نقدی بر دیدگاه تیجانی
۱- روشن است که این آقای تیجانی حدیث صلح حدیبیه را به صورت بسیار مجمل و گنگ ذکر نموده بخش عمده و مهم آن را که دلالت بر سو نیت پنهان و جنایت او علیه اصحاب پیامبر جدارد، حذف نموده است. در قسمتی در داستان صلح حدیبیه که مستمسک آقای تیجانی است سخنان عروه بن مسعود خطاب به قومش چنین آمده است:
«همانا او (پیامبر ج) برنامهی درستی را به شما ارائه داده است. آن را بپذیرید و به من اجازت دهید تا پیش او بروم. آنان به عروه گفتند: بروید اجازه دارید. عروه نزد رسول اکرم جآمد و باوی به صحبت پرداخت. پیامبر جهمان پاسخی را که به بدیل گفته بود برای عروه تکرار کرد. عروه خطاب به رسول الله جگفت: اگر معاملهی قوم تورا یک سره کنم، شخص لایقی را نمیبینم که در برابر من بایستد. همه اینها آدمهای نالایقی هستند. فکر میکنم همگی اینها فرار کنند و تورا تنها بگذارند. حضرت ابوبکرس خطاب به عروه گفت: (امصص بظر اللات)، یعنی تو لات را خایه مالی کن. آیا ما فرار کرده، او را تنها میگذاریم؟! عروه گفت: این شخص کیست؟ گفتند: ابوبکر، عروه گفت: به خدا سوگند اگر احسان تو بر گردن من سنگینی نمیکرد، پاسخت را میدادم. سپس عروه سخنانش را برای پیامبر جادامه داد. هرگاه سخنی برای پیامبر میگفت، ریش مبارک رسول الله جرا میگرفت. مغیره بن شعبه در کنار رسول الله جدر حالی که شمشیر در دست داشت وزره پوش بود، ایستاده بود. هرگاه عروه قصد سخن نموده دستش را به سوی ریش مبارک رسول اکرم جدراز میکرد، مغیره با قبضه شمشیر دستش را میزد و به او میگفت: دستت را از روی ریش مبارک رسول اکرم جبردار. عروه سرش را بلند کرده پرسید: این شخص کیست؟ گفت: مغیره بن شعبه، عروه گفت: ای مکار و حیله گر، در مکر و حیله تو را یاری نکردم؟ مغیره در زمان جاهلیت یعنی قبل از مسلمان شدن در میان قومی زندگی میکرد و تعدادی از آنان را کشته اموال آنان را به غارت برد و بعد نزد پیامبر جآمد و مسلمان شد. رسول اکرم جفرمود: اسلام تو را میپذیرم اما اموالی را که به غارت بردی درباره آنها هیچ گونه مسئولیتی ندارم. بعد عروه با گوشه چشم (رفتار اصحاب پیامبر ج) را به دقت نگاه میکرد و چنین اظهار نظر کرد: «سوگند به خدا اگر آب دهان رسول الله جدر دست یکی از آنان میافتاد، آن را روی چهره و بر تمام بدن میمالید، هرگاه پیامبر جحکم میکرد، به پیروی از حکم او مبادرت میکردند (!!) هرگاه رسول الله جوضو میگرفت، برای گرفتن آب وضو وی با یکدیگر جدال و دعوی میکردند. هرگاه اصحاب او در محضر او حرف میزدند، آهسته و آرام حرف میزدند، و بخاطر تجلیل و تکریم از وی با چشم پر به سوی او نگاه نمیکردند. بعد عروه نزد قومش برگشته و گفت: ای مردم! آگاه باشید و بدانید، من نزد پادشاهان رفتم. در محضر قیصر، کسری و نجاشی حضور پیدا کردم. سوگند به خدا هیچ پادشاهی را ندیدم که رعیتش او را چنان تعظیم کند که اصحاب محمد، محمد را تعظیم میکند [۳۵]آری، اینان بودند یاران رسول الله جکه به شهادت و گواهی فردی از مشرکان، پیامبر جرا چنین تعظیم میکردند.. .. . ای برادر محترم و خوانندهی گرامی مشاهده کردی، این تیجانی با انصاف و امین را که چگونه بخش عمده و بسیار مهم این داستان را پنهان کرده است. البته من در این خیانت او را معذور میدانم. زیرا او اگر این بخش از داستان صلح را ذکر میکرد، تمام سخنان و دیدگاهش از اول تا آخر باطل شده و از بین میرفت. چون آنچه که در حدیث آمده هرگز با یاوهگوئیهای او توافق ندارد.
