان میگردد. لذا تا زمانی که در جهت برطرف کردن نیازِ برادر خود بکوشید، اللهﻷنیازِ شما را برآورده میسازد. پس تا میتوانید نیکی کنید و هیچ کارِ نیکی را کوچک مپندارید؛ گرچه بهظاهر، کارِ کوچک یا اندکی باشد. پیامبرجبه زنان مسلمان فرمود: «لا تَحْقِرَنَّ جارَةٌ لجارتِهَا وَلَوْ فِرْسَنَ شَاةٍ». [صحیح بخاری، ش: (۲۵۶۶، ۶۰۱۷)؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۰۳۰. ر.ک: همین کتاب، حدیث شمارهی:۱۲۶]یعنی: «هیچ زنی، هدیهی خود به زن همسایهاش را کوچک نشمارد، اگرچه (هدیهی بهظاهر کوچکی مانند) استخوان کف پای گوسفند (پاچهی گوسفند) باشد».
سپس پیامبرجبه جابر بن سُلَیمسفرمود: «هیچیک از کارهای نیک را کوچک و ناچیز نشمار؛ حتی این عمل را که با برادرت با گشادهرویی ملاقات کنی که این، از جملهی نیکیهاست». همینکه انسان با برادر مسلمانش گشادهرو باشد، نه اخمو، جزو نیکیهاست؛ زیرا بدینوسیله برادرِ مسلمانش را شادمان میگرداند و شاد کردن دیگران، نیکی و احسان، بهشمار میآید و الله متعال نیکوکاران را دوست دارد. البته در پاره ای از موارد که مستثناست، بهتر است در برابر شخصی که عمل ناپسندی انجام داده، اخم کنیم یا چهره در هم بکشیم تا بلکه به خود بیاید و دریابد که مرتکبِ عمل زشت و ناسپندی شده است؛ زیرا «هر سخن، جایی و هر نکته، مقامی دارد».
آنگاه رسولاللهجبه جابر بن سلیمسدستور داد که لباس و شلوارش را تا نصفِ ساق یا لااقل تا قوزک پاهایش بالا بکشد. این، نشان میدهد بهترین حالت در پوشش، اینست که انسان لباسش را تا نصف ساقهایش بالا بکشد؛ البته ایرادی ندارد که لباسش را بالاتر از قوزک پایش قرار دهد. گرچه در حدیث از این کار به امتناع از سنت تعبیر کرد و فرمود: «اگر از این کار، امتناع ورزیدی، پس لباست را تا دو قوزک پا بالا بیاور». و چون وعید یا هشداری در این باره ذکر نکرد، ایرادی ندارد که انسان، لباسش را فقط تا دو قوزک پا بالا بکشد.
پیشتر حدیث گذشت که در آن آمده بود: ابوبکر صدیقسبه پیامبرجعرض کرد: «ای رسولخدا! يك طرف لباسم پايين میافتد مگر اينكه مواظبش باشم». رسولاللهجفرمود: «تو، جزو کسانی نیستی که این عمل را از روی تکبر انجام میدهند». اینجاست که در مییابیم شلوار (لُنگ) ابوبکرسپایینتر از قوزک پایش نبود و فقط پایینتر از ساق پایش قرار میگرفت و این، ایرادی ندارد. لذا نباید بر خود یا دیگران سخت بگیریم و تأکید کنیم که حتماً لباس یا شلوار انسان، تا نصفِ ساقش باشد. زیرا همانطور که در حدیث آمده، گرچه سنت، اینست که انسان لباس یا شلوارش را تا نیمهی ساقش بالا بکشد، اما مطابق حدیث و اجازهی رسولاللهج، ایرادی ندارد که انسان لباسش را بالاتر از دو قوزک پایش قرار دهد.
سپس رسولاللهججابرسرا از کبر و غرور در راه رفتن و لباس پوشیدن یا سخن گفتن برحذر داشت؛ زیرا الله متعال، تکبر را دوست ندارد. خود فرموده است:
﴿وَلَا تُصَعِّرۡ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمۡشِ فِي ٱلۡأَرۡضِ مَرَحًاۖ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخۡتَالٖ فَخُورٖ ١٨﴾ [لقمان: ١٨]
متکبرانه از مردم روی برنگردان و در زمین خرامان و باغرور راه مرو که بهراستی الله، هیچ متکبر فخرفروشی را دوست ندارد.
شایسته است که انسان در راه رفتن، لباس پوشیدن و همهی حرکات خود، متواضع و فروتن باشد؛ زیرا کسی که بهخاطر الله تواضع کند، الله متعال او را گرامی و والامقام میگرداند. اینها، آدابیست که پیامبرجبه امتش آموزش داد و انسان باید خود را به این آداب، آراسته سازد تا به دو نتیجهی بزرگ و مهم دست یابد:
یکم: فرمانبرداری از پیامبرج؛ الله متعال میفرماید:
﴿وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ يُدۡخِلۡهُ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ﴾ [النساء : ١٣]
هر کس از الله و پیامبرش اطاعت نماید، الله او را وارد باغهایی میکند که در آن جویبارها روان است.
دوم: انسان از طریق آراستگی به این آداب و منشهای نیکو، خود را به صفات و ویژگیهای نیک و پسندیدهای آراسته میسازد که هیچیک از افراد بشر نمیتواند مردم را به سوی چنین ویژگیهایی سوق دهد. زیرا آداب و منشهایی که اسلام آورده است، بهترین آداب و منشهاست. سپس پیامبرجبه جابرسفرمود: «و اگر کسی به تو دشنام داد یا تو را بهخاطر عیبی که در تو میشناخت، سرزنش نمود، تو او را بهخاطر عیبی که در او میشناسی، سرزنش نکن؛ زیرا گناهِ این عمل، تنها بر عهدهی خودش میباشد». زیرا شایسته است که انسان عفو و گذشت پیشه کند و هر سخنی را که به گوش او میرسد، معیار قضاوت دربارهی دیگران قرار ندهد. لذا از سخنان دیگران چشمپوشی کنید و عفو و گذشت پیشه سازید؛ چراکه الله متعال بندگان باگذشت و بخشندهی خود را دوست دارد و به آنها پاداش میدهد. اگر کسی را بهخاطر عیبی که در او میشناسید، سرزنش کنید یا به او طعنه بزند، درگیری و کشمکش شما با یکدیگر طولانی میگردد و چهبسا این امر، به کینه و دشمنی در میان شما میانجامد. اما اگر سکوت نمایید و هیچ نگویید، اوضاع، عادی میشود. تجربه ثابت کرده است که وقتی انسان به کسی که به او ناسزا گفته است، ناسزا بگوید، دشنامگویی به یکدیگر در میان آنها ادامه مییابد و به دوری و دشمنیِ انها با یکدیگر دامن میزند. اما اگر انسان سکوت کند و هیچ نگوید، بهتر و مفیدتر خواهد بود؛ همانگونه که الله متعال در توصیف بندگان نیک و شایستهاش میفرماید:
﴿خَاطَبَهُمُ ٱلۡجَٰهِلُونَ قَالُواْ سَلَٰمٗا ٦٣﴾ [الفرقان: ٦٣]
و هنگامى كه افراد نادان، آنان را مورد خطاب قرار مىدهند، سلام ـ سخن مسالمتآميزی ـ مىگویند.
