۱۶۳- باب: تعریفِ مردم از مرده
۹۵۷- عن أنسٍس قال: مَرُّوا بِجَنَازَةٍ فَأَثْنَوْا عَلَيْهَا خَيْراً فَقَالَ النِّبَيُّج: «وَجَبَتْ». ثُمَّ مَرُّوا بِأُخْرَى، فَأثْنَوْا عَلَيْهَا شَرّاً، فَقَالَ النَّبِيُّج: «وَجَبَتْ». فَقَالَ عمر بن الخطابس: مَا وَجَبَت؟ فَقَالَ: «هَذَا أثْنَيْتُمْ عَلَيْهِ خَيْراً، فَوَجَبتْ لَهُ الجَنَّةُ، وهَذَا أثْنَيْتُمْ عَلَيْهِ شَرّاً، فَوَجَبَتْ لَهُ النَّار، أنْتُمْ شُهَدَاءُ اللهِ في الأَرضِ».[متفقٌ عليه] [صحیح بخاری، ش: ۱۳۶۷؛ و صحیح مسلم، ش: ۹۴۹]
ترجمه: انسسمیگوید: (صحابه) از کنار جنازهای گذشتند و از او بهنیکی یاد کردند. پیامبرجفرمود: «واجب شد». سپس از کنار جنازهی دیگری گذشتند و او را نکوهش کردند. پیامبرجفرمود: «واجب شد». عمر بن خطابسپرسید: چه چیزی واجب شد؟ فرمود: «شخص نخست را ستودید؛ پس بهشت برایش واجب شد و از شخص دوم بهبدی یاد کردید؛ پس آتش دوزخ بر او واجب گشت. شما، گواهانِ الله در زمین هستید».
۹۵۸- وعن أَبي الأسْوَدِ قَالَ: قَدِمْتُ المَدِينَةَ، فَجَلَسْتُ إِلَى عُمَرَ بنِ الخَطَّابس فَمَرَّتْ بِهمْ جَنَازَةٌ، فَأُثْنِيَ عَلَى صَاحِبِهَا خَيْراً، فَقَالَ عُمَرُ: وَجَبَتْ، ثُمَّ مُرَّ بَأُخْرَى فَأُثْنِيَ عَلَى صَاحِبِهَا خَيْراً، فَقَالَ عُمرُ: وَجَبَتْ، ثُمَّ مُرَّ بِالثَّالِثَةِ، فَأُثْنِيَ عَلَى صَاحِبِهَا شَرّاً، فَقَالَ عُمر: وَجَبَتْ ، قَالَ أَبُو الأسودِ: فقلتُ: وَمَا وَجَبَتْ يَا أمْيرَ المُؤمِنينَ؟ قَالَ: قُلْتُ كما قَالَ النَّبِيُّج: «أيُّمَا مُسْلِمٍ شَهِدَ لَهُ أرْبَعَةٌ بِخَيرٍ، أدْخَلَهُ اللهُ الجَنَّةَ». فقُلْنَا: وَثَلاثَةٌ؟ قَالَ: «وَثَلاثَةٌ»؛ فقلنا: وَاثْنَانِ؟ قَالَ: «وَاثْنَانِ». ثُمَّ لَمْ نَسْأَلْهُ عَن الواحِدِ.[روايت بخاري] [صحیح بخاری، ش: ۱۳۶۸]
ترجمه: ابوالاسود میگوید: به مدینه آمده و نزد عمر بن خطابسنشسته بودم؛ در این میان جنازهای از آنجا عبور دادند و از آن بهنیکی یاد شد. عمرسفرمود: «واجب شد». سپس جنازهی دیگری از آنجا عبور دادند و از او نیز بهنیکی یاد گردید. عمرسفرمود: «واجب شد». آنگاه جنازهی سومی عبور داده شد و صاحبش را نکوهش کردند. عمرسفرمود: «واجب شد». ابوالاسود میگوید: گفتم: ای امیر مؤمنان! چه چیزی واجب شد؟ پاسخ داد: من، سخن پیامبرجرا بازگو کردم که فرمود: «هر مسلانی که چهار نفر از او بهنیکی یاد کنند، الله(ﻷ) او را وارد بهشت میگرداند». گفتیم: (گواهیِ) سه نفر چه؟ فرمود: «(اگر) سه نفر (هم گواهی دهند، اینگونه است)». گفتیم: دو نفر چه؟ فرمود: «(اگر) دو نفر (نیز گواهی دهند، اینگونه است)». و از آن بزرگوار دربارهی گواهی یک نفر نپرسیدیم.
