باب یازدهم: نقدی بر دیدگاه تیجانی درباره معاویه بن ابی سفیان
بی تردید معاویه بن ابی سفیان در جنگ صفین، در قصاص خواهی از قاتلان عثمان از بارزترین کسانی بود که علیه علی بن ابی طالب میجنگید. آقای تیجانی چاره نداشت جز اینکه جام خشم و غضب خود را بر او خالی کند، وی را متهم به ستم و گمراهی کند. اینک ضمن بیان ادعاهای آقای تیجانی علیه این صحابی جلیل القدر و کاتب وحی الهی که رسول الله جدر حق او چنین فرموده بود: «پروردگارا او را هدایتگر، هدایت یافته و وسیله هدایت قرار بده» [۶۹۷]. به دفاع از او و به پاسخ گویی به ایرادهای آقای تیجانی میپردازم.
جناب تیجانی میگوید: «عمر بن خطاب که به مجرد دیدن یک اشتباه کوچک در برابر والیان و مسئولان حکومتی و فرمانداران به سختگیری و محاسبه شهرت داشت، میبینیم که در حق معاویه نهایت نرمش را از خود نشان میدهد و وی را حتی برای یک بار نیز محاسبه نمیکند. ابوبکر او (معاویه) را به حکومت گمارد. عمر او را تایید کرد و در طول زندگی خود حتی یک بار به او معترض نشد و او را عتاب یا نکوهش نکرد، هر چند که شاکیان علیه او زیاد بودند و به اطلاع عمر بن خطاب رسانیده بودند که معاویه از طلا و پارچهی ابریشمی که خداوند آنها را برای مردان حرام گردانیده است، استفاده میکند. عمر همواره به شاکیان میگفت: «او را رها کنید زیرا او کسری و شاه عرب است» معاویه بیش از بیست سال بر مسند قدرت بود. کسی به او معترض نشد و مورد انتقاد قرار نگرفت و نه صحبت از غزل او به میان آمد. وقتی عثمان زمام امور را در دست گرفت، بر اختیارات او افزود، تسلط او را بر بیت المال و بسیج کردن سپاه و اوباش عرب به قصد شورش و بپا کردن انقلاب علیه علی، امام امت تقویت کرد. در نتیجه معاویه قدرت استیلاء، غصب و تحکم خود را بر گردن مسلمانان افزایش داد و با توسل به قوهی قهریه مردم را برای بیعت با فرزندش یزید که فاسق و شرابخوار بود وادار کرد. این خودش یک داستان بسیار طولانی است که در این کتاب در صدد جزئیات آن نیستم [۶۹۸].
میگویم:
۱-.. . چنین بر میآید که آقای تیجانی در تمام گفتهها و نوشتههای خود نمیتواند از برخی خصلتها که همواره مورد استفادهی او هستند کنارهگیری کند. از جمله، یکی از آنها «جهل» است! تیجانی میگوید: ابوبکر معاویه را روی کار آورد و عمر در طول زندگی خود او را مورد تایید و حمایت خود قرار داد. ! اما هر کس که اندکی آشنایی با سیرت خلفای دارد، میداند که ابوبکرسیزید بن ابی سفیان را در شام روی کار آورد و او همواره والی منطقه شام بود و تا دوران خلافت عمر بن خطاب فرمانداری و ولایت یزید بن ابی سفیان را ابقاء نمود. وقتی یزید فوت کرد، عمرسبرادرش، معاویه بن ابی سفیان را در منطقهی شام روی کار آورد.
۲-.. . این ادعای آقای تیجانی که عمرسدر برابر معاویه نرمش نشان میداد و هرگز او را محاسبه نمیکرد. نیاز به دلیل دارد، دلیل او کدام است؟ و او این ادعا را از چه منبع و ماخذی اخذ کرده است؟ آیا ماخذ و منبعی وجود دارد و میتواند ما را بدان راهنمایی کند و در غیر صورت این گفتهی شاعر را برایش بسیار مناسب میدانم.
والدعاوی مالم تقیموا علیها
بینات أصحابها أدعیاء
مدعیان اگر ادعاهای خود را با دلیل ذکر نکنند، ادعاهای آنان فاقد هر گونه ارزش هستند.
