آیه، به دلایل متعددی دلالت بر عصمت فاطمه یا کسانی دیگر ندارد
۱- حدیثی که امام مسلم از حضرت عایشهلنقل میکند: فخرج النبی جغداة وعلیه مرط [۳۰۱]... الخ. یک روز صبح رسول اکرم جاز خانه بیرون رفت در حالی که چادری نقش و نگاردار و بافته شده از موی سیاه پوشیده بود، پس حسن بن علی آمد، او را داخل چادر گرفت، سپس حسین آمد و داخل چادر شد، بعد از آن فاطمه آمد و آنحضرت جوی را داخل چادر برد سپس حضرت علی آمد و رسول اکرم جوی را داخل چادر آورد و فرمود: یعنی همانا خداوند میخواهد پلیدی را از شما اهل بیت بزداید و شما را کاملا پاک بگرداند». این حدیث، بیتردید، در واقع دعای پیامبر جدر حق فاطمهلعلی، حسن و حسینشاست. رسول اللهجبا این دعا میخواست آلودگیها را از آنان بزداید و آنان را پاک و مطهر کند. اگر آنان معصوم میبودند، چه نیازی برای پاکی آنان وجود داشت؟ وقتی آنان نیاز به پاکی و زدودن آلودگیها داشتند، پس عصمت از کجا و چگونه؟ میان این آیه و آیه (۶) سوره مائده چه تفاوتی وجود دارد که میفرماید: ﴿ مَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيَجۡعَلَ عَلَيۡكُم مِّنۡ حَرَجٖ وَلَٰكِن يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمۡ وَلِيُتِمَّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَيۡكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ ٦ ﴾[المائدة: ۶]. «خداوند نمیخواهد شما را در تگنا قرار دهد ولی میخواهد شما را پاک گرداند و نعمتهایش را بر شما کامل نماید تا اینکه شما سپاسگذاری کنید». خداوند در این آیه میفرماید، او بر اساس رحمت و شفقتی که نسبت به بندگان دارد، میخواهد آنان را تطهیر کند و نعمتهایش را بر آنان به اتمام برساند. منظور از تطهیر این نیست که خداوند آنان را معصوم قرار داده است. لذا آیه اول مانند این آیه است. و هیچ تفاوتی میان این دو دیده نمیشود.
۲- اگر آنان (شیعه) میگویند: آیه، ﴿ يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ... ﴾الخ. بطور استثنایی عصمت را اثبات میکند، لازم است که دلیل روشن و شفافی را از کتاب و سنت ارائه دهند و گر نه این ادعاها، پنداری بیش نیستند و مشکلی را حل نخواهند کرد.
۳- اگر آیه مذکور دلالت بر عصمت حضرت علی، فاطمه، حسن و حسینشکند، آنگاه اگر بگویم: آیههای (۲۱-۱۷) سوره اللیل: ﴿ وَسَيُجَنَّبُهَا ٱلۡأَتۡقَى ١٧ ٱلَّذِي يُؤۡتِي مَالَهُۥ يَتَزَكَّىٰ ١٨ وَمَا لِأَحَدٍ عِندَهُۥ مِن نِّعۡمَةٖ تُجۡزَىٰٓ ١٩ إِلَّا ٱبۡتِغَآءَ وَجۡهِ رَبِّهِ ٱلۡأَعۡلَىٰ ٢٠ وَلَسَوۡفَ يَرۡضَىٰ ٢١١ ﴾دلالت بر عصمت حضرت ابیبکرسمیکند، خطا نکردهام و سخن گزافی نگفتهام. زیرا ابن کثیر و بسیاری از مفسران بر این باورند که این آیهها در حق حضرت ابوبکرسنازل شدهاند حتی بعضی آقایان اجماع مفسرین را در این باره نقل کردهاند [۳۰۲]. خداوند در این آیهها حضرت ابوبکرسرا به تقوی، تزکیه و تطهیر از گناهان بوسیله بذل مال در راه خداوند یاد فرموده و او را ستوده است. چنانچه معنی آیات چنین است: و پرهیزگارترین، از آتش جهنم بدور داشته خواهد شد، همان کسی که مالش را بذل مینماید تا خودش را پاکیزه نماید، هیچ کس بر او نعمت و احسانی ندارد و تا او را پاداش دهد بلکه صرفاً بخاطر رضای خدا این کار را میکند، وی بزودی خشنود خواهد شد. جناب تیجانی در این باره چه میگوید؟ دقت کن ای خواننده محترم، و سستی و بیپایه دلایلی را که آقای تیجانی ارائه میدهد را ملاحظه کن. مسایل مهمی را که نیاز شدید به دلایل قوی از کتاب و سنت دارند، بر دلایل سست و بیپایه استوار کرده است. (آری، شاعر خوب گفته است:
پای استدلالیان چوبین بود
پای چوبین سخت بیتمکین بود
۴- قطعاً آیه تطهیر علاوه بر پنج تن، همه اهل بیت را در بر میگیرد، و آنان عبارتاند از: سایر دختران رسول الله جـ در بخش دیگر حدیث که امام مسلم به روایت یزید بن حیان آن را ذکر کرده است چنین آمده است: رسول الله جفرمود: من درباره اهل بیت خودم، شما را توصیه میکنم و این کلمه را سه بار تکرار فرمود، حصین از زید پرسید: اهل بیت رسول الله جچه کسانی هستند؟ آیا همسران پیامبر جاز اهل بیت او نیستند؟ زید گفت: آری، همسران او نیز از اهل بیت او هستند و اهل بیت او کلیه کسانی هستند که بعد از وی صدقه (زکات) برای آنان حرام شده است، گفت: آنان چه کسانی هستند؟ زید گفت: آنان فرزندان علی، فرزندان عقیل، فرزندان عباس و فرزندان جعفر هستند. گفت: برای همه آنان صدقه حرام شده است؟ گفت: آری [۳۰۳]فکر نمیکنم آقای تیجانی عصمت را شامل حال همه اینان بداند و هیچ دلیلی نیز دال بر خارج بودن اینان و مختص بودن پنج تن وجود ندارد. تمام ادله گذشته که بیان گردید، هر گونه اختصاص را نفی میکنند.