۲- صحابه هرگز با رسول اکرم جمعارضه و مناظره تند و نامناسب آن طور که تیجانی گفته، نداشتند. از حدیث صلح هرگز چنین استنباط نمیشود که صحابه قصد مخالفت با رسول اکرم جرا داشتند. البته آنچه که از جانب صحابه در جریان حدیبیه صورت گرفت مطمئناً منشا آن محبت با دین و عقیده و عداوت با کفار بود و مانند تمام انسانهایی که دچار عوارض بشری میشوند. آنان نیز گمان بردند شرایطی که در قطعنامه صلح گنجانده شده است منجر به اجحاف در حق مسلمانان خواهد شد. این یک امر روشن و آشکار بود. آنان مانند پیامبر جمعصوم نبودند. چگونه ممکن است که صحابه با رسول الله جمخالفت کرده و به دستور او عمل نکنند و در عین حال در تعریف و تمجید آنان خداوند چنین آیه نازل کند ﴿ لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ يُبَايِعُونَكَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمۡ فَأَنزَلَ ٱلسَّكِينَةَ عَلَيۡهِمۡ وَأَثَٰبَهُمۡ فَتۡحٗا قَرِيبٗا١٨ ﴾[الفتح: ۱۸]. ترجمه: «آنگاه که مومنان زیر درخت بدست تو بیعت میکردند. خداوند خشنودی خود را از آنان اعلام کرد. زیرا میدانست آنچه که در دلهایشان بود. لذا سکون و آرامش خاطر را به سوی آنان فرستاد و پیروزی را نصیب آنان کرد».
آیه مذکور درباره صلح حدیبیه نازل شده است. خداوند دانای پیدا و پنهان چگونه رضایتش را از اصحاب رسول الله جاعلام میکند. زیرا او از صدق، اخلاص و وفا داریای که در قلوب صحابه بود، خبر داشت و از سمع و طاعت آنان آگاه بود و آنان را به پیروزی نزدیک بشارت داد. سپس این شیعه نمای (هدایت شده) میآید، قصد و نیت صحابه را در برابر رسول الله جمشکوک و مشتبه جلوه میدهد؟!
لذا تنها همان پاسخ را برایش مناسب میدانم که صدیق اکبر به عروه بن مسعود گفته و آن، این است: (امصص بظر اللات).
۳- جهت روشنتر شدن قضیه برای خوانندگان محترم، روایت دیگری درباره صلح حدیبیه که امام مسلم در صحیح خود آن را نقل کرده و خود تیجانی در حاشیه کتابش بدان اشاره نموده است، تقدیم میگردد. این حدیث غیر از حدیث بخاری است و به وضوح نشان میدهد که چه کسی از صحابه با حکم رسول اکرم جمخالفت کرده فاقد اعتقاد و اذعان نسبت به دستور پیامبر جبوده است. امام مسلم از حضرت براء بن عازب چنین نقل کرده است: بعد از ممنوع الورود شدن رسول اکرم جبه مکه مکرمه، سران مکه با وی به صلح نشستند و آمادهی آشتی شدند مشروط بر اینکه مسلمانان فقط سه روز میتوانند در مکه بمانند و هیچ گونه سلاحی جز شمشیر در غلاف با خود نیاورند و پیامبر جبه کسی از اهالی مکه اجازه خروج و رفتن از مکه به مدینه را ندهد و از همراهان پیامبر جهر کدام خواسته باشد در مکه زندگی کند، پیامبر جحق جلوگیری او را ندارد. بعد رسول اکرم جخطاب به حضرت علیس فرمود: شرایط قرار داد صلح را به ترتیبی که به تو گفته میشود بنویس، و آن چنین بود: «بسم الله الرحمن الرحیم. هذا ما قضى علیه محمد رسول الله»مشرکین بر کلمه رسول الله اعتراض داشتند ـ رسول الله به حضرت علیس امر کرد تا کلمه «رسول الله» را پاک کند. حضرت علیس گفت: سوگند به خدا من آن را پاک نمیکنم. آنگاه پیامبر جاز حضرت علیس خواست که کلمه «رسول الله» را به پیامبر جنشان دهد. حضرت علیس آن را به رسول الله جنشان داد و آنحضرت جآن را پاک کرد و بجای آن «ابن عبدالله» نوشت. رسول اکرم جبر اساس این قرار داد سه روز در مکه اقامت کرد [۳۶].