شرح
مؤلفدر کتابش «ریاضالصالحین» میگوید: «باب: تعریف مردم از مرده». یادِ مردم از مرده به دو صورت است: یا از او بهنیکی یاد میکنند و یا بهبدی. و این، به آنچه که دربارهاش میدانند، بستگی دارد.
سپس مؤلف، حدیث انسسو نیز ماجرای ابوالاسود با عمر بن خطابسرا ذکر کرده است. در حدیث انسسآمده است که پیامبرجبا همراهانش از کنار جنازهای گذشت. اصحاب از او بهنیکی یاد کردند. پیامبرجفرمود: «واجب شد». سپس از کنار جنازهی دیگری گذشتند و او را نکوهش کردند. پیامبرجفرمود: «واجب شد». عمر بن خطابسپرسید: ای رسولخدا! چه چیزی واجب شد؟ فرمود: « شخص نخست را ستودید؛ پس بهشت برایش واجب شد و از شخص دوم بهبدی یاد کردید؛ پس آتش دوزخ بر او واجب گشت. شما، گواهانِ الله در زمین هستید». الله بهتر میداند؛ ولی گویا شخص دوم از منافقان بوده است. زیرا در دوران پیامبرجمنافقان فراوانی در مدینه وجود داشتند که بهظاهر ادعای اسلام میکردند، اما در باطن کافر بودند. جایگاه منافقان در پایینترین ردهی دوزخ است؛ مگر کسی که توبه کند. بههر حال این حدیث بیانگر این است که اگر مسلمانان از مردهای بهنیکی یاد کنند، بدین معناست که او بهشتیست و بهشت بر وی واجب میشود. همچنین اگر از مردهای بهبدی یاد کنند، این نشان میدهد که آن شخص دوزخیست و آتش دوزخ بر او واجب میگردد. گفتنیست: هیچ تفاوتی در میان گواهی مسلمانان در دوران پیامبرجو پس از ایشان، وجود ندارد؛ زیرا حدیث ابوالاسود با عمر بن خطابسپس از دوران پیامبرجبوده است. البته ما اهل سنت و جماعت بر این باوریم که دربارهی کسی گواهی نمیدهیم که او، بهشتی یا دوزخیست؛ مگر برای کسی که پیامبرجآشکارا دربارهاش بیان کرده باشد که بهشتی یا دوزخیست. مثلاً برای خلفای چهارگانه، یعنی: ابوبکر، عمر، عثمان و علیشو برای سایر عشرهی مبشَّره گواهی داده است که اینها بهشتیاند؛ همانگونه که پیامبرجفرموده است: «أَبُو بَكْرٍ فِي الْجَنَّةِ، وَعُمَرُ فِي الْجَنَّةِ، وَعُثْمَانُ فِي الْجَنَّةِ، وَعَلِيٌّ فِي الْجَنَّةِ، وَطَلْحَةُ فِي الْجَنَّةِ، وَالزُّبَيْرُ فِي الْجَنَّةِ، وَسَعْدٌ فِي الْجَنَّةِ، وَسَعِيدُ بْنُ زَيْدٍ فِي الْجَنَّةِ، وَعَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ فِي الْجَنَّةِ، وَأَبُو عُبَيْدَةَ بْنُ الْجَرَّاحِ فِي الْجَنَّةِ». [صحیح است؛ ر.ک: صحیح الترمذی، ش: ۲۹۴۶؛ و المشکاۀ، ش: (۶۱۱۰، ۶۱۱۱)؛ و تخریج العقیدۀ الطحاویۀ (۷۲۸) از علامه آلبانی] یعنی: «ابوبکر بهشتیست؛ عمر بهشتیست؛ عثمان بهشتیست؛ علی بهشتیست؛ طلحه بهشتیست؛ زبیر بهشتیست؛ سعد -بن ابیوقاص- بهشتیست؛ سعید بن زید بهشتیست؛ عبدالرحمن بن عوف بهشتیست؛ و ابوعبیده بن جرّاح بهشتیست». پیامبرجهمهی این ده نفر را جزو بهشتیان برشمرد. و نیز عکاشه بن محصنس؛ باری پیامبرجخبر داد که: «هفتادهزار نفر از این امت بدون حساب و عذاب، وارد بهشت میشوند». عكاشه بن محصنسبرخاست و گفت: از الله بخواهید که من، جزو آنها باشم. پیامبرجفرمود: «تو، جزو آنها هستی». مردي ديگر برخاست وگفت : «از الله بخواهید که من نیز جزو آنها باشم». فرمود: «عكاشه، در این زمینه بر تو پیشی گرفت». [اين حدیث و تخریج آن، پیشتر بهشمارهی ۷۵ گذشت]
