نقدی پیرامون استدلال آقای تیجانی
۱- برای کسی که در صدد تفسیر آیههای قرآن بر آید، لازم است که با اصول تفسیر مانند اسباب نزول، ناسخ و منسوخ و خاص و عام (بلاغت و معانی) آشنایی کامل داشته باشد تا تفسیرش مطابق وهم آهنگ با اصول تفسیر باشد، علامه زرکشی در کتابش «برهان» میگوید: «... تفسیر در اصطلاح عبارت است از: علم به اسباب نزول آیهها، علم سورهها، علم قصههای مربوطه و علم اشارات نهفته در آنها. بعد علم به مکی بودن و مدنی بودن آیهها» همچنین علم به محکم و متشابه، علم به ناسخ و منسوخ، علم به خاص و عام، علم به مطلق و مقید، علم به مجمل و مفسر. عدهای پا را فراتر گذاشته چنین نیز گفتهاند: برای مفسر بودن لازم است که علم حلال و حرام. وعده و وعید، علم امر و نهی و علم عبر و امثال را نیز داشته باشد. اما کسی که ناقل تفسیر آیههای کتاب باشد، بر وی واجب است که به اقوال علمای مفسرین مراجعت کند. در غیر این صورت گفتههای تفسیریاش مصداق صحیحی نخواهد داشت. آقای تیجانی در تفسیر آیهها به هیچ یک از این دو مورد توجه ننموده است. لذا او نه شخصاً مفسر است و نه به اقوال علمای مفسرین اتکال و توجه نموده است. هر کس چنین حالتی داشته باشد قطعاً تفسیر او، تفسیر سفسطه خواهد بود!؟ و چنین است شان صاحبان هوا و هوس.
۲- اما در مورد سبب نزول آیه که آقای تیجانی آن را آیه انقلاب مینامد و از آن استدلال نموده است، تمام مفسرین بر این عقیدهاند که آیه مذکور وقتی نازل شد که در جریان جنگ احد شیطان ندا سر داد که محمد کشته شده است. منافقین نیز این اعلام را پخش میکردند و میخواستند با چنین شیوهای در صفوف مسلمانان تزلزل ایجاد کنند. بعضی از اصحابشگفتند: اگر محمد کشته شده است. آیا شما خط او را ادامه نمیدهید؟ تا به او ملحق شوید. آنگاه خداوند در این خصوص این آیه را نازل فرمود: ﴿ وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُ ﴾ [۸۶][آل عمران: ۱۴۴]. خوشبختانه یکی از علمای بزرگ شیعه امامیه به حقانیت این سبب نزول اعتراف نموده است [۸۷]. با توجه به این سبب نزول معنی آیه این است که خداوند اصحاب محمد جرا در برابر بیصبری و ناراحتی ای که از اشاعه خبر کشته شدن حضرت محمد جبه آنان دست داده بود، مورد عتاب قرار داده است [۸۸]. اگر محمد جبمیرد یا کشته شود، این امر نباید آنان را از دین و از آنچه که محمد جآن را آورده است منصرف کند. زیرا هر موجود زنده، باید طعم موت را بچشد. محمد جو سایر پیامبران مبعوث نشدهاند تا ابد زنده بمانند بلکه آنان مبعوث شدند تا بر توحید و اسلام جان بدهند. زیرا موت امری است ضروری، خواه محمد جزنده بماند یا بمیرد. لذا آیه قرآن ﴿ أَفَإِيْن مَّاتَ أَوۡ قُتِلَ ٱنقَلَبۡتُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِكُمۡ ﴾[آل عمران: ۱۴۴]. این معنی را دارد: چگونه بر میگردید و دین او (محمد ج) را رها میکنید وقتی او در بگذرد یا کشته شود حال آنکه شما میدانید که پیامبران مانند سایر مردم میمیرند و پیروان آنان به دین و آیین آنان تمسک میجویند و از آنان تبعیت میکنند هر چند که آنان به صورت موت طبیعی یا کشته شدن از میان رفته باشند [۸۹]. و معنی این بخش از آیه ﴿ وَمَن يَنقَلِبۡ عَلَىٰ عَقِبَيۡهِ ﴾این است که هر کس که به صورت فرار از جهاد با یه صورت مرتد شدن از اسلام بر گردد، هیچ ضرر و گزندی به دین اسلام نمیرساند بلکه به خود ضرر میرساند. ﴿ وَسَيَجۡزِي ٱللَّهُ ٱلشَّٰكِرِينَ ﴾یعنی: خداوند به کسانی که صبر کردند، در راه الله قتال کردند و شهید شدند، پاداش خواهد داد. زیرا آنان با این عمل در برابر نعمت اسلام خداوند را سپاس گفتند [۹۰].
۳- آیه مذکور بزرگترین دلیل بر عظمت، شجاعت و ثبات حضرت ابوبکرس محسوب میگردد. زیرا این حضرت ابوبکرس بود که موقع وفات رسول الله جآیه مذکور را آشکارا اعلام میکرد. آرامش واستقامت حضرت ابوبکرس موقع هزیمت سپاه اسلام در احد و استقامت او در برابر پدیده ارتداد، حکایت از عظمت او دارد. اصل جریان از این قرار است: روزی که رسول اکرم جفوت کرد و خبر در گذشت او شایع شد، منافقان شوریدند، سخن گفتند و قصد برگزاری اجتماع و افشاگری کردند. خداوند در دل حضرت عمر بن خطابس این احساس را پیدا کرد که رسول اکرم جرحلت نکرده است. لذا خطبه معروف و مشهورش دایر بر برگشتن رسول الله جکه در واقع تهدیدی برای منافقان بود، را ایراد کرد. این خطبه در واقع قوت منافقان را مختل ساخت و آنان متفرق شده مواضع مختلفی اختیار کردند. حضرت ابوبکرس بعد از اینکه پیامبر جرا دیده بود، آمد و سخنان حضرت عمرس را شنید و خطاب باو گفت: خاموش باش. حضرت عمرس به سخنانش ادامه داد. حضرت ابوبکر گواهی داد و مردم به سخنان او گوش فرا دادند و او گفت: «و بعد، ای مردم هر کس خدا را عبادت میکرد، بداند که خداوند زنده است و نمیمیرد و هر کس محمدجرا عبادت میکرد، بداند که محمد در گذشته است».
سپس این آیه را خواند: ﴿ وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُ ﴾[آل عمران: ۱۴۴]. مردم همه به گریه افتادند وشروع به تلاوت آیه کردند. چنان بنظر میرسید که مردم قبل از آن روز، این آیه را اصلاً نشنیده بودند. امام بخاری روایتی از حضرت عایشهلنقل کرده میفرماید: «خداوند نخست به وسیله خطبه حضرت عمرس و سپس به وسیله خطبه حضرت ابوبکرس به اسلام و مسلمین یاری کرد و نفع رساند. این یکی از آن مورد بود که شکر حضرت ابوبکرس یعنی شاکر بودن او و شاکر بودن سایر صحابهشروشن و مبرهن گردید [۹۱].
۴- آری، با توجه به مطالب بند (۱، ۲، ۳) بخوبی روشن است که این گفته آقای تیجانی که «این آیه دلیل صریح و روشنی است مبنی بر مرتد شدن صحابه بعد از وفات رسول اکرم ج» مدلول و مفهومی جز دال بر جهالت او نسبت به اصول تفسیر و اقوال مفسرین ندارد. و گر نه حد اقل یک تفسیر یا یک مفسر را برای ما معرفی کند که این آیه را همان گونه که او (تیجانی) تفسیر کرده است، تفسیر کند. اگر آیه مذکور مطابق با عقلیت او (تیجانی) تفسیر شود، قطعاً معنی و مفهومش چنین میشود که خداوند سبحانه وتعالی اصحاب پیامبرش را بشارت میدهد که آنان در آینده نزدیک از دین بر خواهند گشت!!؟ و بدین ترتیب آقای تیجانی نسبت به پدید آمدن ارتداد اغلب اصحاب پیامبر جقبل از وفات پیامبر جاذعان دارد. او تنها بر این اذعان قناعت نمیکند بلکه تاکید دارد که صحابه بعد از وفات رسول اکرم جمستقیماً از دین بر خواهند گشت. و من این «هراء» سخنان بیسر و ته را از کسانی مانند او بعید نمیدانم. زیرا کتب تفسیر نزد روافض مملو از داستانهایی هستند که در آنها حماقت و سبکی به حدی وجود دارد که بجای تفسیر بهتر است آنها را از جمله کتب فکاهی و خنده آور برای اطفال تلقی نمود. همچنین وقتی آقای تیجانی اذعان دارد که اغلب اصحاب رسول اکرم جبعد از وفات او از دین بر خواهند گشت، بر وی واجب است که روشن کند: کدام صحابهشبعد از پیامبر جاز دین برگشتهاند و چه کسانی از صحابه ثابت قدم ماندهاند؟ و در غیر این صورت معامله برای امت مشتبه خواهد بود و صحابه پیامبر جاز منقلب و مرتد تشخیص داده نخواهند شد. بویژه بعد از اینکه شیعه صحابهشرا به سه دسته تقسیم میکند یک دسته آنانی که مورد رضایت همه هستند و دسته دیگر آنانی که مسلمانان درباره آنان اختلاف نظر دارند! این امر هرگز باور کردنی نیست که قرآن این قضیه بسیار مهم را مبهم گذاشته باشد تا انسانهای بیخرد و نادان آن را ملعبه ساخته و اصحاب رسول الله جرا روی ورق شطرنج بگذارند. هر کدام را که خواسته باشند حذف کنند و هر کدام را که خواسته باشند اثبات و ابقا کنند. گمان نمیکنم که آقای تیجانی بتواند بگوید که صحابهای که ثابت قدم ماندند و بعد از رسول الله جمرتد و منقلب نشدند، همان سه یا هفت نفری هستند که شیعه به صحابیت آنان اعتراف دارند و از آنان خشنود هستند. زیرا این دیدگاه متعارض و متصادم است با نصوصی که مبین این حقیقت هستند که حضرت ابوبکرس و حضرت عمرس بعد از وفات رسول الله جمنقلب نشدند و ثابت قدم ماندند. همانطور که در صفحات گذشته این مطلب را درباره تمام صحابهشبه اثبات رساندم.
۵- برای مفسر لازم و ضروری است. آیه را که تفسیر میکند با آیههای قبل و بعدش پیوند بدهد. زیرا تفسیر کامل، صحیح و روشن موقوف بر ارتباط جهت دار با سیاق، و سباق است. آیه که جناب تیجانی از آن استدلال میکند مربوط به غزوه احد و اشتباهاتی است که در آن غزوه به وقوع پیوست. مضمون کلی سوره پیرامون عتاب و سرزنش الله نسبت به مومنان است بخاطر کوتاهی هایی که در آن غزوه رخ داده بود. و خداوند میخواهد این نکته را به مومنان گوشزد کند که آنان فقط بخاطر ایمان بدون جهاد و تحمل زحمت و فداکاری به بهشت راه مییابند. خداوند میفرماید: ﴿ أَمۡ حَسِبۡتُمۡ أَن تَدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ وَلَمَّا يَعۡلَمِ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ جَٰهَدُواْ مِنكُمۡ وَيَعۡلَمَ ٱلصَّٰبِرِينَ١٤٢ ﴾[آل عمران: ۱۴۲]. «آیا گمان کردید که وارد بهشت میشوید بدون اینکه خداوند، صابرین و مجاهدین از میان شما را مشخص کند».
﴿ وَلَقَدۡ كُنتُمۡ تَمَنَّوۡنَ ٱلۡمَوۡتَ مِن قَبۡلِ أَن تَلۡقَوۡهُ فَقَدۡ رَأَيۡتُمُوهُ وَأَنتُمۡ تَنظُرُونَ١٤٣ ﴾[آل عمران: ۱۴۳].
«شما از دیر زمان قبل از اینکه با مرگ مواجه شوید، آرزوی آن را داشتید. اکنون شما موت و مرگ را دیدید. و بهسوی آن نگاه کردید.
بعد از این دو آیه، این نکته را متذکر شده است ﴿ وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُ ﴾[آل عمران: ۱۴۴]. تداوم عتاب و سرزنش است در برابر آنچه که در این غزوه از آنان صورت گرفته بود. بعد در ضمن آیههاییکه بعد از این سه آیه هستند خداوند به مومنین متذکر شده است که بسیاری از پیامبران کسانی بودند که یاران صالح آنان علیه دشمنان قتال کردند اما هیچ گونه، ضعف سستی و ذلت از خود نشان ندادند بگونهای که بعضی از شماها نشان دادید. و در آیهء بعدی خداوند ایمان را برای اصحاب پیامبرش تثبیت نموده و آنان را از اطاعت کفار بر حذر داشته است. خداوند در این باره میفرماید: ﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِن تُطِيعُواْ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ يَرُدُّوكُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِكُمۡ فَتَنقَلِبُواْ خَٰسِرِينَ١٤٩ ﴾[آل عمران: ۱۴۹]. «ای اهل ایمان، اگر از کفار اطاعت کردید، آنان شما را به حالت قبلی بر گردانده و شما جز و زیان کاران خواهید بود».بعد از مورد عتاب قرار دادن، خداوند این نکته را یادآور شده است که او آنان را که روز قتال پشت داده فرار کردهاند، مورد عفو قرار داده است: ﴿ إِنَّ ٱلَّذِينَ تَوَلَّوۡاْ مِنكُمۡ يَوۡمَ ٱلۡتَقَى ٱلۡجَمۡعَانِ إِنَّمَا ٱسۡتَزَلَّهُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ بِبَعۡضِ مَا كَسَبُواْۖ وَلَقَدۡ عَفَا ٱللَّهُ عَنۡهُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٞ١٥٥ ﴾[آل عمران: ۱۵۵]. «آنانک که روز قتال دو لشکر، فرار کردهاند، همانا شیطان آنان را فریب داده است در بعضی امور. اما خداوند از آنان عفو و در گذر فرموده است. همانا خداوند بخشنده و بردبار است».
