نقدی بر دیدگاه تیجانی
۱- تیجانی (هدایت شده) این حدیث را با چند حدیث خلط مبحث نموده است. تیجانی میگوید: صحابهشپیامبر جرا به «هجر» بیهوده گویی متهم کردهاند. ولی حدیثی را که تیجانی در کتابش آورده است، این کلمه «یهجر» در آن وجود ندارد. همچنین تیجانی حدیث ابن عباس را چنین نقل کرده است «یَوْمُ الْـخَمِیسِ وَمَا یَوْمُ الْـخَمِیسِ، اشْتَدَّ بِرَسُولِ اللَّـهِ صَلَّى اللَّـهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَجَعُهُ» این جمله جز حدیث مذکور که او آن را بهام ام بخاری نسبت داده است، نیست بلکه این جمله وکلمه «یهجر» جز روایتی دیگراند که تیجانی به قصد خود را از آن روایت غافل و بیخبر قرار داده است. زیرا آن روایت مطالب بسیار مهمی را توضیح میدهد و از حضرت سعید بن جبیر به این شرح روایت است:
«قال: قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: یَوْمُ الْخَمِیسِ وَمَا یَوْمُ الْخَمِیسِ، اشْتَدَّ بِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَجَعُهُ فَقَالَ: ائْتُونِی أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا فَتَنَازَعُوا، وَلَا یَنْبَغِی عِنْدَ نَبِیٍّ تَنَازُعٌ، فَقَالُوا: مَا شانهُ؟ أَهَجَر، اسْتَفْهِمُوهُ، فَذَهَبُوا یَرُدُّونَ عَلَیْهِ فَقَالَ: دَعُونِی، فَالَّذِی أَنَا فِیهِ خَیْرٌ مِمَّا تَدْعُونِی إِلَیْهِ، و اوصَاهُمْ بِثَلَاثٍ قَالَ: أَخْرِجُوا الْمُشْرِكِینَ مِنْ جَزِیرَةِ الْعَرَبِ وَأَجِیزُوا الْوَفْدَ بِنَحْوِ مَا كُنْتُ أُجِیزُهُمْ وَسَكَتَ عَنْ الثَّالِثَةِ أَوْ قَالَ فَنَسِیتُهَا» [۴۷]. ترجمه: «ابن عباس گفت: مصیبت روز پنج شنبه بسیار بزرگ بود. بیماری رسول الله جشدت گرفت آنحضرت جفرمود: كاغذ و قلم به من بدهید ـ نامهای برای شما بنویسم تا برای همیشه شما را از بیراه رفتن نجات دهد. (حاضرین) در این باره اختلاف كردند. در حالیكه اختلاف در محضر هیچ پیامبری مناسب نیست. از همدیگر پرسیدند: رسول الله جرا چه شده؟ آیا از شدت تب و ناراحتی سخنان بیربط میگوید؟ از وی جویا شوید ـ (حقیقت حال را) حاضرین به پاسخ منفی خود ادامه دادند. پیامبر جفرمود: مرا به حال خودم بگذارید! آنچه را كه من درصدد هستم، بهتر است از آنچه كه شما مرا بسوی آن میخوانید ـ سپس به سه چیزحاضرین را وصیت فرمود».
۱- اینکه جزیره العرب را از لوث وجود مشرکین پاک کنید.
۲- وفد (دسته نظامی) را که من میخواستم اعزام کنم، آن را اعزام کنید. ابن عباس میگوید: درباره سومی رسول الله جچیزی نفرمود یا اینکه او فرمود ولی من آن را فراموش کردهام.
۱- هرگاه جناب تیجانی (هدایت شده) میخواهد احادیث رسول الله جرا تفسیر کند، آنها را وارونه تفسیر میکند. آری، این نویسنده (عاقل) مدعی است که قصد و منظور پیامبر جاز نوشتن این مکتوب این بود که «یعصمهم من الضلالة» یعنی امت را از ضلالت مطلقه نجات دهد. مسلم است که ضلالت، معانی متعددی دارد و رسول اکرم جبا این سخنش «لن یضلوا بعده» ضلالت را در یک معنای خاص آن میخواست منحصر و محدود کند. مثلاً اینکه درباره تعیین جانشین تصریح کند یا درباره مساله خاصی میخواست اظهار نظر کند تا اختلاف از میان امت در خصوص آن حکم مرتفع شود. وگرنه چگونه ممکن بود که پیامبر جنوشتن چیزی را که امت را از مطلق ضلالت (یعنی ضلالت به مفهوم گسترده اش) نجات دهد، ترک نماید؟! این امر رسول الله جاگر موجب و مفهومی داشته تنها این بود که برای وجوب و لذا پیامبر جآن را ترک کرد.
۲- واجب است هر مومن این باور و عقیده را داشته باشد که رسول اکرم جدر حال صحت و در حال بیماری از دروغ، تغییر احکام، بیان نکردن آنچه که مامور به بیان آن است، و از تبلیغ نکردن آنچه که مامور به ابلاغ آن است، معصوم است [۴۸]آری، با توجه به مطلب فوق برای هر شخص روشن است که پیامبر جچه در حال صحت یا در حالت بیماری اگر مامور به ابلاغ چیزی شود، صد در صد آن را ابلاغ میکند. اگر پیامبر جمیخواست مطلب مهمی را که نیاز امت بود بنویسد، هرگز بدلیل اختلاف یا هر دلیلی دیگر آن را ترک نمیکرد زیرا خداوند به او دستور داده ﴿ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ ﴾[المائدة: ۶۷].همان گونه که تبلیغ و ابلاغ سایر مطالب و احکام شرعی را بخاطر مخالفت مخالفان و دشمنی دشمنان ترک نموده است. ترک پیامبر جدلیل روشنی است بر این مطلب که آنچه را که میخواست بنویسد، امر استحبابی بود نه مهم و واجب که مورد نیاز امت باشد. حال آنکه رسول الله جچهار روز بعد از این جریان در قید حیات بود اما مجدداً آنان را به نوشتن چنین چیزی حکم نکرد. و این قول ابن عباسس «وأوصَاهُمْ بِثَلَاثٍ» که در روایتی دیگر آمده و جناب تیجانی آن را پنهان کرده است به صراحت دلالت دارد، آنچه را که پیامبر جمیخواست بنویسد، مطلب مهمی نبود. زیرا اگر از مطالبی که تبلیغ آن بر پیامبر جواجب است، میبود، قطعاً پیامبر جبخاطر وجود اختلاف آن را ترک نمیکرد و همچنین خداوند یقیناً به مجازات میرساند کسانی را که از تبلیغ آن مانع شدند، علاوه بر این اگر چنین میبود، پیامبر جشفاهاً آن را ابلاغ میکرد، همانطور که اخراج مشرکین را از جزیره العرب شفاهاً توصیه و تبلیغ کرد [۴۹].
۳- این گفته تیجانی که: «جریان قرطاس موجب خشم و ناراحتی رسول اکرم جگردید و رسول الله جناچار شد آنان را از خانه بیرون کند، هیچ توجیهی ندارد».
