شرح ریاض الصالحین - جلد چهارم

فهرست کتاب

۱۴۹- باب: جایز بودن این‌که بیمار بگوید: «من بیمارم» یا «سخت بیمارم» یا «تب دارم» یا «وای سرم!» و امثالِ آن؛ و اگر گفتنِ چنین سخنانی از روی خشم و بی‌قراری یا ناشکیبایی نباشد، کراهت ندارد

۱۴۹- باب: جایز بودن این‌که بیمار بگوید: «من بیمارم» یا «سخت بیمارم» یا «تب دارم» یا «وای سرم!» و امثالِ آن؛ و اگر گفتنِ چنین سخنانی از روی خشم و بی‌قراری یا ناشکیبایی نباشد، کراهت ندارد

۹۱۹- عن ابن مسعودس قال: دَخَلْتُ عَلَى النَّبيِّج وَهُوَ يُوعَكُ، فَمَسسْتُهُ، فَقلتُ: إنَّكَ لَتُوعَكُ وَعَكاً شَديداً، فَقَالَ: «أجَلْ، إنِّي أُوعَكُ كَمَا يُوعَكُ رَجُلانِ مِنْكُمْ».[متفقٌ عليه] [صحیح بخاری، ش: (۵۶۴۸، ۵۶۶۷)؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۵۷۱]

ترجمه: ابن‌مسعودسمی‌گوید: نزدِ پیامبرجرفتم؛ در حالی که آن بزگوار تب داشت؛ به ایشان دست زدم و عرض کردم: شما تبِ شدیدی دارید. فرمود: «آری؛ من به‌اندازه‌ی دو نفر از شما تب می‌کنم». [یعنی: شدتِ بیماری‌ام، دو برابرِ شدت بیماریِ هر یک از شماست]

۹۲۰- وَعَنْ سعْدِ بْنِ أبی‌وَقَّاصٍس قال: «جَاءَنِي رسولُ‌اللهج يَعُودُنِي مِنْ وَجعٍ اشْتدَّ بِي. فَقُلْت: قَدْ بلغَ بِي مَا تَرى، وَأَنَا ذُو مَالٍ وَ لاَيَرثُنِي إِلاَّ ابْنتي...». وَذَکرَ الحديث.[متفق عليه] [صحیح بخاری، ش: ۱۲۹۶؛ و صحیح مسلم، ش:۱۶۲۸. [این حدیث، پیش‌تر به‌شماره‌ی ۷ ذکر شد.])]

ترجمه: سعد بن ابی‌وقاصسمی‌گويد: «رسول‌اللهجبه‌خاطرِ بیماریِ شدیدی که داشتم، به عيادتم آمد. عرض كردم: همين‌طور كه می‌بینید، به‌شدت بيمارم؛ من، ثروت زيادي دارم و جز تنها دخترم، وارث ديگري ندارم». و سپس حدیث را تا پایانِ آن ذکر کرد.

۹۲۱- وعن القاسم بن محمد قَالَ: قالت عائشةُل: وَارَأسَاهُ! فَقَالَ النَّبيُّج: «بَلْ أنَا، وَارَأسَاهُ!» وذكر الحديث.[روایت بخاري] [صحیح بخاری، ش: ۵۶۶۱؛ و روایت مسلم، به‌شماره‌ی: ۲۳۸۷]

ترجمه: قاسم بن محمد می‌گوید: عایشهلگفت: «وای سرم!» پیامبرجفرمود: «من هم (سردرد دارم)؛ وای سرم!» آن‌گاه راوی، بقیه‌ی حدیث را ذکر کرد.