بعد خداوند میفرماید: همانا مومنان فرمان رسول الله جرا اجابت کردند بعد از اینکه آنان در غزوه احد بدلیل ملحق شدن ابوسفیان در حمراء الأسد، متضرر شده بودند.. . ﴿ ٱلَّذِينَ ٱسۡتَجَابُواْ لِلَّهِ وَٱلرَّسُولِ مِنۢ بَعۡدِ مَآ أَصَابَهُمُ ٱلۡقَرۡحُۚ لِلَّذِينَ أَحۡسَنُواْ مِنۡهُمۡ وَٱتَّقَوۡاْ أَجۡرٌ عَظِيمٌ١٧٢ ﴾[آل عمران: ۱۷۲]. «آنانی که بعد از متضرر شدن حرف خدا و پیامبر جرا گوش کردند، و نیکوکاران و پرهیزگاران آنان، بدون تردید پاداش بزرگ دارند»، متصف به صفات مذکوره و ستوه شدگان در آیههای مذکور همان صحابهشهستند. به فضل الله ونعمته. چگونه آقای تیجانی مدعی است که خداوند در قرآن درباره مرتد شدن آنان سخن گفته است؟ چنین برداشتی از قرآن مترادف با مسخ نمودن تفسیر است. آقای تیجانی میگوید: «طلیحه، سجاح، و اسود عنسی را نمیتوان مصداق آیه قرار داد. زیرا آنان منقلب شده و از اسلام مرتد شدند و در حیات رسول اکرم جمدعی نبوت شدند و پیامبر جعلیه آنان جنگیده و بر آنان غلبه پیدا کرده بود».
پناه به خدا، این چه دروغ و گزافه گویی است؟! کجا وکی چنین ذکر شده است که رسول اکرم جبا مرتدان جنگیده و بر آنان غلبه پیدا کرده است؟ آنچه که صحت دارد این است که مسلیمه و اسود عنسی در روزهای نزدیک در گذشت رسول اکرم جاظهار وجود کردهاند. اما طلیحه و سجاح بدون شک و تردید بعد از وفات رسول اکرمجمرتد شدهاند و تمام مورخان و محدثین بر این اتفاق نظر دارند. حضرت خالد بن ولید (شمشیر برهنه الله) در معرکه «بزاخه» با طلیحه به نبرد پرداخت و او را شکست داد. طلیحه بعد از شکست به شام فرار کرد اما دیری نگذشت که دو باره بسوی اسلام آمد و مسلمان شد. بعد زنی که مدعی نبوت بود، بنام سجاح بنت الحارث اظهار وجود کرد و شخصی بنام مالک بن نویره سرپرستی و قیادت و پیروان او را بعهده داشت. انبوهی از مردم قبیله بنو تمیم به مخالفت و قیادت و پیروان او را به عهده داشت. انبوهی از مردم قبیله بنو تمیم به مخالفت با وی (سجاح) برخاست. جنگ میان فریقین در گرفت. سجاح بعد از اینکه بدست خزیمه که از قبیله اوس بود، شکست خورد همراه با لشکرش به یمامه فرار کرد و در آنجا با مسیلمه ملاقات نمود و باوی ازدواج کرد و بعد به موطن اول خود یعنی عراق برگشت. اما مسیلمه کذاب، بدست حضرت خالد بن ولید و معاویانش، یعنی عکرمه فرزند ابی جهل و شرحبیل بن حسنه در معرکه یمامه با بدترین شکست مواجه شد. اما این جناب تیجانی که از الفبا و ابجدیات تاریخ خبر ندارد، مدعی است که این پیامبر جبود که با گروه مرتدان به جنگ پرداخت! همه این دروغ پردازیهای تیجانی بخاطر این است تا ثابت شود که مرتدین بعد از پیامبر ج، صحابه بودند نه این گروهی که اکنون شرح حال آنان بیان گردید. به خدا سوگند، اگر جهل و نادانی، گاوی میبود، آن را ذبح میکردم!!
اما این قول آقای تیجانی که: «مالک بن نویره و پیروانش به این دلیل مانع پرداخت زکات شدند که آنان بر این باور بودند که رسول اکرم جفرمان صریح دایر بر بیعت و خلافت حضرت علیس در محل غدیر خم صادر کرده است و حتی خود حضرت ابوبکر نیز از حضرت علی بیعت کرده است. اما وقتی مالک بن نویره و پیروانش مطلع شدند که خلیفه بیعت شده ابوبکر است نه علی، آنان از دادن زکات خود داری کردند».
در جواب به تیجانی که با توسل به حماقتهای روافض از مرتدان دفاع، و با توسل به خزعبلات و یاوه گوییهای شیعه به اصحاب رسول الله جحمله میکند، میگویم: بهتر برای او (تیجانی) این است که این افسانههای مضحکه و خنده آور را برای غیر اهل سنت بیان کند زیرا این قصههای بیسر و ته ارزش آن را ندارند که در پاسخ گفتن به آنها کسی وقت خود را ضایع کند. و همچنین از آقای تیجانی توقع دارم حد اقل یک منبع را که این افسانههای بیسر و ته در آن بیان شده باشند، نام ببرد، همانطورکه (به گمان خودش) او همواره از مصادر و مراجع استدلال میکند. شرح مفصل موض وع متعلق به مالک بن نویره تحت عنوان خالد بن ولید خواهد آمد [۹۲]. نقدی بر استدلال آقای تیجانی از آیه دوم دایر بر مذمت صحابهش
آقای تیجانی از آیه که وی آن را آیه جهاد میگوید، استدلال میکند. آیه چنین است: ﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَا لَكُمۡ إِذَا قِيلَ لَكُمُ ٱنفِرُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ ٱثَّاقَلۡتُمۡ إِلَى ٱلۡأَرۡضِۚ أَرَضِيتُم بِٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا مِنَ ٱلۡأٓخِرَةِۚ فَمَا مَتَٰعُ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا فِي ٱلۡأٓخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ٣٨ إِلَّا تَنفِرُواْ يُعَذِّبۡكُمۡ عَذَابًا أَلِيمٗا وَيَسۡتَبۡدِلۡ قَوۡمًا غَيۡرَكُمۡ وَلَا تَضُرُّوهُ شَيۡٔٗاۗ وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٌ٣٩ ﴾[التوبة: ۳۸-۳۹]. «ای کسانیکه ایمان آوردهاید! شما را چه شده، هنگامیکه به شما گفته میشود: (به سوی جهاد) در راه خدا حرکت کنید، به زمین میچسپید (و سستی میکنید) آیا به جای آخرت به زندگی دنیا راضی شدهاید؟! حال آنکه متاع زندگی دنیا، در (برابر) آخرت، جز اندکی (هیچ) نیست. * اگر (برای جهاد) کوچ نکنید، (خدا) شما را به عذاب دردناکی، عذاب میکند، و قوم دیگری را بجای شما قرار میدهد، و هیچ زیانی به او نمیرسانید، و خدا بر هر چیزی تواناست».
آقای تیجانی میگوید: این دو آیه به وضوح نشان میدهند که صحابه از رفتن به جهاد سستی کردند و با علم به اینکه زندگی دنیا ارزشی ندارد، تمایل به زندگی دنیا را در برابر آخرت ترجیح دادند تا اینکه مستحق تنبیه و توبیخ و عتاب حضرت حق قرار گرفتند و خداوند آنان را به عذابی بس دردناک تهدید نموده و درباره جایگزین کردن مومنان راستین بجای آنان سخن گفته است [۹۳].
۱- تمام مفسرین اتفاق دارند که این آیات درباره تشویق مومنان به شرکت در غزوه تبوک نازل شده است. نزول این آیات بعد از فتح مکه و بعد از برگشتن رسول اللهجاز غزوه طایف و حنین بوده است. به مسلمانان امر شده بود که در فصل تابستان موقع برداشت محصول به جهاد بروند. عادت مبارکه رسول اکرم جبر این بود که هرگاه به غزوهای میرفت، چنان وآنمود میکرد که به مقصدی دیگر میرود. غزوه تبوک در شرایطی پیش آمد که هوا فوق العاده گرم بود. مقصد بسیار دور بود و پیامدهای زیادی در برداشت. موقعیت دشمن نیز بسیار خوب و جمعیت آن خیلی زیاد بود. در چنین حالتی رفتن به جهاد برای آنان بسیار مشکل بنظر میرسید. خداوند به وسیله نازل کردن آیات مذکور آنان را برای جهاد ترغیب داده و از هر گونه تکاسل و تثاقل بر حذر داشت. آقای طبرسی در تفسیر «مجمع البیان» به این واقعیت اعتراف [۹۴]نموده است. بدین ترتیب معنی و مفهوم آیه تشویق و ترغیب است از جانب الله برای اصحاب رسول الله جبرای شرکت آنان در جنگ با اهالی روم. تردیدی نیست که این تکاسل و تثاقل از تمام صحابهشصورت نگرفته بود. زیرا بسیاری بعید بنظر میرسد که همه آنان بر سستی و تنبلی توافق کرده باشند. بلکه این از قبیل صدور گرفته فعل عن البعض و نسبت دادن به سوی کل است. یعنی این تثاقل از بعضی صورت گرفته اما به همه آنان منسوب گردید [۹۵]. (آقای طبرسی در تفسیر مجمع البیان نقل کرده است «میگوید: این تاخیر و سستی مختص بعضی از مومنان بود زیرا کل آنان از رفتن به جهاد سستی نشان ندادند) ج۳ ص ۶۲. و این شیوه سخن گفتن بسیار شایع است و با این شیوه سخن بسیار وجود دارد. علاوه بر این آنانی که از شرکت در جهاد وجنگ با رومیها سستی نشان دادند، مقصدشان هرگز اعراض ورو گردانی از جهاد نبوده است. بلکه این تکاسل و تنبلی بدلیل فرا رسیدن فصل برداشت محصول و دوری مسافت در این غزوه بوده است. روی همین اصل آیه مذکور نازل شده تا آنان را مورد عتاب قرار داده و برای جهاد ترغیب و تشویق کند. مسلماً صحابهشنیز بشر بودند و آنجه که برای انسانها پیش میآید، از سستی و غیره برای آنان نیز پیش خواهد آمد. روی همین اصل در جاهای متعدد قرآن آیاتی برای تعلیم، ترغیب و توجیه صحابهشنازل شده است تا آنان را از جمله کسانی که بهتر هستند و برای نفع رسانی به امت مسلمان آفریده شدهاند، قرار بدهد. برای کسی که قرآن را مورد تدبر قرار بدهد، این امر پنهان نیست. در مجموع ۸۹ آیه که با ﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ﴾شروع میشود، در قرآن نازل شده است. همه این آیات برای تعلیم و توجیه آمدهاند. مانند قوله تعالی: ﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلصِّيَامُ ﴾[البقرة: ۱۸۳]، ﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱدۡخُلُواْ فِي ٱلسِّلۡمِ كَآفَّةٗ ﴾[البقرة: ۲۰۸]. ﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقۡنَٰكُم ﴾[البقرة: ۲۵۴]. ﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَذَرُواْ مَا بَقِيَ مِنَ ٱلرِّبَوٰٓاْ ﴾[البقرة: ۲۷۸] ﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِۦ ﴾[آل عمران: ۱۰۲]. ﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ بِطَانَةٗ﴾[آل عمران: ۱۱۸].
آری، از حضرت ابن مسعودس روایت است که میگوید: «إذا سمعت الله یقول: ﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ﴾فأرعها سمعك فإنه خیر تؤمر به أو شر ینهی عنه» هرگاه از خداوند شنیدی که میگوید: ﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ﴾ «گوش فرا بده و آن را بشنو». زیرا خداوند با این خطاب یا به انجام کار خیر امر میکند و یا از ارتکاب کار بد منع میکند [۹۶].
آری، روشن و واضح است که محور اصلی آیات قرآنی و سیاق آن بخاطر این بوده است که صحابهشرا با نیکیها و خیر آشنا و از هر شر و زشتی منع کند. اما چنین بنظر میرسد که مساله عصمت که روافض آن را برای ائمه خود لازم قرار دادهاند. آنان را بر این باور واداشته است که هر خطا واشتباهی که از اصحابشصادر میشود، عیب و نقصی در حق آنان محسوب میگردد. از عصبیت عصمت به عصمت خدا پناه میبریم.
اما اظهارات آقای تیجانی درباره این آیه: ﴿ إِلَّا تَنفِرُواْ يُعَذِّبۡكُمۡ عَذَابًا أَلِيمٗا ﴾در واقع در این آیه تهدید است از طرف خداوند به کسانی که جهاد را ترک کردند. ابنعباسبمیگوید: رسول اکرم جقبیلهای از اعراب را برای جهاد دعوت کرد. آنان از اجابت کوتاهی کردند. خداوند جلوی باران رحمت را از آنان گرفت و این بود عذاب آنان [۹۷]. و این امر مسلم است که صحابهشهمراه با پیامبر جبرای جهاد به تبوک رفتند و هیچ گونه عذابی به آنان نرسید. دوست دارم به جناب تیجانی بگویم که حضرت ابوبکرس، حضرت عمرس و حضرت عثمانس هیچ کدام از این آقایان جز و کسانی نبودند که تیجانی آنان را به سستی و رغبت بسوی زندگی دنیوی متهم میکند. حضرت ابوبکرس برای تجهیز سپاه اسلام تمام دارایی خود را تقدیم رسول اللهجکرد و هیچ چیزی بجز ایمان به خدا را برای زن و فرزندان خود نگذاشت [۹۸]. علاوه بر این خداوند سبحان در آیهای که بعد از آیه مورد بحث میباشد، صحبت او با رسول الله جو صحابی بودن او را به اثبات رسانده است. خداوند میفرماید: ﴿ إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدۡ نَصَرَهُ ٱللَّهُ إِذۡ أَخۡرَجَهُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ثَانِيَ ٱثۡنَيۡنِ إِذۡ هُمَا فِي ٱلۡغَارِ إِذۡ يَقُولُ لِصَٰحِبِهِۦ لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَا ﴾[التوبة: ۴۰]. «اگر شما او را یاری نکنید، خداوند او را یاری کرده است، آن هنگام که کفار او را (از خانه) بیرون کردند. در حالی که او (حضرت ابوبکر) دومی از دوتا بود، و پیامبر جبه صحابیاش فرمود: اندوهگین مباش همانا خداوند همراه ما است». با توجه به محتوای آیه مذکور، حسین بن فضل میگوید: «من قال إن أبابكر لم یكن صاحب رسول الله فهو كافر لانكاره نص القرآن». هر کس بگوید حضرت ابوبکرس صحابی رسول الله نیست، کافر تلقی میشود زیرا او منکر نص صریح قرآن شده است. شعبی میگوید: «عاتب الله عزوجل أهل الأرض جمیعاً فی هذه الآیة غیر أبی بكر الصدیق س». «خداوند در این آیه تمام اهل ارض را مورد عتاب قرار داده است بجز حضرت ابوبكر س» [۹۹]. حضرت عمرس نصف تمام دارایی خود را تقدیم رسول اکرم جکرد. حضرت عثمانس هزار دینار آورد و آنها را در دامن رسول اکرم جپخش نمود و سپاه تبوک را که معروف به جیش العسره است مجهز ساخت. رسول اکرم جفرمود: عثمانس بعد از عمل امروز هرگز متضرر نخواهد شد [۱۰۰]. عبدالرحمن بن عوف نیز در این غزوه شرکت داشت چنانچه رسول اکرم جدر این غزوه پشت سر او نماز خواند. بعد گریه کنندگان یعنی همان هفت تنی که خداوند درباره آنان آیه ذیل را نازل فرمود، آمدند. ﴿... وَلَا عَلَى ٱلَّذِينَ إِذَا مَآ أَتَوۡكَ لِتَحۡمِلَهُمۡ قُلۡتَ لَآ أَجِدُ مَآ أَحۡمِلُكُمۡ عَلَيۡهِ تَوَلَّواْ وَّأَعۡيُنُهُمۡ تَفِيضُ مِنَ ٱلدَّمۡعِ حَزَنًا أَلَّا يَجِدُواْ مَا يُنفِقُونَ٩٢ ﴾[التوبة: ۹۲] «... و گناهی نیست بر کسانی که نزد تو آمدند تا برای آنان مرکبی تهیه کنی. و با خودت به جهاد ببری ـ اما تو گفتی: مرکبی ندارم تا شما را بر آن سوار کنم. آنان با چشمان اشک آلود از غم و اندوه اینکه چیزی نداشتند صرف جهاد نمایند، برگشتند».