در جواب باید عرض کنم: «هیچ گونه آثار خشم و ناراحتی نسبت به صحابه از چهره رسول اکرم جظاهر نبود و پیامبر جآنان را از خانه بیرون نکرد (آنطور که تیجانی میگوید) و این مطلب در هیچ یک از هفت روایاتی که امام بخاری در صحیح خود آنها را درج نموده است، ذکر نشده است. البته رسول الله جبخاطر شدت بیماری از حاضرین خواست تا اختلاف و سر و صدا نکنند و این مطلب از حدیثی که در آن صحابه را به سه مساله توصیه فرمود، بطور کامل آشکار است. لذا هیچ دلیلی وجود ندارد که رسول الله جخشم کرده یا آنان را از خانه بیرون کرده باشد. بالفرض اگر رسول اللهجخشم کرده باشد باز نقص و عیبی متوجه صحابه نمیشود زیرا آنان معصوم نیستند. و چنین چیزی در حق آنان متحمل است و رسول الله جخشم میکند و خشنود میشود بلکه خشم و غضب رسول الله جبر صحابه موجب خیر و سعادت آنان است. امام بخاری در صحیح خود از حضرت ابو هریره روایت کرده است: «فَأَیُّمَا مؤمن سَبَبْتُهُ فَاجْعَلْ ذَلِكَ لَهُ قُرْبَةً إِلَیْكَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ» [۵۰]ترجمه: خدایا! هر مومنی را که من بر او خشم کردم این خشم مرا موجب سعادت و تقریب او بسوی خودت به گردان. طبرانی در «المعجم الکبیر» و احمد در «مسند» بخشی از یک حدیث پیامبر جرا چنین نقل کردهاند: «أَیُّمَا رَجُلٍ مِنْ أُمَّتِی سَبَبْتُهُ سَبَّةً، لَعَنْتُهُ لَعْنَةً مِنْ غَضَبِی، فَإِنَّمَا أَنَا مِنْ وَلَدِ آدَمَ أَغْضَبُ كَمَا یَغْضَبُونَ، وَإِنَّمَا بَعَثَنِی اللَّـهُ رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ، فَأَجْعَلُهَا عَلَیْهِ صَلاةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ» [۵۱]. ترجمه: هر کس از افراد امتم را که بد بگویم یا او را در حال خشم، لعن و نفرین کنم، همانا من نیز از فرزندان آدم هستم، مانند آنان خشم میکنم، اما خدایا تو مرا رحمت برای عالمیان فرستادهای. ای پروردگارا، خشم مرا بر امتم روز قیامت مایه رحمت به گردان ـ آری از این تیجانی (هدایت شده) میپرسم: اگر تو توجیه معقولی برای خشم رسول الله جبر اصحابش را نمیبینی، همانطور که مدعی هستی، پس گوش کن آنچه را که بخاری از خود حضرت علیس نقل کرده است: «عن علی أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جطَرَقَهُ وَفَاطِمَةَ بِنْتَ النَّبِىِّ ÷لَیْلَةً فَقَالَ «أَلاَ تُصَلِّیَانِ». فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَنْفُسُنَا بِیَدِ اللَّهِ، فَإِذَا شَاءَ أَنْ یَبْعَثَنَا بَعَثَنَا. فَانْصَرَفَ حِینَ قُلْنَا ذَلِكَ وَلَمْ یَرْجِعْ إِلَىَّ شَیْئًا. ثُمَّ سَمِعْتُهُ وَهْوَ مُوَلٍّ یَضْرِبُ فَخِذَهُ وَهْوَ یَقُولُ: [۵۲]. ﴿ وَكَانَ ٱلۡإِنسَٰنُ أَكۡثَرَ شَيۡءٖ جَدَلٗا ﴾[الکهف: ۵۴]». ترجمه: از حضرت علیس مروی است که شبی رسول اکرم جبدون اطلاع قبلی وارد منزل من و فاطمه زهرا شد، از ما سوال کرد، آیا نماز نمیخوانید؟ من گفتم: ما در اختیار الله هستیم. هرگاه او بخواهد ما را از خواب بیدار کند، بیدار میشویم. وقتی این پاسخ را به رسول الله جگفتم. رسول الله جبدون اینکه جوابی داده باشد برگشت. و هنگام رفتن، با دستش به رانش میزد ومی گفت ﴿ وَكَانَ ٱلۡإِنسَٰنُ أَكۡثَرَ شَيۡءٖ جَدَلٗا ﴾[الکهف: ۵۴].
همانا انسان بسیار جنجالی است، این روایت به روشنی نشانگر خشم رسول الله جبر حضرت علی و همسرش حضرت زهرا است، آیا تیجانی (هدایت شده) تفسیر و توجیه معقولی دارد برای مخالفت حضرت علیس با دستور رسول الله جو استدلال او از قضا و قدر. آری، پیامبر جاز مخالفت حضرت علیس چنان خشمگین شد که دستها را روی ران مبارک زد و به عنوان اعتراض به مخالفت حضرت علیس با امرش فرمود: «انسانها جنجالی هستند» اگر آقای تیجانی تفسیر و توجیه معقولی برای مجادله حضرت علیس با پیامبر جمیبیند، پس عمل خشم پیامبر جدر برابر جدال صحابهشبدون شک و تردید معقول است.
۴- اما گریه کردن حضرت بن عباس به حدی که ریگها از اشکهایش خیس شدند و ابن عباس را مصیبت خواند. والله من نمیدانم که در گریه کردن ابن عباس چه حجت و دلیلی علیه اهل سنت وجود دارد؟ این جمله را ابن عباس «إن الزریه كل الزریه» یعنی وا مصیبتاه را هنگام روایت کردن و نقل کردن حدیث گفته است نه وقت وقوع حادثه و همه روایات این را تایید میکنند. این احتمال نیز وجود دارد که ابن عباس به یاد وفات رسول اکرم جافتاده بر ناراحتیاش افزوده شده است. علاوه بر این، ننوشتن مکتوب و وصیتنامه در حق کسانی مصیبت و رزیه محسوب میشد که درباره خلافت حضرت ابوبکرس شک و تردید داشتند. اگر مکتوب نوشته میشد شک آنان زائل میشد و از جهت اینکه ابن عباس از جمله کسانی بود که کاندیداتوری حضرت ابوبکرس را برای خلافت تایید میکرد اما وقتی وصیتنامه نوشته نشد ابن عباس آن را مصیبت خواند.
۵- اما این سخن آقای تیجانی که میگوید: «اهل سنت بر این باورند که عمرس متوجه شدت بیماری رسول الله جشده بر حال وی ترحم کرده است و با این اقدام قصد بر طرف ساختن ناراحتی آنحضرت جرا داشته است. هیچ عاقلی این توجیه را نمیپذیرد چه رسد به عالمی».
باید عرض شود: بر عقلانی بودن آقای تیجانی باید اشک خون ریخت. اگر تفسیر و توجیه علما دایر بر اینکه حضرت عمرس قصد آسایش و راحت روحی رسول الله جرا داشت، توجیهی است که نزد عاقلان و عالمان نیست؟ آیا این قول که حضرت عمرس (با اینکه فاروق است و بعد از حضرت ابوبکرس بهترین صحابه است) قصد اذیت و ازار پیامبر جرا نموده است و او را به یاوه گویی متهم کرده است، توجیهی است که خردمندان و صاحبان عقل بزرگ آن را میپذیرند؟! به خدا سوگند، هیچ کس چنین تصور نمیکند مگر آنانی که جهل و نادانی را روش ومنش خود قرار داده باشند. ما هیچ تردیدی نداریم که این (ترحم بر پیامبر جو قصد بر طرف کردن ناراحتی او) توجیه پذیرفته شده و عقلی و منطقی است، علی الخصوص وقتی ما میدانیم که در حدیث آمده: «بیماری رسول الله جشدت گرفت» البته تنها دلیل برای اقدام حضرت عمرس این نبود بلکه برای او روشن بود که رسول الله جبرای نوشتن مکتوب جدی نیست لذا حضرت عمرس گفت آنچه را که گفت و این گفته او از اجتهاد او نشات میگرفت. درست همان گونه که برای حضرت علیس روشن بود وقتی که رسول اکرمجاو را به نماز دعوت کرد و او به قضا و قدر الهی استدلال نمود. زیرا برای حضرت علی کاملا روشن بود که رسول الله جدر استفهامش جدی نیست و آن را به حکم وحی نمیگوید. نویسنده (تیجانی) مدعی است که اهل سنت اقدام عمر را چنین توجیه و تعلیل میکنند که عمرس قصد زدودن ناراحتی پیامبر جداشته است و از راه ترحم دست به چنین اقدامی زده است و به جهت اینکه نویسنده بخشی از کلام اهل سنت را به صورت ناقص نقل کرده است، لذا ناچارم که اقوال بعضی از علمای اهل سنت را نقل کنم تا نهایت قوت و قدرت دلایل اهل سنت درباره موضع حضرت عمرس و نهایت تفاوت میان توجیه یک جاهل افراطی و یک عالم بلند پایه برای خوانندگان محترم روشن گردد: علامه مازری پیرامون این رویداد چنین میگوید: همانا با وجود حکم صریح پیامبر جاختلاف برای صحابه پیرامون نوشتن وصیتنامه جایز بود. زیرا چه بسا که امر و نهی شارع توام با شواهد و قرائنی میشود که معنی وجوب را نفی میکنند. گویا در متن این حکم شواهدی وجود داشت دال بر اینکه این امر برای وجوب نیست بلکه موجب و مقتضای آن اختیاری است. لذا اجتهاد آنان متفاوت بود و حضرت عمر بن خطابس دایر بر ننوشتن مکتوب تصمیم گرفت زیرا برای او روشن بود که رسول اکرم جدر حکم خود جدی نیست. عزم پیامبر جیا بوسیله وحی تحقق مییابد یا بوسیله اجتهاد [۵۳]. امام بیهقی در آخر کتاب خود، «دلائل النبوة» میگوید: «قطعاً قصد حضرت عمرس زدودن ناراحتی رسول الله جبود. اگر منظور پیامبر جنوشتن مطلب بسیار مهمی که مورد نیاز مسلمانان است میبود هرگز بخاطر اختلاف یا هر دلیلی دیگر آن را ترک نمیکرد. زیرا خداوند او را مکلف به ابلاغ نموده است ﴿ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَ ﴾[المائدة: ۶۷] آری، همانطور که تبلیغ سایر مطالب مهم را بخاطر اختلاف یا عداوت ترک نکرده است و همانطور که در حالت نزاع و یا بودن اختلاف اخراج مشرکین از جزیره العرب و سایر مطالبی که در حدیث ذکر شدند را تبلیغ کرد [۵۴].