آری، اگر من خواسته باشم، انصاف، عقلگرایی و شیوه تفکر این تیجانی کذابی را بیازمایم. در این روایت نیز جای اشکال و تامل باقی است آیا برای من ممکن نیست که چنین چیزی بخوانم و از عکس العمل این صحابی در مقابل فرمان رسول الله جمتاثر نشده و تعجب نکنم. آیا اگر کسی بگوید که این صحابی دستور پیامبر جرا اطاعت کرده است و آن را اجرا نموده است هیچ شخص عاقلی آن را میپذیرد؟ مطمئناً این جریان، گوینده چنین سخنی را تکذیب میکند و آنجه را که گوینده اراده کرده است از بین میبرد. آیا او خودش را حریصتر از پیامبر جگمان میکند؟ حتی پیامبر جرا مجبور میکند که با دست مبارک خودش کلمه (رسول الله) را پاک کند و بجای آن، محمد بن عبدالله بنویسد. گمان نمیکنم هیچ انسان عاقلی بپذیرد که این عکس العمل در برابر فرمان رسول الله جیک حرکت معمولی، پسندیده و منطقی باشد. آری این است عقل گرایی که آقای تیجانی آن را محور مباحث کتابش قرار داده زمینه را برای هر انسان جاهل و نادان فراهم میکند تا هر عمل صحابی را بر نافرمانی پیامبر حمل نموده و آن را به عدم اطاعت از پیامبر جو سو تصرف تعبیر کند. متاسفانه ما به خود اجازه نمیدهیم تا در مورد فهم معنی صحیح حدیث به اقوال علما مراجعه کنیم.
اینک ـ از این تیجانی (هدایت شده) میپرسم: آیا تو این تفسیر و تعبیر (مخالف با حکم پیامبر جو سو تصرف در برابر دستور او) فعل و حرکت حضرت علیس را در برابر فرمان رسول الله جمیپذیری؟ اگر میپذیری آنگاه بر تو لازم است که درباره حضرت علیس همان حکم و فتوی را که درباره سایر اصحاب پیامبر جصادر کردی، صادر بکنی و درباره او همان دیدگاه را داشته باشی که درباره دیگران داری. اگر این توجیه مورد پسند تو نیست، معنیاش این است که تو خودت بر حکم و فتوی خویش درباره صحابه شخط بطلان کشیدی. در نتیجه تو خودت فیصله عقل خودت را نفی کردی.
جناب تیجانی در ادامه بحث در کتابش میگوید: آیا عمر بن خطاب در جریان قرار داد صلح حدیبیه تسلیم دستور پیامبر شد ٍ«ولم یجد فی نفسه حرجاً مما قضى الرسول»؟ یعنی از قضاوت رسول اکرم جاحساس ناراحتی نکرد؟ یا اینکه درباره دستور پیامبر جدچار شک و تردید بود؟ بویژه در این قول خودش که به رسول اکرم جگفت: آیا تو نبی بر حق خداوند نیستی؟ آیا تو نگفتی که ما وارد بیت الله شده آن را طواف خواهیم کرد؟ و آیا بعد از اینکه رسول الله جپاسخ قانع کننده به او داد، او تسلیم شد؟ تیجانی میگوید: عمر بن خطاب هرگز تسلیم نشد بلکه عیناً بعد از جواب پیامبر جهمان سوالها را از ابوبکر پرسید. آیا بعد از پاسخ دادن ابوبکر و نصیحتش که قضاوت پیامبر جرا بپذیرد، تسلیم شد؟ اگر بپذیریم که تسلیم شده است. اکنون این سوال مطرح است که آیا او از پاسخ پیامبر جقانع شده است یا از پاسخ ابوبکرس (!!) اگر خطایی از وی انجام نگرفته بود، چرا میگفت: عملت لذلك أعمالاً.. . (کارهایی انجام دادم.. . ) تنها الله و رسول او میدانند که عمر مرتکب چه اعمالی شده بود؟ تیجانی میگوید: دلیل تخلف دیگر آقایان حاضر از صحابه، وقتی که پیامبر جبه آنان حکم کرد تا بلند شده ذبح کنند و سرها را اصلاح کنند و کسی به حرف پیامبر گوش نکرد تا اینکه پیامبر ناچار شد سه بار حکم را بدون فایده تکرار کند، مشخص نیست. جناب تیجانی پس از نقل داستان صلح حدیبیه به گونهای که بیان گردید اظهار تعجب نموده، میگوید: من آنچه را که در این باره میخوانم، نمیپذیرم چگونه ممکن است که صحابه با رسول الله جچنین رفتار کنند. اگر این داستان تنها از طرف شیعه مطرح میشد، من آن را تهمت و افترا در حق اصحاب گرامی، میپنداشتم. اما این داستان صحت دارد و در حد شهرت رسیده است. چون تمام محدثین اهل سنت آن را نقل کردهاند. از جهت اینکه من التزام کردهام که روایات مجمع علیه بپذیرم، ناچار که با حیرت و استعجاب تسلیم این جریان شوم. آنچه که برای من ممکن است بگویم، این است: چگونه این طیف از صحابه را معذور بدانم، صحابهای که نزدیک ۲۰ سال را از زمان بعثت تا زمان صلح حدیبیه همراه پیامبر جگذراندند و آنان شاهد معجزه و انوار نبوت بودند؟ و قرآن همواره به آنان میآموخت که چگونه از پیامبر تجلیل نموده و با رعایت کدام شیوه با وی سخن گویند. حتی خداوند در صورت رعایت نکردن احترام لازم و بلند کردن صدا در محضر او، آنان را به هدر رفتن اعمالشان تهدید کرده است [۳۷].