بدون شک و تردید چند تن از مسلمانان از شرکت در جهاد باز مانده بودند. کعب بن مالک، هلال بن امیه و مراره بن ربیع از جمله آنان بودند (وهم الثلاثة الذین تخلفوا عن الغزوة) ابوخیثمه و ابوذر نیز باز مانده بودند و سپس به سپاه اسلام که تعدادشان سی هزار تن بود، پیوستند. خداوند سه نفری را که از غزوه باز مانده بودند مورد عفو قرار داده درباره آنان چنین فرموده: ﴿ لَّقَد تَّابَ ٱللَّهُ عَلَى ٱلنَّبِيِّ وَٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ ٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ ٱلۡعُسۡرَةِ مِنۢ بَعۡدِ مَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٖ مِّنۡهُمۡ ثُمَّ تَابَ عَلَيۡهِمۡۚ إِنَّهُۥ بِهِمۡ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ١١٧ ﴾[التوبة: ۱۱۷]. «خداوند توبهای رسول، مهاجرین و انصار را، همان انصاری و مهاجرینی که در لحظات سخت و سرنوشت ساز پیامبر جرا یاری کردند. پذیرفته است. بعد از اینکه نزدیک بود که دلهای گروهی از آنان منحرف شود. خداوند توبه آنان را پذیرفت. زیرا خداوند به بندگانش مهربان است».
آری، ما مشاهده میکنیم که چه خوب و زیبا خداوند پیامبرش و مهاجرین و انصار را تعریف و تمجید نموده است. خداوند کلیه خطاهای آنان را بعد از اینکه آنان به قصد جنگ با رومیها از خانههای خود بیرون رفتند، مورد مغفرت قرار داده است. ﴿ مِنۢ بَعۡدِ مَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٖ مِّنۡهُمۡ ﴾نزدیک بود که این گروه به رفاه و تنبلی گرایش پیدا کنند اما خداوند آنان را ثابت قدم نگاه داشت و تقویت نمود [۱۰۱]. و توبه آنان را پذیرفت. حضرت ابن عباسبمیگوید: «هر که خداوند توبهاش را بپذیرد، هرگز معذب نخواهد شد [۱۰۲]. امام جصاص در احکام القرآن پیرامون این آیه میگوید: این آیه تعریف اصحاب رسول الله جرا که در معیت او به جهاد رفتند در بر داشته و حکایت از اخلاص و صفا باطن آنان دارد. زیرا خداوند متعال اعلام عفو و بخشودگی از آنان نمیکند مگر اینکه از آنان و اعمال آنان خشنود شده باشد. این نص صریح و واضحی است دایر بر رد قول آن عده از کج اندیشان که صحابه را متهم میکنند و به آنان نسبت میدهند خلاف آنچه را که خداوند از قبیل پاکیزگی ظاهر و باطن و شایستگی ایمان و وجدان به آنان نسبت داده است [۱۰۳].
آیا غزوه تبوک آخرین غزوهای نبود که رسول الله جو تمام یارانش در آن شرکت داشتند؟ و اصحابشکسانی نبودند که در سایر غزوات دیگر مانند، احد، بدر، خندق، و حنین در معرض مشکل ترین آزمایش قرار گرفته بودند. همچنین در جریان فتح مکه و غزوه موته و غیره نصرت و پیروزی همواره بدرقه راه آنان بوده است. و بعد از وفات رسول الله جراه و روش جهاد را به اتمام رسانیده، دین را در برابر فتنه مرتدان حفاظت کردند. خداوند عراق، ایران، مصر و شام را بدست توانای آنان فتح کرد. با این همه حرکت و پویایی و جهاد چگونه میتوان گفت که صحابهشدر رفتن به جهاد سستی از خود نشان داده و گرایش به زندگی دنیوی را ترجیح دادهاند؟ «سبحانك هذا بهتان عظیم».
۳- اگر به تفاسیر اهل تشیع مراجعه شود، در اکثریت قریب به اتفاق آنها چنین چیزی دیده نمیشود. شاید یک نفر از مفسران بلند پایه شیعه پیدا نشود که درباره این آیه دایر بر ذم صحابهشاظهار نظر کرده باشد و چنین معنایی به آیه مذکور پوشانده باشد که صحابهشاز رفتن به جهاد سستی نموده و در برابر آن زندگی دنیوی را ترجیح داده باشند. ملاحظه بفرمایید. آقای طبرسی میگوید: ثم عاتب سبحانه المومنین.. . الخ یعنی خداوند مومنان را در برابر تکاسل در امر جهاد مورد عتاب قرار داده فرمود: ﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَا لَكُمۡ إِذَا قِيلَ لَكُمُ ﴾[التوبة: ۳۸]. یعنی ای اهل ایمان چه شده شما را وقتی پیامبر خدا جشما را دعوت میکند و به شما میگوید: در راه الله بیرون بیایید ـ یعنی برای جهاد و مبارزه علیه مشرکان بیرون بیایید، و مقصود از مشرکان در این خطاب غزوه تبوک است. از حسن و مجاهد منقول است که ﴿ ٱثَّاقَلۡتُمۡ إِلَى ٱلۡأَرۡضِ ﴾به معنی: تثاقلتم وملتم إلى الأرض التی أنتم علیها. یعنی بجای حرکت کردن و بلند شدن بلا درنگ، تاخیر میکنید و میل دارید که کما کان در روی زمین بنشینید.
قال الجبائی: «هذا الاستبطاء مخصوص بنفر من المؤمنین لأن جمیعهم لم یتثاقلوا عن الجهاد فهو عموم أرید به الخصوص».
جبائی میگوید: ابن تعلل و تاخیر مختص تنی چند از مومنان بود زیرا تمام مومنان تاخیر و تعلل نکرده بودند. الفاظ هر چند که عام هستند ولی منظور از آنها افراد بخصوص هستند نه تمام، بدلیل این الفاظ که میفرماید: ﴿ أَرَضِيتُم بِٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا مِنَ ٱلۡأٓخِرَةِ ﴾) استفهام، استفهام انکاری است. یعنی آیا شما زندگی فانی دنیا را در برابر زندگی آخرت که جاودان است ترجیح دادید؟! [۱۰۴]آقای طبرسی از این آیه کمترین و کوچکترین ایرادی بر صحابه نگرفته است. عیناً آیه را مانند تفسیر اهل سنت دایر بر اینکه، آیه شامل عتاب و ترغیب مومنان در امر جهاد با کافران رومی در غزوه تبوک میباشد، تفسیر نموده است. زیرا این غزوه در شرایط فوق العاده سخت و دشواری پیش آمد. کاشانی در تفسیر «الصاقی» میگوید: ﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَا لَكُمۡ إِذَا قِيلَ لَكُمُ ٱنفِرُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ ٱثَّاقَلۡتُمۡ إِلَى ٱلۡأَرۡضِ ﴾یعنی: تاخیر کردید در حالی که میخواستید همیشه در خانه و شهرهایتان بنشینید. این مساله مربوط به زمان برگشت از غزوه طایف در سال دهم هجری میباشد. در زمانی که از صحابهشخواسته شد که به جهاد بروند که زمان قحط بود، محصول خرما و غیره آماده برداشت بود، و اندک تاخیری موجب میشد که تمام محصول نابود شود مقصد نیز بسیار دور بود، تعداد دشمن نیز زیاد بود. آقای کاشانی درباره عوامل جنگ تبوک، سخنانش را ادامه داده میگوید: رسول اکرم جبه اصحابش امر کرد تا خود را برای غزوه تبوک که از بلاد بلقاء است، آماده کنند. و به سوی قبایل اطراف مکه و قبیله أسلم، از خزاعه و قبیله مزینه و جهینه قاصد فرستاد و آنان را برای جهاد ترغیب داد و امر کرد تا سپاه اسلام در «ثنیه الوداع» تجمع کند. به توانمندان و ثروتمندان دستور داد تا ناتو آنان و ضعفا را تقویت کنند. هر کس هر قدر که داشت آن را تقدیم کرد. بعد به ایراد خطبه پرداخت و مردم را برای جهاد تشویق کرد. آقای کاشانی میگوید: از تمام اعراب که به غزوه دعوت شده بودند، افرادی آمدند و شرکت کردند وعدهای از منافقین و غیرهم شرکت نکردند و نشستند» [۱۰۵]. آیا خواننده از این سخن آقای کاشانی میتواند این نتیجه را اخذ کند که صحابهشمتهم به تخلف از امر رسول الله جشده و جهاد را ترک کردند و بسوی زندگی دنیا گرایش پیدا کردند؟! خیر، هرگز، بلکه بر خلاف دیدگاه تیجانی، تفسیر کاشانی نشانگر این مطلب است که او تفسیر اهل سنت را قبول دارد. علاوه بر این، خواننده گرامی بینید که او به عدم صحت تقسیم صحابهشبه سه دسته که یک دسته آنان منافقین هستند، تاکید دارد. زیرا عبارت او چنین است: «أمر النبی جأصحابهش» یعنی: پیامبر جاصحابش را برای آمادگی به جهاد امر کرد. «واژه اصحاب» عام است. تمام صحابهشرا در بر دارد. اگر منافقین از جمله صحابهشمیبودند، آن طوریکه روافض مدعی هستند. بایستی آقای کاشانی بجای «قعد عنه قوم من المنافقین» (یعنی عدهای از منافقین پیامبر جرا همراهی نکردند و در خانهها نشستند) چنین میگفت: إن قوماً (من الصحابة الـمنافقین) قعدوا عن الجهاد(یعنی گروهی از صحابه که منافق بودند، نشستند و همراه با رسول اکرم جبه جهاد نرفتند) آری، این گونه حق از زبان آنان بیرون میآید.
۳- میتوانیم روشن کنیم که آقای تیجانی به چه حماقتی بدون آشنایی با اصول تفسیر و بدون مراجعه به آراء علمای تفسیر، در تفسیر آیههای قرآنی دست زده و چه جهالت بزرگی را مرتکب شده است. اگر خواسته باشیم بعضی از آیات قرآنی را عیناً به شیوه آقای تیجانی تفسیر کنیم، پس به این مثال توجه بفرمایید. خداوند میفرماید: ﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ ٱتَّقِ ٱللَّهَ وَلَا تُطِعِ ٱلۡكَٰفِرِينَ وَٱلۡمُنَٰفِقِينَۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمٗا١ ﴾[الأحزاب: ۱]. اگر این آیه مطابق با شیوه آقای تیجانی تفسیر شود، معنی و مفهومش چنین است که: خداوند متعال پیامبرش را تهدید کرده است و امر کرده است که پیامبر جاز او بترسد و از کفار و منافقین اطاعت نکند و این آیه دال بر این نکته است که رسول اکرم جدر امر دعوت، تقوی را رعایت نکرده و از کفار و منافقین تبعیت کرده است!! آیا آقای تیجانی نصوص قرآن را چنین تفسیر نمیکند؟ معنی و مفهومی را که از نصوص مستفاد نیستند، از آنها ثابت نمیکند؟ مثال دیگری را نیز ملاحظه بفرمایید: در سوره مائده چنین آمده است: ﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥۚ وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡكَٰفِرِينَ٦٧ ﴾[المائدة: ۶۷].. مطابق با شیوه آقای تیجانی معنی آیه چنین میشود: خداوند پیامبرش را تهدید کرده و به تبلیغ رسالت امر کرده است. اگر او تبلیغ رسالت نکند و آنچه که بسوی او فرستاده شده است به دیگران نرساند، او مانند کسانی میشود که انجام وظیفه ننمودهاند. با این شیوه این آیه دال بر این مطلب است که رسول الله جدر انتقال آنچه که بسوی او فرستاده شده است مقصر و متهاون است و عتاب خداوند بر وی ضروری است؟!! آیا جناب تیجانی نصوص کتاب الله را چنین تفسیر نمیکند؟ و معنی دومی بجز معنای واقعی برای آنها بیان نمیکند؟ و در تفسیر آیههای قرآنی شگفتی نمیآفریند؟.. . آیا این بازی با کتاب خداوند و اهانت به تقدس آن نیست؟ و من با ذکر این دو مثال هیچ هدفی نداشتم مگر اینکه به خوانندگان محترم ثابت کنم که این مفسر افراطی چقدر از حق منحرف شده و اصلاً توجهی به اصول تفسیر و اقوال مفسرین ندارد.