شرح

حافظ نوویدر کتابش «ریاض‌الصالحین» درباره‌ی مسایل مربوط به بیمار می‌گوید: جایز است که مریض از بیماری و شدتِ دردش سخن بگوید؛ به‌شرطی که این امر به‌قصدِ خبر دادن باشد؛ نه از روی بی‌قراری یا نارضایتی از قضا و قدر الاهی. وی، سپس به حدیث ابن‌مسعود و حدیث سعد بن ابی‌وقاص و حدیث عایشهشاستدلال کرده است که همگی نشان می‌دهد: ایرادی ندارد که بیمار بگوید: «سخت بیمارم» یا «تب دارم» یا «وای سرم!» و امثالِ آن. در حدیثِ ابن‌مسعودسآمده است که وی نزدِ پیامبرجرفت؛ در حالی که آن بزگوار تب داشت؛ دستش را روی پیامبرجگذاشت و عرض کرد: شما تبِ شدیدی دارید. پیامبرجفرمود: «آری؛ من به‌اندازه‌ی دو نفر از شما تب می‌کنم». یعنی: شدتِ بیماری‌اش، دو برابرِ شدت بیماریِ دیگران بود تا بدین‌سان به بالاترین درجات صبر و شکیبایی، نایل گردد؛ زیرا انواع صبر و شکیبایی در بالاترین سطحش در پیامبرجوجود داشت: بر انجامِ دستورهای الهی پایدار بود؛ در برابر معاصی خویشتن‌داری می‌کرد و شکیبایی می‌ورزید و در برابر مصیبت‌ها و قضا و قدر الهی، صبور و شکیبا بود و آن‌گاه که در مسیر دعوت و رساندن پیامِ الهی اذیت و آزار می‌دید، صبر و استقامت می‌کرد؛ حتی در وسط مسجد‌الحرام اذیت و آزار می‌دید، اما به امید پاداش الهی تحمل می‌فرمود. هم‌چنین برای فرا خواندنِ اهالی طائف به سوی اللهرهسپار این شهر شد؛ ولی آن‌ها او را به‌ریشخند گرفتند و آن‌قدر به او سنگ زدند که آزرده و زخمی به رویِ خود رفت و تا "قرن‌الثعالب" به خود نیامد. آن‌جا فرشته‌ی کوه‌ها نزدش آمد تا از او اجازه بگیرد و دو کوهِ دو طرف را بر سرِ ایشان فرود آورد. پیامبرجفرمود: «لا؛ إِنِّي أَستأني بِهِم لَعَلَّ الله أَنْ يُخْرِجَ الله مِنْ أَصْلابِهِم منْ يَعْبُدُ الله وَحْدَهُ لا يُشْرِكُ بِهِ شَيْئاً». [این، ترکیبی از دو حدیث است که شارحدر قالبِ یک روایت آورده است: «أَستأني بِهِم»، روایتِ احمد در مسندش (۱/۲۵۸) و نسائی در الکبری (۶/۳۸۰) به‌نقل از ابن‌عباسبمی‌باشد و بخشِ دوم، روایتِ بخاری، ش: ۳۲۳۱ و مسلم، ش: ۱۷۹۵ به‌نقل از عایشهلاست] یعنی: «خیر؛ بلکه من به این‌ها مهلت می‌دهم؛ امید است که الله از نسلِ این‌ها کسانی پدید آورَد که فقط الله یکتا را عبادت کنند و چیزی را شریکش نسازند».

این، نمونه‌ای از شکیباییِ پیامبرجاست؛ آن بزرگوار در انجام فرمان‌های الهی پایداری می‌ورزید و در برابرِ نافرمانی از او خویشتن‌داری می‌کرد؛ چراکه به‌عنوانِ ترساترین و پارساترین مردم، در برابرِ خواسته‌های اللهتسلیمِ محض بود. چه‌بسیار که به‌خاطرِ جهاد در راه الله و امثال آن اذیت شد و چه بیماری‌ها و سختی‌هایی که متحمل گردید؛ اما همواره شکیبایی ورزید و به پاداشِ الهی امیدوار بود تا بدین‌سان به درجه‌ی صابران برسد؛ لذا در زمینه‌ی صبر و شکیبایی، الگویِ ماست. بر انسان واجب است که مانندِ رسول‌اللهجدر برابر مصبیت‌های دردناک شکیبا باشد و امیدش به الله و پاداش الهی را از دست ندهد و بداند که هر مصیبتی که به او برسد، کفاره‌ی گناهانِ اوست؛ حتی خاری که به پایش فرو می‌رود. اگر بنده‌ای به پاداشی که نزدِ خداست، امیدوار باشد و با صبر و شکیبایی، آهنگِ رسیدن به این درجات را نماید، به‌قطع از این فضیلتِ بزرگ برخوردار می‌شود. لذا انسان به سبب شکیبایی در برابر سختی‌ها، به دو فضیلتِ بزرگ دست می‌یابد:

۱- به رتبه و جایگاه صابرانی نایل می‌گردد که در برابر قضا و قدر الهی، تسلیم و شکیبا هستند.

