«نقدی بر ادعای تیجانی دایر بر اینکه ابوبکرسدر قتال با مانعین زکات مرتکب خلافت سنت شده است»
آقای تیجانی میگوید: حادثهای که در روزهای آغازین خلافت ابوبکر پیش آمد و مورخین اهل سنت آن را نقل کردهاند و دوستان نزدیک ابوبکر، مانند عمر بن خطاب در این جریان با وی مخالفت کردهاند، حادثه قتال و مبارزه با مانعین زکات است. عمر بن خطاب در جریان قتال با مانعین زکات با وی مخالفت کرده، میگوید: ای ابوبکر با آنان قتال نکن، زیرا من از رسول الله جشنیدم که فرموده است: به من امر شده که با مردم قتال کنم تا زمانی که آنان کلمه (لا إله إلا الله محمد رسول الله) را نگفتهاند. هر کس این کلمه را بگوید، جان و مالش از جانب من در امان است و حساب باطن و معامله درونی او با خداوند است. این حدیث نص صریح است. در صحیح مسلم به این صورت وارد شده است: «رسول الله جدر غزوه خیبر پرچم را به دست علی داد و علی گفت: ای رسول خدا چرا با اهل خیبر بجنگم؟ رسول الله جفرمود: با آنان قتال کن مادام که کلمه لا إله إلا الله را نگفتهاند. هرگاه کلمه را بگویند: جان و مال خود را از هر گونه تعرض در امان قرار دادهاند مگر مجوز شرعی پیدا شود و معامله باطن آنان با خداوند است. ولی ابوبکر به این حدیث قناعت نکرد و گفت: سوگند به ذات حضرت حق، هر کس بین زکات و نماز تفاوتی قایل باشد. با وی قتال خواهد شد. زیرا زکات حق مال است و گفت: به خدا سوگند. اگر ریسمان یا بزغالهای را که در زمان رسول الله جپرداخت کردهاند، پرداخت نکنند، با آنان قتال خواهد شد. بعد از این عمر بن خطاب قانع شده و گفت: وقتی دیدم که ابوبکر در برابر موضع خودش مصمم بود، خداوند، مرا شرح صدر عنایت کرد ولی من نمیدانم خداوند چگونه در برابر مخالفت با سنت رسول الله جملتی را شرح صدر عنایت میکند [۴۴۵].
۱- عهد و پیمان حضرت ابوبکرسدایر بر جهاد با مانعین زکات کاملا بجا و موافق با موازین کتاب و سنت و مورد اتفاق امت بوده است. خداوند متعال در همین خصوص میفرماید: ﴿ فَإِذَا ٱنسَلَخَ ٱلۡأَشۡهُرُ ٱلۡحُرُمُ فَٱقۡتُلُواْ ٱلۡمُشۡرِكِينَ حَيۡثُ وَجَدتُّمُوهُمۡ وَخُذُوهُمۡ وَٱحۡصُرُوهُمۡ وَٱقۡعُدُواْ لَهُمۡ كُلَّ مَرۡصَدٖۚ فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٥ ﴾[التوبة: ۵]
«پس از گذشت ماههای حرام، هرجا مشرکین را دیدید، با آنان بجنگید، آنان را اسیر کنید، تمام گلوگاههای رفت و آمد آنان را کنترل کرده آنان را در محاصرهی کامل قرار دهید. پس اگر با اقامه نماز و پرداخت زکات توبه کردند، آنگاه جلوی آنها را نگیرید (یعنی تعرض نکنید) همانا خداوند بخشنده و مهربان است».
در آیه یازده۱۱ سوره توبه میفرماید: ﴿ فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ فَإِخۡوَٰنُكُمۡ فِي ٱلدِّينِۗ وَنُفَصِّلُ ٱلۡأٓيَٰتِ لِقَوۡمٖ يَعۡلَمُونَ ١١ ﴾[التوبة: ۱۱] «اگر آنان با اقامه نماز و پرداخت زکات توبه کردند، برادران دینی شما هستند ـ ما مسایل و احکام را به تفصیل و بدون ابهام برای کسانی که علم دارند، بیان میکنیم». این دو آیه، حکایت از آن دارند که اقامه نماز و پرداخت زکات و تفریق نکردن میان زکات و نماز، از شرایط توبه و دخول در اسلام هستند. اینجا است که عبدالله بن مسعودس میگوید: شما مامور به اقامه نماز و پرداخت زکات هستید، هر کس زکات ندهد، نماز او پذیرفته نمیشود. ابن عباس میگوید: آیهی: ﴿ فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ ﴾جان اهل قبله را در امان قرار داده است [۴۴۶]. تفسیر ابن عباس مقتضی است که هرگاه کسی یا کسانی در اداء نماز یا پرداخت زکات اعتقاداً چون و چرا کنند قتال و جنگیدن با آنان مباح است. این عیناً همان چیزی است که خلیفه اول، حضرت ابوبکرسبا مانعین زکات انجام داد. علامه ابن کثیر نیز در شرح این آیه، دیدگاه ابن عباس را تایید کرده است. ابوبکر صدیقس نیز بر اساس همین دلایل که قتال با مشرکین را به صورت مشروط وانجام مقتضیات دخول در اسلام که همانا اقامه نماز و پرداخت زکات و اداء سایر واجبات دینی است حرام قرار دادهاند، قتال کرده است. مهمترین رکن اسلام بعد از شهادتین، نماز و بعد از آن زکات است. نماز حق خداوند است و زکات سود و بهره مادی است برای نیازمندان و فقرا. و لذا از بهترین اعمال متعلق به بندگان محسوب میگردد. و روی همین اهمیت، خداوند در بسیاری موارد، زکات را در کنار نماز ذکر کرده است [۴۴۷]. عبدالرحمن بن زید میگوید: «نماز و زکات هم زمان فرض شدهاند و میان آن دو تفاوتی وجود ندارد. بعد این آیه: ﴿ فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ فَإِخۡوَٰنُكُمۡ فِي ٱلدِّينِۗ ﴾[التوبة: ۱۱] را خوانده و بدان استدلال میکند و میگوید: ممکن نیست که نماز بدون زکات مورد قبول حضرت حق قرار گیرد. و میگوید: «خداوند ابوبکرسرا مورد مرحمت قرار دهد، او چقدر بینش عمیق داشت. » [۴۴۸].