آقای تیجانی با این شیوه تفسیر، کتاب خداوند، قرآن پاک را بازیچه دست هر نادانی قرار میدهد تا در باره آن به میل خودش سخن گوید. آنچه که در این باره مایه شگفت و حیرت زا است، این است که خود آقای تیجانی چنین میگوید: «فكتاب الله صامت وحمَّال أوجه وفیه الـمحكم والـمتشابه ولابد لفهمه من الرجوع إلى الراسخین فی العلم حسب التعبیر القرآنی وإلى أهل البیت حسب التعبیر النبوی» [۱۰۶].
یعنی قرآن خاموش است و هر لفظ و آیه آن چند معنی را در بر دارد. در آن آیههای محکم و متشابه وجود دارد.
برای فهم (صحیح) قرآن لازم است که به تعبیر قرآن به عالمان بلند پایه و به تعبیر حدیث به اهل بیت مراجعه شود!؟ [۱۰۷]آیا خود آقای تیجانی درباره تفسیر نصوص قرآنی به عالمان بلند پایه یا به اهل بیت مراجعه نموده است؟! یا اینکه از هوس و خواهشات نفس پیروی نموده و کینه توزی او نسبت به مردان دوران طلایی تاریخ، بصارت و بصیرت او را سلب کرده است و او زبان به تهمت و بهتانهایی گشوده است که در تاریخ مدون بشر بیسابقه هستند؟!
آقای تیجانی میگوید: صحابه در چندین آیه از جانب الله تهدید شدند دایر بر اینکه، اگر آنان تغییر روش ندهند، خداوند بهترینها را جایگزین آنان میکند و این تهدید دال بر این مطلب است که آنان از جهاد تخلف کردهاند. تیجانی میگوید: این تهدید در آیههای متعددی آمده است که از جمله آنها این آیه نیز هست: ﴿ وَإِن تَتَوَلَّوۡاْ يَسۡتَبۡدِلۡ قَوۡمًا غَيۡرَكُمۡ ثُمَّ لَا يَكُونُوٓاْ أَمۡثَٰلَكُم ﴾[محمد: ۳۸] [۱۰۸]. «اگر شما روی گردانی کنید خداوند بجای شما گروه دیگری میآورند که آنان مانند شما نخواهند بود».
آقای تیجانی! آیه که تو از آن استدلال میکنی، قسمتی از آن آیه است که در مورد ترغیب و تشویق برای انفاق در راه خشنودی الله نازل شده است. و تمام آیه از این قرار است: ﴿ هَٰٓأَنتُمۡ هَٰٓؤُلَآءِ تُدۡعَوۡنَ لِتُنفِقُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ فَمِنكُم مَّن يَبۡخَلُۖ وَمَن يَبۡخَلۡ فَإِنَّمَا يَبۡخَلُ عَن نَّفۡسِهِۦۚ وَٱللَّهُ ٱلۡغَنِيُّ وَأَنتُمُ ٱلۡفُقَرَآءُۚ وَإِن تَتَوَلَّوۡاْ يَسۡتَبۡدِلۡ قَوۡمًا غَيۡرَكُمۡ ثُمَّ لَا يَكُونُوٓاْ أَمۡثَٰلَكُم٣٨ ﴾[محمد: ۳۸]. ترجمه: «آگاه باشید، شما برای انفاق در راه الله فرا خوانده میشوید. عدهای از شما کسانی هستند که بخل میورزند. هر کس بخیلی کند ضررش به خودش بر میگردد. خداوند بینیاز و شما نیازمند هستید. شما اگر روی گردانی کنید. خداوند بجای شما کسانی دیگر را میآورد و آنان مانند شما نخواهند بود».تمام مفسران میگویند: خداوند در آیه مذکور خطاب به اهل ایمان میفرماید: ای مردم، از شما خواسته میشود که در راه الله انفاق کنید و زکاتی که بر شما فرض است آن را بپردازید. اما عدهای از شما کسانی هستند که از پرداخت واجب بخل میورزند. و هر کس بخیلی کند، خودش از اجر و پاداش آن محروم میماند. خداوند مستغنی است و دیگران همگی به او نیازمند هستند [۱۰۹].
اما این بخش از آیه ﴿ وَإِن تَتَوَلَّوۡاْ يَسۡتَبۡدِلۡ قَوۡمًا غَيۡرَكُمۡ ثُمَّ لَا يَكُونُوٓاْ أَمۡثَٰلَكُم ﴾[محمد: ۳۸]. یعنی: اگر شما از اطاعت الله و پیروی از شریعت او رو گردانی کنید، بزودی خداوند بجای شما، کسانی دیگر را جایگزین میکند و آنان از کسانی خواهند بود که گوش فرا میدهند و از شما بیشتر، خدا را اطاعت میکنند و از انفاق در راه الله بخل نمیورزند [۱۱۰]. آری این است تفسیر آیه از دیدگاه مفسرین اهل سنت. با توجه به شرح و بسط آیه مذکور و روشن شدن معنی و مفهوم آن، چگونه آقای تیجانی ادعا میکند دایر بر اینکه آیه مذکور دال بر شرکت نکردن صحابهشم در جهاد میباشد!؟ در آیه بطور کلی ذکری از جهاد نشده است. آقای تیجانی این تفسیرش را از کجا آورده است؟ آیا علمای شیعه نیز آیه را به همین صورت تفسیر کردهاند. ؟ ابو علی طبرسی در تفسیر همین آیه چنین میگوید: ﴿ هَٰٓأَنتُمۡ هَٰٓؤُلَآءِ تُدۡعَوۡنَ لِتُنفِقُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ ﴾یعنی: آنان امر شدند تا واجب شرعی را درباره اموال شان بصورت انفاق در راه الله بپردازند. ﴿ فَمِنكُم مَّن يَبۡخَلُ ﴾یعنی هر کس از دادن فرض زکات خود داری کند. ﴿ وَمَن يَبۡخَلۡ فَإِنَّمَا يَبۡخَلُ عَن نَّفۡسِهِۦ ﴾او نفسش را از پاداش بزرگ محروم ساخته و مجازات سختی را بر وی لازم کرده است. ﴿ وَٱللَّهُ ٱلۡغَنِيُّ ﴾یعنی خداوند نیازی به اموال شما ندارد. ﴿ وَأَنتُمُ ٱلۡفُقَرَآءُ ﴾و شما به خیر و برکات و رحمت الله نیازمند هستید. یعنی خداوند برای رفع نیازهای خودش شما را مامور به انفاق نکرده است بلکه هدف این بوده که خود شما در قیامت از آن بهرهمند شوید. ﴿ وَإِن تَتَوَلَّوۡاْ ﴾یعنی اگر از اطاعت الله و از دستور پیامبرش اعراض کردید، ﴿ يَسۡتَبۡدِلۡ قَوۡمًا غَيۡرَكُمۡ ﴾بجای شما کسانی میآورد که بهتر از شما و بیشتر از شما مطیع خداوند خواهند بود. ﴿ ثُمَّ لَا يَكُونُوٓاْ أَمۡثَٰلَكُم ﴾بلکه از شما بهتر و بیشتر فرمانبردار الله خواهند بود» [۱۱۱].
آقای محمد مغنیه در تفسیر المبین آیه مذکور را چنین تفسیر کرده است. ﴿ هَٰٓأَنتُمۡ هَٰٓؤُلَآءِ ﴾اشاره است بسوی ثروتمندان. ﴿ تُدۡعَوۡنَ لِتُنفِقُواْ فِي سَبِيلِ ﴾خداوند «تدعون» فرمود نه تامرون. زیرا هدف این است که اهل ثروت با طیب خاطر و بصورت خود جوش انفاق کنند. انفاق با طیب خاطر در آیه «قرض حسنه» شفاف تر بیان گردیده است. ﴿ وَمَن يَبۡخَلۡ فَإِنَّمَا يَبۡخَلُ عَن نَّفۡسِهِۦ ﴾زیرا انفاق و بذل اموال وسیله نجات از دوزخ است و جلوی خشم خداوند را میگیرد و در حدیث آمده است «حصنوا أموالكم بالزكات» یعنی با پرداخت زکات اموال خود را حفاظت کنید. ﴿ وَٱللَّهُ ٱلۡغَنِيُّ وَأَنتُمُ ٱلۡفُقَرَآءُ ﴾ای انسان! اگر مالک زمین و آسمان و کائنات شدی باز هم به الطاف و تدابیر خداوندی محتاج هستی. ﴿ وَإِن تَتَوَلَّوۡا ﴾و در بذل مال و انفاق آن بخیل باشی. ﴿ يَسۡتَبۡدِلۡ قَوۡمًا غَيۡرَكُمۡ ﴾کسانی را که خدا را به پاکی یاد کرده و از دستور وی اطاعت میکنند.
آری این بود تفسیر آیه از دیدگاه طبرسی و مغنیه. تفسیر این عالم شیعی نیز موافق با تفسیر اهل سنت است. اکنون از آقای تیجانی سوال میشود که «آن تفسیر کذایی» را از کجا آورده است!؟ برای کسانی که از حقیقت این گروه آگاهی دارند، پاسخ این سوال بسیار ساده و روشن است. زیرا آنان به اصول و ضوابط تفسیر که در آغاز این مبحث بدان اشاره نمودم. توجه ندارند بلکه به مبدا هوسهای نفسانی، دروغ و تضاد و تناقض رو میآورند. بخاطر اینکه این مدعایم را مستند و مدلل ارائه بدهم چارهای ندارم جز اینکه دیدگاه یکی از علمای اثنا عشری را پیرامون تفسیر این آیه که متضاد با تفسیر طبرسی و تیجانی است، بیان کنم... جناب علی بن ابراهیم قمی چنین میگوید: ﴿ هَٰٓأَنتُمۡ هَٰٓؤُلَآءِ ﴾یعنی ای: این گروه. ﴿ تُدۡعَوۡنَ لِتُنفِقُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ... . إلى قوله: وَإِن تَتَوَلَّوۡاْ ﴾یعنی اگر از اطاعت امیرالمومنین (علی بن ابی طالبس) اعراض کردید. ﴿ يَسۡتَبۡدِلۡ قَوۡمًا غَيۡرَكُمۡ ﴾یعنی آنان را در ولایت علی داخل میکند. ﴿ ثُمَّ لَا يَكُونُوٓاْ أَمۡثَٰلَكُم ﴾یعنی آنان در عداوت و مخالفت و ستم نسبت به آل محمد جمانند شما نخواهد بود [۱۱۲]. آری، اکنون از کلیه کسانی که در صدد حق و هدایت حقه هستند، سوال میشود: آیا تفسیر مفسرانی که در تفسیر یک آیه روشن و محکم اقوال متضاد و تناقض دارند بهتر هستند یا تفسیر یک مفسر از اهل سنت که در تفسیرش به اصول تفسیر و ضوابط آن توجه دارد؟! فکر میکنم این دلیل بسیار قانع کننده باشد که حق یکی است. نمیتواند متعدد باشد و تناقض، تضاد و اضطراب نشانی بطلان است. پس ای جو یای حق و حقیقت، کدام روش را ترجیح میدهی؟!
آقای تیجانی در ادامه کینه توزیهایش نسبت به صحابه رسول الله جمیگوید: و کقوله تعالی أیضاً: ﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَن يَرۡتَدَّ مِنكُمۡ عَن دِينِهِۦ فَسَوۡفَ يَأۡتِي ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ يُحِبُّهُمۡ وَيُحِبُّونَهُۥٓ أَذِلَّةٍ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ يُجَٰهِدُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوۡمَةَ لَآئِمٖۚ ذَٰلِكَ فَضۡلُ ٱللَّهِ يُؤۡتِيهِ مَن يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِيمٌ٥٤ ﴾[المائدة: ۵۴] [۱۱۳].
ترجمه: «ای اهل ایمان، هر کس از شما که از دین خود برگردد، خداوند در آینده نزدیک قومی را جایگزین آنان میکند که در مورد محبت خدا باشند و آنان نیز با خدایشان محبت خواهند کرد. این قوم در برابر مومنان خاضع و فروتن و در برابر کفار شدید و سرسخت خواهد بود. آنان در راه الله جهاد میکنند و در این راستا از ملامت، ملامت گران بیمی ندارند. این فضل و انعام الله است. به هر کس که خواسته باشد میدهد. علم خداوند بسیار فراگیر است».
۱- آری، من میگویم: این آیه بزرگترین دلیل بر عظمت اصحاب رسول الله جاست و مقصود از آیه همان صحابه رضوان الله علیهم اجمعین هستند گروه زیادی از مفسران بر این باورند که این آیه در باره حضرت ابوبکرس و اصحابش نازل شده است. حسن، قتاده و ابن جریج این مطلب را نقل کردهاند [۱۱۴]. طبری در تفسیر خود از حضرت علیس نقل کرده است که آیه مذکور درباره حضرت ابوبکرس و یارانش نازل شده است. بعضی مفسرین میگویند، درباره انصار و برخی دیگر میگویند، درباره اهل یمن، درباره حضرت ابوموسی اشعری و قومش نازل شده است. بهر حال آیه عام است و شامل همه اینان میشود و بدون تردید در راس آنان ابوبکر، عمر، عثمان و علی رضوان الله علیهم اجمعین قرار دارند. و به همین ترتیب سایر صحابه را نیز شامل میشود. آقای طبرسی در جریان بحث پیرامون این آیه، بر این مطلب تاکید دارد که درباره کسانی که ذکر آنها در این آیه آمده است اختلاف نظر وجود دارد بعضیها به نقل از حسن، قتاده و ضحاک گفتهاند: ابوبکر و یارانش هستند که با مرتدین جنگیدند. و برخی به نقل از سدی گفتهاند: انصار هستند. وعدهای هم به نقل از مجاهد گفتهاند: آنچه در آیه آمده است اوصاف اهل یمن است و تعدادی هم گفتهاند: آنان امیرالمومنین علی÷و یارانش هستند» [۱۱۵].