اللهﻷمیفرمايد:
﴿خُذِ ٱلۡعَفۡوَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡعُرۡفِ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡجَٰهِلِينَ ١٩٩﴾ [الأعراف: ١٩٩]
عفو و گذشت (در پیش) بگیر و به کار نیک و پسندیده فرمان بده و از جاهلان روی بگردان.
﴿ ÷ش﴾یعنی با اخلاق و رفتارِ سبک و ناشایست مردم، سازگار باش و از مردم نخواه و توقع نداشته باش که در برخورد با تو به بهترین شکل عمل کنند؛ مردم، هیچگاه مطابق میل تو نخواهند بود. پس ساده ترین رفتار مردم را بپذیر و سخت نگیر. از اینرو الله متعال فرمود: ﴿وَأۡمُرۡ بِٱلۡعُرۡفِ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡجَٰهِلِينَ﴾: «و به کار نیک و پسندیده فرمان بده و از جاهلان روی بگردان». وقتی یک آدمِ جاهل به تو دشنام داد یا به تو بد کرد، خیر و مصلحت در اینست که از وی روی بگردانی.
***
۸۰۱- وعن أبي هريرةس قال: بينما رَجُلٌ يُصَلِّي مُسْبِلٌ إِزَارَه، قال لَهُ رسولُ اللهج: «اذهَب فَتَوضَّأْ» فَذهَب فَتَوضَّأَ، ثُمَّ جاءَ، فقال: «اذهبْ فَتَوضَّأْ». فقال لَهُ رجُلٌ: يا رسول الله! ما لَكَ أَمرْتَهُ أَن يَتَوَضَّأَ ثم سَكَتَّ عَنْهُ؟ قال: «إِنَّهُ كانَ يُصلِّي وَهُوَ مُسْبلٌ إِزارَهُ، إِنَّ الله لا يَقْبَلُ صَلاةَ رجُلٍ مُسبِلٍ».[روایت ابوداود با اسنادی که مطابق شرط مسلم است.] [ضعیف است؛ ضعیف أبی داود، آلبانی، ش: ۸۸۴]
ترجمه: ابوهریرهسمیگوید: مردی که لُنگ (شلوارش) را پایینتر از قوزک پایش انداخته بود، نماز میخواند. رسولاللهجبه او فرمود: «برو و وضو بگیر». آن مرد رفت و وضو گرفت؛ سپس آمد. رسولاللهجفرمود: «برو و وضو بگیر». مردی به پیامبرجعرض کرد: «ای رسولخدا! چرا به او فرمان دادی که وضو بگیرد و دیگر، دربارهاش چیزی نگفتید؟ فرمود: «او در حالی نماز میخواند که اسبال ازار کرده بود و الله متعال، نماز کسی را که اسبال ازار کند، نمیپذیرد».
شرح
پیامبرجدر احادیثی که پیشتر ذکر شد، بیان فرمود که هرکس لباسش را از روی تکبر بر زمین بکشد، الله متعال روز قیامت به او نظر رحمت نمیکند، با او سخن نمیگوید، او را پاکیزه نمیگرداند و چنین شخصی عذابی دردناک در پیش دارد. و این حدیث نیز گذشت که: «پایینتر از دو قوزکِ پای کسی که اسبال ازار میکند، در آتش دوزخ خواهد بود». این نکته را هم بیان کردیم که این عمل، جزو گناهان کبیره است و برای مرد پوشیدن لباسی که پایینتر از قوزک پایش قرار بگیرد، جایز نیست؛ اما پوشیدن لباسی که تا قوزک پایش بلند است، یعنی قوزک را نمیپوشاند و نیز لباسی که تا نیمهی ساق میباشد، جایز است. اما پوشیدن شلوار، پیراهن و لباسی که پایینتر از قوزک قرار میگیرد، جایز نیست و جزو گناهان کبیره میباشد.
علما رحمهمالله اختلاف نظر دارند که آیا نماز کسی که با چنین پوششی نماز میخواند، درست است یا خیر؟
برخی از علما گفتهاند: نمازش درست نیست؛ زیرا لباسی که پوشیده، حرام است و الله متعال فقط پوشیدن لباسهای مباح را برای ما جایز قرار است:
﴿يَٰبَنِيٓ ءَادَمَ خُذُواْ زِينَتَكُمۡ عِندَ كُلِّ مَسۡجِدٖ﴾ [الأعراف: ٣١]
ای فرزندان آدم! (هنگام هر نماز و) در هر مسجدی زیورتان - یعنی لباسهایتان- را بپوشید.
بدینسان به پوشیدن لباسهای جایز دستور داده، نه لباسهایی که پوشیدن آن برای ما جایز نیست. این دسته از علما، همچنین به حدیث یادشده استدلال کردهاند که ابوهریرهسمیگوید: مردی که لُنگ (شلوارش) را پایینتر از قوزک پایش انداخته بود، نماز میخواند. رسولاللهجبه او فرمود: «برو و وضو بگیر». آن مرد رفت و وضو گرفت؛ سپس آمد. رسولاللهجفرمود: «برو و وضو بگیر». مردی به پیامبرجعرض کرد: «ای رسولخدا! چرا به او فرمان دادی که وضو بگیرد؟ فرمود: «او در حالی نماز میخواند که اسبال ازار کرده بود و الله متعال، نماز کسی را که اسبال ازار کند، نمیپذیرد». اینها میگویند: این، نص و متنی آشکار از سنت نبوی دربارهی باطل بودن نماز کسیست که اسبال ازار میکند؛ بلکه نشان میدهد که چنین شخصی باید نمازش را دوباره بخواند.