اما آنچه که ثابت است عکس این است. ابن کثیر در «البدایة والنهایة» آورده است که: «معاویه نزد عمر آمد و لباس سبز پوشیده بود. صحابه بسوی او نگاه کردند. وقتی عمر این صحنه را دید بلا فاصله، شروع به شلاق زدن او کرد. معاویه میگفت: ای امیرالمومنین، درباره من از خدا بترس. عمر به جایی که نشسته بود برگشت. حاضرین از عمرسپرسیدند: چرا او را میزنی ای امیرالمومنین، در میان رعیت تو چنین فرد صالحی وجود ندارد؟ عمر گفت: «به خدا سوگند من به جز خوبی ندیدهام، و به جز خوبی، چیزی دیگر به من نرسیده است. اگر غیر از این به من رسیده بود، شما نیز از من غیر آنچه را که مشاهده کردید، میدیدید. لیکن من او را (با اشاره دست بسوی او) دیدم. دوست داشتم که غرور او را اندکی پایین بیاورم» [۶۹۹].
۳-.. . تیجانی میگوید: «علی رغم کثرت شکایت کنندگان علیه معاویه دایر بر اینکه او از طلا و پارچهی ابریشمی که خداوند آنها را حرام گردانیده است، استفاده میکند، عمر به آنان گفت: «او را رها کنید همانا او کسری و شاه عرب است».
میگویم:
(الف) این گفتهی او، «علی رغم کثرت شکایت کنندگان».. . الخ مخالف با واقعیت و علیه جریانات تاریخی است. زیرا معاویه درست به مدت چهل سال بر اهل شام حکومت میکرد. مردم در طول این مدت با وی محبت میکردند، و حکومت او را در حدی قبول داشتند که در مطالبهی قصاص عثمان او را حمایت میکردند و همراه با او راه میرفتند.
(ب) تیجانی میگوید: وقتی عمر اطلاع پیدا کرد که معاویه از طلا و پارچهی ابریشمی استفاده میکند، گفت: «او را رها کنید او کسری و شاه عرب است» از آقای تیجانی میخواهیم محبت فرموده ما را به ماخذ و منبعی که این دروغ را از آنجا گرفته است، راهنمایی کند. شگفتآور این است که عمر معاویه را در برابر استفاده از یک جفت لباس سبز رنگ و مباح مورد ضرب شلاق قرار میدهد ولی وقتی او طلا و پارچهی ابریشمی را میپوشد، سکوت اختیار میکند. !؟
(ت) روایت از عمر این است. ابن ابی الدنیا از ابی عبدالرحمن مدنی روایت میکند: «هرگاه عمر بن خطابسمعاویه را میدید، میفرمود: «او کسری و شاه عرب است».
۴-.. . تیجانی میگوید: معاویه بیش از بیست سال زمام امور را در دست داشت. اما احدی به او معترض نشد. نه کسی او را مورد انتقاد قرار داد و نه صحبت از عزل او به میان آمد. وقتی عثمان خلیفه شد بر قدرت و سلطهی او افزود.. . الخ.
میگویم:
(الف) ولایت و حکومت معاویه در شام را به هیچ عنوانی نمیتوان جز اسباب و عوامل طعن علیه عمر و عثمان تلقی نمود، زیرا خود رسول اکرم ج، ابوسفیان پدر معاویه را به عنوان والی و حاکم نجران منسوب کرد. ابوسفیان تا لحظه مرگ والی نجران بود و بسیاری از فرمانداران و والیان رسول الله جاز بنی امیه بودند. رسول اللهجعتاب بن اسید بن ابی العاص بن امیه را حاکم مکه قرار داد و خالد بن سعید بن العاص بن امیه را برای جمع کردن صدقات به مذحج و صنعاء ماموریت داد. خالد بن سعید تا زمان وفات رسول اکرم جمامور جمع آوری صدقات بود. عمرو را در تیماء، خیبر و روستاهای عرینه، به عنوان حاکم منسوب کرد، تمام منطقهی بحرین را به فرماندهی سعید به عاص در آورد. سعید بن عاص بعد از معزول شدن علاء بن حضرمی تا وفات رسول الله جحاکم آن دیار بود و قبل از آن رسول اکرم جاو را به عنوان فرمانده دستهای نظامی تعیین فرمود. از جمله این دستهها، یک دسته بسوی نجد فرستاده شد [۷۰۰].