بخاطر اینکه بطور مستند و مستدل ثابت کنم که اولین مصداق آیه مذکور صحابهشو در راس آنان خلفای اربعه هستند، مناسب میدانم که این آیه ﴿ فَسَوۡفَ يَأۡتِي ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ يُحِبُّهُمۡ وَيُحِبُّونَهُۥٓ ﴾را نقل کنم. بدون تردید خداوند صحابه پیامبر جرا که پیامبر را نصرت و یاری کردند و وی را پناه دادند و در معیت او جهاد کردند و مستوجب خشنودی الله شدند، دوست دارد. زیرا خداوند میفرماید: ﴿ وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي تَحۡتَهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ١٠٠ ﴾[التوبة: ۱۰۰]. ترجمه: «و پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار و کسانی که بخوبی و نیکی از آنان پیروی کردند، مورد رضایت خداوند قرار گرفتند و آنان نیز از خدایشان خشنود هستند. خداوند برای آنان باغهایی را آماده ساخته که زیر درختهای آن نهرهایی جاری است آنان برای همیشه در آن باغها زندگی میکنند. این است پیروزی بس بزرگ».
در جایی دیگر خداوند میفرماید: ﴿ لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ يُبَايِعُونَكَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمۡ فَأَنزَلَ ٱلسَّكِينَةَ عَلَيۡهِمۡ وَأَثَٰبَهُمۡ فَتۡحٗا قَرِيبٗا١٨ وَمَغَانِمَ كَثِيرَةٗ يَأۡخُذُونَهَاۗ وَكَانَ ٱللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمٗا١٩ ﴾[الفتح: ۱۸-۱۹]. ترجمه: «همانا خداوند رضایت و خشنودی خویش را از مومنان آن هنگام که آنان زیر درخت بدست تو بیعت کردند، اعلام نموده است. خداوند از اخلاص و صفای دلهای آنان آگاه بود، آرامش را بر آنان فرو فرستاد. پیروزی نزدیک و مال غنیمت انبوه را به عنوان پاداش به آنان عنایت کرد. خداوند توآنا و دانا است».
بدون تردید مهاجرین و انصار، و آنانی که زیر درخت بدست پیامبر جبیعت کردند، اصحاب گرامی و در راس آنان خلفای اربعه بودند و این آیه محبت با آنان را واجب قرار میدهد. و آیه: ﴿ أَذِلَّةٍ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ ﴾دلیلی است روشن که تواضع و فروتنی در برابر مومنان و سرسختی در برابر کفار صفت لازم اصحاب رسول الله جاست. و در راس آنان حضرت ابوبکر و حضرت عمربقرار دارند. بدلیل این آیه که میفرماید: ﴿ مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡ ﴾[الفتح: ۲۹]. حتی یک نفر هم اختلاف ندارد دایر اینکه، آنانی که با محمد جبودند، نخستین شان حضرت ابوبکرس حضرت عمرس و حضرت عثمانس و حضرت علیس و به همین ترتیب سایر صحابه هستند. در حدیث آمده است رسول اکرم جفرمود: «أَرْحَمُ أُمَّتِى بِأُمَّتِى أَبُو بَكْرٍ» [۱۱۶]یعنی کسی که بیشتر از همه به امت من شفقت و مهربانی میکند حضرت ابوبکرس است...
خداوند میفرماید: ﴿ يُجَٰهِدُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوۡمَةَ لَآئِمٖ ﴾این حقیقت مسلم و پذیرفته شده است که صحابه از نخستین مجاهدان راه الله بودند. آیاتی که روی این مطلب تاکید دارند، در قرآن بسیار زیادند برای کسانی که تدبر کنند و احادیث بیشتر از آن هستند که در این مختصر گنجانده شوند، قطعاً جهاد در راه الله و بیباک بودن در برابر ملامت، ملامت گران، ویژگی همیشگی آنان بوده است. برای کسانی که از عقل خود کار گرفته باشند، اصلاً غیر معقول است که چنین اعتقادی داشته باشند که صحابهشبدلیل آیه مذکور مرتد شدهاند. زیرا صحابهشدر دوران خلافت حضرت ابوبکرس با مرتدان پیکار کردند و در برابر آنان پیروز شدند. پس عقلانی نیست اینکه مرتدان در برابر مومنان پیروز شده باشند. بلکه عکس این تحقیق پیداکرده، یعنی مومنان بر مرتدان پیروز شدند. پس خدا را سپاس که حق آشکار گردید. بدون تردید، این دلیل بزرگی بر صحت خلافت ابی بکر، عمر و عثمان و علی رضوان الله علیهم اجمعین میباشد. زیرا آنان در دوران زندگی رسول اکرم ججهاد کردند. و بعد از پیامبر جبا مرتدان جنگیدند. مسلم است کسانی که این اوصاف را داشته باشند، دوست و ولی خداوند بشمار میروند [۱۱۷].
۳- آقای تیجانی در جریان بحث پیرامون این آیه، آن را از دلایل روشن ارتداد صحابه شمرده است و منظورش این بوده است که مصداق ﴿ يُحِبُّهُمۡ وَيُحِبُّونَهُۥٓ أَذِلَّةٍ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ يُجَٰهِدُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوۡمَةَ لَآئِمٖۚ ﴾حضرت علیسو یارانش هستند؟! جناب علی قمی نیز همین دیدگاه را دارد و در تفسیر این آیه ﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَن يَرۡتَدَّ مِنكُمۡ عَن دِينِهِۦ فَسَوۡفَ يَأۡتِي ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ يُحِبُّهُمۡ وَيُحِبُّونَهُۥ... الخ﴾میگوید: مورد خطاب این آیه، آن عده از اصحاب رسول الله جهستند که حق آل محمد جرا غصب نموده و مرتد شدهاند!!! و ﴿ فَسَوۡفَ يَأۡتِي ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ يُحِبُّهُمۡ وَيُحِبُّونَهُۥٓ ﴾در باره امام قایم و اصحابش نازل شده است (!!!) همچنین ﴿ يُجَٰهِدُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوۡمَةَ لَآئِمٖ ﴾در باره آنها است.
حماقت، بیارزش و بیپایه بودن و مخالف بودن این قول با مو ازین واقعی و تاریخی چنان آشکار است که اصلاً نیازی به ارائه دلیلی نیست. جون امام قایم که بیش از پنج سال (!!!) سن نداشت و تا حال حاضر نیز ظهور نکرده است چگونه آیه درباره قایم خیالی که به سن بلوغ نرسیده بود و درباره اصحابش نازل شده است؟! اگر این گونه تفسیر و قرائت از آیه مذکور صحت دارد، پس امام و اولادش یعنی و پیروان اثنی عشری بیایند تا ما هم نگاهی به جهاد او و یارانش انداخته ببینیم که چگونه آنان که سابق بودند جهاد کردند و تا ما نیز توآنسته باشیم آینده جهاد بدست قایم خیالی و پیروانش که لاحقین هستند، را مرز بندی کنیم. تا خواننده و طالب حق ببیند آیا این آیه تطبیق دارد با وضعیت آنان یا خیر؟
از کتابهای خود شما به شما پاسخ میدهیم. علی بن ابی طالبس در کتاب «نهج البلاغة» میگوید: «اما بعد از ستایش خداوند و درود بر رسول اکرم ج، جهاد (پیکار با مخالفین دین) دری است از درهای بهشت که خداوند آن را بر وی خواص و دوستان خود گشوده و لباس تقوی و پرهیزگاری است و زره محکم حق تعالی و سپر قوی او است. هر کس از آن دوری کرده آن را ترک کند خداوند جامه ذلت و خواری و ردای بلا و گرفتاری به او میپوشاند و بر اثر این حقارت و پستی زبون و بیچاره میشود و چون خداوند، رحمت خود را از دل او برداشته به بیخردی مبتلا گردد. و بسبب نرفتن به جهاد و اهمیت ندادن به این امر مهم از راه حق دور شده در راه باطل قدم میگذارد و به نکبت بیچارگی گرفتار گردیده از عدل و انصاف محروم میشود. آگاه باشید من شما را به جنگیدن شب و روز و نهان و آشکار دعوت نموده، گفتم: پیش از آنکه آنها به جنگ شما بیایند، شما به جنگشان بروید. سوگند به خدا، هرگز با قومی در خانه ایشان جنگ نشده مگر اینکه ذلیل و مغلوب گشتهاند. پس شما وظیفهی خود را به گردن یکدیگر انداختید و همدیگر را خوار ساختند تا اینکه از هر طرف مورد تهاجم دشمن قرار گرفته اموالتان غارت گردید و دیارتان از تصرفتان بیرون رفت.. . ای بسا، جای حیرت و شگفتی است. سوگند به خدا اجتماع ایشان بر کار نادرست خودشان و تفرقه و اختلاف شما از کار حق و درست خودتان دل را میمیراند و غم و اندوه را جلب مینماید. پس چهرههای شما زشت گردد شما در آماج تیر آنها قرار گرفتهاید. مال شما را به یغما میبرند و شما غارت نمیکنید، با شما میجنگند و شما نمیجنگید. معصیت خدا میشود و شما راضی هستید. وقتی که به شما در ایام تابستان امر کردم که به جنگ ایشان بروید، گفتید: اکنون هوا گرم است ما را مهلت ده تا شدت گرما شکسته شود. چون در ایام زمستان شما را به جنگ با آنها امر کردم، گفتید: در این روزها هوا بسیار سرد است. به ما مهلت ده تا سرما بر طرف گردد. شما که این همه عذر و بهانه برای فرار از گرما و سرما میآورید، پس سوگند به خدا از شمشیر زودتر فرار خواهید نمود. ای نامردانی که آثار مردانگی در شما نیست، ای کسانی که عقل شما مانند عقل بچهها و زنهای تازه به حجله رفته است. ای کاش من شما را نمیدیدم و نمیشناختم. سوگند به خدا، نتیجه شناختن شما پشیمانی و غم و اندوه میباشد. خدا شما را بکشد که دل مرا بسیار چرکین کرده، سینهام را از خشم مملو ساختید. و در هر نفس، پی در پی غم و اندوه به من خوراندید. و در اثر نافرمانی و عصیان، رای و تدبیرم را فاسد ساختید [۱۱۸].
در جای دیگر میفرماید: ای مردمی که بدنهایشان جمع و اندیشه و آرزوهایشان مختلف است. سخنان شما سنگهای سخت را نرم میگرداند، کار شما (که در خانه نشسته برای جنگیدن دشمن حاضر نیستید) دشمنان را در شما به طمع میاندازد. در مجالس چنین و چنان میگویید و چون وقت جنگیدن با دشمن فرا رسد میگویید:
«حیدی حیادی» یعنی ای جنگ از ما دور شو. دعوت کسی که شما را خواند، پذیرفته نشد. کسی که درباره شما زحمت و رنج کشید دل او راحتی و آسایش نیافت. عذرها و بهانهها ضلالت و گمراهی است... سوگند به خدا، فریب خورده کسی است که شما او را فریب دادهاید. و کسی که به کمک و همکاری شما رستگار شد. سوگند به خدا رستگار شده به تیری که (از همه تیرهایی که برای قمار تعیین شده) بینصیبتر است. و کسی که به کمک شما تیز اندازد پس به تیر سر شکسته بیپیکان تیر انداخته است. سوگند به خدا، دیگر سخن شما را باور نمیکنم به همراهی شما طمع ندارم. و دشمن را به مساعدت شما بیم نمیدهم [۱۱۹].
در جای دیگر میگوید: من از شما دل تنگ و نگران میباشم از ملامت کردن شما رنجیده گشتم. آیا در عوض زندگانی همیشگی به زندگانی موقت دنیا خشنود هستید. و به جای عزت و بزرگی تن به ذلت و خواری دادهاید؟ وقتی شما را به جنگ کردن با دشمن میخوانم چشمهایتان دور میزند، مضطرب میشوید. گویا به مشکل مرگ، و رنج بیهوشی مبتلا شدهاید. که راه گفتگوی شما با من بسته در پاسخ سخنانم حیران و سر گردانید. مانند اینکه عقل از شما زائل گشته و دیوانه شدهاید نمیفهمید... شما مانند شترهایی هستید که ساربان شان را از دست دادهاید. چون از طرفی گرد آیند از طرفی پراکنده شوند. سوگند به خدا شما برای افروخته شدن آتش جنگ بد مردمی هستید. با شما مکر و حیله میکنند و شما حیله نمیکنید شهرهای شما را تصرف میکنند و شما خشمگین نمیشوید، دشمن به خواب نمیرود و شما در خواب غفلت فرو رفته و فراموش کار هستید [۱۲۰].
در جای دیگر میفرماید: سوگند به خدا، ذلیل و خوار است کسی که شما او را یاری کنید. کسی که با یاری شما تیر اندازد با تیر سر شکسته و بیپیکان تیر انداخته است. سوگند به خدا شما در میان خانهها بسیارید و در پرچمها اندک... خداوند شما را خوار گرداند و حظ و بهرههای شما را ناقابل گرداند. حق را نمیشناسید آن طور که با باطل آشنا هستید. در صدد ابطال باطل نیستید آنطور که حق و حقیقت را باطل میکنید [۱۲۱].
و در جایی دیگر میگوید: شما را برای بیرون رفتن به جهاد در راه خدا دعوت کردم شما بیرون نیامدید. صدایم را به گوش شما رساندم شما گوش ندادید. آشکارا و نهان شما را دعوت نمودم اما شما اجابت نکردید. شما را نصیحت کردم شما نپذیرفتید... بعد میگوید: سوگند به خدا دوست دارم معاویه شما را آن طور که دینار با درهم عوض میشود شما را عوض نماید. ده نفر از شما را بگیرد و یک نفر از طرفدارانش را به من بدهد [۱۲۲].
حضرت امام حسنس در وصف شیعیان خود میفرماید: «به خدا سوگند، معاویه را از اینان (از شیعیان) که خود را هوادار من میپندارند، بهتر میدانم. آنان (شیعیان من) در صدد کشتن من بر آمدند و مال و متاع مرا به غارت بردند. به خدا سوگند اگر از معاویه تعهد بگیرم و به وسیله آن جان و اهل و عیالم را در حفظ و امان قرار بدهم بهتر است از اینکه آنان (شیعیان) مرا بکشند و خاندان و اهل بیتم ضایع شوند [۱۲۳].
حضرت امام حسینس نیز خطاب به قهرمانان شیعه میفرماید: «... خداوند شما را نابود کند، خداوند شما را دچار زحمت کند ای جماعت، وقتی شما از ما کمک خواستید ما به ندای شما لبیک گفتیم در حالی که بر دشمن حمله ور شدیم. شما شمشیری را علیه ما بکار بردید که در دست ما بود. آتشی بر ما انداختید که ما آن را برای از بین بردن دشمنانمان روشن کرده بودیم. شما موجب ضرر و خساره دوستان و کمک و یاری دشمنانتان شدید. شما از دشمنان هیچ امیدی ندارید و ما هیچ گناهی را در حق شما مرتکب نشده بودیم. چرا خاک برای شما نباشد وقتی که شما را بد میدانید [۱۲۴].