من میگویم:
۱- آنچه که اطاعت و تسلیم حضرت عمرس را در برابر فیصله رسول اکرم جمورد شک و تردید قرار میدهد، این است که حضرت عمرس درباره شرایط قرار داد صلح اعتراض داشت ولی اعتراض او درباره شرایط صلح هرگز به این معنی نبود که او فیصله و قضاوت پیامبر جرا با دیده شک و تردید مینگریست. در واقع منشا اعتراض، این بود که فواید شرایط صلح برای حضرت عمرس روشن نبود و به همین خاطر او نخست از پیامبر جو سپس از حضرت ابوبکرس سوال میکرد. این سوالها نیز زمانی مطرح میشدند که مشرکین شرایط بسیار سختی را قبولانده بودند. از جمله آنها یکی این بود: هر کس از ما (مشرکان) مسلمان شده با شما (مسلمانان) بپیوندد حتماً بسوی مشرکان برگردانده شود. در حدیث آمده است که سهیل چنین گفت: «وعلى أنه لا یأتیك منا رجل وإن كان على دینك»یعنی شما مسلمانان حق ندارید، کسی را که از ما مسلمان باشد و نزد شما آمده او را پناه دهید و لو اینکه مسلمان شده باشد. مسلمانان گفتند: بسیار شگفت آور و جای تعجب است. چگونه بسوی کفار برگردانده شود حال آنکه او به عنوان مسلمان آمده است؟ در زمانی که مذاکره صلح جاری بود، شخصی به نام ابوجندل فرزند سهیل فرزند عمرو که مسلمان شده بود و در حالی که پاهایش در زنجیر بود و از بخش پایینی شهر مکه بیرون آمده، افتان و خیزان به صفوف مسلمانان پیوست. سهیل به مجرد اینکه نگاهش به ابوجندل افتاد، گفت: محمد! این نخستین کسی است که من میخواهم او را به من برگردانی. ابوجندل گفت: برادر مسلمان! من بعد از اینکه مسلمان شدم به سوی مشرکان برگردانده میشوم؟ مگر نمیدانید که من با چه مشکلاتی گرفتار بودم؟- ابوجندل در راه الله شکنجههای بسیار سختی را متحمل شده بود-. حضرت عمرس میگوید: این حالات و اوضاع سخت مرا واداشت تا نزد پیامبر جآمده سوالها را مطرح کنم. آری اینجا بود که جریان برای حضرت عمرس بلکه برای اکثر صحابهشفوق العاده دشوار و سخت گذشت علاوه بر این، وقتی خود پیامبر جخبر داده بود که ما وارد بیت شده و آن را به زودی طواف خواهیم کرد. و دلیل این پیش گویی این بود که رسول اکرم جدر خواب دیده بود که وارد بیت شده وهمراه با یارانش بیت را طواف میکنند. اما وقت تحقق خواب و پیش گویی رسول اکرم جبه تاخیر افتاد، این امر برای آنان فوق العاده سخت گذشت. این ناراحتی موجب شد تا حضرت عمرس سوال کند. لذا منشا سوالات حضرت عمرس همانا آرزوی شکست و ذلت مشرکین و یاری و کمک رساندن به دین بوده و همین سوالات مطرح شده از جانب حضرت عمرس خود بارزترین دلیل بر این مدعا است. طبعاً منشا سوالات، شک و تردید درباره قضاوت پیامبر جنبود. در روایتی از ابن اسحاق چنین آمده است «وقتی حضرت ابوبکرس به او (عمر س) گفت: تصمیم رسول الله جرا بپذیر زیرا او پیامبر خدا است. حضرت عمرس گفت: «أنا أشهد أنه رسول الله»یعنی من