۲- ضمن این‌که به سبب امید به اجر و ثواب الهی، پاداش می‌گیرد، ترفیع درجه نیز می‌یابد.

و اما حدیث سعد بن ابی‌وقاصس؛ مؤلفروایت سعد بن ابی‌وقاصسرا آورده است که در مکه - در حج وداع- به‌شدت بیمار شده بود و پیامبرجبه عیادتش رفت. سعد بن ابی‌وقاصساز مهاجرانی‌ست که مکه را به‌خاطر اللهترک گفتند و به مدینه هجرت کردند. مهاجران، مُردن در مکانی را که از آن هجرت کرده بودند، ناخوشایند می‌دانستند و سعد بن ابی‌وقاصسنیز در آن بیماری، از همین بابت نگران بود؛ زیرا او، مکه را به‌خاطر الله ترک گفته بود و دوست نداشت که مرگش در مکه باشد. عیادت از بیماران، عادت رسول‌اللهجبود؛ لذا مطابقِ عادتش و به‌خاطرِ اخلاق و منشِ نیکی که داشت، به عیادت یارانِ بیمارش می‌رفت. سعدسبه‌شدت بیمار بود و پیامبرجاز او عیادت فرمود. سعدسعرض كرد: «ای رسول‌خدا! همين‌طور كه می‌بینید، به‌شدت بيمارم؛ من، ثروت زيادي دارم و جز تنها دخترم، وارث ديگري ندارم. آيا می‌توانم دوسوم ثروتم را صدقه دهم؟» رسول‌اللهجفرمود: «خير». گفت: «نصف ثروتم را چطور»؟ فرمود: «خير». گفت: «آیا یک‌سوم آن را بدهم؟» فرمود: «الثُّلثُ والثُّلُثُ كثِيرٌ إِنَّكَ إِنْ تَذرَ وَرثتَك أغنِياءَ خَيْرٌ مِن أَنْ تذرَهُمْ عالَةً يَتكفَّفُونَ النَّاس». یعنی: «يك‌سومش را صدقه بده؛ گرچه اين هم زياد است. اگر وارثانت را پس از خود، بی‌نياز ترك گویی، بهتر است از اين‌كه آن‌ها را فقير و نیازمند رها كني تا دستِ گدايي پيش اين و آن دراز كنند».

این‌ فرموده‌ی رسول اللهجنشان می‌دهد که اگر انسان کم‌تر از یک‌سوم اموالش را صدقه دهد، بهتر و افضل می‌باشد. از این‌رو دانشمند این امت، یعنی ابن‌عباسبکه رسول‌اللهجبرایش دعا کرد که الله متعال به او دانش و بینش دینی عنایت کند، گفته است: «ای کاش مردم به جای یک‌سوم اموالشان، یک‌چهارمش را صدقه دهند». [صحیح مسلم، ش: ۱۶۲۹] چراکه رسول‌اللهجفرموده است: «يك‌سوم؛ گرچه اين هم زياد است». البته صدقه دادنِ یک‌پنجم اموال از صدقه دادنِ یک‌چهارمِ آن، برتر می‌باشد؛ زیرا فقیه‌ترین فردِ این امت، یعنی خلیفه‌ی رسول‌اللهج، ابوبکر صدیقسفرموده است: «همان چیزی را می‌پسندم که الله برای خود پسندیده است». یعنی یک‌پنجم (خمس)؛ همان‌گونه که الله متعال می‌فرماید:

﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا غَنِمۡتُم مِّن شَيۡءٖ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُۥ وَلِلرَّسُولِ

و بدانید که یک‌پنجم غنایم (جنگی) که به‌دست می-آورید، از آنِ الله و پیامبر، و ... است.