حضرت امام باقر، امام پنجم شیعیان در وصف شیعیان خود چنین میگوید: «اگر تمام مردم شیعه و گروه ما میبودند، ۴/۳ سه چهارم آنان شکاک بودند و یک چهارم دیگر آنان احمق و بیخرد [۱۲۵]...
و امام موسی بن جعفر، امام هفتم پرده از چهره مرتدان واقعی برداشته میگوید: .. . «اگر شیعیان خود را میخواستم بنشانم، نمیدیدم.. . و اگر بخواهم از آنان امتحان بگیرم همه را مرتد مییابم (!!!) اگر بخواهم آنان را مورد نقد قرار بدهم از میان هزار نفر، یکی را مخلص نمییابم (؟!) اگر آنان را غربال کنم یکی از آنان برای من باقی نمیماند. آنان از دیر زمان روی تختها واریکهها نشستهاند و میگویند: ما شیعیان علی هستیم. اما در واقع شیعیان علی کسانی هستند که قول و عملشان مطابق هم باشد [۱۲۶]. آری وقتی که صفات و خصوصیات شیعیان حضرت علی و فرزندانش چنین است مه بیان گردید، پس به خدا سوگند من نمیدانم شیعیان امام قایم، آخرین امام که هنوز به سن بلوغ نرسیده است چگونه میشود و چه خصوصیاتی خواهند داشت؟!...
آری، حضرت علیس بعد از اینکه پیروانش را به شدیدترین وجه مورد سرزنش قرار میدهد، میخواهد نمونه و الگوی کاملی را برای آنان ارائه دهد تا آنان از این الگو تأسی نموده، تبعیت کنند و پند بگیرند. برای چنین الگویی بجز صحابهش(مرتدین) کسانی را نمیبیند و میگوید: «شاگردان حضرت محمد جرا دیدهام. هیچ یک از شما در خوبی و کرامت نمیتوانید با آنان برابری کنید. آنان صبح میکردند در حالی که ژولیده مو و غبار آلود بودند. یقینا چون اعتقادی داشتند که دو باره زنده میشوند، شبها را در عبادت سپری میکردند. کارهای بسیار سخت و مشکل را انجام میدادند. و بر أثر کثرت سجده پیشانیهایشان مانند زانوی بزها خشن بود. هرگاه به یاد الله میافتادند، چشمهایشان چنان اشک میبارید که گریبانشان خیس میشد. در أثر ترس و بیم از عذاب و توقع ثواب مانند درختی در طوفان تند نیز خم و راست میشدند [۱۲۷]. بعد حضرت علیس از جنگهای خود در معیت صحابهشدر زمان رسول اکرم جسخن به میان آورده، میگوید: «ما همراه رسول اکرم ججهاد میکردیم، با پدران، فرزندان، برادران و عموهایمان میجنگیدیم و آنان را کشتیم و این موجب فزونی ایمان میشد و ثبات قدم ما را در راه راست میافزود و شکیبایی ما را بر سوزش درد و سعی و کوشش ما را برای جهاد میافزود سپاهی از ما و سپاهی از لشکر دشمن بر یکدیگر حمله میکردند مانند حمله کردن دوتا شتر نر که مست باشند. جان یکدیکر را میگرفتند. هر کدام جام موت را به حریفش مینوشانید. گاه وقتی ما در برابر دشمن برنده میشدیم و گاهی دشمن ما را مغلوب میکرد. وقتی خداوند صدق و اخلاص را از ما دید، دشمن ما را با شکست مواجه ساخت و ما را به پیروزی میرساند تا اینکه پایههای اسلام مستحکم شد. و سوگند به عمرم، اگر ما مانند شما (یعنی شیعیان علی و اولادش) عمل میکردیم هیچ پایه از دین باقی نمانده بود و هیچ شاخی از ایمان سبز نشده بود (!!) و سوگند به الله از این رفتار ناپسندیده و سستی در کارزار در عوض شیر، از ناقه دنیا، خون خواهید دوشید و در پی آن وقتی که دشمن بر شما مسلط گردد پشیمان خواهید گشت [۱۲۸]. آری اینها بودند اصحاب و اولاد حضرت علیس و آنها بودند اصحاب پیامبر ج(که شرح حال آنان را از زبان حضرت علی شنیدند) و این شرح حال در کتب مرجع شما موجود است.
اما آقای تیجانی و آقای قمی و امثال آنها نمیپذیرند مگر چیزی را که مخالف با مو ازین عقلی باشد و خشنود نمیشوند مگر به آنچه که عقل از آن ابا میورزد. لذا من درباره آنان (شیعیان حضرت علیس) نمیتوانم چیزی بگویم جز آنچه که خود حضرت علیس در حق آنان گفته است و آن اینکه «... لا تعرفون الحق كمعرفتكم الباطل ولا تبطلون الباطل كإبطالكم الحق» یعنی شما حق را نمیشناسید آنطور که باطل را میشناسید و باطل را، باطل نمیدانید آنطور که حق را باطل میدانید»؟!
جناب تیجانی در ادامه ی سخنان خود میگوید:
«اگر خواسته باشم تمام آیات قرآنی را که دال بر تقسیم صحابه (تقسیمی که شیعه بدان اعتقاد دارند) بنویسم، برای این منظور یک کتاب بزرگ در کار است قرآن کریم این مطلب را با مختصرترین عبارت چنین بیان کرده است: ﴿ وَلۡتَكُن مِّنكُمۡ أُمَّةٞ يَدۡعُونَ إِلَى ٱلۡخَيۡرِ وَيَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ١٠٤ وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَٱخۡتَلَفُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ١٠٥ يَوۡمَ تَبۡيَضُّ وُجُوهٞ وَتَسۡوَدُّ وُجُوهٞۚ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ ٱسۡوَدَّتۡ وُجُوهُهُمۡ أَكَفَرۡتُم بَعۡدَ إِيمَٰنِكُمۡ فَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَ بِمَا كُنتُمۡ تَكۡفُرُونَ١٠٦ وَأَمَّا ٱلَّذِينَ ٱبۡيَضَّتۡ وُجُوهُهُمۡ فَفِي رَحۡمَةِ ٱللَّهِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ١٠٧ ﴾[آل عمران: ۱۰۴-۱۰۷]. «باید امتی از شما باشند که دعوت به خیر کرده، امر به معروف و نهی از منکر کنند و آنها خودشان رستگارانند و مانند آنهایی نباشید که پراگنده شدند و پس از اینکه حجتها و دلیلهایی به سویشان آمد، اختلاف کردند و برای آنها عذابی سنگین خواهد بود، روزی که گروهی رو سفید و گروهی رو سیاه میشوند اما آنان که روهایشان سیاه شد ـ به آنان گفته میشود: ـ چگونه پس از ایمانتان کافر شدید پس بچشید عذاب را به سبب آن کفرانی که داشتید، اما سفید رو یان پس در رحمت خداوند جاودانه خواهند ماند».
بر همگان روشن است که این آیات صحابه را مخاطب نموده و آنان را از هر گونه اختلاف و دو دستگی بعد از اینکه دلایل روشن نزد آنها آمده است، بر حذر میدارد و میترساند از عذاب دردناک. آیات مذکور صحابه را به دو دسته تقسیم میکند. یک دسته عبارتاند از آنانی که روز قیامت سفیدرو حشر میشوند و آنان همان بندگان سپاسگزار الله هستند. دسته دوم کسانی هستند که روز قیامت، سیاه رو حشر میشوند و آنان کسانی خواهند بود که بعد از مسلمان شدن، مرتد شدهاند و خداوند آنان را از عذاب بزرگ بیم داده است [۱۲۹].
۱- در جواب باید عرض شود: مفسرین درباره تفسیر این آیه میگویند: «باید باشد جماعتی از شما مومنان که مردم را بسوی خیر دعوت کند، یعنی بسوی اسلام و احکام آن. و «من» در «منکم» برای تبعیض است. زیرا امر به معروف و نهی از منکر فرض کفایه است. و منع کند (آن جماعت) مردم را از کفر به الله و از تکذیب حضرت محمدج. و جمهور مفسرین درباره ﴿ وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَٱخۡتَلَفُواْ ﴾میگویند: مصداق آن یهودی و نصاری هستند. برخی بر این عقیدهاند که مصداق آن اهل بدعت این امت هستند. ابو امامه میگوید: مصداق آن حروریه یعنی فرقه معتزله هستند [۱۳۰]... مفسرین در تفسیر و تعیین مصداق ﴿ يَوۡمَ تَبۡيَضُّ وُجُوهٞ وَتَسۡوَدُّ وُجُوهٞ ﴾اختلاف نظر دارند. حضرت ابن عباس میگوید: مصداق «تبیض وجوه» اهل سنت و مصداق «تسود وجوه» اهل بدعتاند. حسن بصری میگوید: مصداق آن منافقین هستند. آنان کلمه ایمان را بر زبان میآورند و در دل و عملا منکر آن بودند. ابو امامه میگوید: مصداق آن خوارجاند. ابوغالب میگوید: ابو امامه میگوید: مصداق آن خوارجاند. ابوغالب میگوید: ابو امامه چند تن را دید که در پلههای دمشق آویزاناند، ابو امامه گفت: سگهای دوزخ و بدترین کشته شدگان زیر آسمان کبود هستند. بهترین کشته شدگان کسانی هستند که بدست آنان کشته شدهاند. سپس ابو امامه ﴿ یَوۡمَ تَبۡیَضُّ وُجُوهٞ وَتَسۡوَدُّ وُجُوهٞ ﴾را تلاوت کرد. ابوغالب میگوید: از ابو امامه پرسیدم: آیا تو این مطلب را از رسول اکرمجشنیدهای؟ او گفت: اگر یک مرتبه، دو مرتبه حتی هفت مرتبه آن را از پیامبرجنشنیده بودم، آن را برای شما بیان نمیکردم [۱۳۱]. قتاده میگوید: مصداق آن مرتدین و اهل بدعت هستند. از حضرت اسما دختر ابوبکرس مروی است که رسول اکرم جفرمود: من قبل از همه شما در حوض کوثر حضور پیدا میکنم تا به کسانی که بر حوض کوثر وارد میشوند، نظارت کنم. عدهای از مردم نرسیده به من از ورود به حوض کوثر منع کرده میشوند. من میگویم: پروردگارا آنان از من و امت من هستند. به من جواب داده میشود. آیا میدانی بعد از تو چه عمل کردهاند؟ به خدا سوگند آنان همواره به عقب برگشتهاند [۱۳۲]. حضرت ابی بن کعب میگوید:
«منظور از آن ایمان است. همان ایمانی که قبل از اختلاف در زمان آدم÷بود. زمانی که خداوند از آنان عهد و پیمان گرفت و همه آنان به عبودیت او اقرار کردند و خداوند آنان را بر فطرت اسلام آفرید. آنان امت واحد و مسلمان شدند. قرطبی میگوید: احادیث پیرامون این مطلب بسیار زیادند. هر کس تبدیل کند، تغییر دهد یا در دین الله چیزی را اضافه کند که مورد پسند الله نیست و خداوند چنین اجازهای نداده است، او از کنار حوض کوثر رانده میشود و از ورود به حوض دور نگاه داشته میشود در حالیکه رو سیاه است. بیشتر کسانی رانده و دور نگاه داشته میشوند که با جمهور مسلمانان مخالف باشند و راه خود را از راه آنان جدا کرده باشند. مانند خوارج و شاخههای آنان و روافض که بسیار گمراهاند و معتزله که تابع هوسهای متعدد نفسانی هستند. همه اینها تغییر دهندگان و نوآوران در دین به حساب میآیند [۱۳۳]. ابن جریر طبری میگوید: از میان دیدگاههایی که در این باره نقل شد، قول و دیدگاه صحیح، همان قول ابی بن کعب است. یعنی مصداق آن حدیث، جمیع کفار هستند. منظور از ایمان که آنان بخاطر ارتداد از آن مورد سرزنش و نکوهش قرار خواهند گرفت، همان ایمان روز «ألست» میباشد که به آنان گفته شده ﴿ أَلَسۡتُ بِرَبِّكُمۡۖ قَالُواْ بَلَىٰ ﴾[الأعراف: ۱۷۲] این بود دیدگاه و رای مفسرین درباره آیه مذکور. هیچ کدام از آقایان نگفته است که مصداق آن آیه صحابه رسول جدر راس آنان خلفای ثلاثه هستند. به خدا سوگند معلوم نیست که جناب تیجانی (هدایت شده) این تفاسیر را از کجا آورده است.
۲- اما دیدگاه مفسران شیعه درباره آیه مذکور چیست؟ اینک اقوال و دیدگاه بعضی از مفسران شیعه را درباره آیه مذکور تقدیم خوانندگان میکنم تا موضوع بیشتر روشن شود و نور روشی از میان تاریکیهای تیجانی ظاهر گردد. آقای طبرسی در تفسیر «مجمع البیان» پیرامون آیه مذکور میگوید: ﴿ وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ تَفَرَّقُواْ ﴾نباشید مانند کسانی که در دین تفریق کردند و آنان یهود و نصاری هستند. ﴿ وَٱخۡتَلَفُواْ ﴾به معنی تفرقوا. یعنی تفریق و اختلاف کردند. ﴿ يَوۡمَ تَبۡيَضُّ وُجُوهٞ وَتَسۡوَدُّ وُجُوهٞ ﴾همانا چهرههای مومنان در اثر پاداش در برابر ایمان و اطاعت روشن و سفید میشود. و چهره کافران در اثر عذاب و بدها سیاه میشود. طبرسی میگوید: آیه بعدی ﴿ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ ٱسۡوَدَّتۡ وُجُوهُهُمۡ أَكَفَرۡتُم بَعۡدَ إِيمَٰنِكُمۡ ﴾موید این مصداق است که بیان گردید. یعنی به آنان گفته میشود: «آیا بعد از مومن بودن دو باره کافر شدید» منظور از آنان که بعد از مومن بودن کافر شدند، چه کسانی هستند؟ در این باره اقوال و دیدگاههای مختلفی وجود دارد. اول اینکه: منظور کسانی هستند که بعد از اظهار ایمان به سبب نفاق کافر شدند. قول دوم این است که منظور از آن تمام کفار هستند. زیرا آنان از اقرار به توحید که واجب بود، روگردان شدند. اقرار به توحید از آن جهت بر آنان واجب بود که خداوند متعال علیه خود آنان، از آنان گواهی گرفت وقتی به آنان فرمود ﴿ أَلَسۡتُ بِرَبِّكُمۡۖ قَالُواْ بَلَىٰ ﴾سپس بعد از ایمان روز ﴿ أَلَسۡتُ ﴾دو باره بسوی کفر برگشتند. حضرت ابی بن کعب میگوید: منظور از آنان اهل کتاب هستند زیرا آنان بعد از ایمان به پیامبر ج، نبوت او را منکر شدند. عکرمه، جبائی و زجاج میگویند: منظور از آن اهل بدعت و اهل اهواء این امت هستند. حضرت علی و قتاده میگویند: مصداق آن کسانی هستند که در قالب ارتداد کافر شدهاند. و از پیامبر اکرم جروایت شده است که تعدادی بر حوض من.. ) ثعلبی همین روایت را ذکر کرده است. ابو امامه باهلی میگوید: منظور از آن خوارج هستند و در روایتی از رسول اکرم جآمده است «یمرقون من الدین كما یمرق السهم من الرمیَّة»یعنی: آنان مانند تیر از دین میگذرند، یعنی اثر دین را نمیپذیرند ـ و چنان از دین میگذرند که تیر از نشانه دور میشود [۱۳۴].