۵- باید بدانیم که روافض اثنی عشری خبر واحد را قابل عمل و حجت نمیدانند. نه در باب عبادات و نه در باب عقاید، و حدیثی که آقای تیجانی از آن استدلال میکند، یعنی حدیث عایشهلکه امام مسلم آن را روایت کرده است، متواتر نیست بلکه از اخبار آحاد است. اکنون سوال این است که آقای تیجانی چگونه از حدیثی که خبر واحد است در باب عقیده که همانا «عصمت» است استدلال میکند؟!.
۶- دلیلی دیگر دایر بر اینکه آیه تطهیر، فقط دعا است برای تطهیر و ازاله آلودگیها، نه آن چنانکه شیعه میگوید که خداوند آنان را از گناه پاک کرده، آلودگیها را زدوده است و در نتیجه آنان معصوم شدهاند، این است که عقیده شیعه در باب قضا و قدر مخالف با عقیده آنان در باب عصمت است.
آقای تیجانی در کتابی دیگر (مع الصادقین) میگوید: بعد از دقت و بررسی کامل در باب قضا و قدر چنین بر میآید که قول شیعه و دیدگاه آنان در امر قضا و قدر، دیدگاهی است بسیار درست و رایی است فوق العاده صایب و صحیح. زیرا گروهی در این باره دچار تفریط شده بر «جبر» صحه گذاشته است و گروه دیگری دچار افراط شده «تفویض» را قبول کرده است. ائمه اهل بیت آمدهاند تا مفاهیم و معتقدات را تصحیح کنند و راه وسطی میان افراط و تفریط را بر گزینند. بنابر این جبر و تفویض را رد کرده و معتقد به امر بین امرین شدهاند. و امام جعفر صادق برای این، مثال سادهای را که برای هر کس قابل درک باشد، بیان کرده است. وقتی سایل از او پرسید: اینکه میگویی نه خبر است نه تفویض، به چه معنا است؟ امام در جواب گفت: «راه رفتن تو روی زمین مانند افتادن تو روی آن نیست» یعنی اینکه ما روی زمین به اختیار خود راه میرویم. اما وقتی روی زمین میافتیم، این سقوط و افتادن در اختیار ما نیست. چه کسی از ما دوست دارد که روی زمین بیفتد و بعضی از اعضای جسم او شکسته و برای همیشه ناقص العضو بماند؟ لذا قضا و قدر، نه جبر محض است و نه تفویض محض بلکه میان جبر و تفویض قرار دارد. یعنی بعضی اعمال از طرف ما، به اختیار ما هستند و ما با اراده و اختیار خود آنان را انجام میدهیم. اما بعضی دیگر از اعمال، آنها هستند که از دایره اختیار بیرون هستند و ما در برابر آنها مجبوریم و قادر به دفع و رد آنها نیستیم، در برابر نوع اول مواخذه و محاسبه میشویم و در برابر نوع دوم مورد محاسبه قرار نخواهیم گرفت. انسان در حالت اولی مخیر و در حالت دومی مسیر است.
۱- مخیر است در رفتار و اعمالی که بعد از تفکر و نظر از وی صادر میشوند و آن اعمال را در حالت اختیار میان اقدام و ترک اقدام، انجام میدهد و در نهایت آن اعمال را یا انجام میدهد یا ترک میکند. خداوند در این آیه: ﴿ وَنَفۡسٖ وَمَا سَوَّىٰهَا ٧ فَأَلۡهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقۡوَىٰهَا ٨ قَدۡ أَفۡلَحَ مَن زَكَّىٰهَا ٩ ﴾[الشمس: ۷-۹]. «و سوگند به جان (انسان) و آنکه آن را (آفرید و) نیکو گردانید. * سپس بدیها و پرهیزگاریهایش را (به او) الهام کرد. * محققاً هرکس که نفس خود را تزکیه (و پاک) کرد، رستگار شد». به همین نکته اشاره فرموده است. بنابراین، آلایش و پالایش نفس هر دو حاصل اراده و اختیار باطن و نفس انسان هستند. همان گونه که فلاح و خسران نتیجه حتمی اراده و اختیار اند [۳۰۴].
میگویم:
عقیده شما دایر بر اینکه «إن الله طهرهم وأذهب عنهم الرجس»مخالف عقیده شما در باب قضا و قدر است. زیرا عقیده شما در باب قضا و قدر، این است که خداوند کسی را تطهیر نمیکند مگر زمانی که خود او نسبت به تطهیرش تصمیم بگیرد، زیرا هر کس طبق عقیده شما مخیر است، مسیر و مجبور نیست و اراده خداوند به معنی امر او است. پس چرا و به چه دلیل در عقیده خود تناقض گویی میکنید؟!.. . آیا این تناقض دال بر پوشالی بودن عقاید شما نیست و دال بر این نیست که عقاید شما ساخته و پرداخته افکار و اندیشههای فرقهای شما هستند نه بر گرفته از کتاب الله و سنت رسول الله ج؟
تیجانی میگوید: «تکذیب فاطمه، کاری سهل و آسان است برای آن کسی که دستور به سوزاندنش و سوزاندن منزلش میدهد در صورتی که اعتراض کنندگان، از خانهاش برای بیعت با آنها، بیرون نیایند». سپس تاریخ الخلفای ابن قتیبه را به عنوان مرجع این روایت ذکر میکند [۳۰۵].
در جواب عرض میشود که:
این، ادعایی دروغین است زیرا روایت صحیح به اثبات میرساند که حضرت علیسبا حضرت ابوبکرسبیعت کرد چنانچه ابونضره روایت میکند که: «هنگامی که مردم نزد حضرت ابوبکر اجتماع نمودند، حضرت ابوبکر فرمود: چرا من علی را در جمع نمیبینم؟ راوی میگوید: تعدادی از انصار رفتند و حضرت علی را آوردند. ابوبکر خطاب به وی گفت: ای علی، شما پسر عمو و داماد رسول الله هستید، فکر کردم چرا حضور پیدا نکردید؟ حضرت علیسفرمود: ای خلیفه رسول الله، اشکالی ندارد، دستت را دراز کن، وی دستش را دراز کرد و حضرت علیسبا وی بیعت کرد... » [۳۰۶].