گواهی میدهم که او رسول الله است. ـ آری، اینجا است که امام ابن حجر عسقلانی میگوید: آنچه که حضرت عمرس را به تامل در پذیرفتن شرایط صلح واداشت، این بود تا ایشان حکمت، مصلحت و فوائد شرایط صلح را بهتر درک نموده و شبههاش دفع گردد. این تامل مانند تامل او درباره نماز میت بر عبدالله بن ابی بود. هر چند که اجتهاد او در قضیه اول (صلح حدیبیه) مطابق با حکم وحی نبود و در قضیه دوم (نماز میت بر عبدالله بن ابی) موافق بود. مطمئناً اعمال مذکور [۳۸]را به خاطر اینکه اجتهادش موافق با حکم وحی نبود انجام داده است. قطعا او در تمام اعمال و رفتارش معذور بلکه مأجور بوده است. چون او در این اعمال به اجتهاد خود عمل کرده است. دلیل روشنتر در این باره که علت تامل حضرت عمرس در پذیرفتن شرایط صلح، همانا این بود تا او فوائد و منافع صلح را درک نموده و شک و تردید را از خود برطرف نماید، روایتی است که امام مسلم در خصوص صلح حدیبیه آن را نقل کرده است. در آن سوال عمرساز پیامبر جآمده است: «... فنزل القرآن على رسول الله جبالفتح ـ فأرسل إلى عمر فأقرأه إیاه ـ». یعنی: بلا فاصله بعد از سوال حضرت عمرساز رسول الله ج، آیه فتح [۳۹]بر رسول الله جنازل شده، آنگاه رسول اللهجحضرت عمرسرا نزد خود طلبیده و آیه مذکور را برای او قرائت کرد ـ حضرت عمرس گفت: ای رسول خدا، این فتح است؟ رسول الله جفرمود: آری، آنگاه حضرت عمرس خوشحال شده برگشت [۴۰]و در سوره فتح قول خداوند چنین آمده است.
﴿ لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ يُبَايِعُونَكَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمۡ فَأَنزَلَ ٱلسَّكِينَةَ عَلَيۡهِمۡ وَأَثَٰبَهُمۡ فَتۡحٗا قَرِيبٗا١٨ ﴾[الفتح: ۱۸].
ترجمه: «خداوند اعلام رضایت فرمود از مومنان، هنگامی که آنان زیر درخت بدست تو بیعت کردند. خداوند خبر داشت از آنچه (از وفاء و اخلاص) که در دلهایشان بود. لذا آرامش برای آنان فرستاد و پیروزی زود رسی نصیب آنان نمود».
امام احمد در مسند خود از حضرت جابر ابن عبدالله روایت کرده است که رسول اکرم جفرمود: «لَنْ یَدْخُلَ النَّارَ رَجُلٌ شَهِدَ بَدْراً وَالْـحُدَیْبِیَةَ». ترجمه: «كسی كه در غزوه بدر و حدیبیه شركت كرده است هرگز به دوزخ نخواهد رفت» [۴۱].
خداوند رضایت خود را از مومنانی که زیر درخت بدست پیامبر جبیعت کردند، اعلام نموده است و آنان را وعده بهشت داده است. چرا؟ برای اینکه خداوند از پاکی ظاهر و باطن آنان آگاه بود ـ بدون تردید حضرت عمر بن خطابس از پیش گامان آنان بود ـ آری، از یک طرف خداوند دانای پیدا و پنهان، از صفا و پاکی ظاهر و باطن صحابه گرامی رسول اکرم جخبر میدهد و از طرفی این جوجهی رافضی (هدایت شده) میآید دلهای صحابه گرامی را مطعون و معیوب قرار میدهد. آیا این طعن و عیب به دین بر نمیگردد؟!