امام قرطبی میگوید: «إیتونی» صیغه امر است و حق مامور این است که بلا فاصله برای امتثال آن مبادرت کند. اما برای حضرت عمرس وعدهای دیگر از حاضرین روشن بود که این امر برای وجوب نیست بلکه از قبیل اصلاح بخاطر هدایت و راهنمائی است. لذا او (عمرس) و همراهانش با توجه به آیه قرآن [۵۵]﴿ مَّا فَرَّطۡنَا فِي ٱلۡكِتَٰبِ مِن شَيۡءٖ ﴾[الأنعام: ۳۸]. «هیچ چیزی را در کتاب ترک نکردیم»ـ دوست نداشتند که پیامبر جمشغول عملی شود که موجب ناراحتی بیشتر برای او گردد. اینجا بود که حضرت عمرسفرمود: «حسبنا كتاب الله» یعنی کتاب خداوند ضامن تمام نیازهای دینی و شرعی ما است. قطعاً آنچه که رسول الله جمیخواست بیان کند، توضیح بیشتر بود نه تبیین آنچه که هنوز بیان نشده بود. و امر پیامبر جدایر بر رفتن و بلند شدن حاضرین نشانگر این مطلب است که امر اول او (إیتونی) امر اختیاری و برای اباحت بوده است نه برای وجوب. به همین دلیل رسول اکرم جچند روز بعد از آن حادثه در قید حیات بود، اگر آن امر «إیتونی» ایجابی میبود، به خاطر اختلاف هرگز آن را ترک نمیکرد. زیرا او تبلیغ دین را بخاطر مخالفت مخالفان هرگز ترک ننموده است حتی صحابهشدر مواردی که تصمیم رسول الله جقطعی نبود بارها مراجعه میکردند و هرگاه برای آنان روشن میشد که تصمیم او قطعی است، بلا فاصله اطاعت میکردند [۵۶]. خطابی میگوید: حضرت عمرستصور اینکه آنچه را که رسول الله جمیخواهد بنویسد، اشتباه است، نکرده بود بلکه دلیل خود داریاش از اطاعت امر این بود که فکر میکرد، آنچه را که رسول اکرم جدر این حالت ناراحتی و احتضار موت بنویسد، باحتمال قوی منافقین آن را با دیده شک و تردید مینگرند. لذا در اطاعت فوری آن توقف کرد. نه اینکه او قصد مخالفت با حکم رسول الله جکرده بود یا اینکه تصمیم و اراده پیامبر جرا غلط و یا نا درست میپنداشت [۵۷]. (حاشا وکلا). امام نووی در شرح مسلم میگوید: «علما و متکلمان اتفاق نظر دارند که موضع حضرت عمرس در جریان قرطاس نشانگر بینش دینی (فقه) فضیلت و دقت نظر اوست. زیرا او احساس خطر میکرد از اینکه مبادا رسول اکرم جمطالبی را عنوان کند که آنان توان عمل کردن بر آنها را نداشته و بدین ترتیب خود را مستوجب عذاب کنند چون در صورت نوشتن، مسئله قطعی شده برای اجتهاد در آن مجالی باقی نخواهد ماند. به همین خاطر گفت: «حسبنا الله کتاب» خداوند برای تامین نیازهای ما کافی است زیرا خود خداوند فرموده است: ﴿ مَّا فَرَّطۡنَا فِي ٱلۡكِتَٰبِ مِن شَيۡءٖۚ ﴾[الأنعام: ۳۸]. و ﴿ ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي ﴾[المائدة: ۳]. لذا حضرت عمرس بخوبی میدانست که خداوند دین را به کمال و تمام رسانیده است و هیچ گونه خطر گمراهی امت را تهدید نمیکند و در عین حال آسایش و استراحت رسول الله جنیز مورد نظر او بود. لذا حضرت عمرس از بینش و تفقه بیشتری برخوردار بود تا ابن عباس [۵۸]. از جمله دلایلی که دال بر تفقه، بینش و کمال علمی حضرت عمر بن خطاب است، روایتی است از عایشه صدیقهلکه امام بخاری آن را در صحیح خود نقل کرده است: «عَنْ أَبِى هُرَیْرَةَ سقَالَ: أن النبیجقال: «لَقَدْ كَانَ فِیمَا قَبْلَكُمْ مِنَ الأُمَمِ مُحَدَّثُونَ، فَإِنْ یَكُ فِى أُمَّتِى أَحَدٌ فَإِنَّهُ عُمَرُ» یعنی: در امتهای گذشته بودند کسانی که از طرف خداوند به آنها الهام میشد و در امت من اگر چنین کسی هست آن عمرس است [۵۹]. و از حضرت ابی سعید خدریس روایت است که رسول اکرم جفرمود: «در عالم خواب و رؤیا تعدادی از افراد به من نشان داده شدند، آنان جامه هایی به تن داشتند. جامه بعضی تا سینه و بعضی دیگر پایینتر از سینه بود. حضرت عمر بن خطاب را دیدم که از کنار من میگذشت وجامهاش به حدی دراز بود که روی زمین کش میخورد. صحابه پرسیدند: یا رسول الله ججامه را چگونه تاویل و تعبیر کردی؟ فرمود: «الدین» یعنی جامه هر کس عبارت بود از دین او [۶۰](یاد آوری میشود که خواب پیامبر جحکم وحی را دارد) بخاری در صحیح خود از عبدالله بن عمرس نقل کرده است «در حالتی که خواب بودم فنجان بزرگی را دیدم که نزد من آورده شد و در آن شیر بود. من از آن تا سیر نوشیدم حتی که آثار سیری را با تمام وجود لمس میکردم، سپس پس ماندهام را به عمر بن خطابس دادم. صحابه عرض کردند: یا رسول الله این خواب را چگونه تفسیر فرمودی؟ فرمود: منظور و تفسیر آن، علم است [۶۱]. آری مشاهده بفرمائید، علی بن ابی طالب به روایت شریف رضی در کتاب مستند شیعه «نهج البلاغه» چگونه حضرت عمرس را مورد ستایش قرار میدهد. حضرت علیس در بخشی از خطبه خود میفرماید: «وولیهم وال فأقام واستقام حتی ضرب الدین بجرانه» [۶۲]ابن حدید میگوید: منظور حضرت علی از این والی حضرت عمر بن خطابس بود که با عدالت رفتار کرد تا اینکه دین منتشر گردید.
توجه تیجانی (هدایت شده!) را به سخن شاعر جلب میکنم:
وكم من عاتب قولاً صحیحاً
وآفته من الفهم السقیم
بسیارند کسانی که دیدگاههای صحیح را سرزنش میکنند. آری این مشکل از کج اندیشیها نشات گرفته است.
۶- این گفته تیجانی «حتی اگر کلمه «یهجر» بیهوده میگوید (العیاذ بالله) را به لفظ غلبه الوجع (بیماری او شدت گرفت) تبدیل کنم باز هم نمیتوانم، عمر را در برابر این سخنش «عندكم القرآن ـ حسبنا كتاب الله»ـ تبرئه کنم».
در این باره باید عرض شود: در هیچ یک از روایات حدیث نیامده است که گوینده این کلمه «یهجر» عمر بن خطابس است. پس این سخن تیجانی که «اگر کلمه «یهجر» او را به «غلبه الوجع» تبدیل کنم»، ناشی از سو تفاهم و برداشت بد آقای تیجانی است تا خوانندگان چنین تصور کنند که کلمه «یهجر» را حضرت عمرس در حق پیامبر ج بکار برده است. همانطور که «غلبه الوجع» (بیماری بر وی غلبه کرده است) را او گفته است. قطعاً این دروغ محض و افترائی است که به حضرت عمرس نسبت داده است. زیرا تفاوت میان این دو کلمه بسیار زیاد است. آری، اگر کسی نویسنده (تیجانی) را ببیند که چنین میگوید: «لو أبدلت کلمه یهجر (العیاذ بالله) فکر میکند او (تیجانی) از اصحاب رسول اکرم جمتقی تر و خدا ترس تر است. وای بر این حماقت جاهلانه!! اما کلمه «أهجر» به صیغه جمع وارد شده است، یعنی قالوا: «أهجر» همه حاضرین در جلسه گفتند: «أهجر». این در واقع در رد کسانی که مخالف نوشتن بودند و «ولا تکتبوا» گفتند، گفته شده است. منظور گویندگان «أهجر» این بود: چگونه از نوشتن خود داری کنیم. آیا گمان میکنید که او (رسول الله ج) مانند دیگران در حالت بیماری سخنان بیربط میگوید؟! «استفهموه» (از وی سوال کنید). بالفرض اگر کسی این کلمه «أهجر» را گفته باشد ممکن است بخاطر اینکه قضیه برای او روشن نبوده و در این باره دچار شک و تردید شده باشد زیرا او معصوم نبوده و شک برایش جایز بوده است. اما این احتمال بسیار بعید است زیرا اگر چنین میبود، دیگران آن را نفی میکردند. ممکن است این کلمه «أهجر» را کسی از حاضرین گفته باشد که به تازگی مسلمان شده است. این احتمال نیز دور از امکان نیست که کسی از حاضرین در اثر مشاهده حالتی که پیامبر جمواجه با آن شده بود، دچار بهت وحیرت زدگی شده، این کلمه را گفته باشد.