این روایت صحیحی است که پذیرفته میشود نه روایت مجهولی که در کتابی وارد شده است که نسبت آن به مولفش درست نیست.
گذشته از این، اهل سنت اتفاق نظر دارند که برای شکل گرفتن بیعت، قبول همه مردم شرط نیست بلکه موافقت جمهور و بیشتر خبرگان کافی است. پس اگر فرض کنیم که حضرت علیسبیعت ابوبکرسرا نپذیرفت، هیچ اشکالی ندارد. به خصوص که وی سمع و طاعت میکند و اختلاف ایجاد نمیکند، ملاحظه کنید که خود حضرت علیسمیگوید چنانچه در کتب رافضه آمده است: «سوگند به خدا اگر امامت منعقد نمیشود مگر با حضور عموم مردم، این کار شدنی نیست. اما مسئله این است که کسانی که حاضر میشوند، فیصله میکنند. بعد از آن، کسی که حضور داشته نمیتواند از سخنش بر گردد و کسی که غائب بوده است حق انتخاب ندارد. » [۳۰۷]پس وقتی مسئله این گونه است چرا خانهاش را به آتش بکشند؟
آقای تیجانی میگوید: «با این همه، شما میبینید که فاطمهل، ابوبکر و عمر را اجازه ورود به خانه خود نداد. وقتی علی آن دو را به خانه آورد، فاطمهلبه خاطر اینکه بسوی آنان نگاه نکند، چهره را به طرف دیوار بر گرداند».
میگویم:
در دروغ بودن این سخن جای هیچ گونه تردیدی نیست. این روایت صحت ندارد، فاقد سند است و هیچ محدثی آن را نگفته است. علاوه بر این، این حدیث مخالف با احادیث صحیحی است، که در خلال مباحث گذشته بیان گردید، شیوه آقایان شیعه بسیار شگفتآور است. آیا آنان فکر میکنند با چنین اعمالی دارند از فاطمه دفاع میکنند؟ هرگز! بلکه دامن پاک او را لکه دار میکنند. فاطمه زهرا بسیار والاتر و بالاتر است از این عمل که شیعه آن را بسوی او نسبت میدهد، قهری فاطمه از شیخین به خاطر چه بود؟ به خاطر مال!! خداوند بر فاطمه زهرا ترحم نموده او را از شر این گونه او باش حفاظت کند، آنان در جهت تخریب شرافت و کرامت زهرا گام بر میدارند و فکر حتی ادعا میکنند که کار خوبی را انجام دادهاند. عمر بن خطابسدر جریان فدک و میراث اصلاً دخالت نکرده نزد فاطمه نرفته است. مگر حضرت ابوبکرسخلیفه نبود؟ لذا رفتن عمر و خشم کردن فاطمه بر او کاملا بیاساس است؟ اصلاً صحت ندارد. آقای تیجانی به کدام دلیل استناد کرده حضرت عمر را در جریان میراث دخیل میداند؟ آری، خواننده محترم میبیند و میداند که جناب تیجانی بار بار، میگوید: ابوبکر و عمر، ابوبکر و عمر، اما یک دلیل ارائه نمیدهد تا نقش عمر را در این موضوع تبیین کند. اما با ذکر نام عمر در این جریان، هدفی جز مطعون کردن خلیفه رسول، حضرت عمر بن خطاب ندارد، بسیار متاسفم از این هدایت دروغین.
آقای تیجانی میگوید: «فاطمه فوت کرد و طبق وصیتش بطور پنهان در شب دفن شد تا ابوبکر و عمر در جنازه او شریک نشوند» [۳۰۸].
بدون هیچ شک و گمان این سخن دروغ محض است و شرم آور است. تیجانی این سخن را به صفحه ۳۹ جلد سوم بخاری نسبت میدهد تا خوانندگان را دچار این وهم و پندار باطل کند که این سخن را بخاری روایت کرده است اما اگر به بخاری مراجعه شود، چنین روایتی در آن دیده نمیشود. اصل حدیث در بخاری چنین است: «فوجدت فاطمة على أبی بكر سفی ذلك فهجرته فلم تكلمه حتى توفیت وعاشت بعد النبیجستة أشهر، فلما توفیت دفنها زوجها علی لیلاً ولم یؤذن بها أبابكر.. . ».
«فاطمه در این باره بر ابوبکر خشم کرد و تا لحظه موت با ابوبکرسصحبت نکرد. وی شش ماه بعد از پیامبر جزنده ماند وقتی فوت کرد، شوهرش «علی» هنگام شب او را دفن کرد و ابوبکر را در جریان خبر موت فاطمه قرار نداد» آقای تیجانی از کجا خبر شد که فاطمه وصیت کرده بود تا در شب به طور پنهانی دفن شود؟ و از کجا خبر شد که فاطمه نمیخواست ابوبکر و عمر در جنازه او شرکت کنند؟ آیا این اطلاعات بطور خصوصی برایش وحی شدهاند؟ آری ممکن است چنین وحیی بر او نازل شده باشد، زیرا او از پیروان طریقه تیجانیه است که بر الهامات ربانی ایمان دارد!! این دروغگو سپس کتابی تحت عنوان «لأكون من الصادقین»(همراه با راستگویان)، به نگارش در میآورد؟! آری، درست گفته شده است: «عش رجباً ترى عجباً».
آقای تیجانی میگوید: «چرا علمای ما درباره این واقعیتها سکوت اختیار کرده پیرامون آن حرف نمیزنند حتی یادی از آنها نمیکنند و اصحاب رسول الله جرا مانند فرشتگان معصوم برای ما جلوه میدهند».