۲- حدیث رسول الله جدر این باره چنین میگوید: «رسول اکرم جفرمود: به من امر شده که با مردم (کفار) بجنگم تا اینکه آنان بگویند: «أشهد أن لا إله إلا الله وأن محمداً عبده ورسوله»، نماز را اقامه کنند و زکات اموال شان را بپردازند. هرگاه این اعمال را انجام دادند، جان و مال خود را از ناحیه من در امان قرار دادهاند، مگر به حق اسلام و معامله باطنی آنان با خداوند است [۴۴۹]. این حدیث صحیح، آشکارا اعلام میدارد. که عصمت جان و مال بدون ایمان تحقق پیدا نمیکند و ایمان واقعی بدون اقامه نماز و پرداخت زکات تحقق پیدا نمیکند و وقتی که مردم از دادن زکات خود داری کنند، قتال با آنان واجب میشود.
۳-.. . چنین بر میآید که آقای تیجانی اندک اطلاعاتی درباره مذهب اثنا عشری که بدان هدایت شده است، ندارد و سوای اسم آن، چیزی دیگر درباره آن نمیداند. شیعه اثناعشری بالاتفاق باور دارند که زکات مانند نماز است و تفاوتی با آن ندارد و بدیهی است که تارک نماز مجازاتش قتل و اعدام است و همه مذاهب بر این مساله اتفاق دارند. یکی بودن زکات با نماز مبین این مطلب است که حکم آن دو نیز یکی است و این همان چیزی است که شیعه نیز بدان اعتراف دارد. امام شیعه محمد حر العاملی در «وسایل الشیعه» از ابی جعفر و ابی عبدالله روایت میکند: «فرض الله الزكاة مع الصلاة» [۴۵۰]از ابی جعفر÷روایت است میفرمود: خداوند زکات را همراه با نماز فرض کرده است و فرموده است: ﴿ وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ ﴾[البقرة: ۴۳] «نماز را بر پا دارید و زکات اموال تان را بپردازید»هر کس اقامه نماز کند و زکات ندهد، نمازش اعتباری ندارد (فروع کافی کلینی باب منع زکات ج۳ ص۵۰۳) آقای تیجانی بیش از این میخواهد، مانعی ندارد گوش کن آقای تیجانی هدایت شده!!! مولف «من لا یحضره الفقیه»که از کتب مرجع شیعه در اصول و فروع است، مینویسد:
«از ابی عبدالله÷مروی است: هر کس اندازه قیراطی از زکات را منع کند، او نه مومن است و نه مسلمان. و به همین معنی است قول خداوند: ﴿ حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَ أَحَدَهُمُ ٱلۡمَوۡتُ قَالَ رَبِّ ٱرۡجِعُونِ ٩٩ ﴾[المؤمنون: ۹۹]«هرگاه موت یکی از آنان فرا رسد، میگوید، پروردگارا مرا برگردان تا عمل نیک انجام دهم»ـ در روایتی دیگر آمده است، «لا تقبل له صلاة» [۴۵۱]یعنی هر کس نماز بخواند و زکات ندهد، نماز وی پذیرفته نخواهد شد. و از ابی جعفر÷روایت است: روزی رسول الله جدر مسجد فرمود: فلانی، فلانی و فلانی بیرون بروند. پنج نفر از آنان را نام برد و بعد فرمود: از مسجد ما بیرون بروید و در آن نماز نخوانید چون شما زکات نمیدهید [۴۵۲]. ابوبصیر از ابی عبدالله روایت میکند که فرمود: «هر کس به اندازه یک قیراط از دادن زکات خود داری کند او اختیار دارد که یهودی بمیرد یا نصرانی [۴۵۳]ـ حتی مولف «من لا یحضره»به این تهدید قناعت نکرده کشتن او را نیز مباح میداند از ابان بن تغلب به نقل از ابی عبدالله روایت میکند و میگوید: دو خون در اسلام مباح هستند و خدا آنها را حلال قرار داده است. هیچ کس درباره آن دو قضاوت نمیکند تا اینکه خداوند قائم اهل بیت را مبعوث نمیکند ـ هرگاه خداوند قائم اهل بیت را مبعوث میکند، او درباره این دو خون حکم مطابق دستور الله صادر میکند. یکی از آن دو، زانی محصن است که او را سنگباران میکند، دومی مانع زکات است که او را گردن میزند [۴۵۴]. ـ با این همه تفاصیل و دیدگاه تمام فرق اسلامی حتی شیعه دایر بر مباح الدم بودن کسانی که زکات نمیپردازند، جناب تیجانی هدایت شده!!! چگونه حضرت ابوبکرسرا مورد اعتراض و اتهام قرار میدهد و در جریان قتال با مانعین زکات او را مرتکب خلاف کتاب الله و سنت میداند؟! و اگر مولف «من لا یحضره الفقیه»فتوا به زدن گردن مانعین زکات صادر کند و در این راستا به قول «قائم خیالی»استناد کند، آقای تیجانی خم به ابرو نمیآورد؟!! آری، آقای تیجانی به مناسبت هدایت خودت باید چهار بار الله اکبر بگویی!!.