(ب) وقتی معاویه حاکم شام شد، رفتار و منش او با مردم بسیار مطلوب و پسندیده بود. مردم او را دوست داشتند، و در کنار او بودند و او نیز با مردم محبت میکرد، قبیصه بن جابر میگوید: «هیچ کسی را مانند معاویه بردبار، شکیبا، فروتن و با سخا ندیدهام. » در بعضی روایات آمده است، « شخصی به معاویه بسیار بد بیراه گفت. به معاویه گفته شد: «چقدر خوب بود اگر تو او را مجازات میکردی» معاویه در جواب گفت: من از پروردگارم خجالت میکشم از اینکه دامن صبر و تحمل مرا چنان تنگ کند که نتوانم از خطاهای رعیت درگذر کنم. در بعضی روایات آمده است: شخصی از وی پرسید: ای امیر المومنین، چه چیز باعث شده که تو تا این حد بردبار و شکیبا هستی؟ گفت: من خجالت میکشم از اینکه گناه و خطای کسی بزرگتر از حلم من باشد [۷۰۱]. بخاطر همین خصوصیات اخلاقی بود که وقتی او خواستار قصاص خون عثمان شد، مردم در کنار او بودند، به دست او بیعت کردند و چنان بر وی اعتماد داشتند که جان و اموال را به گفتهی او فدا میکردند و میگفتند: یا قصاص خون عثمان گرفته شود یا خداوند قبل از آن، جانهای ما را بگیرد [۷۰۲].
(ت) ادعای آقای تیجانی دایر بر اینکه «معاویه انقلاب اسلامی را تصاحب نمود، سپاهیان و اوباش اعراب را برای مقابله با انقلاب امام علی شورانید و بوسیلهی قوه قهریه و غصب بر مسند قدرت نشست و با چوب و چماق بر گردهی مسلمانان حکومت کرد». این یکی از بزرگترین دروغهای آقای تیجانی علیه معاویه است، زیرا قصد معاویه هرگز حکومت نبود و بر ولایت و حکومت علی بن ابی طالب ایرادی نداشت بلکه معاویه خواستار این بود که علیسقاتلان عثمان را تحویل دهد و بعد او از علی اطاعت کند. ذهبی در «سیر» از یعلی بن عبید و او از پدرش چنین روایت کرده است: «ابو مسلم خولانی به اتفاق تنی چند نزد معاویه آمدند و به او گفتند: تو با علی در جنگ و نزاع هستی و با وی مبارزه میکنی، آیا تو مانند او هستی؟ معاویه گفت: خیر، هرگز به خدا سوگند، من میدانم که او از من بهتر است و او برای خلافت از من شایستهتر است، ولی شما نمیدانید که عثمان مظلوم کشته شده است و من پسر عموی او هستم و میخواهم انتقام خون عثمان را بگیرم، نزد علی بروید و به او بگویید که قاتلان عثمان را به من بسپارد، آنگاه من تسلیم او خواهم شد. نزد علی رفتند و پیام معاویه را رساندند اما علیسقاتلان را در اختیار او نگذاشت [۷۰۳].
معاویهسبارها در تایید مطلب فوق چنین گفته است: «ما قاتلت علیاً إلا فی أمر عثمان»یعنی دعوای من با علیسفقط بخاطر مطالبهی خون عثمان بوده است. حضرت علیسنیز بنابر منابع روایی شیعیان، این مطلب را تایید نموده و مورد تاکید قرار داده است. شریف رضی در کتاب نهج البلاغه آورده است: «جریان ما از آنجا آغاز گردید که اهالی شام خواستار انتقام خون عثمان شدند و ما در کشتن او نقشی نداشتیم، ظاهر قضیه این است که پروردگار ما یکی و پیامبر ما یکی و دعوت همهی ما دعوت به اسلام بود. در ایمان به الله و تصدیق به رسول الله، ما و آنان برابر هستیم تنها اختلاف ما درباره خون عثمان بود و دامن ما از آن پاک است [۷۰۴]. آری، این است امام علیس، تاکید دارد که اختلاف میان او و معاویه صرفاً به خاطر کشته شدن عثمان بوده است، نه بخاطر خلافت و مسلط شدن بر گردهی مسلمانان. آنطور که آقای تیجانی میگوید.