مؤلفمیگوید: «ابوداود، این حدیث را با اِسنادی صحیح و مطابق شرط مسلم، روایت کرده است». این سخن، جای بحث و بررسی دارد؛ زیرا این حدیث، ضعیف میباشد و صحتش از پیامبرجثابت نشده است.
از میان اقوال علما، دیدگاه صحیح اینست که نماز کسی که اسبال ازار میکند، درست است؛ گرچه چنین شخصی، گنهکار میباشد. مانندِ کسی که لباس حرام مثلِ لباسِ دزدی میپوشد و با آن نماز میخواند یا لباسی میپوشد که در آن تصویر یا عکس حیوان یا صلیب وجود دارد. پوشیدن چنین لباسهای در نماز و بیرون نماز، حرام است و اگر کسی در چنین لباسهایی نماز بخواند، نمازش درست میباشد، اما خودش گنهکار است.
این، قولِ راجح دربارهی مسأله مذکور است؛ زیرا نهی از اسبال ازار و نهی از پوشیدن لباسِ حرام، مخصوص نماز نیست. بلکه پوشیدن لباس حرام، در نماز و بیرون نماز حرام میباشد. از اینرو نماز را باطل نمیکند. این، قاعدهایست که جمهور علما، آن را پذیرفتهاند. البته اگر این حدیث، صحیح بود، حکم این موضوع روشن میشد و دیگر جایی برای اختلاف وجود نداشت. آن دسته از علما که این حدیث را ضعیف دانستهاند، نمازِ کسی را که اسبال ازار میکند، درست میدانند و آن دسته از علما که این حدیث را صحیح دانستهاند، میگویند: نماز کسی که در حالِ اسبال ازار نماز میخوانَد، باطل است. در هر حال انسان باید از پروردگارش بترسد و از نعمت الاهی در جهت معصیت و نافرمانی از او استفاده نکند. کسی که آشکارا از الله متعال نافرمانی میکند و چون به او تذکر میدهند که اسبال ازار، حرام و جزو گناهان کبیره است و او بیپروا از کنارِ این موضوع میگذرد، در حقیقت از نعمت الله برای نافرمانی و معصیت او استفاده میکند. [پناه بر الله]
***
۸۰۲- وعن قَيسِ بن بشرٍ التَّغْلبيِّ قال: أَخْبَرنِي أبِي وكان جليسًا لأبي الدَّرداءِ قال: كان بِدِمشقَ رَجُلٌ من أَصحاب النبيجيُقَالُ لَهُ سهلُ بنُ الحنظَليَّةِ، وكانَ رَجُلاً مُتَوحِّدًا قَلَّمَا يُجالسُ النَّاسَ، إِنَّمَا هُوَ صَلاةٌ، فَإِذا فرغَ فَإِنَّمَا هو تسبيحٌ وتكبيرٌ حتَّى يأْتيَ أهْلَهُ، فَمَرَّ بِنَا ونَحنُ عِند أبي الدَّردَاءس، فقال له أَبو الدَّردَاء: كَلِمةً تَنْفَعُنَا ولا تضُرُّك. قال: بَعثَ رسولُ اللهجسَرِيَّةً فَقَدِمَت، فَجَاءَ رَجُلٌ مِنهم فَجَلسَ فِي المَجْلِس الَّذي يَجلِسُ فِيهِ رسولُ اللهج، فَقَالَ لِرجُلٍ إِلى جَنْبِهِ: لَوْ رَأَيتنَا حِينَ التقَيْنَا نَحنُ والعدُوُّ، فَحمَل فلانٌ فَطَعَن، فقال: خُذْهَا مِنِّي وأَنَا الغُلامُ الغِفَارِي، كَيْفَ تَرى في قوْلِهِ؟ قال: مَا أَرَاهُ إِلا قَدْ بَطَلَ أَجرُهُ. فسَمِعَ بِذلكَ آخَرُ فقال: مَا أَرَى بِذَلَكَ بأْسًا، فَتَنَازعا حَتى سَمِعَ رسول اللهجفقال: «سُبْحان الله! لا بَأْس أَن يُؤْجَرَ ويُحْمَد». فَرَأَيْتُ أَبا الدَّرْدَاءِ سُرَّ بِذلك، وَجَعَلَ يَرْفَعُ رأْسَه إِلَيهِ وَيَقُول: أأَنْتَ سمِعْتَ ذَلكَ مِنْ رسول اللهج؟ فيقول: نعَم، فما زال يعِيدُ عَلَيْهِ حَتَّى إِنّي لأَقولُ لَيَبرُكَنَّ على ركْبَتَيْه.