«هجر» در لغت به معنی اختلاط و بهم آمیخته شدن سخن است به نحوی که مفهوم نباشد و آن بر دو قسم است:
قسم اول: آن است که انبیا دچار آن میشوند و در این باره کسی اختلاف ندارد. وآن عبارت است از صاف نبودن تن صدا بدلیل وجود لکنت در صوت و یبوست ناشی از حرارت در زبان همانطور که در حالت طبی که درجه حرارت آن زیاد باشد، این کیفیت نمو دار میشود. تمام سیرت نگاران اتفاق دارند که رسول اکرم جدر مرض موت دچار چنین حالتی شده بود. نوع دوم: عبارت است از اینکه سخن بدلیل غشی ناشی از درجه حرارت زیاد بیربط باشد یا در جهت خلاف مقصد گفته شود. این نوع هر چند که ناشی از عوارض جسمانی است اما علما درباره اینکه انبیا دچار چنین حالتی میشوند، اختلاف نظر دارند ـ بعضیها این حالت را بر خواب قیاس کرده در حق انبیا آن را جایز میدانند و برخی دیگر آن را در حق انبیا جایز نمیدانند ـ ممکن است گوینده «أهجر»، آن را از نوع اول پنداشته است، و معنی و مفهومش این است که این سخن پیامبر جخلاف عادت او است وما بدلیل ضعف در نطق و حالت لکنت در زبانش، قادر به درک مطلب او نیستم، اگر چنین باشد هیچ گونه مانعی ندارد. خلاصه سخن اینکه آنچه که به وسیله صحابه گفته شده است هرگز نقص و عیبی را متوجه رسول الله جنکرده، باعث مخدوش شدن عدالت آنان نمیشود.
۷- تیجانی به قصد طعن بر فاروق اعظم، حضرت عمرس در جریان حادثه قرطاس میگوید: «أو كان هو أعلم بالقرآن من رسول الله ج. . . الخ» «آیا او بهتر از رسول الله جقرآن را میدانست»؟.
آری، این گفته او شاهد زندهای بر حماقت و نادانی وی است و اثبات میکند که او جاهلی مرکب است. زیرا این قول فاروق اعظم: «حسبنا كتاب الله» در رد و نفی کسانی گفته شده که با وی (فاروق اعظم) نزاع میکردند، نه در رد و نفی رسول الله جـ علاوه بر این برای فاروق اعظم روشن شده بود که رسول الله جمصمم به نوشتن نیست. لذا حضرت فاروق با تکیه و اعتماد به فرموده خداوند ﴿ ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ ﴾[المائدة: ۳]. و ﴿ مَّا فَرَّطۡنَا فِي ٱلۡكِتَٰبِ مِن شَيۡءٖ ﴾[الأنعام: ۳۸]. گفت: «حسبنا کتاب الله» و همانطور که قبلاً عرض شد، این گفته او دال بر تعمق فقه و دانش او بود و رسول اکرم جآنچه را که خودش گفت و آنجه را که عمر بن خطاب میگفت میشنید و کاملا متوجه آن بود و به همین خاطر دیدگاه حضرت فاروق را رد نکرد چون میدانست که او صائب است و میدانست که دیدگاه عمر فاروقس دایر بر ننوشتن نامه و کفایت کردن قرآن مایه اختلاف و دودستگی میان صحابه نمیشود و عملا نیز چنین شد ـ مسلمانان حضرت ابوبکر صدیقس را کاندید خلافت کرده و به او رای دادند ـ اختلاف بر طرف شد ـ خداوند در دوران خلافت حضرت ابوبکرس حب ائتلاف و بغض اختلاف را میان صحابهشحاکم گردانید.
آقای تیجانی در ادامه سخنان خود میگوید: «اگر توجیه اهل سنت (دایر بر ترحم عمر نسبت به رسول الله جو بر طرف ساختن ناراحتی از وی) صحت دارد، بایستی حسن نیت وی از رسول الله جپنهان نمیشد و رسول الله جاز وی تشکر و او را با خود نزدیک میکرد به جای اینکه خشم نموده به او بگوید «اخرجوا عنی» یعنی از نزد من بیرون روید.
چه عرض شود؟ فکر میکنم آقای تیجانی هیچ چیزی را نمیپذیرد جز اینکه سو فهم و حماقت او بصورت مستند و مدلل آشکار شود. چه نیک سروده است شاعر:
إذا لم یكن لك حسن فهم
أسأت إجابة وأسأت فهماً
یعنی: هرگاه حسن فهم نداشته باشی، زشتیات در تمام کارها ظاهر میشود.
آقای تیجانی! اگر دلایل مبتنی بر عقل و منطق تو صحت داشته باشند، پس بپذیر که سکوت رسول اکرم جدر برابر موضع حضرت فاروق اعظم و سپس ترک نوشتن او دال بر موافقت رسول الله جبا حضرت فاروق است. آقای تیجانی در استدلال خود دچار اشتباه بزرگ نحوی شده است. میگوید: «بدلاً من أن یغضب علیه ویقول أخرجوا عنی»(یعنی بجای اینکه خشم کرده بر عمر و به آنان بگوید از نزد من بیرون روید) جهالت آقای تیجانی بسیار شگفت آور است. ضمیرها در «علیه» به حضرت عمرس بر میگردد. و «واو» در «اخرجوا»، واو جمع است. با این تفاوت جمله مذکور چگونه جمله صحیحی است؟ بله اگر. واصل جمله چنین میبود. «أن یغضب علیه ویقول أخرج عنی». اگر رسول الله جچنین میگفت، یعنی اگر الفاظ حدیث، بجای «اخرجوا»، «اخرج» میبود، ممکن است برای تیجانی ایجاد شبهه میکرد. آری اعتراف خود تیجانی که پیامبر ج«اخرجوا» بیرون بروید (با صیغه جمع) فرمود نه «اخرج» بیرون برو، بزرگترین دلیل و بارزترین شاهد است بر این مطلب که رسول الله جدر برابر موضع حضرت عمرس سکوت فرمود و کوچکترین ایرادی در این خصوص نداشت. البته وقتی شور و سر و صدا شدت گرفت، آنگاه رسول الله جفرمود «دعونی» در کلمه دعونی (مرا به حال خود بگذارید) هیچ گونه معنی راندن و بیرون کردن مستفاد نیست. علی الخصوص که ما میدانیم که رسول اکرم جبعد از جریان روز پنجشنبه تا مدت سه روز در قید حیات بود و میتوانست حرف بزند، توصیه کند و فرمان صادر کند اما فقط به سه مورد که در حدیث قبلی بیان گردید توصیه فرمود و بس.
آقای تیجانی به لغویات خود ادامه داده میگوید: «آیا ممکن است من سوال کنم که چرا حاضرین از امر رسول الله جاطاعت کردند وقتی که رسول اکرم جآنان را به بیرون رفتن از خانه امر کرد؟ و نگفتند که رسول الله جهذیان میگوید و سخن بیربط میگوید؟» آقای تیجانی به سوالش چنین پاسخ میدهد: «چون آنان در برنامه خود دایر بر جلوگیری رسول الله جاز نوشتن نامه موفق شده بودند و هیچ گونه انگیزهای برای باقی ماندن در خانه، نمانده بود.
الله اکبر!؟ آیا صحابه علیه حضرت محمد بن عبدالله جبرنامه ریزی میکنند تا وی را از نوشتن منع کنند؟
به خدا سوگند، این دیدگاه کسانی است که کمترین محبت و احترامی، نسبت به صحابه رسول الله ج، همان صحابهای که او را یاری کردند، به او کمک رساندند، از برنامه و روشی که بر پیامبر جنازل شده بود تبعیت کردند و جان و مال خود را برای او فدا کردند، ندارند ـ آری صحابه کسانی بودند که تمام ما یملک خود را فدا کردند و به خاطر نصرت و یاری آنان به رسول الله جخداوند، دنیا را بدست آنان فتح کرد و جباران روی زمین، مانند قیصر و کسری را تابع و محکوم آنان گردانید ـ و اکنون این مرد نادان و بیخرد (تیجانی) قد علم کرده میگوید: صحابه علیه او طراحی و برنامه ریزی کردند! علیه چه کسی؟ علیه رسول الله!!؟ سوگند به الله «فإنها لأحدی الکبر» این یکی از بزرگترین گناهان است. آیا عقلانی بودن و منطق صحیح همین است؟ همین عقل و منطق است که تیجانی را به جایی رسانیده است که دست به مخالفت با معقول و منقول بزند؟! آری آقای تیجانی مرتکب این تحریف شده است تا نصوص قرآن و حدیث را در خدمت اهداف پلید روافض قرار بدهد او در صدد اثبات تحقیر صحابه رسول الله جاست، اما او کور خوانده است: شاعر چقدر خوب سروده است.
ترسم که به کعبه نرسی ای اعرابی
که این ره که تو میروی به ترکستان است
تیجانی سپس قول بیاساس خود را تکرار کرده میگوید: عمر به رسول الله جمیگوید: «أنه یهجر» یعنی رسول الله جسخن بیهوده میگوید. بدون اطاله کلام به جناب تیجانی میگویم: «الحقیقة ظاهرة والحمد لله» خدا را سپاس که واقعیت آشکار است.