۴- اما اینکه حضرت عمر بن خطابس در بدایت امر نسبت به تصمیم حضرت ابوبکر دایر بر قتال با مانعین زکات معترض بود، باید عرض شود، که نخست مساله برای سیدنا عمر بن خطاب مشتبه بود و گفت: چگونه با مردم قتال میکنی حال آنکه رسول الله جفرموده است: دستور کشتن تا زمانی است که آنان به لا إله إلا الله اعتراف نکرده باشند و هرگاه به لا إله إلا الله اعتراف کنند، جان و مال خود را از هر گونه تعرض از ناحیه من در امان قرار دادهاند مگر در صورت مجوز شرعی، و معامله باطن آنان با خداوند است ـ حضرت عمر بن خطاب از عموم و ظاهر سخنان رسول الله جاستناد کرده بود و به الفاظ آخر حدیث و هو بحقه (مگر در صورت مجوز) توجه نکرده بود. لذا حضرت ابوبکرسبا استناد به اینکه هر کس تفاوتی میان نماز و زکات قایل باشد، موضع حضرت عمر بن خطاب را رد کرد و فرمود: هر کس از دادن زکات خود داری کند با وی قتال خواهد شد ـ زیرا زکات حق مال است. زکات را مانند نماز قرار داد و روشن است که قتال تارک نماز به اتفاق تمام صحابه مباح است. وقتی این مساله برای حضرت عمرسروشن شد و حقانیت موضع حضرت ابوبکرسبرایش ظاهر شد، موافقت خود را درباره قتال با مانعین زکات اعلام کرد و گفت: به خدا سوگند وقتی دیدم که خداوند حضرت ابوبکرسرا درباره قتال مانعین زکات شرح صدر عطا کرده بود، حقانیت دیدگاه او برای من روشن گردید [۴۵۵].
۵- اما حدیث حضرت علیسو جریان روز خیبر، عناً پاسخی که به حدیث حضرت عمرسداده شد، به آن داده میشود علاوه بر این، در پاسخ آن میتوان گفت که قتال با تارک نماز از جمله مسایلی است که صحابه بر آن اتفاق داشتند. حدیث علیسدر جریان خیبر عام است و احادیثی دیگر برای تخصیص آن وارد شده است و اگر خوب دقت شود، رسول اکرم جدر آن حدیث فرموده بود (إلا بحقها) و اقامه نماز و پرداخت زکات از جمله حقوقی هستند که در صورت انجام ندادن آنها عصمت از بین میرود.
جناب تیجانی میگوید: این تاویل محض است برای مباح قرار دادن قتال مسلمانان، آنانی که خداوند قتل آنان را حرام قرار داده چنین میفرماید: ﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا ضَرَبۡتُمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ فَتَبَيَّنُواْ وَلَا تَقُولُواْ لِمَنۡ أَلۡقَىٰٓ إِلَيۡكُمُ ٱلسَّلَٰمَ لَسۡتَ مُؤۡمِنٗا تَبۡتَغُونَ عَرَضَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا فَعِندَ ٱللَّهِ مَغَانِمُ كَثِيرَةٞۚ كَذَٰلِكَ كُنتُم مِّن قَبۡلُ فَمَنَّ ٱللَّهُ عَلَيۡكُمۡ فَتَبَيَّنُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٗا ٩٤ ﴾[النساء: ۹۴] «ای کسانی که خود را مومن میدانید، هرگاه به جهاد رفتید، بسیار مواظب باشید، به کسانی که برای شما سلام میگویند، کافر نگویید، شما در صدد بدست آوردن متاع زندگی دنیا هستید. نزد خداوند غنیمتهای زیادی وجود دارد. شما قبل از مسلمان شدن نیز در چنین شرایطی بودید، خداوند بر شما منت نهاد ـ خوب دقت کنید خداوند نسبت به اعمال شما آگاه است» [۴۵۶].
میگویم: آقای تیجانی در صدد است که دلایل جهل و حماقت خود را یکی بعد از دیگری بیان کند و کمتر از این، به هیچ چیز دیگر قناعت نمیکند، او به سبب نزول آیه یا به موضع و دیدگاههای مفسرین توجه ندارد، بلکه در صدد است که جهل و نادانیاش را که مانند سایه وی را دنبال میکند، به اثبات برساند.