قال: فَمَرَّ بِنَا يَوماً آخَر، فقال لَهُ أَبُو الدَّرْدَاء: كَلِمَةً تَنفَعُنَا ولا تَضُرُّك، قال: قال لَنَا رسول اللهج: «المُنْفِقُ عَلى الخَيْلِ كالبَاسِطِ يَدَهُ بالصَّدَقة لا يَقْبِضُهَا». ثُمَّ مرَّ بِنَا يوماً آخر، فقال لَهُ أَبوالدَّرْدَاء: كَلِمَةً تَنْفَعُنَا وَلا تَضرُّك، قال: قال رسول اللهج: «نعْمَ الرَّجُلُ خُرَيْمٌ الأَسَدي، لَوْلا طُولُ جُمَّتِهِ وَإِسْبَالُ إِزَارِه». فبَلغَ ذلك خُرَيْمًا، فَعجََّلَ فَأَخَذَ شَفْرَةً فَقَطَعَ بِهَا جُمَّتَهُ إِلى أُذُنَيْهِ، وَرَفَعَ إِزَارَهُ إِلى أَنْصَاف سَاقَيْهِ. ثَمَّ مَرَّ بنَا يَوْماً آخَرَ فَقَالَ لَهُ أَبُو الدَّرْدَاء: كَلِمةً تَنْفَعُنَا ولاَ تَضُرُّكَ قَال: سَمعْتُ رسُولَ اللهج يقُول: «إِنَّكُمْ قَادمُونَ عَلى إِخْوانِكُم. فَأَصْلِحُوا رِحَالَكم، وأَصْلِحُوا لبَاسَكُمْ حَتَّى تَكُونُوا كَأَنَّكُمْ شَامَةٌ فِي النَّاسِ، فَإِنَّ الله لاَ يُحبُّ الفُحْشَ وَلاَ التَّفَحُش».[روایت اَبوداود با اِسناد حسن، جز قيس بن بشر که در ثقه یا ضعیف بودن او اختلاف دارند و مسلم از او حدیث روایت کرده است.] [ضعیف است؛ ضعیف أبی داود، آلبانی، ش: ۸۸۵]
ترجمه: قیس بن بشر تغلبی میگوید: پدرم که همنشین ابودرداءسبود، به من گفت: مردی از اصحاب پیامبرجبه نام سهل بن حنظلیه در دمشق بود؛ مردی گوشهگیر که با مردم کم مینشست و همواره در نماز بود و پس از نماز به تسبیح و تکبیر مشغول میشد تا اینکه نزد خانوادهاش میرفت. روزی نزد ابودرداءسنشسته بودیم که سهلساز کنارِمان گذشت. ابودرداءسبه او گفت: سخنی بگو که برای ما سودمند باشد و زیانی به تو نرساند. گفت: پیامبرجدستهای از مجاهدان را به جنگ فرستاد. وقتی بازگشتند، یکی از آنها در محلی که پیامبرجمینشست، نشست و مردی که کنارش بود، گفت: کاش وقتی با دشمن روبهرو شدیم، ما را میدیدی که فلانی حمله کرد و نیزه انداخت و - به دشمن، با غرور و افتخار- گفت: بگیر که من، از بنیغفار هستم. نظرت دربارهی سخنش چیست؟ آن مرد پاسخ داد: به گمانم پاداش وی، از میان رفته است. شخصی دیگر این را شنید و گفت: ایرادی در این نمیبینم. و بدین ترتیب در اینباره با هم اختلاف کردند تا اینکه پیامبرجبگومگوی آنها را شنید؛ فرمود: «سبحانالله! اشکالی ندارد که انسان - بهخاطر کارِ پسندیدهاش هم- پاداش بیابد و هم ستایش شود». دیدم ابودرداءساز شنیدن این حدیث، خوشحال شد و سرش را به سوی سهلسبلند میکرد و میگفت: تو خود این را از رسولاللهجشنیدی؟ و سهل میگفت: آری. و ابودرداء همواره این سخن را از آن صحابی میپرسید و من با خود میگفتم: شاید او به زانو بیفتد.
پدرم - پدر قیس- میگوید: روزی دیگر نیز از کنارِ ما گذشت. ابودرداءسبه او گفت: سخنی بگو که برای ما سودمند باشد و زیانی به تو نرساند. گفت: رسولاللهجفرمود: «کسی که برای پرورش و نگهداری اسب - به منظور استفاده از آن در میدان جهاد- هزینه میکند، مانند کسیست که دستش همواره برای صدقه دادن باز است و آن را نمیبندد».
روزِ دیگری نیز از کنارِ ما گذشت. ابودرداءسبه او گفت: سخنی بگو که برای ما سودمند باشد و زیانی به تو نرساند. گفت: رسولاللهجفرمود: «خُرَیم اسدی، مرد نیکیست، اگر موهای سرش بلند نبود و اسبال ازار نمیکرد». این سخن به خریم رسید و او بلافاصله تیغی برداشت و موهایش را تا مقابل گوشهایش کوتاه کرد و ازار (لُنگ) خود را تا نصف ساق پایش بالا کشید.
وی، روزی دیگر هم از کنار ما گذشت. ابودرداءسبه او گفت: سخنی بگو که برای ما سودمند باشد و زیانی به تو نرساند. گفت: از رسولاللهجشنیدم که میفرمود: «شما نزد دوستانتان میروید؛ پس سواری- و سر و وضع خود- و لباستان را درست و مرتب کنید تا در میان مردم مانند خال - یعنی مرتب و زیبا و در بهترین وضعیت- به نظر آیید؛ زیرا الله، زشتی و زشتکاری - ظاهر و رفتارِ ناپسند- را دوست ندارد».
شرح
در حدیثی که مؤلفذکر کرده، چند نکتهی آموزنده وجود دارد؛ همانگونه که در این روایت آمده است: ابن حنظلیهستنهایی را دوست داشت و معمولاً مشغول نماز و تسبیح یا در خدمت خانوادهاش بود. یعنی دوست نداشت که وقتش در بگومگو و سخنان بیهوده با مردم تَلَف شود. از اینرو همواره نماز میخواند یا به ذکر پروردگار یا خدمت خانوادهاش میپرداخت.
یکی از روزها ابودرداءسبا دوستانش نشسته بود که در این میان، ابنحنظلیهساز کنارشان گذشت. ابودرداءسبه او گفت: «سخنی بگو که برای ما سودمند باشد و زیانی به تو نرساند». ابنحنظلیهسگفت: «پیامبرجسریهای را به جنگ فرستاد». سریه، به دستهای از مجاهدان گفته میشود که کمتر از چهارصد نفر هستند. وقتی به مدینه بازگشتند، یکی از آنها در محلی که پیامبرجمینشست، یعنی در حضورِ پیامبرجنشست تا از عملکرد این دسته گزارش دهد. وی، از یکی از تیراندازان سخن گفت که در میدان نبرد به سوی دشمن تیر میانداخت و با غرور و افتخار میگفت: بگیر که من، از بنیغفار هستم.
ایرادی ندارد که انسان در میدان نبرد، در برابر دشمن، رفتار و گفتار غرورآمیزی داشته باشد؛ یعنی انسان میتواند در میدان نبرد، برای شکستن روحیهی دشمن و اظهار قدرت و هیبت، خرامان و با غرور و تکبر راه برود و عزت و قدرت خود را به رُخ دشمن بکشد. چنانکه در گذشته برخی از مجاهدان، پَرِ شترمرغ روی عمامهی خود نصب میکردند که نشانگر عزت بود و بدینسان دشمن را آزار میدادند. هر چیزی که مایهی خشم و آزار دشمن شود، نزد اللهﻷاجر و پاداش دارد. حتی سخنی که دشمن را خوار و خشمگین میگرداند، نزد الله متعال مایهی عزت است و ثواب دارد.