از این‌رو ابوبکرسیک‌پنجم اموالش را صدقه داد. فقها رحمهم‌الله گفته‌اند: «بهتر و افضل، آنست که به‌پیروی از ابوبکر صدیقس، به یک‌پنجم اموال وصیت شود». با این حال، گاه مشاهده می‌شود که برخی از کسانی که به یک‌سوم اموالشان وصیت می‌نمایند، در وصیتشان اولویت را رعایت نمی‌کنند و به جای وصیت به هزینه کردن در کارهای مهم‌تر و برتر، به هزینه کردن در مواردی وصیت می‌کنند که دارای اهمیت و فضیلتِ کم‌تری‌ست. برخی از وصیت‌کنندگان، در وصیت کردن ناحقی می‌کنند؛ مثلاً بخشی از اموالشان را به پسرانِ خود می‌بخشند و چیزی به دختران خود نمی‌دهند! و گاه دیده می‌شود که وصیتِ برخی از وصیت‌کنندگان، به‌گونه‌ای‌ست که زمینه‌ساز اختلاف و نزاع در میان افرادی می‌گردد که برای آن‌ها وصیت کرده‌اند؛ یعنی وصیت به‌گونه‌ای‌ست که همین‌ها در آینده با هم درگیر می‌شوند. لذا چه خوبست که مردم برای کارهای عام‌المنفعه مانند ساختنِ مدارس و مساجد یا چاپ و نشر کتاب‌های سودمند و امثالِ آن وصیت کنند تا هم فواید این کار، در جریان باشد و هم از اجر و ثوابِ صدقه‌ی جاری برخوردار شوند و وارثان یا کسانی که برایشان وصیت شده است نیز با یک‌دیگر اختلاف نکنند.

بر اهل علم و کسانی که وصیت‌نامه‌ها را می‌نویسند، واجب است که دانش و بینشِ دینی داشته باشند و مردم را به آن‌چه که بهتر و برتر است، رهنمون شوند؛ زیرا شخصی که در زمینه‌ی وصیت کردن از این‌ها مشاوره می‌خواهد یا از ایشان درخواست می‌کند که وصیتش را بنویسند، در حقیقت آن‌ها را امینِ خود قرار داده و این، اشتباه است که نویسنده‌ی وصیت‌نامه فقط به راضی کردنِ مردم بیندیشد. لذا مردم را به آن‌چه که برای دین و دنیایشان سودمندتر است، رهنمون شوید؛ گرچه بر خلافِ رسوم و عادت‌هایشان باشد. لذا بر شما واجب است که کسی را که به‌قصد و اراده‌ی خیر نزدتان آمده است، به انجامِ کاری راهنمایی کنید که پس از مرگِ وی در قبرش به دردش بخورد و برایش مفید باشد.

و اما حدیث سوم از ام‌المؤمنین عایشه‌ی صدیقهلمی‌باشد؛ باری عایشهلنزدِ پیامبرجاز سردرد نالید و عرض کرد: «وای سرم!» پیامبرجفرمود: «من هم (سردرد دارم)؛ وای سرم!» در این روایت، رسول‌اللهجهم ناله و خبر دادنِ ام‌المؤمنینلاز سردرد را تأیید کرد و هم از سردردِ خویش خبر داد؛ یعنی در این حدیث، تأیید و خبر با هم وجود دارد. لذا در می‌یابیم که گفتنِ عبارت‌هایی چون: «وای سرم» یا «وای شکمم» و امثالِ آن ایرادی ندارد؛ البته به‌شرطی که بیمار با گفتنِ چنین عبارت‌هایی بخواهد از بیماری و دردی خبر دهد که الله برایش مقدر فرموده است؛ نه این‌که هدفش شکایت از خالق به مخلوق باشد. لذا اگر هدفش خبر دادن از بیماری - به‌ویژه در نزد پزشک یا شخصِ معالِج- باشد و این کار را از روی خشم و اعتراض بر قضا و قدر الهی انجام ندهد، هیچ کراهتی در آن نیست. الله متعال همه‌ی ما را از انواع بیماری‌ها مصون بدارد و سلامتیِ ما را نیرویی در انجام طاعت و بندگیِ خویش قرار دهد؛ به‌یقین او بر هر چیزی تواناست.