الله متعال میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَرۡفَعُوٓاْ أَصۡوَٰتَكُمۡ فَوۡقَ صَوۡتِ ٱلنَّبِيِّ وَلَا تَجۡهَرُواْ لَهُۥ بِٱلۡقَوۡلِ كَجَهۡرِ بَعۡضِكُمۡ لِبَعۡضٍ أَن تَحۡبَطَ أَعۡمَٰلُكُمۡ وَأَنتُمۡ لَا تَشۡعُرُونَ ٢﴾[الحجرات: ٢]
ای مؤمنان! صداهایتان را فراتر از صدای پیامبر نبرید و با او، آنگونه سخن نگویید که با یکدیگر سخن میگویید تا مبادا بیآنکه دریابید، اعمالتان نابود شود.
ثابت بن قيسسكه صدای بلندی داشت، پس از نزول این آیه ترسید و خانهنشین شد و از ترس اینکه عملش تباه شود، از خانه بیرون نمیآمد. پیامبرجپس از اینکه متوجه غیبتش شد، کسی را نزدش فرستاد و به او مژده داد که: «بَلْ تَعِيشُ حَمِيدًا، وتُقْتَلُ شَهِيدًا وَتَدْخُلُ الْجَنَّةَ». [روایت: حاکم در المستدرک (۳/۲۶۱)؛ و رویانی (۱۰۰۲)؛ و ابن ابیعاصم در الآحاد والمثانی (۳۳۹۹) و الجهاد (۲۲۵)؛ و طبرانی در الکبیر (۲/۷۰)؛ و اصبهانی در دلائل النبوۀ (۳۰۹)، از طریق عبدالرحمن بن یزید بن جابر از عطاء خراسانی از دختر ثابت بن قیس بهصورت مرفوع. این، اِسنادی ضعیف است؛ زیرا عطاء بهرغم اینکه صدوق (راستگو) بود، - در نقل روایت- بهکثرت اشتباه میکرد؛ همچنین شرحِ حالی از دختر ثابت نیافتم. البته همانند این را معمر در الجامع (۱۱/۲۳۹) بهنقل از زهری بهصورت مرسل از ثابت آورده است. در این روایت، زهری، محل اختلاف است؛ و نیز روایت: طبرانی در الکبیر (۲/۶۶) و الاوسط (۱/۱۸) از طریق اوزاعی از زهری از محمد بن ثابت انصاری از پدرش ثابت بن قیس بهصورت مرفوع؛ حافظ در التهذیب (۵/۵۶) در شرح حال محمد بن ثابت میگوید: «چنین بهنظر میرسد که روایت محمد بن ثابت از پدرش و نیز از سالم، مرسل باشد؛ زیرا اندو در جنگ یمامه کشته شدند و او (=محمد بن ثابت) خردسال بود؛ مگر اینکه در همان زمان، یعنی در دوران طفولیتش چیزی از پدرش شنیده و حفظ کرده باشد... همچنین سماع زهری از وی (=محمد بن ثابت) درست نیست و بهثبوت نرسیده است». و نیز روایت: رویانی (۱۰۰۱)، و طبرانی در الکبیر (۲/۶۷) و ابن مبارک در الجهاد (۱۲۳) از طریق زهری از اسماعیل بن محمد بن ثابت از ثابت بهصورت مرفوع. این، روایت مالک و یونس بن یزید از زهری است؛ البته صالیح بن ابیالخضر و ابراهیم بن سعد در این روایت با مالک و یونس بن یزید اختلاف کرده و آنرا از طریق زهری از اسماعیل از پدرش از ثابت بهصورت مرفوع روایت