آری، درباره شان نزول آیهی مذکور امام بخاری در صحیح خود، از ابن عباس چنین نقل میکند: ﴿ وَلَا تَقُولُواْ لِمَنۡ أَلۡقَىٰٓ إِلَيۡكُمُ ٱلسَّلَٰمَ لَسۡتَ مُؤۡمِنٗا ﴾[النساء: ۹۴] شخصی با تعدادی گوسفند در صحرا زندگی میکرد. مسلمانان او را دیدند وآن مرد به مسلمانان «السلام علیکم» گفت. مسلمانان او را به قتل رسانده گوسفندهای او را بردند. آنگاه خداوند در این خصوص آیه مذکور را تا اینجا: ﴿ تَبۡتَغُونَ عَرَضَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا ﴾[النساء: ۹۴] نازل کرد [۴۵۷]ـ جریان حضرت ابوبکر و عمربکوچکترین ربطی به این آیه ندارد. آنان درباره تکفیر مانع الزکات اختلاف نداشتند. اختلاف آنان درباره جواز قتال با مانعین زکات بود و ظاهر است که قتال جدا از قتل است و مانعین زکات باغی هستند و گرفتن زکات قهراً از آنان واجب است. ابوبکرسمعتقد به قتال با آنان بود نه معتقد به قتل و کشتن آنان. او آنان را مانند مسیلمه کذاب و اسود عنسی کافر نمیدانست. حضرت ابوبکرسبا کافرانی مانند مسیلمه و اسود عنسی قتال کرد و معتقد به کافر بودن آنان بود. فرزندان و زنان آنان را به اسارت گرفت و اغلب صحابه در این مهم او را یاری کردند حضرت علی بن ابی طالب یکی از اسیران زن طایفه بنی حنیفه را ام ولد خود کرد و از بطن او فرزندی بنام محمد بن الحنفیه بدنیا آمد. حضرت ابوبکر معتقد به جواز قتال با مانعین زکات بود، نه بخاطر اینکه آنان کافر بودند بلکه بخاطر اینکه آنان حقی از حقوق اسلام را ضایع کرده بودند. ما سراغ نداریم که ابوبکر کسی را که مسلمان، تسلیم حکم خدا و معتقد به حق بوده باشد، بکشد و با او قتال کند. حضرت ابوبکرسبخاطر بدست آوردن متاع و کالای دنیا با مانعین زکات قتال نکرده بود بلکه بخاطر حفظ ارکان و پایههای دین با آنان قتال کرده بود. آقای تیجانی چگونه از این آیه علیه اقدام حضرت ابوبکر در برابر مانعین زکات استدلال میکند؟!.
سپس آقای تیجانی در یاوه گوییهای خود قدم فراتر گذاشته، میگوید: «مانعین پرداخت زکات به ابوبکر، منکر وجوب آن نبودند بلکه در پرداخت تاخیر کردند تا جریان برای آنان روشن شود. شیعیان میگویند: مانعین زکات بطور ناگهانی از خلافت ابوبکر مطلع شدند و در میان آنان کسانی نیز بودند که در حجه الوداع پیامبر جرا همراهی میکردند و نص صریح دایر بر خلافت علی بن ابی طالب را از رسول الله جشنیده بودند، لذا منتظر بودند تا واقعیت امر آشکار شود اما ابوبکر میخواست آنان را در برابر این جریان ساکت کند و من از گفتههای شیعیان استدلال نمیکنم(!!) بلکه این جریان را به کسانی که به این مباحث علاقه دارند، و بدان اهمیت میدهند میسپارم [۴۵۸].
از آقای تیجانی میپرسم: آیا این موضوع برای تو اهمیت ندارد و تو بدان علاقه نداری؟ پس چرا روی این موضوع حرف میزنی و بحث میکنی؟! و تو چرا این بحث را در کتاب خود به عنوان دلیل ذکر کردی؟ و تو بر اساس چه مدرک و دلیلی مدعی هستی که مانعین زکات، پرداخت زکات را به تاخیر انداختند تا جریان برای آنان روشن شود و آنان ناگهانی از خلیفه شدن ابوبکر مطلع شدند و.. . تا آخرین این دروغ ـ من مطمئن هستم که تو این روایت را از کتاب (اكذب ثم اكذب حتى یصدقك الناس)(بار بار و به کرات دروغ بگو تا مردم تو را باور کنند) نقل کردهای.