میگویم:
آقای تیجانی چقدر جاهل هستی؟! این ما نیستیم که اصحاب رسول الله جرا بسان فرشتگان میدانیم. البته، کسی که آنان را، بهترین مردمان معرفی کرده است، پروردگار مردمان است. او در کتاب خود میگوید: ﴿ كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِۗ ﴾[آل عمران: ۱۰۱]. «شما بهترین مردمان هستید که خلق شدهاید تا مردم را به انجام کارهای نیک امر کنید و از کارهای بد باز دارید و به الله ایمان بیاورید».
﴿ مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡۖ تَرَىٰهُمۡ رُكَّعٗا سُجَّدٗا يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗاۖ سِيمَاهُمۡ فِي وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِۚ ذَٰلِكَ مَثَلُهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِۚ ﴾[الفتح: ۲۹]
«محمد جفرستاده خداوند است. یاران و اصحاب او در برابر کفار سخت و خشن و در برابر دوستان مهرباناند. تو همواره آنان را در حال عبادت و بندگی میبینی. آنان در صدد بدست آوردن فضل و خشنودی تورات چنین ستوده شدهاند... » الخ.
﴿ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَٰهَدُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَٱلَّذِينَ ءَاوَواْ وَّنَصَرُوٓاْ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ حَقّٗاۚ لَّهُم مَّغۡفِرَةٞ وَرِزۡقٞ كَرِيمٞ ٧٤ ﴾[الأنفال: ۷۴].
«آنانی که ایمان آوردند، هجرت کردند و در راه الله با دشمنان دین جنگیدند. آنانی که (مهاجرین) را پناه دادند و دین خدا را یاری کردند، همه اینان مومنان واقعی هستند، برای آنان مغفرت و روزی شرافتمندانه در نظر گرفته شده است».
﴿ لَٰكِنِ ٱلرَّسُولُ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ جَٰهَدُواْ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ لَهُمُ ٱلۡخَيۡرَٰتُۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ٨٨ أَعَدَّ ٱللَّهُ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ ٨٩ ﴾[التوبة: ۸۸-۸۹].
«اما رسول الله جو آنانی که دعوت او را پذیرفتند، با جان و مال خود در راه الله جهاد کردند. برای آنان است به خوبیها و آنان هستند برندگان. خداوند برای آنان باغهایی را که زیر درختان آنها، نهرهای آب جاری است، تدارک دیده است. آنها برای همیشه در این باغها هستند. این است رستگاری بزرگ».
﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ حَسۡبُكَ ٱللَّهُ وَمَنِ ٱتَّبَعَكَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٦٤ ﴾[الأنفال: ۶۴].
«ای پیامبر گرامی، خداوند و آن عده از مومنان که از خط و مشی تو تبعیت میکند (در دفاع) تو را کفایت میکنند».
رسول گرامی اسلام فرمود: روزگاری فرا میرسد که گروهی از مردم به جهاد میروند، میگویند: کسی از یاران رسول الله جدر میان شما وجود دارد؟ در جواب گفته میشود: آری، فتح و پیروزی به استقبال آنان میآید. باز روزگاری فرا میرسد و مردم به جهاد میروند. از آنان سوال میشود: آیا کسی از یاران یاران رسول الله جدر میان شما هست؟ در جواب گفته میشود: آری، فتح و پیروزی به استقبال آنان میآید. باز روزگاری فرا میرسد و مردم به جهاد میروند. از آنان سوال میشود: آیا از یاران یاران، یاران رسول الله جدر میان شما کسی هست؟ در جواب گفته میشود: آری، فتح و پیروزی به استقبال آنان میآید [۳۰۹].
در روایتی دیگر رسول اکرم جفرمود: به اصحاب و یاران من بد و بیراه نگویید. به خدا سوگند. اگر از شما کسی به اندازه کوه احد طلا انفاق کند، این انفاق او با یک مثقال از انفاق اصحاب من برابری نمیکند [۳۱۰].
آری، ما از اصحاب رسول الله جدفاع میکنیم. زیرا بدیهی و روشن است که طعن و تنقیص اصحاب رسول الله جدر واقع طعن و تنقیص شخص پیامبر جاست. چرا چنین نباشد. زیرا خود آنحضرت فرموده است: «الرجل على دین خلیله فلینظر أحدكم من یخالل» [۳۱۱].
هر کس از کیش و آیین دوست و همراه خود تبعیت میکند، لذا هر کس مواظب باشد و ببیند که با چه کسانی دوستی دارد. مگر خود آنحضرت جنفرموده است: (اگر قرار بر این میبود که کسی را به عنوان دوست بر گزینم، حضرت ابوبکرسرا بر میگزیدم ولی او برادر و رفیق من است)
صحابی که تمام زندگیاش را با پیامبر جسپری میکند و باز پیامبر جرا در قول و عمل مخالفت میکند!؟! چنین اندیشه و تفکری مترادف با نقص و عیب در قرآن و ادعای عبث در حق خداوند است. تعالى الله عما یقول الرافضة علواً كبیراً.
خداوند چگونه در کتاب خود اصحاب رسول الله جرا ستوده است. ﴿ لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ يُبَايِعُونَكَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمۡ فَأَنزَلَ ٱلسَّكِينَةَ عَلَيۡهِمۡ وَأَثَٰبَهُمۡ فَتۡحٗا قَرِيبٗا ١٨ ﴾[الفتح: ۱۸].
«خداوند از مومنان راضی و خشنود گردید هنگامی که زیر درخت با تو بیعت کردند. خداوند دانست آنچه را که در دلهایشان نهفته است لذا سکینه و آرامش بر آنها نازل کرد و فتحی زو درس نصیب آنان کرد».
﴿ وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي تَحۡتَهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ ١٠٠ ﴾[التوبة: ۱۰۰].