سپس (این هدایت یافته) به عوامل هدایت خود استناد کرده، میگوید: «جریان چنین ساده نبود که تنها مربوط به شخص عمر باشد. اگر چنین میبود، رسول اکرم جاو را قانع کرده به سکوت وامیداشت(!) که او (رسول الله ج) سخن بیهوده نمیگوید و ممکن نیست که در امر هدایت امت و جلوگیری از گمراهی امت چنان بیماری شدت گیرد که مانع هدایت شود. اما معامله بسیار قویتر از این بود و عمر یاری دهندگانی داشت که طبق برنامه از قبل تعیین شده با هم توافق کرده بودند. اینجا بود که سر و صدا زیاد شد، اختلاف به وجود آمد. این فرمان خدا را که ﴿ لَا تَرۡفَعُوٓاْ أَصۡوَٰتَكُمۡ فَوۡقَ صَوۡتِ ٱلنَّبِيِّ ﴾و ﴿ وَلَا تَجۡهَرُواْ لَهُۥ بِٱلۡقَوۡلِ ﴾[الحجرات: ۲]. را فراموش کردند.
فإن تعجب فعجب قولهم!قطعاً سخن آنان شگفتآور است. آیا وقتی رسول اکرم جبر حضرت عمرس خشم میکند، به او و به دیگران میگوید: «اخرجوا عنی» از نزد من بیرون روید، آیا او نمیتواند عمرس را خاموش کند؟ در حدیث بیان گردید که رسول اکرم جسه چیز را به آنان توصیه کرد. اینکه رسول الله جحضرت عمرس را خاموش نکرد، بجای خود دلیل روشن و قوی است بر این مطلب که رسول الله جموافق با دیدگاه ایشان بود و از موضع او رضایت داشت. اما اینکه صحابه زیاد اختلاف و سر و صدا به راه انداختند و به آیه قرآن ﴿ لَا تَرۡفَعُوٓاْ أَصۡوَٰتَكُمۡ...... ﴾توجه ننمودند. به جناب تیجانی باید بگویم: شما جریان را مغرضانه مورد بررسی قرار دادی وگرنه برای شما محرز میشد که صحابه «لم یرفعوا أصواتهم فوق صوت النبی» یعنی صحابهشدر برابر پیامبر جرفع صوت نکرده سر و صدا در برابر یکدیگر به دلالت آیه جایز است. بنابراین، این استدلال بیمار و ناصواب تو نشانگر جهالت تو است، و ضررش به خودت بر میگردد.
بعد آقای تیجانی بغض، حسد و کینهاش را بیرون ریخته، میگوید: «آنان در این جریان از حد و مرز رفع صوت و جهر گذشته پیامبر جرا به هجر و هذیان (بیهوده گویی) متهم کردند والعیاذ بالله(!!) سپس شور و غوغا و اختلاف نموده در حضور پیامبر جنزاع لفظی به راه انداختند. من بر این باورم که اکثریت قاطع آنان موضع عمر را تائید کردند. به همین خاطر رسول اکرم جبه این نتیجه رسید که نوشتن وصیت نامه سودی ندارد. زیرا او میدانست که آنان احترام وی را رعایت نکردند و در مورد عدم رفع صوت در حضور وی امر خدا را اطاعت نکردند. و میدانست وقتی آنان امر خدا را اطاعت نکردند، امر رسول الله جرا نیز اطاعت نمیکنند (!) حکمت نبوت مقتضی بود که این وصیت نامه برای آنان نوشته نشود. چون فکر کرد، من درباره این نامه در زندگیام مطعون شدم پس چگونه بعد از وفاتم بر آن عمل میشود و از طرف دیگر عیب جویان خواهند گفت: این از جمله گفتههای بیهوده است و در مورد بعضی احکام که در حال مرض موت صادر شده باشند، چه بسا مشکوک خواهند شد (!) چون اعتقاد آنان دایر بر هذیان و بیهوده گویی پیامبر جبه قوت خود باقی است، استغفروا الله (!). از این قول (آنان) در محضر رسول الله جتایب شده معذرت میخواهم (!!) چگونه ضمیر و وجدان آزاد خود را قانع کنم درباره اینکه عمر بن خطاب بخشودنی است حال آنکه یاران او و کلیه کسانی که در محضر او حاضر بودند از این جریان ناراحت شده و به حدی گریه کردند که ریگها از اشکهای آنان خیس گردید و این حادثه را مصیبتی عظمی برای مسلمانان تلقی کردند. بنابراین باین نتیجه رسیدم که کلیه توجیهاتی را که درباره موجه جلوه دادن این حادثه ارائه شده است، ترک کنم حتی تصمیم گرفتم بطور کلی منکر این حادثه شوم تا از ناراحتیهای ناشی از آن احساس آرامش کنم. اما کتب صحاح آن را نقل کردند، تائید کردند و صحت آن را به رسمیت شناختند و نتوانستند آن را توجیه خوبی کنند» (!) [۶۳].
آری، این آقای تیجانی است، دلوش را آویزان کرده تا استفراغهای خود را که صفحات کتابش را بدان سیاه نموده است، برای ما بیرون آورد او نمیداند که با این سخنانش ریسمان اسلام را از گردنش بیرون آورده است. حالا چگونه او مدعی شده است که رسول اکرم جنوشتن وصیت نامه را بیسود تلقی نموده و حکمت نبوتش نیز چنین اقتضا میکرد زیرا که صحابه برای او (پیامبر ج) احترامی قایل نبوده از وی اطاعت نکردند و علاوه بر این او را متهم کردند. بالفرض اگر بپذیریم که نوشتن نامه لازم و ضروری بود، پیامبر جچگونه از نوشتن آنچه که مامور به تبلیغ آن شده است خود داری میکند حال آنکه فرستاده خدا است و وظیفهاش تبلیغ رسالت است و او چنین اختیاری ندارد. خداوند میفرماید: ﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥۚ وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِ ﴾[المائدة: ۶۷]. ترجمه: «ای پیامبر! آنچه از سوی پروردگار تو فرستاده میشود به دیگران ابلاغ کن. اگر چنین نکردی، انجام وظیفه نشده است. خداوند تو را از گزند مردم حفاظت میکند». در جائی دیگر خداوند میفرماید: ﴿ وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ٤ ﴾[النجم: ۳-۴]. «و از روی هوای نفس سخن نمیگوید. * این نیست جز آنچه به او وحی میشود (و بجز وحی چیزی نمیگوید)». تبلیغ از وظایف منصبی هر پیامبر است. چه از راه کتابت و نوشتن و چه از راه سخن گفتن و نطق کردن، درست همانطور که رسول اکرم جقولاً به صحابهشامر کرد، تا مشرکان را از جزیرة العرب بیرون کنند.
این ادعا جناب تیجانی که پیامبر جبخاطر اختلاف از نوشتن منصرف شد، تهمت و طعن به پیامبر جاست. زیرا که پیامبر جبه محض طعن و اختلاف چگونه از تبلیغ منصرف شد؟ و هر کس قرآن، کتاب خدا را خوانده است، میداند که جناب تیجانی درباره حقیقت رسالت و نبوت چقدر نا آگاه و جاهل است. زیرا تمام پیامبران از طرف اقوام خود مورد شکنجهها و عذابهای گوناگون جسمی و روحی قرار گرفتهاند. اما این شکنجهها و عذابهای به اندازه سر موهم نتوانست انبیا را از تبلیغ رسالت و ماموریتی که از جانب الله به آنان موکول شده بود، منصرف کند. پیامبر جوخاتم الانبیا مورد تهدیدات، شکنجهها و زیاده روی هایی زیادی قرار گرفت تا مشرکان بتوانند او را از تبلیغ رسالت آسمانی منصرف کنند. لذا در حق او و یارانش تعدی کردند، آنان را مورد عذاب قرار دادند، در درههای مکه او و خاندانش را محاصره اقتصادی کردند و با القاب طنز آمیز و استهزا مانند، جادوگر و دیوانه او را یاد کردند، اما این همه فشارها او را از تبلیغ دین خداوند، ذرهای باز نداشت. آنحضرت و صحابه همچنان در راه الله جهاد کردند تا اینکه خداوند آنان را روی زمین تمکین داد تا به قدرت رسیدند و دین او بر سایر ادیان به برتری رسید و بخاطر همین ویژگی مقام اولویت را در برابر تمام پیامبران بدست آورد. با این همه عظمت و شهامت بالاخره مشاهده کردید که یک بچه رافضی قد علم کرده ادعا میکند که صحابهشاحترامی برای رسول الله جقایل نبودند و از فرمان او اطاعت نکردند و او را متهم و مطعون ساختند!!؟ آری، چنین پیدا است که نزد جناب تیجانی، حرفها و سخنان در برابر مال خریده نمیشوند لذا او هیچ اشکالی نمیبیند که صفحات کتابش را با گزافه گوییها و دروغ پردازیها سیاه کند. یک بار میگوید: ابن عباس به حدی گریه کرد که ریگها از اشکهایش خیس شدند، گاهی میگوید، صحابه چنان گریه کردند که ریگها را با اشکهای خود خیس کردند. و در عین حال برای جلوگیری پیامبر جاز نوشتن طراحی میکردند و اکثریت آنان از موضع عمرسحمایت میکردند!!.. . و غیره.