تیجانی ادامه میدهد و میگوید: من هرگز فراموش نمیکنم جریانی را که در زندگی رسول اکرم جپیش آمد و آن جریان ثعلبه بود. ثعلبه از رسول اکرم جخواست تا برای وی دعا کند و ثروتمند شود و با خدا عهد کرد که ثروتش را در راه او صدقه وانفاق کند. پیامبر جبرای او دعا کرد، مال و ثروت او چنان زیاد شد که شهر مدینه برای او تنگ شد. او از شهر کوچ کرد و در روستاهای دور از شهر رفت و در آنجا زندگی کرد و حتی در نماز جمعه نتوانست شرکت کند. وقتی رسول اکرم جماموران جمع آوری زکات را نزد او فرستاد، او با گفتن این سخن که زکات جزیه (مالیاتی که از کفار وصول میشود) یا شبیه به جزیه است، از دادن زکات خود داری کرد. ولی رسول الله جنه با وی قتال کرد و نه کسی را امر کرد که با وی قتال کند و خداوند درباره ثعلبه این آیه را نازل کرد: ﴿ وَمِنۡهُم مَّنۡ عَٰهَدَ ٱللَّهَ لَئِنۡ ءَاتَىٰنَا مِن فَضۡلِهِۦ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ ٧٥فَلَمَّآ ءَاتَىٰهُم مِّن فَضۡلِهِۦ بَخِلُواْ بِهِۦ وَتَوَلَّواْ وَّهُم مُّعۡرِضُونَ٧٦ ﴾[التوبة: ۷۵-۷۶] «و از میان آنان کسانی هستند که با خداوند عهد کردند که اگر خداوند به لطف خویش، مال و دنیا به ما عطا کند، بطور قطع ما صدقه و زکات خواهیم داد و از نیکوکاران خواهیم شد اما وقتیکه خداوند از لطف و کرمش به آنها عطا کرد، بخل ورزیدن و اعراض و روی گردانی نمودند».
ثعلبه بعد از نازل شدن این آیه، گریان نزد رسول الله جآمد و از وی خواست تا زکات اموالش را بپذیرد. طبق آنچه که در روایت آمده است، رسول اکرمى جاز پذیرفتن زکات و اموال ثعلبه خود داری کرد. اگر ابوبکر و عمر از سنت رسول الله جتبعیت میکردند، در جریان مانعین زکات چرا با این سنت رسول الله جمخالفت کرده و خون مسلمانان معصوم را بخاطر ندادن زکات مباح دانستند. کسانی که اقدام ابوبکر را موجه میدانند و میگویند که زکات حق مال است، بعد از جریان ثعلبه کوچکترین عذر و دلیلی برای آنان باقی نمیماند. زیرا ثعلبه منکر زکات شد و آن را جزیهای تلقی میکرد. تیجانی میگوید: ممکن است ابوبکر، دوستش عمر را درباره وجوب قتل مانعین زکات بخاطر این متقاعد کرده بود تا دعوت مانعین زکات دایر بر احیا و اجرا نصوص غدیر که علی در آن خلیفه تعیین شده بود، در بلاد اسلامی گسترش پیدا نکند. روی همین اساس عمر درباره قتال با مانعین زکات اطمینان پیدا کرد. عمر همان کسی بود که متخلفین بیعت ابوبکر را که در بیت فاطمه گرد هم آمده بودند تهدید به قتل و سوزاندن در آتش کرد. تا با دوستش ابوبکر بیعت کنند [۴۵۹].
میگویم:
این روایت که آقای تیجانی از آن استدلال کرده است ناقص است. تیجانی با انصاف، بخشی از روایت مذکور را بخاطر تعصب کتمان کرده است. زیر در ادامه روایت مذکور آمده است، ثعلبه بعد از به خلافت رسیدن حضرت ابوبکرسنزد او آمد و گفت تو از منزلت و جایگاه من در نظر رسول الله جو از موضع من در قبال انصار خبر داری، آمدهام تا صدقه (زکات) مرا بپذیری، ابوبکرسفرمود: چون رسول الله جزکات تورا رد کرده است من آن را نمیپذیرم. ابوبکرساز دنیا رفت و زکات ثعلبه را نپذیرفت. وقتیکه عمر بن خطاب به خلافت رسید، ثعلبه نزد او آمد و گفت: ای امیرالمومنین صدقه مرا بپذیر ـ عمرسگفت: چون رسول الله جو ابوبکر صدقه تورا نپذیرفتهاند، من نیز آن را نمیپذیرم. عمر از دنیا رفت و صدقه ثعلبه را قبول نکرد. وقتی عثمان به خلافت رسید ثعلبه نزد او آمد و گفت صدقه (زکات) مرا بپذیر، عثمان گفت: رسول الله ج، ابوبکر و عمر آن را نپذیرفتهاند، من چگونه آن را بپذیرم؟ ثعلبه در دوران خلافت عثمان به هلاکت رسید [۴۶۰].
برای من روشن نیست که آقای تیجانی چرا این قسمت از حدیث را کتمان کرده است. شاید او چنین گمان کرده است که این بخش، مشتمل بر مدح و ستایش خلفای ثلاثه است بدین خاطر آن را کتمان کرده است اما من به او بشارت میدهم که این روایت از لحاظ متن و سند ساقط الاعتبار است. شایستگی استدلال را ندارد، از لحاظ سند، بخاطر اینکه ملاک این روایت بر علی بن یزید الهایی و عمر بن عبید، ابی عثمان بصری است، هر دو این راوی مجروحاند. علامه ابن حجر درباره علی بن یزید میگوید: «ضعیف» [۴۶۱]بخاری میگوید: «منكر الحدیث» ـ احادیث او پسندیده نیستند. نسایی میگوید: «لیس بثقة». ثقه نیست. ابو زرعه میگوید: «لیس بقوی». دارقطنی میگوید: «متروك» [۴۶۲]، عمرو بن عبید نیز ضعیف است. ابن معین درباره او میگوید: «لایكتب حدیثه» احادیث او نوشته نشوند. نسایی میگوید: «متروك الحدیث» احادیث او متروک هستند. ایوب و یونس میگویند: «یكذب» [۴۶۳]یعنی دروغ میگوید. احمد بن حنبل میگوید: «لیس بأهل أن یحدث عنه»یعنی صلاحیت آن را ندارد که احادیث از وی نقل شود. یحیی بن معین میگوید: «لیس بشیء» یعنی قابل اعتماد نیست. عمرو بن علی میگوید: «متروك الحدیث صاحب بدعة»اهل بدعت و متروک الحدیث است. حاتم میگوید: متروک الحدیث [۴۶۴]. آری، این است جایگاه این حدیث از لحاظ روایت و سند. ضعف سند آن روشنتر است از اینکه تعلیق و توضیحی درباره آن نوشته شود. علاوه بر این، علمای این حدیث را تضعیف کردهاند. ابن حزم، بیهقی، ابن اثیر، قرطبی، ذهبی، هیثمی، ابن حجر و سیوطی و غیره ضعف آن را به صراحت بیان کردهاند.