«پیش کسوتان از مهاجرین و انصار، آنانی که با بهترین شیوه از پیامبر جتبعیت کردند، خداوند از آنان خشنود است و آنان از خداوند راضی، خداوند برای آنان باغهایی را که زیر درختان آنها نهرهای آب جاری هستند تدارک دیده است. آنان برای همیشه در آنجا زندگی میکنند، این است یک پیروزی بس عظیم». آری، چنین است تصویر صحابه در قرآن و حدیث. آنگاه صحابه چگونه آن طورکه روافض میگویند، بار میآیند؟! مگر میشود خدا و پیامبر ج(العیاذ بالله) دروغ بگویند؟! آری، ما از اصحاب دفاع میکنیم. زیرا آنان بودند که دین خدا را حفاظت کردند و در دفاع از حریم قرآن و سنت رسول الله ججان و مال را نثار کردند. طعن به حاملان و مدافعان دین، در واقع طعن به قرآن و سنت رسول الله جاست. و مرام اصلی اهل رفض نیز همین است.
آری، امیر محسن المللک، سید محمد مهدی علی، شیعی دوازده امامی که در پی تحقیقات و مطالعات عمیق خود، مسلک اهل سنت را آنچنان که حق است، حق تشخیص داده از کیش شیعی تبری جسته است، چنین میگوید: «واقعیت این است که عقیده شیعه درباره اصحاب گرامی رسول الله ج، موجب توجیه تهمتهای ناروا در حق خود پیامبر جمیشود و باعث میشود که معتقدان به چنین عقیدهای درباره حقانیت اسلام دچار نابسامانی و شبهات گوناگونی شوند. زیرا هر کس درباره کسانی که بر پیامبر جایمان آوردهاند، معتقد باشد که آنان در ظاهر، در ایمان خود صادق بودند و در باطن (العیاذ بالله) کافر بودند و حتی بعد از وفات رسول الله جمرتد شدند، او نمیتواند نبوت نبی گرامی جرا بپذیرد و آن را تصدیق کند، بلکه او چنین میاندیشد که: اگر پیامبر ج، پیامبر به حق و راستین میبود، قطعاً تعلیمات او موثر واقع میشد و پیروانش با صدق و اخلاص به او ایمان میآوردند و از میان انبوه عظیمی که بوی ایمان آورده و به دعوت او گراییده بودند، حد اقل صد نفر از میان آنان پیدا میشد که بر ایمان ثابت و پا برجا میماندند (البته این عقیده شیعه است) چه کسانی هستند آنانی که در نتیجه هدایت رسول الله جمتاثر شدند و آمار و ارقام کسانی که از نبوت او استفاده میکردند به کجا میرسد؟ اگر اصحاب پیامبر جبه جز چند تن، بقیه همه مرتد و منافق میبودند (آنطورکه شیعه معتقد است) پس چه کسی از اسلام تبعیت کرده است؟ و چه کسی از تعلیم و تربیت رسول اکرم جبهره برده است؟! [۳۱۲].
آری، دقت کنید و ببینید که فطرت سالم چگونه با امور غیر فطری در تضاد است تا برای شما روشن شود که اعتقادات شیعه تا چه میزان با عقل، منطق و فطرت سالم، سر ناسازگاری دارد! بعد از علم و آگاهی از دسیسه روافض، هر مسلمانی باید در امور دین خود محتاط بوده و خودش حفاظت خود را به عهده بگیرد.
در پایان قبل از خاتمه این بحث میخواهم عرض کنم که یک سوال هنوز در این خصوص باقی است و آن اینکه آیا کتاب «الإمامة والسیاسة» از آن ابن قتیبه یا خیر؟ در پاسخ به این سوال عرض میشود: خیر، کتاب «الإمامة والسیاسة» به او نسبت داده شده است و در واقع از تالیفات او نیست و برای اثبات این مدعا دلایلی متعددی وجود دارد:
۱- کسانی که زندگی ابن قتیبه را نوشتهاند حتی یک نفر از آنان نگفته است که ابن قتیبه، کتابی در فن تاریخ به نام «الإمامة والسیاسة» تالیف کرده است و ما از تالیفات او در تاریخ، کتابی به جز «المعارف» را سراغ نداریم و کتابی که مولف کشف الظنون از آن نام برده است «تاریخ ابن قتیبة» است که یک نسخه آن، در «الخزانة الظاهریة» در دمشق شماره (۸۰) وجود دارد [۳۱۳].
۲- کتاب «الإمامة والسیاسة» به این مطلب اشاره دارد که ابن قتیبه در دمشق و مغرب (مراکش) زندگی کرده است، حال آنکه او از بغداد، به جز برای «دینور» برای هیچ جای دیگر بیرون نرفته است [۳۱۴].
۳- در کتاب «الإمامة والسیاسة» خلاف آنچه که متفق علیه است ذکر شده است. مثلاً تحت عنوان «إباءة علی كرم الله وجهه بیعة أبی بكرس» میگوید: بعد، علی کرم الله وجهه نزد حضرت ابوبکرسآورده شد در حالی که میگفت: من عبدالله و برادر رسول الله هستم ـ به وی گفته شد: با ابوبکر بیعت کن. علیسگفت: من برای خلافت از شما شایستهتر هستم. بیعت نمیکنم، بهتر این است که شما بدست من بیعت کنید.
۴- سبک و روشی که در «الإمامة والسیاسة» به کار گرفته شده است، به طور کلی مخالف است با سبک و روشی که ابن قتیبه در کتب خود از آن استفاده نموده است، و ما این کتابها را در پیش روی خود داریم. از خصوصیات بارز ابن قتیبه، این است که مقدمه بسیار مفصلی را که مبین اسلوب، سبک تحریر و غرض تالیف است، برای تالیفات خودش مینویسد و در آغاز کتاب آن را میگنجاند ـ اما مولف «الإمامة والسیاسة» خلاف این عمل کرده مقدمه بسیار کوتاهی در حد ۳ سطر نوشته است، علاوه بر این، اسلوب و سبک تحریر آن نیز متفاوت است و چنین اسلوبی را ما در کتب ابن قتیبه سراغ نداریم.
۵- مولف کتاب «الإمامة والسیاسة» از ابن ابی لیلی طوری روایت میکند که گویی مستقیماً از وی استفاده کرده است و ابن ابی لیلی همان محمد بن عبدالرحمن بن ابی لیلی فقیه و قاضی کوفه است و در سال ۱۴۸ هجری فوت کرده است و حال آنکه معروف است که ابن قتیبه در سال ۲۱۳ هجری متولد شده است، یعنی ۶۵ سال بعد از ابن ابی لیلی [۳۱۵].