(ج) ادعای آقای تیجانی دایر بر اینکه معاویه با توسل به قوه قهریه مسلمانان را مجبور کرد تا برای فرزند فاسق و شراب خوارش آمادهی بیعت شوند، این نیز از دروغهای واضح و روشن است. زیرا معاویه مردم را برای بیعت کردن با یزید اصلاً اجبار نکرده است. البته او تصمیم داشت درباره ولایت عهدی پسرش، یزید از مردم تعهد بگیرد و این هدف تامین گردید. زیرا مردم یزید را به عنوان ولیعهد پذیرفتند و به جز حسین بن علی و عبدالله بن زبیر کسی دیگر مخالفت نکرد. معاویه درگذشت و حتی یک نفر را نیز برای بیعت مجبور نکرد. اما اینکه یزید فاسق و شراب خوار بوده است، این نیز به ظاهر دروغ است. بگذریم محمد بن علی بن ابی طالب در این خصوص پاسخ گوید چون محمد نزد یزید بوده و او را بهتر میداند. ابن کثیر در «بدایه» میگوید: «وقتی مردم مدینه از نزد یزید به مدینه برگشتند، عبدالله بن مطیع و اصحابش نزد محمد بن حنفیه رفتند و خواستار عزل یزید شدند، محمد بن حنفیه نپذیرفت، ابن مطیع گفت: یزید شراب میخورد، نمازش را ترک میکند و از حکم کتاب الله تجاوز میکند. محمد بن حنفیه گفت: «من نزد او و همراه او بودهام، آنچه که شما میگویید من در او ندیدهام، بلکه او را پایبند نماز و قاصد کارهای نیک و معروف دیدهام، همواره در صدد مسایل فقهی بوده و پایبند سنت بوده است. مردم گفتند: او نزد تو تظاهر به این اعمال کرده است و بدان معتقد نبوده است. محمد بن حنفیه گفت: «نزد من چه هست که او بخاطر خوف یا رجا از آن، تظاهر به چنین اعمالی کند؟ آیا جریان شراب خوردن او را برای شما بگویم؟ اگر جریان را به اطلاع شما برسانم، شما شریک او خواهید بود و اگر شما را خبر نکنم، برای شما جایز نیست که بدون علم، گواهی بدهید. مردم گفتند: هر چند که ما او را ندیدهایم که چنین کند ولی این مطلب نزد ما به اثبات رسیده است. محمد بن حنفیه گفت: خداوند چنین چیزی را از گواهان نمیپذیرد. و این آیه را تلاوت کرد: ﴿ إِلَّا مَن شَهِدَ بِٱلۡحَقِّ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ ٨٦ ﴾[الزخرف: ۸۶] و گفت من دیدگاه شما را تایید نمیکنم. مردم گفتند: تو شاید نمیپذیری که کسی دیگر به جز تو مسئولیت امر را بر عهده بگیرد، پس ما معاملهی خود را به تو میسپاریم. او گفت: من قتال را برای هدفی که مورد نظر شما است، نمیپذیرم، نه به عنوان تابع و نه به عنوان متبوع. مردم گفتند: تو در معیت پدرت قتال کردی. گفت شخصیتی مانند پدر مرا بیاورید، آنگاه میجنگم برای هدفی که او میجنگد. مردم گفتند: دو پسرت را امر کن تا همراه با ما قتال کنند. گفت: اگر آنان را امر میکردم، خودم وارد صحنه میشدم. مردم گفتند: بلند شو بجایی برویم که از آنجا مردم را برای قتال تشویق کنیم. گفت: سبحان الله!! مردم را به کاری امر کنم که خودم آن را انجام نمیدهم و بدان رضایت ندارم. اگر چنین کنم، در حق بندگان الله، الله را خیر خواهی نکردم. مردم گفتند: پس تو را دوست نداریم. گفت: آنگاه مردم را به خدا ترسی امر میکنم. آنان خشنودی الله را در برابر خشنودی مردم ترجیح میدهند، این سخنان را گفت و از مکه بیرون رفت [۷۰۵].
[۶۹۷] سنن ترمذی، کتاب المناقب باب مناقب معاویه (۳۸۴۲) و نگا: صحیح ترمذی (۳۰۱۸). [۶۹۸] ثم اهتدیت (ص۹۴-۹۳) و آنگاه. . . هدایت شدم ص (۱۵۲-۱۵۱). [۶۹۹] البدایة والنهایة ج۸ ص (۱۲۸). [۷۰۰] منهاج السنة ج۴ ص (۴۶۰). [۷۰۱] البدایة والنهایة ج۸ ص ۱۳۸. [۷۰۲] ماخذ سایق ج۸ ص ۱۳۱. [۷۰۳] سیر أعلام النبلاء ج ۳ ص (۱۴۰) محقق میگوید: راویان، افرادی ثقه هستند. [۷۰۴] نهج البلاغة ج۳ ص (۶۴۸). [۷۰۵] البدایة والنهایة ج۸ ص۲۳۶.