ما از لحاظ متن، به دلایل متعدد ضعیف است:
۱-.. . داستان ثعلبه مخالف قرآن است. زیرا در قرآن و حدیث اصول شریعت چنین آمده است که توبه کننده هر چند که گناهانش زیاد باشند حتی به افق آسمان رسیده باشند، خداوند توبهاش را میپذیرد و اورا مورد عفو و بخشش قرار میدهد ـ خداوند میفرماید: ﴿ إِنَّمَا ٱلتَّوۡبَةُ عَلَى ٱللَّهِ لِلَّذِينَ يَعۡمَلُونَ ٱلسُّوٓءَ بِجَهَٰلَةٖ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٖ فَأُوْلَٰٓئِكَ يَتُوبُ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمۡۗ وَكَانَ ٱللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمٗا ١٧ وَلَيۡسَتِ ٱلتَّوۡبَةُ لِلَّذِينَ يَعۡمَلُونَ ٱلسَّئَِّاتِ حَتَّىٰٓ إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ ٱلۡمَوۡتُ قَالَ إِنِّي تُبۡتُ ٱلۡـَٰٔنَ وَلَا ٱلَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمۡ كُفَّارٌۚ أُوْلَٰٓئِكَ أَعۡتَدۡنَا لَهُمۡ عَذَابًا أَلِيمٗا ١٨ ﴾[النساء: ۱۷-۱۸] «همانا خداوند توبه کسانی را که به نادانی مرتکب اعمال بد میشوند و به زودی توبه میکنند، میپذیرد ـ خداوند دانا و حکیم است. توبه کسانی که همواره اعمال بد انجام میدهند و موقع فرا رسیدن موت میگویند: توبه کردهایم یا میمیرند در حالی که کافر هستند، پذیرفته نمیشود. برای چنین کسانی عذاب درد آمیز تدارک دیده شده است».علاوه بر این، حدیث رسول الله جنیز دال بر پذیرفتن توبه است. رسول الله جفرمود: خداوند توبه بنده را میپذیرد مادام که روح او به حلقوم نرسیده باشد [۴۶۵]. این حدیث در واقع تفسیر و بیان آیه قرآن است که میفرماید: «و لیست التوبة. . . إذا حضر أحدهم الـموت قال إنی تبت الآن»آیه تنها حالت غرغره موت، (یعنی حالتی که نفس به گلو و حلقوم رسیده است) را استثنا کرده است. و در غیر این حالت، توبه هر گناه کار نزد خداوند پذیرفته میشود. داستان ثعلبه حکایت از آن دارد که او توبه نصوص و خالص کرده بود. زیرا او نزد رسول الله جآمده تا صدقه را به وی تقدیم کند و به کرات توبهاش را مورد تاکید قرار داد بعد نزد ابوبکر، عمر و عثمان آمد اما آنان قبول توبه او را رد کردند و به او خبر دادند که خداوند توبهاش را نپذیرفته است. چنین چیزی در واقع مخالف با نصوص قطعی است، نصوصی که باطل هرگز در آن راه پیدا نمیکند، نصوصی که پذیرفتن و قبول توبه در آن مورد تاکید قرار گرفته است. خداوند میفرماید: ﴿ وَهُوَ ٱلَّذِي يَقۡبَلُ ٱلتَّوۡبَةَ عَنۡ عِبَادِهِۦ وَيَعۡفُواْ عَنِ ٱلسَّئَِّاتِ ﴾[الشوری: ۲۵] «او است ذاتی که توبه بندگانش را میپذیرد و از بدیها در گذر میکند»ـ اگر اعتراض شود که ثعلبه منافق بوده است. میگویم: ولو اینکه منافق باشد زیرا خداوند دروازه توبهرا برای منافقین نیز باز کرده است، میفرماید: ﴿ إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ فِي ٱلدَّرۡكِ ٱلۡأَسۡفَلِ مِنَ ٱلنَّارِ وَلَن تَجِدَ لَهُمۡ نَصِيرًا ١٤٥ إِلَّا ٱلَّذِينَ تَابُواْ وَأَصۡلَحُواْ وَٱعۡتَصَمُواْ بِٱللَّهِ وَأَخۡلَصُواْ دِينَهُمۡ لِلَّهِ فَأُوْلَٰٓئِكَ مَعَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَۖ وَسَوۡفَ يُؤۡتِ ٱللَّهُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَجۡرًا عَظِيمٗا ١٤٦ مَّا يَفۡعَلُ ٱللَّهُ بِعَذَابِكُمۡ إِن شَكَرۡتُمۡ وَءَامَنتُمۡۚ وَكَانَ ٱللَّهُ شَاكِرًا عَلِيمٗا ١٤٧ ﴾[النساء: ۱۴۵-۱۴۷]