۲- این طعن جناب تیجانی که خود حضرت عمرس گفته بود: «فعملت لذلك أعمالاً» (کارهایی بخاطر این انجام دادم) و همچنین قول آقای تیجانی «والله وحده ورسوله یعلم ما هی الأعمال التی عملها عمر»(خدا بهتر میداند اعمالی که عمر انجام داد چه بودند) ـ آقای تیجانی ایرادات و اشکالات خود را نسبت به حضرت عمرس بر این نقطه و محور متمرکز نموده است که خود حضرت اعتراف نموده است که خطا از وی انجام گرفته و او برای جبران آن اعمالی را انجام داده است ولی جز الله و رسولش کسی دیگر نمیداند که او برای جبران گناه نافرمانی از دستور رسول الله جچه اعمالی را انجام داده است؟ این گفته جناب تیجانی علاوه بر اینکه صد در صد اشتباه است. بر جهل و نادانی وی دلالت دارد زیرا در روایت ابن اسحاق آمده است «حضرت عمرس میگفت: برای جبران گناه احتمالی سخنانی که در محضر رسول اکرم جدر جریان صلح حدیبیه گفتم، همواره صدقه میکردم، روزه میگرفتم، نماز میخواندم و غلام و کنیز آزاد میکردم ـ واقدی از حدیث ابن عباس چنین نقل کرده است: قال عمرس: «لقد اعتقت بسبب ذلك رقاباً وصمت دهراً» [۴۲]. یعنی: بخاطر سخنانی که در محضر رسول الله جگفتم، بردههای زیادی را آزاد نموده و مدت زمانی روزه گرفتم ـ آری، این نماز، و روزههای نفلی و ازاد کردن گردنها برای جبران آنچه از تاخیر و توقف که از وی در ابتدای امر صادر شد، انجام گرفته است. و این امر نیز مسلم و پذیرفته شده است که توقف او از اطاعت دستور رسول الله جدر ابتدا جریان نتیجه اجتهاد او بوده است لذا این همه سعی و تلاش برای جبران خطای اجتهادی، دلیل بسیار روشنی است بر تقوی، خدا ترسی و روجوع او بسوی خداوند و اینکه او (حضرت عمرس) قصدی جز اظهار شوکت و قدرت مسلمانان و ذلت و خواری مشرکان نداشته است. همچنین که از سیاق حدیث بر میآید.
۳- درباره این سخن تیجانی: «ولا أدری سبب تخلف البقیة الباقیة من الحاضرین بعد ذلك إذ قال لهم رسول الله، قوموا فانحروا ثم احلقوا». یعنی: دلیل تخلف سایر حاضرین، وقتی که رسول اکرم جدستور داد که از حالت احرام بیرون بیایند، برایم روشن نیست ـ میگویم:
ای تیجانی (هدایت شده) تو خودت در روایت مسلم، بطور واضح و روشن اعتراف کردی که حضرت علیس نیز از جمله کسانی بود که در صلح حدیبیه حاضر بود و درباره شروط مورد توافق از دیدگاه عمرس دفاع میکرد. و در همان حدیث آمده است که وقتی رسول الله جبه حاضرین امر کرد تا بلند شده ذبح کنند، موهای سر را حلق نموده از احرام بیرون بیایند، هیچ کدام از حاضرین از سر جایش بلند نشد. صد در صد حضرت علیس نیز در آن جمع حضور داشت وهمراه و همزمان با سایر حاضرین او نیز دستور رسول اکرم جرا اطاعت نکرد ـ تو خودت میگویی من بنابر چه دلیل این طیف از صحابه را که با وجود اینکه حدود بیست سال را در صحبت پیامبر گذراندند و چنین از وی نافرمانی کردند، معذور بدانم ـ آری چنین بر میآید که تو فراموش کردی که حضرت علیس نیز جز آنان است. اکنون از تو سوال میشود ـ اگر تو توانستی حضرت علیس را در جریان این حادثه معذور و بیتقصیر قرار دهی پس بدان و باور کن که همان عذر حضرت علی، عذر بیگناهی سایر صحابه نیز هست، و اگر دلیل بیگناهی حضرت علیس برای تو روشن نیست و نمیتوانی وی را معذور بدانی. آنگاه همان گناه و نقصی را که به سایر صحابه نسبت میدهی قطعاً به حضرت علیس نیز منسوب است، و در چنین حالتی چارهای نیست جز اینکه به تو بگویم: بهتر این است که تو از عقل و خرد خودت عذر خواهی کنی.