این تیراندازِ غفاری نیز به غرور و افتخار به دشمن میگفت: بگیر؛ یعنی تیر را بگیر که من، از بنیغفار هستم. یکی از حاضران، گفت: او، با گفتنِ این سخن خود را بیاجر کرده کرده است؛ زیرا فخرفروشی و به خود بالیدن، درست نیست. الله متعال میفرماید:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخۡتَالٖ فَخُورٖ ١٨﴾ [لقمان: ١٨]
همانا الله، هیچ متکبر فخرفروشی را دوست ندارد.
آری؛ الله متعال تکبر و فخرفروشی را دوست ندارد؛ اما در جنگ، مستثناست. لذا یکی دیگر از حاضران گفت: ایرادی ندارد که انسان در جنگ، عزتش را به رخ دشمن بکشد. بدین ترتیب در اینباره با هم اختلاف کردند تا اینکه پیامبرجبگومگوی آنها را شنید؛ فرمود: «سبحانالله!» یعنی الله از هر عیب و نقصی پاک و منزّه است و صفات الله از هر جهت کامل میباشد؛ هیچ نقصی در علم، قدرت، حکمت و عزتش نیست. همهی صفات او از هر جهت کامل است.
پیامبرجفرمود: «سبحانالله!» یعنی چرا و چگونه در اینباره بگومگو میکنید؟ «اشکالی ندارد که انسان - بهخاطر کارِ پسندیدهاش هم- پاداش بیابد و هم ستایش شود». به عبارت دیگر الله متعال، برای بندهی نیکوکار و مجاهدش خیرِ دنیا و آخرت را یکجا جمع میکند و بدینسان مردم او را میستایند و دربارهاش میگویند: آدمِ شجاعیست. در آخرت نیز این بنده از اجر و پاداش الهی برخوردار میشود و ایرادی در این نیست که بندهی نیکوکار هم در دنیا ستایش شود و هم در آخرت، اجر و پاداش بیابد.
عامر بن اكوعسخود را به سارقاني رساند که شتران شیردهِ پیامبرجرا دزدیده بودند و با خود میبردند. او شروع به تیراندازی کرد و میگفت:
أَنَا ابـْنُ الأَكْـوَعِ وَالْيَوْمُ يَوْمُ الرُّضَّعْ
یعنی: «من، فرزند اکوع هستم و امروز، روز نابودیِ فرومایگان است». و بدینسان به نژاد و خانوادهی خود میبالید و موقعیت و جایگاه خانوادگیاش را به رخ دشمن میکشید. لذا ایرادی ندارد که انسان در جنگ، به خود، خانواده و قدرت و جایگاه خویش ببالد و آن را به رخ دشمن بکشد.
ابن حنظلیهسروزی دیگر نیز از کنار ابودرداء و یارانش عبور کرد. ابودرداءسبه او گفت: سخنی بگو که برای ما سودمند باشد و زیانی به تو نرساند. گفت: رسولاللهجفرمود: «کسی که برای پرورش و نگهداری اسب - به منظور استفاده از آن در میدان جهاد- هزینه میکند، مانند کسیست که دستش همواره برای صدقه دادن باز است و آن را نمیبندد». لذا خرج کردن برای اسبی که از آن در میدان نبرد استفاده میشود، جزو صدقات است.
ابنحنظلیهسروزِ دیگری نیز از کنارِ ابودرداءسگذشت. ابودرداءسبه او گفت: سخنی بگو که برای ما سودمند باشد و زیانی به تو نرساند. گفت: رسولاللهجمردی را ستود و از او به نیکی یاد کرد و فرمود: «مرد نیکیست، اگر موهای سرش بلند نبود و اسبال ازار نمیکرد». یعنی مقداری متکبر و خودبین است. این سخن به آن مرد رسید و او بلافاصله تیغی برداشت و موهایش را تا شانههایش کوتاه کرد و ازار (لُنگ) خود را تا نصف ساقِ پایش بالا کشید.
اینجاست که درمییابیم بلند بودن موی سر برای مردان، نشانهی تکبر است و موی سر مرد، نباید از شانهها یا نرمهی گوش او بلندتر باشد. زیرا این زن است که به خودآرایی از طریق بلند کردن موی سرش نیاز دارد. لذا برای مردان جایز نیست که خود را در مو و امثال آن شبیه زنها بسازند. زیرا پیامبرجمردانی را خود را شبیهِ زنان و زنانی را که خود را شبیه مردان میسازند، نفرین کرده است.
الله متعال، انسانها را از دو جنس مرد و زن آفریده و به هر جنسی، ویژگیهای مناسب خودش را داده است؛ لذا نباید مرد و زن را در همه چیز یکسان بدانیم. من، هیچ مسلمانی را سراغ ندارم که مرد و زن را در همه چیز یکسان بداند. اما اوضاع آن دسته از کافران که زن را در همه چیز بر مرد مقدم قرار دادهاند، واژگون شده و طبیعت و سرشتشان، بهکلی دگرگون و برعکس گردیده است. اینها زن و مرد را در همه چیز و در هر کاری، بدون هیچ تفاوتی شریک و یکسان میدانند. بدون شک چنین تفکری، بر خلاف طبیعتیست که الله متعال انسانها را بر اساس آن، سرشته و نیز بر خلاف آیین و شریعتیست که پیامبران آوردهاند؛ زیرا مردان، ویژگیهای خاص خود را دارند و زنان، ویژگیهای خاص خود را.
وقتی آن مرد، فرمودهی پیامبرجرا شنید، بلافاصله تیغی برداشت و موهایش را تا شانههایش کوتاه کرد. این، نشانگر فرمانبرداری صحابهشاز پیامبرجاست. چنانکه بهسرعت به رهنمودهایش عمل میکردند و برای اجرای آن بر یکدیگر سبقت میجستند. این، نشانهی ایمان است. اما کسی که در اجرای فرمان الله و پیامبرش درنگ میکند، در او خصلتی از منافقانی وجود دارد که چون به نماز میایستند، با تنبلی و کسالت نماز میخوانند. از اینرو گاه مشاهده میشود که وقتی شخصی از حُکم الله و پیامبرش باخبر میشود، در انجام آن تنبلی و درنگ میکند و آنقدر دیر و سست به انجامِ آن میپردازد که گویا سنگ یا وزنهی بزرگ و سنگینی روی اوست؛ تازه نزد این و آن عالِم میرود تا بلکه رخصتی بیابد و از انجام آن کار، شانه خالی کند. در صورتی که علما گفتهاند: جستجو یا دنبال کردن رخصتها، فسق است و کسی که چنین رویکردی دارد، فاسق میباشد. حتی یکی از علما گفته است: کسی که چنین رویکردی داشته باشد، سرانجام بیدین میشود و دین و ایمانش را از دست میدهد.