آری، این بود دیدگاه آقای طبرسی پیرامون این آیه. آقای طبرسی حتی یک مورد هم ذکر نکرده است دایر بر اینکه مصداق آیه صحابهشباشند هر چند که چهار قول را در تفسیر آیه نقل کردهاند. اما آنچه که در حدیث حوض آمده است منظور از آن مرتدین و اهل بدعت هستند. مانند خوارج و امثال آنها. همانطور که آقای طبرسی گفته است. و در مباحث آینده توضیحات بیشتری پیرامون حدیث خواهد آمد. آقای فیض کاشانی در تفسیر صافی پیرامون آیهی مذکور چنین میگوید: ﴿ وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ تَفَرَّقُواْ ﴾مصداق آن یهود و نصاری هستند زیرا آنان بعد از نازل شدن آیات بینات و دلایل واضحه که مقتضی وحدت و اتفاق بود، درباره توحید، تنزیه و احوال آخرت، اختلاف کردند. ﴿ يَوۡمَ تَبۡيَضُّ وُجُوهٞ وَتَسۡوَدُّ وُجُوهٞ ﴾کنایه است از نمودار شدن آثار خوشحالی و ناراحتی بیم و ترس در آن روز. ﴿ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ ٱسۡوَدَّتۡ وُجُوهُهُمۡ أَكَفَرۡتُم بَعۡدَ إِيمَٰنِكُمۡ ﴾به قول، قول مقدر است. یعنی به آنان گفته میشود: آیا کافر شدید؟ و همزه برای توبیخ و تعجب است. در تفسیر مجمع البیان از امیرالمومنین مروی است که مصداق ﴿ أَكَفَرۡتُم ﴾مبتدع، اهل اهواء و دارندگان آراء و افکار باطل هستند و از پیامبر جروایت شده است که تعدادی بر حوض من وارد میشوند [۱۳۵]... این تفسیر نیز مانند تفسیر گذشته است. هیچ تصریحی وجود ندارد که مصداق آیهی، اصحاب گرامی رسول اکرم جهستند. اما آقای قمی در تفسیر این آیه حدیث بسیار شگفت انگیز نقل کرده است. «قال علی بن ابراهیم القمی فی قوله: ﴿ يَوۡمَ تَبۡيَضُّ وُجُوهٞ وَتَسۡوَدُّ وُجُوهٞٞ.. .. .. .. فَفِي رَحۡمَةِ ٱللَّهِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ ﴾. یعنی: علی بن ابراهیم قمی در تفسیر آیه مذکور میگوید: پدرم به نقل از صفوان بن یحیی از ابو الجارود از عمران بن هیثم از مالک بن ضمره گفت: از ابوذرس مروی است وقتی آیه مذکور نازل شد، رسول اکرم جفرمود: «امت من روز قیامت با پنج پرچم نزد من میآیند. پرچم اول همراه با گوساله این امت میآید. من از کسانی که تحت این پرچم هستند. خواهم پرسید که شما با ثقلین (قرآن و عترت) چه کردهاید؟ آنان میگویند: اما بزرگتر (قرآن) را تحریف کردیم و آن را پشت سر انداختیم (توجه نکردیم) اما کوچکتر (عترت) با او دشمنی کردیم، مبغوض پنداشتیم و بر آن ستم کردیم. من میگویم: به دوزخ بروید در حالی که تشنه و رو سیاه هستید. بعد کسانی میآیند که پرچم آنان را فرعون این امت در دست گرفته است. از آنان سوال میکنم که با ثقلین چه کردید؟ آنان میگویند: بزرگترین (قرآن) را تحریف کردیم، پاره، پاره کردیم و با آن مخالفت کردیم. اما کوچکتر (عترت) را با وی دشمنی کردیم و جنگیدیم. من میگویم: «به دوزخ بروید در حالی که تشنه و رو سیاه هستید». بعد کسانی میآیند که پرچمشان در دست سامری این امت خواهد بود. از آنان سوال میکنم: بعد از من با ثقلین چه کردید؟ آنان میگویند: بزرگتر (قرآن) از آن سرپیچی کردیم و آن را رها کردیم. اما کوچکتر (عترت) را ترک کردیم، ضایع کردیم و هر گونه اعمال بد را در حق آن روا داشتیم. من میگویم: بروید به دوزخ در حالی که تشنه و رو سیاه هستید. بعد پرچمداران ذی الثدیه، یعنی فرقه خوارج نزد من میآیند. من از آنان سوال میکنم: بعد از من با ثقلین چه کردید؟ میگویند: با قرآن تفریق کردیم و از آن اظهار برائت نمودیم. اما کوچکتر (عترت) با آن جنگیدیم و آنان را به قتل رساندیم. من میگویم: به دوزخ بروید در حالی که تشنه و رو سیاه هستید. بعد کسانی میآیند که پرچم آنان در دست امام متقیان، سید اوصیا و رهبر غر محجلین (مسلمانان) خواهد بود. من میپرسم: بعد از من با ثقلین چه کردید؟ میگویند: بزرگتر (قرآن) را اطاعت کردیم و به احکام آن عمل کردیم. اما کوچکتر را دوست داشتیم، محبت کردیم و یاری کردیم حتی در یاری کردن به آن خونهای خود را ریختیم. من میگویم: به بهشت بروید در حالی که سیراب و شاداب و سفیدرو هستید. آقای قمی میگوید: بعد از این گفتگو رسول اکرمج، ﴿ يَوۡمَ تَبۡيَضُّ وُجُوهٞ وَتَسۡوَدُّ وُجُوهٞ ﴾تلاوت کردند [۱۳۶].
این روایت که آقای قمی در تفسیر آیه مذکور آن را ذکر نموده و آیه را بدان تفسیر کرده است، نسبتی دروغ به رسول اکرم جاست و از لحاظ متن و سند باطل است. از لحاظ متن بنابر دو دلیل باطل است. دلیل اول اینکه، این دین بعد از تحریف شدن تورات و انجیل به منظور یاری کرده اسلام و اختصاص دادن عبادت به الله آمده است. لذا رسالت رسول اکرم جبخاطر روشن نمودن و واضح کردن طریق و مشخص کردن نشانیهای آن آمده است و آن طریق، طریق توحید است. هر کس به خداوند قدوس ایمان بیاورد و به مقتضای ایمان عمل کند، او در دنیا از اهل حق و در آخرت از جمله رستگاران است. این نکته را خداوند در جاهای متعدد قرآن توضیح داده است. ﴿ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَنُكَفِّرَنَّ عَنۡهُمۡ سَئَِّاتِهِمۡ ﴾[العنکبوت: ۷]. «آنانی که ایمان آورده و عمل شایسته انجام دادند، بدیهای آنان را از بین خواهیم برد». ﴿ إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ أُوْلَٰٓئِكَ هُمۡ خَيۡرُ ٱلۡبَرِيَّةِ٧ ﴾[البینة: ۷] «آنان که ایمان آوردند و عمل شایسته انجام دادند، بهترین خلق خداوند هستند. لذا سعادت در دنیا و رستگاری در آخرت مربوط به حضرت علی÷یا به گروه و فرد خاصی نیست».
اما کتاب الله، برای هیچ شخص عاقلی جای شک تردید نیست که صحابه رسول الله جبودند که آن را حفاظت کردند، از آن تبعیت کردند، به احکام آن عمل کردند و عظمت آن را در دلهایشان جای دادند و از طرفی دیگر حدیث مذکور (حدیثی که آقای قمی آن را در تفسیر آیه، ﴿ يَوۡمَ تَبۡيَضُّ وُجُوهٞ وَتَسۡوَدُّ وُجُوهٞٞ﴾نقل کرده بود) گویا این نکته است که یاران حضرت علیس قرآن را یاری کرده و در دفاع از آن قتال کردند. اما الأصغر (یعنی عترت) در روایت مذکور درباره آن چنین آمده بود: «با آن محبت کردیم، از آن حمایت کردیم و تا مرز جان آن را نصرت و یاری کردیم. این روایت متعارض است با سرزنشی که حضرت علی و حضرت حسن و حسینش م از شیعیان خود کرده بودند و ما به حواله نهج البلاغه و تفسیر طبرسی در صفحات گذشته آن را نقل کردیم. از یک طرف روایت دروغین آقای قمی میگوید: و شیعیان حضرت علیس او را دوست داشتند و یاری کردند حتی جان خود را در این راستا فدا کردند! و خود حضرت علی به شیعیانش میگوید: «شما سستی و بد عهدی و ترک مساعدت نمودید شما مرد نما هستید، مرد نیستید ـ عقلهای شما مانند نقلهای کودکان و زنان ناقص است. خاک بر سر شما از نکوهش و سرزنش شما به ستوده آمدم. شما در برابر آخرت زندگی ناپایدار دنیا را ترجیح دادید.. . به خدا سوگند خوار و ذلیل کسی است که شما او را نصرت و یاری کردهاید. خدای وی شما را ذلیل کند و سهم شما را کم کند. بعد حضرت میفرمایند: بسیار دوست دارم که معاویه شما را از من میگرفت و در مورد شما با من بیع صرف میکرد مانند بیع درهم در برابر دینار. از من ده تا مانند شما را میگرفت و از یاران خود یک نفر به من میداد [۱۳۷]. این سرزنش و نکوهش حضرت علیس با روایت دروغین آقای قمی چگونه سر سازگاری دارد؟ نکوهش حضرت علیس از شیعیانش گویا این واقعیت است که شیعیان آنحضرت استحقاق چنین تعریف و تمجیدی که آقای قمی میگوید: ندارند. لابد این گفته حضرت علیس: (ردوا النار ظمآء مطمئنین مسودة وجوهكم)برگردید به دوزخ در حالی که تشنه و رو سیاه هستید ـ خطاب به شیعیان است. زیرا آنان بودند که حضرت علیس را مساعدت نکردند و هر حرکت نازیبا را در حق او انجام دادند ـ و معنی این سرزنش طبق روایت این است که هیچ کدام از آنان به بهشت نمیرود بلکه همه به دوزخ میروند ـ با توجه به همه این مطالب باین نتیجه میرسیم که روایت مذکور از لحاظ متن و درایت کاملا باطل است. اما از لحاظ سند نیز به اتفاق شیعه و سنی باطل است. زیرا یکی از راویان این حدیث دروغین «ابوالجارود» است. ابوالجارود نزد علمای فریقین مجروح است آقای کشی از علمای شیعه درباره او چنین میگوید: «أبو الجارود زیاد بن منذر الأعمى السرحوب، حكی أن أبا الجارود سمی سرحوبا وتنسب إلیه السرحوبیة من الزیدیة سماه بذلك أبوجعفر÷وذكر أن سرحوب اسم شیطان أعمى یسكن البحر وكان أبو الجارود مكفوفاً أعمى القلب».
ترجمه: یعنی ابوجارود فرزند منذر نابینا معروف به سرحوب است. حضرت امام محمد باقر او را به سرحوب مسمیکرده است و سرحوب نام شیطانی است نابینا که در دریا زندگی میکند و ابوجارود فردی کور دل بود. و اسحاق بن محمد بصری میگوید: «حدثنی محمد بن جمهور قال: حدثنی موسى بن بشار عن أبی النصر قال كنا عند أبی عبدالله÷فمرت بنا جاریة معها قمقم فقلبته، فقال أبو عبدالله÷: إن الله ﻷقد قلب أبا الجارود كما قلبت هذه الجاریة هذا القمقم». یعنی: «نزد حضرت ابی عبدالله بودیم، دختر جوانی از کنار ما گذر نمود. قمقمهای در دست داشت. آن را وارونه کرد. حضرت ابوعبدالله گفت: خداوند ابوجارود را وارونه کرده است همانطور که آن دختر آن قمقمه را وارونه کرد». ابو اسامه میگوید: قال لی أبوعبدالله÷: ما فعل أبوالجارود؟ والله لا یموت إلا تائهاً [۱۳۸]حضرت ابو عبدالله گفت: ابوجارود چه کرد؟ به خدا سوگند، او از دنیا کوچ نمیکند مگر در حالی که حیران و سرگردان است. آری، این بود دیدگاه شیعه درباره ابا جارود. اما از میان علمای اهل سنت، آقای ذهبی، «زیاد بن منذر همدانی»، ابن معین او را جرح کرده و به «کذاب» یاد کردهاند. نسایی وعدهای از محدثین او را «متروک» گفتهاند. ابن حبان درباره او میگوید: رافضی است، در مناقب و معایب، حدیث موضوع را بیان میکند. دارقطنی میگوید: ابوجارود همان زیاد بن منذر همدانی و متروک الحدیث است. بعضیها گفتهاند که او حضرت علی را در برابر سایر صحابه و ابوبکر و عمر برتر دانسته و از آن دو تبری جسته است. بعضی گفتهاند: فرقه جارودیه به طرف او منسوب است آنها معتقدند که: امامت منحصر در فرزندان فاطمه است. و بعضی از جارودیه معتقد به رجعت هستند [۱۳۹]. بدین ترتیب حدیث مذکور از لحاظ متن و سند باطل میباشد. خدا را هزاران شکر و سپاس. با توجه به مطالب یاد شده چگونه آقای تیجانی مدعی است که آیه مذکور ﴿ وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَٱخۡتَلَفُواْ ﴾الخ خطاب به صحابهشاست و آنان را از تفرقه بر حذر میدارد؟!.