۴- اما اینکه سایر صحابه چرا در مرحله نخست از دستور رسول اکرم جدایر بر بیرون آمدن از حالت احرام اطاعت نکردند، دلایل متعددی دارد که ابن حجر آنها را بدین گونه بیان کرده است:
«ممکن است خود داری صحابه بخاطر این بوده است که آنان این امر را امر استحبابی پنداشتند نه ایجابی با اینکه آنان فکر میکردند که هم اکنون وحی دایر بر ابطال پیمان صلح نازل میشود یا اینکه هر کدام فکر میکرده است که او بطور استثنایی وقت رسیدن آنان به مکه مجاز به انجام مناسک عمره میشود. همه این احتمالات برای آنان وجود داشت زیرا که امکان نسخ و نزول وحی تا آن هنگام ممکن بود. این نیز از جمله احتمالات است که ممکن است اوضاع، بدلیل اینکه آنان پس از اینکه تا حدی به قدرت رسیده بودند و احساس قدرت میکردند، ناگهان دیدند که در باب اعتقاد و انجام مناسک عمره دچار چنین حالتی شدهاند، این اوضاع به ظاهر نابسامان آنان را چنان مشغول به خود کرده بود که آنان در مرحله نخست متوجهام ر پیامبر جنشدند یا اینکه آنان اطاعت از دستور رسول اکرم جرا به تاخیر انداختند به فکر اینکهام ر مطلق مقتضی اطاعت مع الفور و بلا فاصله نیست ـ همه صحابه در صلح حدیبیه مجموعه این دلایل را در نظر داشتند. هیچ دلیلی، در این جریان برای آنان که میگویند: امر برای وجوب فوری است، یا برای کسانی که وجوب فوری را نفی میکنند و همچنین برای کسانی که میگویند امر برای وجوب است نه برای ندب و اباحت، وجود ندارد. زیرا که این جریان شامل همه احتمالاتی است که بیان گردید [۴۳]. نظیر این حادثه، حادثه و رویداد غزوه فتح است و آن اینکه ماه رمضان بود. و رسول اکرم جآنان را امر به افطار میکرد اما وقتی که صحابه پیوسته از افطار کردن روزه خود داری میکردند آنگاه خود حضرت لیوان را در دست گرفته نوشید وقتی صحابه دیدند که پیامبر جنوشید و افطار کرد، آنان نیز افطار کردند [۴۴]. آری اینها عذرها و دلایل موجهی بودند که علمای کرام جهت موجه جلوه دادن امتناع صحابه و معذور قرار دادن آنان در نظر گرفتهاند. اما نا آگاهان و بیگانگان از علم و معرفت، نخستین قرائت و برداشت عقلی آنان این است که اقدامات صحابه را به بدترین احتمالات و رکیکترین مفهوم ممکن در هر زمان حمل کنند و دلیلش نیز این است که نا آگاهان و بیگانگان از علم و معرفت، سخت ترین حسد و کینه توزی را در حق صحابه در دلهایشان دارند. خداوندا، به پناه تو میآییم از شر کسانی که خداوند توان شنیدن را از آنان گرفته و بصیرت آنان را سلب نموده است.
جناب تیجانی (هدایت شده) در ادامه هذیان و یاوه گوییهای خود میگوید: «من این احتمال را بعید و دور از امکان قرار نمیدهم که عمر بن خطاب سایر صحابه را به تخلف از امر رسول الله جواداشته و آنان را به شک و تردید سوق داده باشد ـ این امکان از گفتههای خود وی که گفته بود «عمل لذلك أعمالاً لم یشأ ذكرها» تقویت میشود. او در جای دیگر میگوید: همواره روزه میگرفتم، نماز میخواندم و گردنها را آزاد میکردم، از ترس اینکه سخنانی گفته بودم.. . الخ او ادامه میدهد و میگوید: آنچه که در این قصه (صلح حدیبیه) از خود او (عمر بن خطابس) منقول است حکایت از آن دارد که خود عمر بن خطاب درک کرده بود که موضعش در آن روز موضع بسیار حیرت زا و شگفتآوری بوده است [۴۵].
۱- آری، این از پوچ ترین و بی ارزش ترین تهمتها و افتراتی است که به صحابی جلیل القدر نسبت داده شده است. زیرا او (تیجانی) از کجا و بنابر چه دلیلی میداند که حضرت عمرس سایر صحابه را به تخلف از دستور پیامبر جواداشته است؟ آیا جناب تیجانی میداند آنچه را که حضرت عمرس در دل خود داشت؟ آیا این مطلب برای او وحی شده است؟ مسلم است این ادعای او جز بر سو نیت او نسبت به حضرت عمرس بر مطلب دیگری دلالت ندارد. این مدعی دروغگو در این نسبت ناروای خود به چه مستندی استناد کرده است؟ آیا در مجموعه احادیث، دلیلی بر این مدعایش وجود دارد؟ اگر او در مجموعه احادیث، دلیلی بر این مدعای پوچ خودش دارد، بجای گفتن این حرفهای پوچ و دروغش در حق بهترین انسانها، باید آن را به ما ارائه دهد.