لذا انسان همینکه حکم الله و پیامبرش را از شخصی شنید که علم و ایمانش قابل اعتماد است، باید به حکم الله و پیامبرش عمل کند؛ گفتم: از شخصی که به علم و ایمانش میتوان اعتماد کرد. زیرا دیده میشود که شخصی، دیندار و پرهیزگار است و یک یا چند حدیث از پیامبرجیاد دارد؛ لذا در میان مردم بهگونهای سخن میگوید که گویا یکی از امامان و پیشوایان دینیست. پس، از چنین شخصی و از فتواهایش بپرهیزید؛ چراکه به سبب کمعلمیاش، اشتباههای فراوانی از او سر میزند.
و گاه مشاهده میشود که فردی، علم و دانش فراوانی دارد؛ اما اهل هوا و هوس است و مطابق میل و رضایت مردم فتوا میدهد، نه مطابق رضایت پروردگار. چنین شخصی هم عالم امت بهشمار نمیآید. پس علما بر سه دسته هستند: عالمِ ربانی، عالم حکومتی و عالم امت (عالم ملی).
عالم ربانی، کسیست که به نشر و گسترش اسلام میپردازد و از روی علم و آگاهی دربارهی دین اسلام و احکام و آموزههایش فتوا میدهد و برایش مهم نیست که حکم شرعی، مطابق میل مردم باشد یا نه.
عالمِ حکومتی، کسیست که نگاه میکند حکومت چه میخواهد و مطابق میل و خواستهی حکومت فتوا میدهد؛ گرچه در فتوایش تحریف کتابالله و سنت رسولاللهجباشد.
و اما عالم ملی، کسیست که مطابق میل و خواستهی مردم فتوا میدهد. اگر مردم به کاری عادت کنند، دربارهی آن کار فتوایی میدهد که مردم را راضی نماید؛ حتی بدین منظور متون کتاب و سنت را تحریف میکند. امید است که الله متعال ما را در جرگهی علمای ربانی و عاملان به قرآن و سنت قرار دهد.
مهم، اینست که انسان دین را ابزار فریفتن دیگران قرار ندهد و خود نیز در مسیر دین و علوم دینی، فریفته نشود؛ بلکه دینش را از کسی بگیرد که میتوان به علم و دین او، اعتماد کرد. چنانکه یکی از بزرگان سلف گفته است: این علم، دین است؛ پس بنگرید دین خود را از چه کسی میگیرید.
آری؛ علم و دانش، همان دین و مسیریست که انسان را به اللهﻷمیرساند. اما عدهای سادهلوح، به کفار فریفته شده، از آنها تقلید میکنند؛ حتی در نحوهی لباس پوشیدن! چنان که منتظر چاپ جدید مجلههای مُد لباس هستند و همینکه شمارهی جدیدش وارد بازار میشود، بلافاصله آن را خریده، به خانه میبرند و میگویند: به این لباسها یا به این مُدهای جدید نگاه کنید! مجلههایی با تصاویر برهنه و لباسهایی که مخالف ارزشهای اخلاقی و شریعت اسلامیست. و زنِ کوتهبین و سستایمان نیز با دیدن چنین مدها و لباسهایی، به شوهر خود میگوید: من نیز چنین لباسی میخواهم. یا خود به خیاطی میرود و مُد روز را سفارش میدهد! و بدین ترتیب جامعهی اسلامی در ظاهر و طرز لباس خود نیز از کفار تقلید میکند. - پناه بر الله- این، مسألهی بسیار خطرناکیست؛ زیرا پیامبرجفرموده است: «مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ فَهُوَ مِنْهُمْ». [صحیح است؛ علامه آلبانیاین حدیث را در کتاب «حجاب المرأۀ المسلمۀ»، ص ۱۰۴، و در إرواءالغلیل، ش: ۱۲۶۹ صحیح دانسته است] یعنی: «هرکس خود را شبیه قومی بسازد، از جرگهی آنهاست».
یکی از کارهای ناپسند که بهتازگی مُد شده، اینست که زنها، موی خود را مانند مردان کوتاه میکنند و بهاصطلاح، موهای خود را مردانه میزنند! در گذشتهی نه چندان دور، خواستگار از زنِ مورد علاقهاش سؤال میکرد که موهایش بلند است یا کوتاه؟ یعنی بلند بودن موی سر برای زن، نیک و پسندیده بود؛ اما اینک بر عکس شده و زن، موهای خود را مانند موهای مرد، کوتاه میگرداند! خلاصه اینکه امروزه زنها موها را به روشهای عجیب و غریبی کوتاه میکنند که رهآورد غرب و کافران است. سببش، غفلت مردان از همسرانشان میباشد. بر هر مردی واجب است که مردِ خانهاش باشد، نه اینکه نام مرد را یدک بکشد و هیچ نشانهای از مردانگی در او یافت نشود. وقتی همسر خود را دیدید که نسبت به وظایف شرعی خود کوتاهی میکند، به او تذکر دهید و اگر لازم بود، مطابق رهنمودهای شرعی او را بزنید. زیرا شما دربارهی خانوادهی خود مسؤولید. رسولاللهجفرموده است: «والرَّجُلُ رَاعٍ في أَهْلِهِ ومسئولٌ عَنْ رَعِيَّتِه». [صحیح بخاری، ش: (۸۹۳، ۵۱۸۸، ۵۲۰۰، ۷۱۳۸)؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۸۲۹ بهنقل از ابنعمرب. [ر.ک: حدیث شمارهی ۲۸۸ همین کتاب. (مترجم)])] یعنی: «و مرد، مسؤول خانوادهاش میباشد و دربارهی خانوادهاش بازخواست میشود». این منصب یا این مسؤولیت را فرماندار، استاندار یا وزیر و رییسجمهور به تو نداده است؛ این منصب را محمد رسولاللهجبه تو داده است؛ پس تو، فرماندار خانهی خویش هستی. «هر مردی، مسؤول خانوادهاش میباشد و دربارهی خانوادهاش بازخواست میشود». فقط به اینکه مرد مسؤول خانوادهی خود میباشد، بسنده نکرد؛ زیرا در این صورت، مسأله، خیلی آسان بود. اما رسولاللهجافزون بر اینکه فرمود: «مرد مسؤول خانوادهی خود میباشد»، بیان نمود که: «هر مردی دربارهی خانوادهاش بازخواست میشود». لذا خود ببینید که دربارهی این مسؤولیت، روز قیامت چه پاسخی در برابر الله متعال خواهید داشت؟ پس باید به این مسایل اهمیت دهیم و پیش از آنکه سیل خانمانبرانداز، همهی هستی و ارزشهای ما را از میان ببرد، به خود بیاییم و از پیروی و تقلید از نصارا بپرهیزیم و عادتها و سبک زندگی خود را مطابق اسلام و آموزههای دینی قرار دهیم.