۶- مستثرقین نیز تحقیق درباره «الإمامة والسیاسة» را مورد توجه خود قرار دادهاند. نخستین مستثرقی که پیرامون کتاب مذکور تحقیق کرده است، «دی جاینجوس» است. این تحقیق در کتاب. (تاریخ الحكم الإسلامی فی أسبانیا) صورت گرفته است. دکتور (ر. دوزی) در کتاب خود، «التاریخ السیاسی والأدبی لأسبانیا» این تحقیق را مورد تایید قرار داده است. بروکلمان در «تاریخ الأدب العربی» و بارون دی سیلان در فهرست «مخطوطات العربیة» در مکتبه باریس این کتاب را بنام، «أحادیث الإمامة والسیاسة» ذکر کردهاند همچنین مارگولیوس در کتاب «دراسات عن الـمؤرخین العرب» نام این کتاب را آورده است. و همه این مستثرقان اعتراف کردهاند دایر بر اینکه، این کتاب منسوب به ابن قتیبه است و ممکن نیست که از تالیفات او باشد [۳۱۶].
۷- راویان و اساتیدی که ابن قتیبه در کتب خود معمولاً از آنان روایت میکند، کمترین یادی از آنان در این کتاب نشده است [۳۱۷].
۸- عبارات و تعبیرهای کتاب، مبین این نکته است که مولف جریانها و رویدادهای فتح اندلس را به طور مستقیم از کسانی نقل میکند که شخصاً شاهد این جریانها بودهاند. مثلاً: (حدثنی مولاة لعبدالله بن موسى: حاصر حصنها التی كانت من أهله)یعنی: مولای عبدالله بن موسی میگوید: عبدالله بن موسی قلعهای را محاصره کرد که من از اهل آن بودم. حالآنکه فتح اندلس در سال ۹۲ هجری قمری، ۱۲۱ سال قبل از ولادت ابن قتیبه انجام گرفته است [۳۱۸].
۹- کتاب «الإمامة والسیاسة» مشتمل بر اشتباهات واضح و روشن تاریخی است. مثلاً. ابوالعباس و سفاح را دو شخصیت مستقل معرفی میکند و در آن آمده است که هارون الرشید نخست پسرش مامون و سپس «امین» را به ولایت عهدی خود بر گزید. ولی وقتی ما به کتاب ابن قتیبه یعنی «المعارف» رجوع میکنیم، اطلاعات موثق و صحیحی را در آن میبینیم که با آنچه که مولف «الإمامة والسیاسة» نقل کرده است کاملا در تضاد است [۳۱۹].
۱۰- در کتاب «الإمامة والسیاسة» ذکر راویانی به میان آمده است که ابن قتیبه در کتب خود حتی یک روایت از آنان نقل نکرده است، مانند ابی مریم و ابن عفیر [۳۲۰].
۱۱- در کتاب «الإمامة والسیاسة» تعبیرهایی بکار رفته است که در کتب ابن قتیبه اصلاً استعمال نشده است، مانند: (قال ثم إن) (وذكروا عن بعض المشیخة) (حدثنا بعض المشیخة) این گونه تعبیرها با سبک و اسلوب ابن قتیبه، کمترین مناسبتی ندارند و در هیچ یک از کتب او چنین عباراتی ذکر نشده است.
۱۲- مولف «الإمامة والسیاسة» به ارتباط کلام و پیوند آن با سیاق و سباق و مرتبط بودن مطالب توجه نمیکند. یک مطلب را ذکر میکند، هنوز این را به اتمام نرسانده به مطلب دیگری منتقل میشود و بعد به مطلب اول بر میگردد تا آن را به پایان برساند، این از هم گسیختگی در سخن، مناسبتی با اسلوب و سبک ابن قتیبه ندارد، ابن قتیبه نظم در کلام و حفظ ارتباط ما قبل با ما بعد را از هدفهای اسلوب و سبک سخن خود میداند [۳۲۱].
۱۳- مولف «الإمامة والسیاسة» از دو تن از علمای بزرگ مصر روایت میکند. حال آنکه ابن قتیبه وارد مصر نشده و از آن دو عالم بزرگوار استفاده علمی ننموده است.
۱۴- ابن قتیبه نزد علما از جایگاه بسیار ارزشمندی برخوردار است. او از دیدگاه علما، جزو علما ثقه و معتبر به لحاظ علمی و دینی میباشد ـ سلفی درباره او میگوید: (كان ابن قتیبة من الثقات وأهل السنة)یعنی: ابن قتیبه از علمای معتبر و ثقه اهل سنت میباشد. ابن حزم میگوید: (كان ثقة فی دینه وعلمه) در علم و دین خود از پایه بلندی برخوردار بود. خطیب بغدادی نیز دیدگاه ابن حزم را درباره ابن قتیبه ستوده است. علامه ابن تیمیه درباره او میگوید: «ابن قتیبه با احمد و اسحاق نسبتی دارد و او موید مذاهب معروف اهل سنت است» ابن قتیبه، خطیب و سخنور معروف و مشهور اهل سنت است. همان گونه که جاحظ خطیب معتزله است. شخصی که نزد علما و محققین از چنین جایگاه علمی والایی بهرهمند باشد، آیا عقلانی است که کتابی مانند «الإمامة والسیاسة» مملو از اشتباهات را تالیف کند که تاریخ را لکه دار کرده و به صحابه کرام رسول الله جنسبتهای ناروایی منسوب کرده است؟! [۳۲۲]
در پایان ـ بالاخره، در کتابی که درباره انتسابش بسوی ابن قتیبه اتفاق نظر وجود دارد، یعنی کتاب «الإختلاف فی اللفظ والرد على الجهمیة والمشبهة»در آن، این مطلب به ثبت رسیده است که ابن قتیبه روافض را بدلیل طعن به صحابه کرام متهم به کفر کرده است. آنگاه چگونه کتابی که مملو از طعن نسبت به صحابه کرام است به او نسبت داده میشود [۳۲۳].