و بعد آقای تیجانی از کانون گمراهیاش یاری جسته میگوید: «بسیار مایل هستم که در مورد حدیث قرطاس دیدگاه شیعه را بپذیرم. زیرا توجیه شیعه، یک توجیه منطقی و توام با قرائن و شواهد متعددی است. پاسخ سید محمد باقر صدر را هرگز فراموش نمیکنم. وقتی از او پرسیدم: به نظر شما، سیدنا حضرت عمرس از میان صحابه چگونه فهمید که آنچه را که رسول الله جمیخواست بنویسد، مربوط به خلافت حضرت علیس است؟ و بدون تردید این نشانگر تیز هوشی او است. سید صدر گفت: این تنها عمر نبود که به مقصد رسول الله جپی برد بلکه اغلب حاضرین در جلسه آنچه را که حضرت عمرس فهمیده بود، فهمیدند. زیرا رسول اکرم جقبلاً به چنین مطالبی اشاراتی کرده بود. مانند اینکه در گذشته فرموده بود: «إنی مخلف فیكم الثقلین». من دو چیز بسیار مهم را برای شما خواهم گذاشت ـ كتاب الله وعترت أهل بیتی، ما إن تمسكتم بهما لن تضلوا بعدی أبداً ـ یکی کتاب خدا قرآن و دومی عترت و اهل بیت من، مادام که به این دوتا چنگ بزنید، هرگز بعد از من گمراه نمیشوید. و در بیماری موت گفته بود: هلم أكتب لكم كتاباً لاتضلوا بعدی أبداً. یعنی بیائید تا کتابی برای شما بنویسم که هرگز بعد از من دچار گمراهی نمیشوید. لذا تمام حاضرین که عمر نیز از جمله آنان بود، فهمیده بودند که رسول اکرم جمیخواهد آنچه را که در غدیر گفته بود. کتباً مورد تاکید قرار دهد و آن عبارت بود از تمسک جستن به کتاب خدا و عترت رسول الله جوهمه دانستند که سید و سردار عترت حضرت علی است. علاوه بر این رسول الله جدر مناسبات متعدد دیگری چنین اشاراتی داشتهاند، همانطور که سایر محدثین بدان اشاره نمودهاند ـ اغلب قریش درباره خلیفه شدن حضرت علی راضی نبودند، زیرا علی کوچکترین آنان بود و عظمت و غرور آنان را شکسته و پوزه آنان را به خاک کشیده بود و قهرمانان آنان را کشته بود. اما آنان (قریش و صحابه) در برابر رسول اکرم جهرگز مرتکب چنین جسارتی که در جریان صلح حدیبیه و در جریان نماز میت بر عبدالله بن ابی منافق، صورت گرفت، نشده بودند. البته شبیه چنین جسارت هایی در مقاطع مختلف پیش آمده بود و تاریخ آنها را به ثبت رسانده است. و تو میدانی که ممانعت از نوشتن نامه در مرض وفات برخی از حاضرین را تشجیع نموده به جرات واداشت که در نتیجه آن شور و غوغا در محضر رسول اکرم جشدت گرفت» [۶۴].
آری، من در واقع نمیدانم که در برابر زیرکی این قوم (روافض) غبطه خورم و رشک برم یا در برابر عقل بیمار آنان اظهار غم و اندوه نمایم، جناب تیجانی (هدایت شده) مدعی است که توجیه و تفسیر شیعه روافض عقلانی و منطقی است و این توجیه برای صحت خود، قرائن و شواهد متعددی همراه دارد. من میپرسم: این قرائن چه هستند؟ آیا این قرائن همین تجزیه و تحلیل جناب باقر صدر، پیرامون موضع صحابهشهستند؟ هر کس سخن و تحلیل باقر صدر را بشنود فکر میکند او (باقر صدر) عالم غیب است یا بر وی وحی نازل میشود. به خدا سوگند، من از این سخن جناب باقر صدر: «این تنها عمرس نبود که مقصد رسول الله جرا فهمید بلکه اغلب صحابهشمتوجه شدند. آنچه را که عمرس متوجه شده بود»، در شگفت هستم و همواره در شگفت خواهم بود. آری چنین به نظر میرسد که جناب باقر صدر، سینههای صحابهشرا پاره کرده و آنجه را که در آنها پنهان بوده است، فرا گرفته است(!!؟) جناب باقر صدر در ادامه سخن خود میگوید: در گذشته نیز رسول اکرم جچنین اشاراتی فرموده است، مثلاً در یکی از فرازهای سخنانش فرموده است «إنی مخلف فیكم الثقلین.. . الخ و حدیث غدیر را که در آن آمده «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ» را یاد آور شده است.
در پاسخ این هدایت یافته و هادیش عرض میشود که:
اگر رسول اکرم جدر گذشته چنین مطالبی (مربوط به خلافت حضرت علیس) ایراد فرموده است، همانطور که تو (باقر صدر) مدعی هستی، چه نیازی بود که این مطلب دو باره تکرار شود وحال آنکه این مطلب در دو حدیث مذکور و در روایاتی که اهل سنت آنها را در صحاح ذکر کردهاند، به صراحت لهجه ذکر شده است و کسی منکر آن نیست؟ آیا این دو حدیث برای استدلال علیه موضع اهل سنت کفایت نمیکنند؟! الحق و الانصاف بسیار مایه تعجب است اینکه شیعه امامیه از دیر زمان با صدای طبل و دهل گوشهای ما را پر کرده شروع به نی نواختن کردند، چه در کتبشان و چه به وسیله زبان علما دایر بر اینکه رسول اکرم جبدور از هر گونه ابهام و با صراحت لهجه در مورد خلافت بلا فصل حضرت علیس سخن گفته است. آنان از احادیث یاد شده و از احادیث و روایاتی دیگر در جهت تائید ادعای »خود، مانند اینکه رسول الله فرموده است: «إن هذا أخی ووصی وخلیفتی فیكم فاسمعوا له وأطیعوا» [۶۵]، استدلال میکنند، حتی آقای موسوی در کتاب خود بنام «مراجعات» [۶۶]مدعی شده است که چهل۴۰ نص صریح درباره امامت حضرت علیس وارد شده است. در کتاب علامه عبدالله شبر، «حق الیقین» چنین ادعا شده است که سیزده حدیث واضح و روشن درباره اثبات نص دایر بر خلافت حضرت علی آمده است. با بودن این همه روایات چرا اکنون آنان به دلایل واهی و غیر ثابت شده استناد میکنند و تاکید دارند بر این مطلب که رسول اکرم جمیخواست مکتوبی بنویسد و در آن امامت علی بن ابی طالب را تصریح کند؟ اگر آنان بگویند که اهل سنت همه آن نصوص را قبول ندارند و آنها را تاویل میکنند. آنگاه آنان باید بدانند، وقتی اهل سنت این همه نصوص صریح و روشن را، حتی حدیث غدیر را که در ملا عام، طبق ادعای آنان اعلام شده بود، انکار میکنند، مسلماً آشکار نکردن یک مکتوب مجهول که قرار بود در یک جمع بسیار اندک نوشته شود، بیشتر مقارن با عقل و منطق است. و جناب سید باقر در گزاف گویی کو تاهی نکرده میگوید: «فكأنه جأراد أن یقول، «علیكم بالقرآن وعلی» یعنی پیامبر جقصد داشت بگوید: «بر شما لازم است که از قرآن و علی تبعیت کنید».