نمودهاند. ابوحاتم در العلل (۲/۲۳۶) میگوید: «صالح در آن دچار اشتباه شده است؛ بلکه این روایت از زهری از اسماعیل بن محمد بن ثابت اویسیست»] یعنی: «ستوده (و سرافراز) زندگی میکنی و به شهادت میرسی و وارد بهشت میشوی». لذا هرکسی که پیامبرجبه بهشتی بودن وی گواهی داده باشد، ما نیز گواهی میدهیم که بهشتیست و هرکه پیامبرجآشکارا دربارهاش بیان کرده باشد که دوزخیست، ما هم گواهی میدهیم که آنشخص دوزخیست. پیامبرجو همچنین قرآن کریم به دوزخی بودن عدهای تصریح کردهاند. همانگونه که الله متعال دربارهی ابولهب که عموی پیامبرجمیفرماید:
﴿تَبَّتۡ يَدَآ أَبِي لَهَبٖ وَتَبَّ ١ مَآ أَغۡنَىٰ عَنۡهُ مَالُهُۥ وَمَا كَسَبَ ٢ سَيَصۡلَىٰ نَارٗا ذَاتَ لَهَبٖ ٣ وَٱمۡرَأَتُهُۥ حَمَّالَةَ ٱلۡحَطَبِ ٤ فِي جِيدِهَا حَبۡلٞ مِّن مَّسَدِۢ ٥﴾[المسد: ١، ٦]
زیانکار و شکسته باد دو دست ابولهب و خودش نابود باد. مالش و آنچه بهدست آورد، سودی به حالش نبخشید. بهزودی وارد آتش شعلهوری خواهد شد. و نیز همسرش (که در دشمنی با پیامبر، آتشبیار معرکه بود؛ آری، همان) زنِ هیزمکش را میگویم. در گردنش ریسمانی از لیف خرماست (و در دوزخ زنجیری آتشین بر گردن دارد).
پیامبرجخبر داد که عمویش ابوطالب در بالاترین قسمت دوزخ بهسر میبرد؛ یعنی در عمقِ کمِ آن، اما دو کفش آتشین در پاهای اوست که مغز سرش از آن، به جوش میآید.
شخصی نزد پیامبرجآمد و پرسید: ای رسولخدا! پدرم کجاست؟ فرمود: «پدرت در دوزخ است». همچنین پیامبرجفرمود: «عمرو بن لحی را در دوزخ دیدم که رودههایش را به دنبال خویش میکشید». [همانگونه که در روایت بخاری آمده است، عمرو بن لحی نخستین کسی بود که حیوانات را بهنامِ وقف برای بتها، بدون استفاده رها کرد. ر.ک: صحیح بخاری، ش: (۱۲۱۲، ۳۵۲۴). [مترجم] )]
علامه ابوالعباس حرانی میگوید: دربارهی کسی که امت بهاتفاق از او بهنیکی یاد کنند، گواهی میدهیم که بهشتیست. مانند امام احمد، شافعی، ابوحنیفه، مالک، سفیان ثوری، سفیان بن عیینه و دیگر امامانی که همهی امت از آنها بهنیکی یاد میکنند؛ لذا گواهی میدهیم که اینها بهشتیاند. دربارهی شخص شیخالاسلام نیز اینگونه است؛ زیرا امت بهطور عموم از او بهنیکی یاد مینمایند؛ مگر عدهی اندک و ناچیزی که از رویکرد عمومِ مسلمانان کناره گرفتهاند و هرکس چنین رویکردی داشته باشد و از عموم مسلمانان کناره بگیرد، در آتش دوزخ میافتد. لذا دربارهی شیخالاسلام نیز گواهی میدهیم که بهشتیست. و این دیدگاه با حدیث عمرسکه بخاریآنرا روایت کرده است، تأیید میشود: «هرکس که چهار یا سه یا دو نفر از او بهنیکی یاد کنند، بهشت بر وی واجب میشود». و صحابهشاز پیامبرجدربارهی گواهیِ یک نفر سؤال نکردند.
از الله متعال میخواهیم که ما را در جرگهی بهشتیان قرار دهد و ما را بر آتش دوزخ حرام بگرداند.