آقای تیجانی، تحت عنوان «أسباب الإستبصار»(علت شیعه شدن) به موضوع اختلاف فاطمه با حضرت ابوبکرببر میگردد و آن را با اسلوب نوینی مطرح کرده، مینویسد: .. . «این مطلب نزد فریقین متفق علیه است. لذا شخص عاقل و با انصاف باید بپذیرد که ابوبکر در این جریان اشتباه کرده است هر چند که ستم او را نسبت به سیده النساء فاطمه زهراء قبول نداشته باشد. زیرا هر کس علل و اسباب این فاجعه را بررسی کند و از کلیه ابعاد آن کسب اطلاع کند قطعاً برای او روشن میشود که ابوبکر قصد آزار، اذیت و تکذیب حضرت زهرا را کرده است تا حضرت زهرا نتواند علیه او پیرامون خلافت شوهرش «علی» از دلایل و نصوص غدیر استدلال کند و برای اثبات این مدعا، دلایل متعددی وجود دارد، یکی از جمله آن دلایل این است که مورخان چنین نقل کردهاند:
فاطمه زهرا در محافل و مجالس انصار میرفت و از آنان میخواست تا پسر عمویش را یاری کرده و با او بیعت کنند. اما انصار در جواب میگفتند: ای دختر رسول الله ج، ما قبلاً با ابوبکر بیعت کردهایم. اگر شوهر و پسر عموی تو جلوتر نزد ما میآمد، ما کسی را با وی برابر نمیکردیم یعنی کسی را در برابر او ترجیح نمیدادیم. حضرت علی کرم الله وجهه میفرمود: آیا رسول الله جرا در خانهاش رها میکردم و او را دفن نمیکردم و بیرون رفته درباره حکومت و قدرت با مردم میجنگیدم؟ و حضرت زهرا میگفت: ابوالحسن (حضرت علی) آنچه را که مناسب و شایسته بود انجام داد و دیگران انجام دادند، آنچه را که باید پیش خداوند جوابگو باشند و او آنان را مورد محاسبه قرار خواهد داد [۳۲۴].
بشنو ای تیجانی هدایت یافته:
۱- این موضوع هرگز میان شیعه و اهل سنت متفق علیه نبوده و نیست بلکه تنها نزد شیعه صحبت دارد و در مباحث گذشته درباره آن توضیحات لازم داده شده است.
۲- درباره این گفته آقای تیجانی: «شخص عاقل و با انصاف باید بپذیرد که ابوبکر اشتباه کرده است هر چند که ستم او را در حق فاطمه قبول نکند».
باید عرض شود:
در مباحث گذشته بیان گردید که حضرت ابوبکر صدیقسوصیت رسول الله جرا به اجرا در آورد که عبارت بود از اینکه «لا نورث ما تركناه صدقة» کسی از ما میراث نمیبرد، ترکه ما صدقه است، بنابراین اجرا وصیت رسول الله جظلم و حیف به جای خود، اشتباه هم محسوب نمیشود. اگر خطا کار یا ستمکاری در این جریان باشد، کسی است که امر به این وصیت کرده است. ای تیجانی هدایت شده تو میتوانی بگویی که خطا و ستم از طرف رسول الله جبوده است؟! رسول مکرم اسلام از چنین نسبتی بسیار بالاتر والاتر است. آقای تیجانی به جز اینکه فاطمه، سرور و سالار زنان بهشت است و معصوم است، دیگر هیچ دلیلی را دایر بر مخطی بودن حضرت ابوبکرسارائه نداده است و بطلان این ادعای محض او را که هیچ دلیلی همراه ندارد، در مباحث گذشته به اثبات رساندم. دلایل واهی که او ذکر کرده بود چنان مضحکه و خنده آور است که کودکان قبل از بزرگتران از سستی آن دلایل در شگفت وی افتند! او این دلایل واهی را صرفاً به خاطر مطعون کردن صحابی بزرگ رسول الله جآورده است. میخواهم این نکته را برای تیجانی یادآور شوم: کسی که در حق فاطمه اجحاف کرده و او را رنجاند و قصد داشت که با دختر ابوجهل ازدواج کند و رسول الله جاو را منع کرد، او امام علی بن ابی طالب بود ای تیجانی، موقف و دیدگاه تو درباره این فاجعه چیست؟!.
۳- آقای تیجانی در ادامه یاوهگوییهایش میگوید: هر کس این حوادث و رویدادها را استقراء نماید و از تمام ابعاد آنها اطلاع پیدا کند، قطعاً میداند که ابوبکر قصد اذیت، آزار و تکذیب فاطمهلرا داشته است تا فاطمه از نصوص غدیر نتواند علیه او پیرامون خلافت پسر عمو و شوهرش، «علی» استدلال کند».