بسیار مایه شگفت است. اگر چنین شود، یعنی بعد از قرآن تبعیت از علی واجب شود، سوال این است، پس جایگاه و منزلت سنت رسول الله جدر دین اسلام چیست؟ آیا حضرت علیس از رسول اکرم جبهتر و برتر است؟ که جایگاهش در دین اسلام مقدم از جایگاه آنحضرت جاست؟ حامیان این طرز تفکر در برابر آیاتی که تبعیت از رسول الله جرا واجب قرار میدهند، چه پاسخی دارند؟ آیا خداوند، در آیه ۷ سوره حشر نمیگوید: ﴿ وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْ ﴾[الحشر: ۷] «آنچه را که رسول الله جبه شما میدهد، آن را بپذیرید و از آنچه که شما را منع کند، باز بیائید». در آیه ۳۶ احزاب میفرماید: ﴿ وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡۗ وَمَن يَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلٗا مُّبِينٗا٣٦ ﴾[الأحزاب: ۳۶] «هیچ مرد و زن مومنی در برابر فیصله الله و رسولش هیچ گونه اختیاری ندارند. هر کس از خدا و رسولش نافرمانی کند، در پرتگاه بسیار خطرناکی سقوط کرده است». در آیه ۳۲ - ۳۱ عمران میفرماید: ﴿ قُلۡ إِن كُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِي يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ٣١ قُلۡ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَۖ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡكَٰفِرِينَ٣٢ ﴾[آل عمران: ۳۱-۳۲]. ترجمه: «ای پیامبر، بگو: اگر شما الله را دوست دارید، آنگاه از من اطاعت کنید، در عوض خداوند با شما محبت فرموده گناهان شما را مورد مغفرت قرار خواهد داد. همانا خداوند بخشنده و مهربان است». تفاوت این آیات با عقیده با عقیده باقر صدر چقدر زیاد است که میگوید: علیکم بالقرآن و علی!؟ روافض حضرت علیس را معصوم میدانند و در چنین حالتی طبعا او را با رسول اکرم جبرابر قرار میدهند و تمام گفتههای وی را حق و از جانب الله میدانند. آیا چنین عقیدهای مطابق با منسوخ شدن سنت رسول اکرم جاست!؟ اکنون از این مرد (هدایت شده) میپرسم با توجه به قول آقای باقر صدر، چه کسی است که منکر سنت رسول الله جشده و به ترک آن مردم را دعوت میدهد؟ آیا این قول: «علیكم بالقرآن وعلی»جناب باقر صدر، سنت رسول الله جرا از اساس و پایه منهدم نمیکند؟ پس تو پیرامون تفسیر قول حضرت عمر بن خطابس: «حسبنا كتاب الله» که معنیاش واضح، است و گویندهاش صحابی والا مقام رسول اکرم جاست. این همه هذیان و یاوه گویی کردی و به جناب باقر حمله نکردی حال آنکه او شیعهای افراطی و در اعتقادش گمراه است؟ آیا عقلانیت و منطق صحیح که مورد استفاده تو است، همین است که تو را به چنین مرتبهای رسانیده است. وای بر تو و افسوس بر چنین بیبضاعتی عقلی!
اما این دیدگاه آقای باقر صدر که «اغلب قریش از حضرت علیس رضایت نداشت. زیرا او کوچکترین آنان بود، غرور آنان را از بین برده، بینی آنان را به خاک مالیده بود و قهرمانان آنان را به قتل رسانده بود. » منظور جناب باقر صدر «از قریش» چه کسانی هستند؟ مشرکان مکه یا اصحاب گرامی رسول الله ج؟ اگر منظورش مشرکین مکه هستند، آیا این تنها علی بود که غرور آنها را شکسته، بینی آنان را به خاک مالید و قهرمانان آنان را از پا در آورد؟ تنها علی بود که در غزوات بدر، احد حنین و غیره با مشرکین میجنگید؟! آیا تمام صحابه در این غزوات و معرکهها شریک نبودند؟ آیا ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه و زبیر (رضوان الله علیهم اجمعین) از پیش کسوتان مجاهدین نبودند؟... حضرت علیس در جهاد با مشرکین، هیچ گونه مزیتی در برابر سایر صحابه ندارد.
اگر منظورش از قریش صحابه هستند و احتمال راجح نیز همین است به دلیل اینکه سیاق کلام و سخنش بدان اشاره دارد. در این تردیدی وجود ندارد که حضرت ابوبکرسحضرت عمرسحضرت عثمانسواکثر مهاجرین از قریش بودند و بدون شک قریش همگی به آغوش اسلام در آمدند. اکنون سوال این است که آیا حضرت علیس غرور و شوکت صحابهشرا شکست و قهرمانان صحابهشرا از پا در آورد؟؟!! و به خاطر اینکه آنان با دل و جان و رغبت و رهبت (بیم و رجاء) وارد اسلام شده بودند؟ کدام عاقل که اندک احترامی برای عقلش قایل باشد، دیدگاه این (هدایت شده) را میپذیرد و این نظریه و دیدگاه او چگونه میتواند صحیح باشد و در حالی که حضرت علیس نیز از قریش است و رسول اکرم ج، میفرماید: «إِنَّ هَذَا الامر فِى قُرَیْشٍ، لاَ یُعَادِیهِمْ أَحَدٌ إِلاَّ كَبَّهُ اللَّهُ عَلَى وَجْهِهِ، مَا أَقَامُوا الدِّینَ» [۶۷].
ترجمه: امارات اسلامی و خلافت از آن قریش است. هر کس با آنان دشمنی کند، خداوند او را سرنگون خواهد کرد مادام که قریش بر دین خدا عمل کرده و احکام شریعت را بر پا دارند ـ و از عبدالله بن عمر مروی است که رسول اکرم جفرمودند: «لا یَزَالُ هَذَا الامر فِى قُرَیْشٍ، مَا بَقِىَ مِنْهُمُ اثْنَانِ» [۶۸]یعنی: مادام که دو نفر از قریش زنده باشند، حق خلافت با آنان است. و شریف رضی به نقل از خود حضرت علیس در کتاب «نهج البلاغه» میگوید: «إن الأئمة من قریش» [۶۹]همانا امامان باید از قریش باشند، آری، مسلم است که هر چهار خلیفه از قریش بودند و حضرت علی بن ابی طالب یکی از آنان بود. اکنون این عقاید باطل روافض چه توجیهی دارد؟ واقعیت این است که چنین گفته شود: منطق سلیم و واقعیت گویای این حقیقتاند که چماق به دستان مجوس، همان چماق به دستانی که حضرت علی و سایر برادرانش از اصحاب رسول ج، غرور و شوکت آنان را درهم شکستند، پوزه آنان را به خاک مالیدند و قهرمانان آنان را از پا در آوردند، گلوی اسلام و مسلمانان را فشردند و میخواهند علیه اسلام و مسلمین دسیسه کاری کنند و برای تحقق بخشیدن به این هدف اهل بیت رسول الله جرا بهانه قرار دادهاند و در دفاع و حمایت از آنان اشک تمساح میریزند و بعد میخواهند ارکان دین را در قالب مطعون کردن کسانی که حامل دین بودند، دین و سنت رسول الله را با چنگ و دندان و روح و جان حفاظت کردند (یعنی صحابه رضوان الله علیهم اجمعین) درهم بشکنند، تا این حد قناعت نکرده بلکه اصحاب عدول و جان نثار رسول الله جرا در لیست مرتدین و منافقین قرار دادند تا تاخت و تاز علیه دین برای آنان آسان گردد. اما آنها کور خواندند. به آنان میگویم: «این دین تا قیامت غالب خواهد ماند». و شما باید از دریای تلخ خود آب بنوشید!!
در پایان عرض میشود: اگر قصد رسول اکرم جاز نوشتن مکتوب این بود که کسی را برای جانشینی نامزد کند، بنابر دلایل و قراین روشن و متعدد به نامزدی حضرت ابوبکرساشاره میکرد و او را برای خلافت منسوب میکرد. زیرا امام بخاری از قاسم بن محمد و او از حضرت عایشهلچنین روایت میکند: «قَالَتْ عَائِشَةُلوَاراساهْ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج «ذَاكِ لَوْ كَانَ وآنا حَىٌّ فَأَسْتَغْفِرُ لَكِ وَأَدْعُو لَكِ». فَقَالَتْ عَائِشَةُ وَاثُكْلِیَاهْ وَاللَّهِ إِنِّى لأَظُنُّكَ تُحِبُّ مَوْتِى وَلَوْ كَانَ ذَاكَ لَظَلِلْتَ آخِرَ یَوْمِكَ مُعَرِّسًا بِبَعْضِ أَزْوَاجِكَ. فَقَالَ النَّبِىُّ ج «بَلْ أَنَا وَاراساهْ لَقَدْ هَمَمْتُ - أَوْ أَرَدْتُ - أَنْ أُرْسِلَ إِلَى أَبِى بَكْرٍ و ابنهِ فَأَعْهَدَ أَنْ یَقُولَ الْقَائِلُونَ أَوْ یَتَمَنَّى الْـمُتَمَنُّونَ». ثُمَّ قُلْتُ یَأْبَى اللَّـهُ وَیَدْفَعُ الْـمُؤمنونَ، أَوْ یَدْفَعُ اللَّـهُ ویأبَى الْمؤمنونَ» [۷۰].
در روایت امام مسلم از عروه از عایشهلچنین آمده است: رسول اکرم جدر بیماری موت به من گفت: پدرت، ابوبکر و برادرت را طلب کن تا مکتوبی بنویسم. زیرا من نگران این هستم که کسی آرزو کند و شاید کسی بگوید که من (برای خلافت) از دیگران شایستهتر هستم حال آنکه خداوند و مومنان به جز حضرت ابوبکرس را قبول ندارند [۷۱]. امام بخاری و امام مسلم از محمد بن جبیر بن مطعم و او از پدرش چنین نقل کردند: زنی در محضر رسول اکرم جآمد. رسول اکرم جبه آن زن امر کرد تا دو باره نزد رسول الله جبیاید، آن زن گفت: اگر آمدم و تورا نیافتم (منظورش این بود که اگر تو فوت کردی) پیامبر جفرمود: اگر آمدی و مرا ندیدی، آنگاه نزد ابوبکر برو [۷۲]. همچنین بخاری و مسلم از حضرت ابو هریرهس نقل کردند که ابو هریره میگوید: از رسول اکرم جشنیدم، فرمود: در عالم خواب خود را بر سر چاه آبی دیدم که دلوی روی آن بود. به مقداری که خواست خداوند بود از آن چاه آب کشیدم. سپس آن دلو را ابوبکر بن ابی قحافه بدست گرفت: به مقدار یک دلو یا دو دلو از آن چاه آب بیرون کشید. در آب کشیدن او اندکی ضعف بود. خداوند در برابر این ناتوانی او را مورد مغفرت قرار خواهد داد. سپس آن دلو به دلو بسیار بزرگی تبدیل شد و عمر بن خطاب آن را در دست گرفت. هیچ قهرمانی را ندیده بودم که مانند حضرت عمرس (با قدرت و سرعت) آب را از چاه بیرون بیاورد [۷۳]. از حضرت ابوبکرس مروی است که روزی رسول اکرم جپرسید: چه کسی از شما خواب دیده است؟ یکی از حاضرین گفت: من چنین در خواب دیدهام، که ترازویی از آسمان نازل شد نخست شما و حضرت ابوبکرس وزن کرده شدید ـ ووزن شما از وزن حضرت ابوبکر چربید.