سپس مؤلفبقیهی حدیث را ذکر کرده است. پیامبرجدر این بخش حدیث برای یارانش بیان نمود که با سر و وضعی نیک و آراسته، نزد دوستانشان بروند؛ فرمود: «شما نزد دوستانتان میروید؛ پس سواری- و سر و وضع خود- و لباستان را درست و مرتب کنید». در گذشته که سفر، سخت و طاقتفرسا بود، آثار سفر یا گرد و غبار راه بر چهره و لباس مسافر، نمایان میشد و مسافر لباسی غبارآلود و موهایی ژولیده داشت. اما امروزه که امکانات سفر، زیاد شده و مردم با هواپیماهای تمیز سفر میکنند، دیگر، مشکلات گذشته وجود ندارد. خلاصه اینکه پیامبرجیارانش را راهنمایی کرد که وقتی نزد دوستانشان میروند، سر و وضع خود را مرتب و موهایشان را شانه کنند و لباسی تمیز و مرتب بپوشند که آثار سفر در آن نباشد تا هنگام رویارویی با مردم، آنها را چِندش نشود و بدشان نیاید.
این، اشارهایست به اینکه انسان باید به چنین مسایلی اهمیت دهد و نسبت به آنها کوتاهی نکند و در حد شرعی و بدون اسراف، لباسهای شیک و زیبایی بپوشد. باری پیامبرجفرمود: «لا يَدْخُلُ الجَنَّةَ مَنْ كَانَ في قَلْبِهِ مثْقَالُ ذَرَّةٍ مَنْ كِبرٍ». یعنی: «کسی که در قلبش بهاندازهی ذرهای کبر باشد، وارد بهشت نمیشود». عرض کردند: ای رسولخدا! همهی ما دوست داریم کفش و لباس خوب و زیبا بپوشیم؛ این هم تکبر است؟ فرمود: «إِنَّ الله جَمِيلٌ يُحِبُّ الجَمالَ». یعنی: «همانا الله زیباست و زیبایی را دوست دارد». به عبارت دیگر ایرادی ندارد که کفش و لباستان، خوب زیبا باشد. این، تکبر نیست؛ بلکه: «الكِبْرُ بَطَرُ الحَقِّ وغَمْطُ النَّاسِ». [صحیح مسلم، ش: ۹۱ بهنقل از عبدالله بن مسعودس. [ر.ک: حدیث شمارهی ۶۱۷. (مترجم)])] یعنی: «کبر، سرپیچی از حق و تحقیر مردم است». بدینسان که وقتی به کسی گفته شود: این، حق است، از آن روی بگرداند. تحقیر مردم اینست که با دیدهی تحقیر به آنها بنگرد. شخصی به فرزندش گفت: مردم را چگونه میبینی؟ گفت: بزرگ و گرامی مانند پادشاه. آن مرد گفت: مردم نیز تو را همینگونه، یعنی بزرگ و گرامی میبینند. لذا با هر دیدهای که به مردم نگاه کنیم، نگاهشان به ما، همانگونه خواهد بود و اگر مردم را چیزی بهحساب نیاوریم، آنها نیز از ما حساب نمیبرند. مردم به هر کسی بهاندازهی نگاهی که به آنها دارد، نگاه میکنند.
***
۸۰۳- وعن أبي سعيدٍ الخدْرِيِّس قال: قَالَ رسُولُ اللهج: «إزرَةُ الْمُسلِمِ إِلى نصْفِ السَّاقِ، وَلاَ حَرَجَ أَوْ لا جُنَاحَ فيما بَيْنَهُ وَبَيْنَ الكَعْبَيْن، فَمَا كانَ أَسْفَلَ منَ الكعْبَينِ فَهَوُ في النَّارِ، ومَنْ جَرَّ إِزارهُ بَطَراً لَمْ يَنْظرِ الله إِلَيْهِ».[روایت ابوداود با اِسناد صحیح] [صحیح أبی داود، آلبانی، ش: ۳۴۴۹]
ترجمه: ابوسعید خدریسمیگوید: رسولاللهجفرمود: «شلوار مسلمان، تا نصفِ ساق است و مانع یا گناهی ندارد که بین ساق و قوزک باشد و پایینتر از قوزک - چنانچه با شلوار پوشیده شود- در آتش است و الله به کسی که شلوار (لُنگ) خود را از روی تکبر بر زمین بکشد، نگاه نمیکند».
۸۰۴- وعن ابنِ عمر رضيَ الله عنهما قال: مَرَرْتُ عَلى رسُولِ اللهج وَفِي إِزاري اسْترْخَاءٌ. فَقَال: «يا عَبْدَ الله، ارْفَعْ إِزارَكَ»، فَرفعتهُ ثُمَّ قَال: «زِدْ»، فَزِدْتُ، فَمَا زِلْتُ أَتَحرَّاها بَعْد. فَقَالَ بَعْضُ القُوْم:إِلى أَيْن؟ فَقَال: «إِلى أَنْصاف السَّاقَيْنِ».[روایت مسلم] [صحیح مسلم، ش: ۲۰۸۶]
ترجمه: ابنعمربمیگوید: باری از کنارِ رسولاللهجگذشتم و شلوارم مقداری پایین افتاده بود. پیامبرجفرمود: «ای عبدالله! شلوارت را بالا بکش». آن را بالا کشیدم. فرمود: «بیشتر بالا بکش». همچنان شلوارم را بالا میکشیدم؛ شخصی پرسید: تا کجا؟ فرمود: «تا نیمهی دو ساق».