«همانا منافقان در پایین ترین طبقه دوزخ قرار دارند و هیچ یاری دهندهای را برای آنان نمییابید ـ مگر آنانی که توبه کردهاند و عمل صالح انجام دادهاند و خالصاً از خداوند اطاعت کردند. این گروه همراه مومنان خواهند بود و خداوند به مومنان پاداش بزرگ خواهد داد. عذاب دادن شما معنایی برای خداوند ندارد، اگر شما بندهی شاکر مومن باشید. خداوند قدر شناس و دانا است».در جای دیگر خداوند در مقام تذکره از حال منافقین میفرماید: ﴿ فَإِن یَتُوبُواْ یَكُ خَیۡرٗا لَّهُمۡۖ ﴾[التوبة: ۷۴] «اگر منافقان توبه کنند، برایشان بهتر خواهد بود». این داستان، (داستان ثعلبه) بذر یاس و نا امیدی از رحمت الهی را در دلهای نافرمانان، معصیت کاران که در اثر جهالت مرتکب خطا و عصیان شدهاند، میکارد. خداوند و رسولش چنین وصفی را دوست ندارند. زیرا خود پیامبر جفرموده است: اگر بندگان به اندازه پری زمین گناهان همراه خود بیاورند و از بارگاه خداوند امرزش طلب کنند، خداوند آنان را مورد مغفرت قرار میدهد. اگر آنان طلب امرزش نکنند، خداوند در عوض کسانی را میآورد که خطا میکنند و بعد امرزش میطلبند و امرزیده میشوند. رسول الله جفرمود: خداوند میفرماید: (ای فرزند آدم، مادام که تو از من بخواهی و از من توقع داشته باشی، تورا در برابر تمام گناهانت مورد عفو قرار میدهم و هیچ گونه ممانعتی برای من وجود ندارد. ای فرزند آدم، اگر گناهانت برابر با آسمانها باشند و تو از من طلب مغفرت کنی، تورا مورد مغفرت قرار میدهم. ای فرزند آدم، اگر به اندازه زمین از گناهانت را نزد من بیاوری و مرا در حالی ملاقات کنی که شرک نکرده باشی من به اندازه گناهان تو مغفرت و امرزش به تو میدهم) [۴۶۶].
(ب) نکته دیگری که قصه ثعلبه را بیاعتبار کرده آن را رد میکند و موجب استبعاد آن میشود و از عرض و دین ثعلبهس دفاع میکند، این است که تاریخ وفات حضرت ثعلبهسدر واقع مشخص نیست. در تاریخ و سال وفات او اقوال مختلفی وجود دارد. ناقلان و راویان این داستان تاریخ وفات او را دوران خلافت حضرت عثمانس میدانند. اما این قول از لحاظ سند مردود است زیرا داستان ثعلبه با یک طریق و آن هم بسیار ضعیف وارد شده است. یک قول این است که ثعلبه در غزوهی احد به شهادت رسیده است. و یک قول دیگر این است که او در غزوه خیبر شهید شده است. قول دوم مورد تایید ابن عبدالبر و ابن حجر میباشد. او چه در غزوه احد شهید شده باشد یا در غزوه خیبر، به هر حال او نزد بعضی از علمای در حیات مبارک رسول اللهجدرگذشته است. و این معارض با داستان ثعلبه است. داستان ثعلبه درگذشت اورا در دوران خلافت عثمان میداند. لذا تا زمانی که احتمال در داستان وجود دارد و در عین حال که داستان ضعیف نیز است، هیچ گونه ارزش استدلالی ندارد. زیرا ضعیف بودن داستان، احتمال دوم یا سوم را تقویت میکند و احتمال دیگر ذکر نشده است و این دو احتمال بطور کلی تار و پود داستان ثعلبه را از هم میگسلد. یا اینکه در این باره توقف کنیم زیرا هیچ گونه خبر صحیحی درباره این اقوال نیامده است.
(ت) ابوبکر، عمر و عثمانش، نمیتوانند کسی را از عبادتی که قصد انجام آن را کرده باشد، منع کنند و گرنه، آنان مصداق «تصدون عن سبیل الله»قرار میگیرند. و حاشاهم، یعنی آنان از چنین چیزی بدور هستند. بلکه این امر مایه شگفتی است. چگونه ابوبکرسبا مانعین زکات قتال کرده است و گفته است: اگر آنان طناب یا بزغالهای را که در زمان رسول الله جبه عنوان زکات پرداخت کردهاند، منع کنند با آنان قتال خواهد شد، قتال او با مانعین زکات چه توجیهی دارد، اگر او زکات دهندگان را از دادن زکات منع کند و زکات آنان را نپذیرد؟ علاوه بر این اگر این آقایان زکات ثعلبه را نمیپذیرفتند، آیا برای ثعلبه ممکن نبود که زکات اموالش را میان فقرا و مساکین محل سکونت خود توزیع کند؟! «شاید همین نکته راز کتمان کردن بخش باقی حدیث است که آقای تیجانی آن را حذف کرده است چون این قسمت حدیث، معارض با مدعای او است».