۲- آیا این سخن او طعن و نقصی در حق سایر صحابه به حساب نمیآید؟ جواب مثبت است. زیرا به گمان او همه صحابه از دستور رسول اکرم جبنابر رای و نظر حضرت عمرس تخلف کردند! طبعاً حضرت علیس از جمله آنها است. ای برادر خواننده! مشاهده کردی که چگونه این رافضی (هدایت یافته) زمینه را برای خوانندگانش فراهم میسازد تا به تدریج و به نحوی که اصلاً گمان نکنند، آنان را آرام آرام به مطعون و معیوب بودن صحابه معتقد کرده تسلیم عقیده باطلش که همانا مرتد شدن تمام صحابه بجز سه یا هفت نفر است، بکند؟! من نمیدانم که این رافضی (هدایت شده) چگونه متوجه این امر نشده است که با این اقدام و حرکت نازیبایش، امام اول خود، حضرت علی بن ابی طالبس را نیز مطعون و معیوب ساخته است. زیرا او نیز جز آن عده از اصحاب وحاضرین در صلح حدیبیه بود کهام ر رسول الله جرا (به قول تیجانی) اطاعت نکردند و در این باره تردید داشتند.
۳- این گفته تیجانی: «علاوه بر این خودش (عمر) اعتراف میکند که کارهایی انجام داده است که نخواسته است از آنها سخنی به میان آورد» سپس این گفته تیجانی که: (در جاهای دیگر عمر میگوید: همچنان روزه میگرفتم وصدقه میدادم.. . اصلاً پیدا نیست که این شخص در این سخنانش دارد چه میگوید؟ چگونه او (حضرت عمرس) اعمالی را انجام میدهد که مایل نیست آنها را بیان کند و بعد خود تیجانی در جایی دیگر میگوید: «إنه فعل كذا و كذا» ـ یعنی حضرت عمرس فلان وفلان کار را انجام داد. تیجانی با این تضاد گویی خود در صدد است که خواننده را دچار وهم و تزلزل کند دایر بر اینکه غیر از این اعمال که ذکر شدند (روزه، نماز و ازادی گردنها) اعمال دیگری نیز بوده است که عمرس آنها را پنهان کرده است. آری چنین بر میآید که آقای تیجانی یک حس هشتمی نیز دارد که به وسیله آن به مطالبی دست یافته است که سایر محققان و شراح حدیث از رسیدن به چنین مطالبی عاجز ماندند. آقای تیجانی منظور تو از این سخنت که «موارد اخری» چیست؟ آیا منظور از «موارد اخری»، روایات دیگری از همین حدیث نیست؟ چه دلیلی موجب شده که تو این روایت بخاری را که عمر بن خطابس در آن میگوید: «عملت لذلك أعمالاً» را بپذیری و روایات دیگری را که آن اعمال در آن توضیح داده شدهاند را رد کنی؟ حال آنکه متکلم و گوینده در همه این روایات خود عمر بن خطاب است! چرا او (عمر بن خطابس) علیه خود اعتراف کند، که اعمالی را انجام داده است که نمیخواهد آنها را بیان کند.
[۳۵] صحیح بخاری ـ ج ـ ۲ کتاب الشروط رقم (۲۵۸۱). [۳۶] صحیح مسلم مع الشرح. ج ـ ۱۲ ـ ص ۱۹۰ ـ ۱۹۱ کتاب الجهاد والسیر. [۳۷] ثم اهتدیت ص (۸۲) و آنگاه هدایت شدم ص (۱۳۲). [۳۸] اشاره است به قول حضرت عمرس((فعملت لذلك أعمالاً)). [۳۹] ﴿ إِنَّا فَتَحۡنَا لَكَ فَتۡحٗا مُّبِينٗا١ ﴾[الفتح: ۱]. [۴۰] مسلم مع الشرح ـ ج ـ ۱۲ ص ۱۹۴ ـ کتاب الجهاد و السیر. [۴۱] مسند احمد ـ ج۵ رقم ـ ۱۵۲۴۲ ـ آلبانی این حدیث را صحیح قرار داده است. [۴۲] الفتح ج ـ ۵ ص ۴۰۸. [۴۳] الفتح ـ ج ـ ۵ (ص ۴۱۰-۴۰۹). [۴۴] همان مرجع سابق. [۴۵] ثم اهتدیت ص (۸۳) و آنگاه هدایت شدم ص (۱۳۳-۱۳۲).