۸۰۵- وعنه قال: قالَ رسُولُ اللهج: «مَنْ جَرَّ ثَوبَه خُيَلاءَ لَمْ يَنْظُرِ الله إِلَيْهِ يَوْمَ القيامِةِ». فقالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ: فَكَيْفَ تَصْنَعُ النِّسَاءُ بِذُيُولِهن؟ قال: «يُرْخينَ شِبْرًا». قَالَتْ: إِذن تَنكَشفُ أَقْدامُهُنَّ. قال: «فيُرْخِينَهُ ذِراعاً لاَ يَزِدْنَ».[روایت ابوداود و ترمذي؛ ترمذی گفته است: این حدیث، حسن صحیح میباشد.] [صحیح الجامع، ش: ۶۱۸۷؛ غایة المرام، ش: ۹۰؛ و صحیح أبی داود، آلبانی، ش: ۳۴۶۷]
ترجمه: ابن عمربمیگوید: رسولاللهجفرمود: «الله، روز قیامت به کسی که لباسش را از روی تکبر بر زمین بکشد، نگاه نمیکند». امسلمهلگفت: پس زنان با دامنهای خود چکار کنند؟ فرمود: آن را یک وجب - روی زمین- رها نمایند». امسلمه عرض کرد: در این صورت، قدمهایشان نمایان میشود. فرمود: «پس یک ذراع (یک گَز) رها کنند و بر آن نیفزایند».
شرح
مؤلفحدیثی بدین مضمون نقل کرده است که ابوسعید خدریسمیگوید: پیامبرجفرمود: «شلوار مسلمان، تا نصفِ ساق است و مانع یا گناهی ندارد که بین ساق و قوزک باشد و پایینتر از قوزک - چنانچه با شلوار پوشیده شود- در آتش است و الله به کسی که شلوار (لُنگ) خود را از روی تکبر بر زمین بکشد، نگاه نمیکند». بدینترتیب پیامبرجاندازهی لباس اعم از پیراهن، شلوار یا لُنگ را به چهار دسته تقسیم کرد:
نخست: سنت و تا نصف ساق است.
دوم: رخصت است؛ یعنی از نصف ساق تا قوزکِ پا.
سوم: حرام، و یکی از گناهان کبیره است؛ بدینسان که لباسِ کسی پایینتر از قوزک پایش باشد و این عمل را از روی تکبر انجام ندهد.
و چهارمین حالت، بدترین نوع لباس، اینست که کسی لباسش را از روی تکبر، بر زمین بکشد یا لباسش را پایینتر از قوزک پایش قرار دهد. الله متعال به چنین کسی، نظر رحمت نمیکند.
لذا درمییابیم که هرکس لباسش، یعنی پیراهن یا شلوار یا لُنگ خود را پایینتر از قوزک پایش قرار دهد، مرتکب گناه کبیره شده است؛ فرقی ندارد که این عمل را از روی تکبر انجام دهد یا قصدِ تکبر نداشته باشد. زیرا پیامبرجدر این حدیث، میان این عمل از روی تکبر و انجام آن بدون تکبر، فرق گذاشته و فرموده است: «کسی که این عمل را از روی تکبر انجام دهد، الله متعال، روز قیامت به او نگاه نمیکند». با پیوست این حدیث به حدیث ابوذرسکه پیشتر ذکر شد، روشن میشود که هرکس این عمل را از روی تکبر انجام دهد، چهار عقوبت دارد: الله به او نگاه نمیکند، با او سخن نمیگوید، او را پاکیزه نمیگرداند و چنین شخصی عذاب دردناکی خواهد داشت.
اما پایینتر از پای کسی که نه بهقصد تکبر، بلکه از روی بیتوجهی اسبال ازار میکند، در آتش دوزخ خواهد بود و به مجازاتهای چهارگانهی مذکور، گرفتار نمیگردد.
سپس مؤلفحدیث ابنعمربرا ذکر کرده است که پیامبرجبه او دستور داد که شلوار خویش را بالا بکشد. ابنعمرسشلوارش را بالا کشید؛ شخصی پرسید:» ای رسولخدا! تا کجا بالا بکشد؟ فرمود: «تا نیمهی دو ساق».
یعنی بیشترین مقداری که باید لباس خود را بالا بکشیم، نیمهی ساقِ پاست و کمتر از آن تا قوزک پا، جایز میباشد. البته بهتر است که تا نیمهی ساق، بالا بکشیم.
و در حدیث دیگر آمده است که پیامبرجبنا بر پرسش امسلمهلاجازه داد که زنها، لباس خود را یک وجب روی زمین رها کنند. امسلمهلعرض کرد: در این صورت، قدمهایشان دیده میشود. پیامبرجفرمود: «پس یک ذراع (یک گَز) رها کنند و بر آن نیفزایند». زیرا قدمهای زن، عورت است و اگر نمایان گردد و مردم قدمهای زن را ببینند، در فتنه میافتند. لذا زن باید لباسش را روی زمین رها کند تا پاها یا قدمهایش دیده نشود.
این، نشانگر وجوبِ پوشش صورت برای زنان است؛ زیرا وقتی پوشاندنِ قدم که کمتر مایهی فتنه میگردد، واجب است، پوشاندن صورت از باب اولی واجب میباشد و امکان ندارد شریعتی که از سوی پروردگاری حکیم و دانا نازل شده، به زنها دستور دهد که قدمهای خود را بپوشند و صورتهایشان را رها کنند. و این، تناقض در احکام بهشمار میآید؛ مگر میشود که شریعت به پوشاندن قدمها حکم کند و از صدور این حکم دربارهی صورت که مهمتر است، غفلت ورزد؟ چنین چیزی در شریعتی که خود، معیار عدل و عدالت است، قابل تصور نیست. لذا پندار کسانی که پوشش قدم را برای زن واجب دانسته و در عین حال، پوشاندن صورت را برای زن واجب نمیدانند، اشتباه است؛ دیدگاه درست، اینست که برای زن جایز نیست که صورتش را جز به شوهر یا محارم خویش نشان دهد. [آلبانیبا نگاهی دیگر و متفاوت از دیدگاه شارح، کتابی مفید در این موضوع دارد که مطالعهی آن به دانشپژوهان و اهل تحقیق، پیشنهاد میشود. کتابِ : «الرد المفحم على من خالف العلماء وتشدد وتعصب وألزم المرأة أن تستر وجهها وكفيها وأوجب ولم يقنع بقولهم : إنه سنة ومستحبة». [مترجم])]