آقای تیجانی در ادامه خزعبلات و یاوه گوییهای خود میگوید: این امر مثل روز روشن و مشخص است که صحابه بعد از رسول اکرم جاختلاف کردند، دسته دسته شدند و آتش فتنه را شعله ور کردند حتی قضیه منجر به کشتار و جنگهای خونین شد و در نتیجه مسلمانان ضعیف شده و دشمنان آرزوی شکست آنان را در سر میپروراندند. و آیه مذکور را نمیتوان از معنی متبادر در اذهان بر گرداند و تاویلی دیگر برای آن جستجو نمود [۱۴۰].
من نمیخواهم بگویم که صحابه بعد از وفات رسول اکرم جو در دوران حضرت ابوبکر و عمرباتفاق نظر داشتند، زیرا هیچ اختلاف اساسی میان آنان نبود. من نمیگویم که صحابهشآتش فتنهای را که جنگهای ارتداد آن را روشن کرده بود، خاموش کردند. که اگر آنان نمیبودند. کسی دیگر برای اسلام قیام نمیکرد. من نمیگویم که صحابهشبلاد مشرق و غرب را فتح کرده و خداوند متعال به وسیله آنان دو حکومت قدرتمند آن روزگار را شکست داد و بیم آنان را در دل دشمنان انداخت. زیرا هیچ یک از این حقایق قابل انکار نیست. حتی قبل از فرزندان این امت، دشمنان آن به این واقعیتها اعتراف کردهاند. اما من میخواهم اقوال و دیدگاه امام شیعیان (به دروغ) و وصی رسول الله ج(به دروغ) را دایر بر اینکه حال امت در دوران دو خلیفه بزرگ رسول الله ج(ابوبکر و عمرب) چه بوده است، را بیان کنم. تا برای مردم به خوبی روشن شود که بعد از رسول اکرم جاوضاع چگونه بوده است؟ و این مطلب را از مهمترین کتب شیعیان، ( «نهج البلاغه» نوشته علامه رضی و «الغارات» ثقفی) نقل میکنم. حضرت علیس در جریان ذکر بیعت خود با حضرت ابوبکرس میگوید: آنگاه نزد ابوبکرس رفتم و بیعت کردم و در آن جریانات قیام کردم تا آنکه باطل از بین رفت و نابود شد و کانت (حکمة الله هی العلیا ولو کره الکافرون) ابوبکر زمام امور را بدست گرفت. برای مردم سهولت آورد، در کارهایش سداد و درستی بود. مردم را با خود نزدیک کرد و میانه روی را پیشه نمود. من به عنوان یک خیر خواه او را همراهی کردم و به عنوان یک مجاهد و جهاد گر او را در تمام اموری که مطیع الله بود، اطاعت کردم [۱۴۱]. همچنین حضرت علیس در باره خلیفه دوم، حضرت عمر بن الخطابس میفرماید:
«لله بلاد فلان [۱۴۲]فقد قوم الأود، داوى العمد، خلف الفتنة وأقام السنة، ذهب نقی الثوب، قلیل العیب أصاب خیرها و سبق شرها، أدى إلى الله طاعته واتقاه بحقه. رحل وتركهم فی طرق متشعبة لا یهتدی فیها الضال ولا یستیقن المهتدی» [۱۴۳]. ترجمه: خداوند شهر فلان (عمر بن خطابس) را برکت دهد و نگاه دارد که کجی را راست کرد و بیماری را معالجه کرد. و سنت را بر پا داشت و تباه کاریها را پشت سر انداخت. پاک جامه و کم عیب از دنیا رفت. نیکویی خلافت را دریافت و از شر آن پیشی گرفت. طاعت خدا را بجا آورد. از نافرمانی او پرهیز کرد. و حقش را ادا نمود. از دنیا رفت در حالی که مردم را در راههای گوناگون انداخت بطوری که گمراه در آن راه نمییابد و راه رفته بر یقین و باور نمیماند.
آری، این بود گواهی حضرت علیس درباره حضرت ابوبکرس و حضرت عمرس. ولی تیجانی (هدایت یافته) چه میگوید؟ آقای تیجانی مدعی است که او هدایت شده با خواندن چند کتاب، از کتب شیعه که در راس آنها «أصل الشیعة وأصولها» قرار دارد و با مطالعه افکار و عقاید شیعه، وجدانش را خشنود و شاد کرده است. بخاطر اینکه جناب تیجانی بیشتر هدایت شود و بخاطر اینکه خودم و خوانندگان گرامی را به فهم و درک صحیح خود دعوت کنم، توجه آنان را به آنچه که محمد حسین آل کاشف الغطا در کتاب خود آورده است، جلب میکنم. صاحب کاشف الغطا در جریان تبیین اسباب بیعت حضرت علیس با دو خلیفه اول و دوم میگوید: وقتی برای حضرت علیس روشن شد که آن دو بزرگوار، نهایت سعی و تلاش خود را برای نشر و پخش کلمه توحید بکار بردند، سپاه اسلام را مجهز کردند، فتوحات اسلامی را گسترش دادند و هیچ گونه تبعیضی را مرتکب نشدند و مستبد نبودند، بیعت کرد و آشتی نمود» [۱۴۴]...
آقای تیجانی هدایت تو را به تو تبریک میگوییم. (!!!).
اما درباره دوران خلافت حضرت عثمانس باید عرض شود که فتنهها در سالهای پایانی دوران خلافت او بخاطر عبدالله بن سبأ یهودی، شیعی سر بلند کردند. یعنی او موجب بروز فتنهها بود و نخستین کسی بود که عقیده واجب بودن امامت علی بن ابی طالب را رواج میداد و تبلیغ میکرد. لذا او بنیانگزار شیعه غالی است [۱۴۵]. و بعد از آن فتنهها بدون وقفه بروز میکرد. نقش اساسی در این فتنهها را گاهی خوارج و گاهی معتزله ایفاء میکردند ولی صحابه رسول اکرم جدر شعله ور کردن فتنهها اصلاً دخالتی نداشتند. به همین خاطر امام (راستگوی) شیعیان، ابن بابویه القمی در کتاب خود (الخصال) اصل واقعیت را چنان بیان کرده است: «عن هشام بن سالم، عن أبی عبدالله ÷قال: كان أصحاب رسول الله جاثنی عشر ألفاً، ثمانیة آلاف من الـمدینة وألفین من مكة وألفان من الطلقاء ولم یر فیهم قدری ولا مرجیء ولا حروری (خوارج) ولا معتزلی ولا صاحب رأی كانوا یبكون اللیل والنهار ویقولون اقبض أرواحنا من قبل أن نأكل خبز الخمیر» [۱۴۶].
ترجمه: «ابو عبدالله گفت: اصحاب رسول اکرم جدوازده هزار بودند. هشت هزار از اهل مدینه، دو هزار از اهل مکه و دو هزار از طلقاء. (کسانی که بعد از فتح مکه مورد تعرض قرار نگرفتند) قدری، مرجئه، خوارج و معتزلی اصلاً میان آنان وجود نداشت. صاحب رای نیز میان آنان دیده نمیشد. اصحاب رسول الله جشب و روز گریه میکردند و میگفتند: «پروردگارا قبل از اینکه ما نان خمیر بخوریم» (یعنی قبل از اینکه به رفاه و عیش برسیم) ما را موت بده». آری، وقتی چنین است دیدگاه شیعه. نیازی نمیبینیم که چیزی بدان افزوده شود. ایرادات آنان را از کتابهای خودشان پاسخ میدهیم.
[۸۶] أسباب النزول للواحدی ص (۲۵) تفسیر قرطبی ج ۲ ص (۱۴۳). [۸۷] مجمع البیان طبرسی ج ۲ ص (۳۱۵). [۸۸] تفسیر طبرسی ج ۳ ص (۴۵۵). [۸۹] بدایع التفسیر لابن قیم ج ۱ ص ۵۸۱. [۹۰] فتح القدیر للشوکانی. [۹۱] المحرر الوجیز ج ۳ ص (۲۴۹-۲۴۸). [۹۲] به صفحه (۲۷۹) کتاب مراجعه شود. [۹۳] ثم اهتدیت ص (۱۰۱) و آنگاه هدایت شدم ص (۱۶۶). [۹۴] مجمع البیان ج ۳ ص (۳۷۲). [۹۵] فتح القدیر ج ۲ ص (۵۲۴). [۹۶] الاتقان فی علوم القرآن (سیوطی) ج۱ ص (۹۳-۹۲). [۹۷] طبرسی ج۶ ص (۳۷۳) بغوی ج۴ ص۴۸. محرر الوجیز ج۸ ص (۱۸۴). [۹۸] سنن ترمذی کتاب المناقب برقم (۳۶۷۵) و صحیح ترمذی برقم (۲۹۰۲). [۹۹] تفسیر البغوی ج۴ ص۴۹. [۱۰۰] سنن ترمذی ج۵ کتاب فضائل الصحابة برقم (۳۷۰۱) و صحیح ترمذی شماره (۲۹۲۰). [۱۰۱] تفسیری سعدی ج۲ ص (۳۹۳). [۱۰۲] تفسیر بغوی ج۴ ص (۱۰۵). [۱۰۳] احکام القرآن ج۳ ص (۱۶۰). [۱۰۴] مجمع البیان ج۳ ص۶۲۰. [۱۰۵] تفسیر الصافی للفیض الکاشانی ج۱۲ ص (۳۴۳-۳۴۲). [۱۰۶] ثم اهتدیت ص (۱۵۲) و آنگاه هدایت شدم ص (۱۵۳-۱۵۲). [۱۰۷] ثم اهتدیت ص (۱۵۲) و آنگاه هدایت شدم ص (۱۶۶). [۱۰۸] ثم اهتدیت ص (۱۰۱) و آنگاه. . . هدایت شدم ص (۱۶۶). [۱۰۹] تفسیر الغوی ج۷ ص (۲۹۱) و قرطبی ج۸ ص (۱۷۰) و طبری ج۱۱ ص (۳۲۸). [۱۱۰] تفسیر ابن کثیر ج۴ ص ۱۶۹ و بغوی ج۷ ص (۲۹۱) فتح القدیر ج۵ ص ۶۱. [۱۱۱] مجمع البیان ج۶ ص (۴۸). [۱۱۲] تفسیر القمی ج۲ ص (۲۸۴). [۱۱۳] ثم اهتدیت ص (۱۰۲-۱۰۱) و ((آنگاه. . . هدایت شدم)) ص ۱۶۷. [۱۱۴] تفسیر طبری ج۴ ص (۶۲۲) قرطبی ج۶ ص (۱۴۳-۱۴۲) بغوی ج ۳ ص ۲۹ فتح القدیر ج ۲۳ ص (۷۷). [۱۱۵] مجمع البیان ج۲ ص (۱۲۳-۱۲۲). [۱۱۶] سنن ترمذی ج۵ کتاب المناقب رقم (۳۷۹۰) و صحیح ترمذی (۲۹۸۱). [۱۱۷] الجامع لأحکام القرآن قرطبی ج۶ ص (۱۴۳) با تصرف اندک. [۱۱۸] نهج البلاغة (ص ۹۱-۸۸) چاپ مکتبه الألفین. [۱۱۹] نهج البلاغة (۹۶-۹۴). [۱۲۰] نهج البلاغه ص (۱۰۵-۱۰۴). [۱۲۱] نهج البلاغه (۱۴۴-۱۴۳). [۱۲۲] نهج البلاغه ص ۲۲۴. [۱۲۳] الاحتجاج طبرسی ج ۲ ص ۳۹۰. [۱۲۴] الاحتجاج طبرسی ج ۲ ص ۳۰۰. [۱۲۵] رجال الکشی ص ۱۷۹. [۱۲۶] الروضة من الکافی ج ۸ ص (۱۹۱). [۱۲۷] اینان بندگان مخلص الله بودند که آقای تیجانی و قمی آنان را مرتد میگویند. [۱۲۸] نهج البلاغه ص (۱۳۰-۱۲۹). [۱۲۹] ثم اهتدیت ص (۱۰۲) آنگاه. . . هدایت شدم ص ۱۶۸-۱۶۷. [۱۳۰] جامع القرطبی ج ۴ ص ۱۰۷، بغوی ج ۲ ص ۸۶. [۱۳۱] قرطبی ج ۴ ص (۱۰۷-۱۰۶) طبری ج ۳ ص (۳۸۷-۳۸۶)، بغوی ج ۲ ص ۸۷. [۱۳۲] تفسیر بغوی ج ۲ ص ۸۸. [۱۳۳] القرطبی ج ۴ ص (۱۰۸). [۱۳۴] مجمع البیان ج ۲ ص (۱۶۲-۱۶۰). [۱۳۵] تفسیر صافی ج ۱ ص ۳۴۱. [۱۳۶] تفسیر القمی ج ۱ ص ۱۱۷ چاپ موسسه الأعلمی بیروت. [۱۳۷] نهج البلاغة ص (۲۲۴). [۱۳۸] رجال الکشی ص (۲۰۰-۱۹۹). [۱۳۹] میزان الاعتدال للذهبی ج ۲ ص ۹۳ رقم (۲۹۶۵). [۱۴۰] ثم اهتدیت ص (۱۰۲) آنگاه. . . هدایت شدم ص ۱۶۸.. . [۱۴۱] الغارات للثقفی. ج ۲ ص (۳۰۷-۳۰۵). [۱۴۲] یعنی عمر بن خطاب. [۱۴۳] نهج البلاغه ص (۵۰۹). [۱۴۴] أصل الشیعة وأصولها، ص (۱۳۲-۱۲۴) چاپ دار الأضواء بیروت. [۱۴۵] فرق الشیعة للنوبختی ص ۲۲ چاپ دار الأضواء. [۱۴۶] کتاب الخصال للقمی ص (۶۴۰) چاپ طهران.