بعد ابوبکر و عمربوزن کرده شدند، ابوبکر چربید، سپس حضرت عمر و حضرت عثمانس وزن کرده شدند، حضرت عمرس چربید، و ترازو به آسمان برده شد و رسول اکرم جاندکی نگران و ناراحت شد وفرمود: این خواب به جانشینی نبوت اشاره داشت. بعد فرمود «ثُمَّ یُؤْتِى اللَّـهُ الْـمُلْكَ مَنْ یَشَاءُ»یعنی بعد از آن خداوند مملکت وحکومت را به هر کس که خواسته باشد، میدهد [۷۴]. علاوه بر این رسول اکرم جدر دوران بیماری خود، او را تا دم وفات خود برای اقامه نماز جلو کرد ـ بخاری از ابوموسیسدر این باره چنین نقل کرده است: بیماری رسول الله جشد گرفت وفرمود: «مُرُوا أَبَا بَكْرٍ فَلْیُصَلِّ بِالنَّاسِ». قَالَتْ عَائِشَةُ إِنَّهُ رَجُلٌ رَقِیقٌ، إِذَا قَامَ مَقَامَكَ لَمْ یَسْتَطِعْ أَنْ یُصَلِّىَ بِالنَّاسِ. قَالَ «مُرُوا أَبَا بَكْرٍ فَلْیُصَلِّ بِالنَّاسِ» فَعَادَتْ فَقَالَ «مُرِى أَبَا بَكْرٍ فَلْیُصَلِّ بِالنَّاسِ، فَإِنَّكُنَّ صَوَاحِبُ یُوسُفَ». فَأَتَاهُ الرَّسُولُ فَصَلَّى بِالنَّاسِ فِى حَیَاةِ النَّبِىِّ ج» [۷۵].
ترجمه: به ابوبکرس امر کنید تا برای مردم نماز بخواند. عایشهلگفت: همانا او انسان رحم دلی است. وقتی در جای تو بایستد نمیتواند اقامه نماز کند. پیامبر جبرای بار دوم فرمود: به ابوبکر امر کنید تا برای مردم اقامه نماز کند.
عایشهلبرای بار دوم دیدگاه خودش را تکرار کرد. پیامبرجخطاب به حضرت عایشهلفرمود: به پدرت امر کن تا برای مردم اقامه نماز کند، همانا شما زنان مانند زنان دوران حضرت یوسف حیله باز هستید ـ آنگاه قاصد نزد حضرت ابوبکرس آمد و حضرت ابوبکرس در حیات رسول الله جبرای مردم اقامه نماز کرد. از امام زهری روایت است که میگوید: انس بن مالک به من خبر داد که حضرت ابوبکرس در بیماری رسول اکرم جبرای صحابه اقامه نماز میکرد. تا اینکه روز دوشنبه فرا رسید، صحابهشبرای نماز در صفهای مسجد منتظر بودند. رسول الله جپرده حجره را برداشته بسوی ما نگاه میکرد: رسول الله جایستاده بود و صورتش مانند کاغذ زرد، زرد شده بود. بعد رسول الله جتبسم کرد. ما با دیدن رسول الله جبسیار خوشحال شدیم. حضرت ابوبکرس به گمان اینکه رسول الله جقصد پیوستن به صفوف نماز را دارد، از جایگاه مخصوص امام عقب رفت. رسول اکرم جبه طرف او اشاره کرده فرمود: نماز را ادامه داده به اتمام برسانید. بعد پرده حجره را پایین انداخت و در همان روز به لقاء الله پیوست [۷۶]. آری، اینکه رسول اکرم جدر حیات خود حضرت ابوبکرس را برای امامت مسلمانان جلو کردند، اشارهای است به سوی امارت حضرت ابوبکرس وجانشینی او بعد از وفات رسول الله ج. با توجه به این روایات، اهل سنت بر این باور هستند اگر رسول اکرم جدر جریان نوشتن مکتوب در صدد بود که کسی را برای امامت بر گزیند، بهتر و شایستهتر از حضرت ابوبکرس برای امارت کسی دیگر نبود. دلایلی که در این راستا میتوان به آنها استناد کرد، از روشنترین و قویترین دلایل محسوب میشوند و هیچ گونه تضادی با مو ازین عقلی نداشته و کسی که آنها را درک کند، منکر آنها نخواهد شد. بر خلاف دلایلی که روافض از آنها استناد میکنند. آنها هیچ گونه پایه و اساس مستحکم نداشته و هیچ عاقلی آنها را، بدلیل پوچ و واهی نمیپذیرد. بقیه سخنان تیجانی را در این خصوص جهت پرهیز از اطاله کلام یاد آور نمیشوم. علاوه بر این، فکر میکنم به تمام اشکالاتی که در خصوص این حدیث از طرف آقای تیجانی مطرح شدهاند، پاسخ قانع کننده داده شده است. در هر حال خدا را سپاس گذارم.
[۴۷. صحیح البخاری کتاب المغازی ج ۴ رقم (۴۱۶۸). [۴۸] مسلم مع الشرح ج ۱۱ ص (۱۳۱) کتاب الوصیة. [۴۹] فتح الباری ج ۷ ص (۷۴۱). [۵۰] صحیح البخاری ج ۵ کتاب الدعوات. [۵۱] طبرانی فی الکبیر ج ۶ برقم (۶۱۵۷-۵۱۵۷). [۵۲] صحیح البخاری ج ۱ کتاب التهجد شماره (۱۰۷۵) فتح الباری (۱۱۲۷). [۵۳] الفتح ج ۷ ص (۷۴۰) کتاب المغازی. [۵۴] مسلم مع الشرح ج ۱۱ ص ۱۳۲ کتاب الوصیة. [۵۵] وتبیانا لکل شیء. [۵۶] الفتح ج ۱ کتاب العلم ص (۳۵۲). [۵۷] الفتح ج ۷ ص (۷۴۰) کتاب المغازی. [۵۸] مسلم مع الشرح ج ۱۱ ص (۱۳۲) کتاب الوصیة. [۵۹] بخاری کتاب فضائل الصحابة برقم (۳۴۸۶) ج ۳ و مسلم مع الشرح ج ۱۵ برقم (۲۳۹۸). [۶۰] مسلم مع الشرح ج ۱۵ کتاب فضائل الصحابة برقم (۳۴۷۸). [۶۱] البخاری، کتاب فضائل الصحابة برقم (۳۴۷۸). [۶۲] شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید ج ۴ ص (۵۱۹). [۶۳] ثم اهتدیت ص (۸۵) و آنگاه هدایت شدم ص (۱۳۷-۱۳۶). [۶۴] ثم اهتدیت ص (۸۶-۸۵). و آنگاه هدایت شدم ص (۱۳۸-۱۳۷). [۶۵] دلیل بطلان این روایت در مباحث آینده خواهد آمد. [۶۶] المراجعه ۴۸ ص (۱۸۱-۱۶۹). [۶۷] صحیح بخاری ج ۶۴ کتاب الأحکام برقم (۶۷۲۰) و مسلم مع الشرح ج ۱۲ برقم (۱۸۲۱). [۶۸] صحیح بخاری ج ۶ کتاب الأحکام برقم (۶۷۲۱). [۶۹] نهج البلاغة ص (۳۰۵). [۷۰] صحیح بخاری ج ۶ کتاب الأحکام برقم (۶۷۹۱). [۷۱] مسلم مع الشرح ج ۱۵ برقم (۲۳۸۷). [۷۲] صحیح البخاری ج ۳ کتاب فضائل الصحابة برقم (۳۴۵۹) و مسلم مع الشرح ج ۱۵ کتاب فضائل الصحابة برقم (۲۳۸۶). [۷۳] صحیح بخاری ج ۳ کتاب فضائل الصحابة برقم (۳۴۶۴). [۷۴] ابو داود برقم (۴۶۳۵) کتاب السنة ج ۵، ترمذی برقم (۲۴۰۳) ابواب الرؤیا. [۷۵] صحیح بخاری ج ۱ کتاب الجماعة والإمامة برقم (۶۴۶). [۷۶] صحیح البخاری برقم (۶۴۸).