(ث) قانون معروف اسلام این است که طبق ظاهر حال با مردم رفتار میکند، همانطور که رسول الله جمطابق با احوال ظاهر منافقان با آنان رفتار کرد، در عین حال که از نفاق آنان آگاه بود. حتی رسول الله جبر جنازه عبدالله بن ابی نماز خواند و لباساش را داد تا آن را به عنوان کفن بر تن عبدالله بن ابی بپوشانند، همه این رفتار بخاطر این بود که عبدالله بن ابی ظاهر خود را مسلمان معرفی کرده بود. و رسول اللهجمیدانست که جای او در قیامت، درک اسفل آتش است. اکنون دقت کنید داستان ثعلبه چقدر از صحت بدور است؟!.
(ج) داستان ثعلبه مخالف با اسلوب پیامبرجو اسلوب صحابه، در معامله با مانعین زکات است. زیرا همانطور که قبلاً بیان گردید، زکات حق مال است و متعلق به فقرا و مساکین و سایر کسانی که شرعاً مصرف زکات هستند، میباشد. هرگاه ثروتمندان از دادن آن خود داری کنند، حاکم و رهبر مسئول جمع آوری آن است و قبلاً بیان کردیم که صحابه با مانعین زکات چگونه قتال کردند. و رسول اکرم جفرمود: (هر کس به نیت اجر و ثواب زکات اموالش را بپردازد به او اجر میرسد و هر کس از دادن زکات خود داری کند ما (مسئولین حکومتی) مقدار زکات و بخشی دیگر از اموال او را قهراً از او میگیریم. این خواست پروردگار است و آل رسول از مال زکات سهمی ندارند) بنابراین درست نیست که با ثروتمندان بخیل و ضعیف الایمان طبق خواست و گرایشهای بخیل مآبانه آنان رفتار کرد بلکه حق و صحیح این است که با آنان و تمایلات نامشروع آنان مبارزه شود و این مبارزه به نفع آنان و به صلاح نفوس آنان و به نفع مجتمع اسلامی است که با چنین ثروتمندان پول پرستی و دنیا طلب مواجه هستند [۴۶۷]. آری، این بود چند و چون و کیف و کم روایتی که آقای تیجانی از آن استدلال کرده است.
[۴۴۵] ثم اهتدیت (۱۵۴-۱۵۳). و آنگاه. . . هدایت شدم ص (۲۵۶-۲۵۵). [۴۴۶] تفسیر طبری ج۶ ص (۳۲۸). [۴۴۷] تفسیر ابن کثیر ج ۲ (ص ۳۴۹). [۴۴۸] تفسیر طبری ج ۶ ص ۳۴۹. [۴۴۹] صحیح بخاری کتاب الإیمان، باب: ﴿ فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ ﴾[التوبة: ۱۱] مسلم مع الشرح کتاب الإیمان برقم ۲۲. [۴۵۰] وسائل الشیعة، تحصیل مسائل الشریعة ج۶ ص ۱۱-۵ کتاب الزکاة. [۴۵۱] من لا یحضره الفقیه ـ ابن بابویه قمی ج۲ ص ۱۳-۱۲. [۴۵۲] من لا یحضره الفقیه ج۲ ص ۱۳. [۴۵۳] فروع کافی ج۳ ص (۵۰۲). [۴۵۴] من لا یحضره الفقیه ج۲ ص۱۲. و فروع کافی ج۳ ص۵۰۰. [۴۵۵] صحیح بخاری کتاب الاعتصام بالکتاب والسنة شماره (۶۸۵۴). [۴۵۶] ثم اهتدیت ص (۱۵۴). و آنگاه. . . هدایت شدم ص (۲۵۷-۲۵۶). [۴۵۷] صحیح بخاری، کتاب التفسیر، شماره (۴۳۱۵). [۴۵۸] ثم اهتدیت ص (۱۵۴). و آنگاه. . . هدایت شدم ص (۲۵۷). [۴۵۹] ثم اهتدیت (ص۱۵۵-۱۵۴). و آنگاه. . . هدایت شدم ص (۲۵۹-۲۵۷). [۴۶۰] المعجم الکبیر طبرانی ج۸ شماره (۷۸۷۳) ص (۲۱۸). [۴۶۱] تقریب التهذیب ابن حجر ج۱ رقم (۴۸۸۳). [۴۶۲] میزان الاعتدال للذهبی رقم (۵۹۶۶) ج۳ ص (۲۷۳). [۴۶۳] میزان الاعتدال ص ۲۷۳ برقم (۶۴۰۴) ج۳ [۴۶۴] تهذیب الکمال (۴۴۰۶) ج۲۲ ص (۱۲۳) [۴۶۵] ترمذی کتاب الدعوات رقم (۳۵۳۷). و صحیح ترمذی شماره (۲۸۰۴). [۴۶۶] سنن ترمذی کتاب الدعوات برقم (۳۵۴۰) و صحیح ترمذی شماره (۲۸۰۵). [۴۶۷] ثعلبة بن حاطب المفترى علیه لعداب الحمش ص ۸۳-۷۸.