باید عرض شود:
به به و آفرین بر این عقل و دانش، آقای تیجانی دروغی را که خود میگوید، بعد از اندکی آن را تصدیق میکند و غافل است از اینکه او ماهیت خود را توسط خودش آشکار میکند و عقلش را در معرض علم همگان قرار میدهد. من این جریان را از جمیع جهات بررسی و ارزیابی کردم و برای من روشن شد که حضرت ابوبکرسآنچه را که انجام داده است، به حق انجام داده است چون او از امر رسول الله جاطاعت کرده است و تمام صحابه به اتفاق حضرت علیسصحت این اقدام را پذیرفتهاند لکن آقای تیجانی صد و هشتاد درجه از این معامله انحراف کرده و از بزرگترین مبدا ورودی، وارد جریان خلافت شده، میگوید: ابوبکر قصد اذیت و تکذیب فاطمه را کرده است، چرا؟ تا فاطمه علیه او از نصوص غدیر و غیره نتواند استدلال کند!!؟
به خدا سوگند، اگر جهل و نادانی برهای میبود، من آن را ذبح میکردم. سبحان الله! وقتی آقای تیجانی مدعی است که کسی که درباره خلافت او نص (حدیث غدیر) وارده شده است و تعداد زیادی از اصحاب و بنی هاشم و سعد بن عباده بیعت با ابوبکرسرا ترک کردهاند حتی اهل مدینه قهراً با او بیعت کردند [۳۲۵]، آنگاه قصد اذیت کردن فاطمه چه دلیلی دارد و چرا؟ به خاطر اینکه فاطمه نتواند از حدیث غدیر، علیه او استدلال کند (یا للهول)؟! به خدا سوگند، نمیدانم وقت نوشتن، عقل این انسان کجا میرود؟ آیا وقت نوشتن، عقلش را از خود دور میدارد تا بر وی سنگینی نکند؟!.. . وقتی صحابه مخالفت میکردند و علیه او استدلال میکردند و او به جبر و اکرام مردم را برای بیعت وا میداشت، در چنین حالتی آیا احتجاج فاطمه زهرا (خداوند او را از شر شما نجات دهد) با حدیث غدیر، تاثیری بر وی میگذاشت؟! آقای تیجانی باید پاسخ بدهد، ابوبکرسچگونه فاطمه را اذیت و ازار میدهد و او را تکذیب میکند تا او با حدیث غدیر نتواند علیه ابوبکر استدلال کند و حال آنکه عیناً در همین جریان خطاب به فاطمه میگوید: «إنا عائذ بالله تعالى من سخطه وسخطك یا فاطمة؟؟» «ای فاطمه من از ناخشنودی خداوند و ناخشنودی توبه خدا پناه میبرم» و فاطمه میگوید: «لأدعون علیك فی كل صلاة أصلیها» در هر نماز علیه تو دعا میکنم.. . نمیدانم چرا؟ آیا بخاطر مال یا بخاطر بیعت؟! بعد حضرت ابوبکر بیرون رفته گریه میکند و میگوید: بیعت تان را فسخ کنید!!! تعجب است از این تناقص و تضاد؟! برای شما روشن شد که این شخص در حال نوشتن چقدر از عقل فاصله میگیرد! آیا قول شاعر کاملا در حق او صدق نمیکند:
إثبات ضدین معاً فی حال
أقبح ما یأتی من المحال
گفتن دو مطلب متضاد در آن واحد از بدترین دروغهاست که شخص مرتکب آن میشود.
اگر من موفق شوم که شرح و تعلیقی درباره کتاب تیجانی بنویسم، خواهم گفت: این کتاب صد در صد متضاد و متناقض است و برای علمای بزرگ اهل سنت مقدور نیست که این تضادها و تناقضها را توجیه کنند!! این تضادها وقتی برای ما روشن میشوند که این رویدادها را استقرا کرده از جمیع ابعاد آن اطلاع داشته باشیم. و کتاب او، برای اینکه ما اطمینان پیدا کنیم که حضرت زهرا از سفسطههای این بدخواه و امثال آن پاک است، برای ما کافی است. او و امثالش به دروغهای خود ادامه میدهند و استمرار میبخشند تا اینکه، این دروغها به جای سود به ضرر و زیان آنها میانجامد. والله الـمستعان وعلیه التكلان.
۴- آری، درباره ادعای آقای تیجانی دایر بر وجود دلایل و قراین متعدده در خصوص این مطلب که ابوبکر قصداً و عمداً فاطمه را مورد اذیت و ازار قرار میداد تا او بوسیله حدیث غدیر علیه ابوبکر نتواند استدلال کند. بعد آقای تیجانی یک جریان تاریخی را به عنوان دلیل ذکر کرده و آن را به ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه و ابن قتیبه در تاریخ الخلفا نسبت میدهد.
باید عرض شود:
این یک داستان دروغین و ساخته پرداخته است. اصلاً صحت ندارد. تنها نسبت دادن آن به شرح نهج البلاغه یا به تاریخ الخلفاء، برای حجت بودن آن کافی نیست، این داستان علاوه بر اینکه هیچ سندی برای آن ذکر نشده است، متن آن با ادله صحیح مغایرت دارد و تاریخ الخلفا علاوه بر روایات باطله در آنکه بعضی مغایر با بعضی دیگر است، نسبت دادن آن به ابن قتیبه نیز صحیح نیست و بطلان این نسبت را در مباحث گذشته به اثبات رساندیم. اما شرح نهج البلاغه به هیچ عنوان علیه ما نمیتواند حجت باشد. زیرا شارع آن، از اهل سنت نیست بلکه شیعه معتزلی است و او در شرح آن روایات صحیح و غیر صحیح را جمع کرده است و بر خلاف آن، اهل سنت اسناد را جزو دین میدانند، زیرا اگر صحت و سقم اسناد معتبر نمیبود، هر کس هرچه میخواست، میگفت. همانطور که شیوه عمل شیعه است. علاوه بر این، ابن ابی الحدید، آن طورکه تیجانی میگوید و او را جزو مورخان میداند، مورخ نیست بلکه شارح محض است. علاوه بر این، آنچه که در شرح نهج البلاغه هست، مغایر با این قصه هست. ابن ابی الحدید میگوید: « واعلم أن الناس یظنون أن نزاع فاطمة أبابكر كان فی أمرین، فی الـمیراث والنحله وقد وجدت فی الحدیث أنها نازعت فی أمر ثالث ومنعها أبوبكر إیاه أیضاً وهو سهم ذوی القربی» [۳۲۶].
مردم گمان میکنند که نزاع فاطمه با ابوبکر در دو چیز بود، یعنی در میراث و نحله ولی من نزاع فاطمه با ابوبکر را در یک امر سوم میدانم که ابوبکر او را از آن منع کرد و آن سهم خویشاوندان است. بعد ابن ابیالحدید، حدیث را ذکر میکند حتی عقیده کسانی را که میگویند: ابوبکر بخاطر خلافت قصد اذیت و رنجاندن فاطمه را کرده بود رد میکند و میگوید.. .
یک شخص به نام علی بن مهنا که تیز هوش و صاحب فضل بود، از من سوال کرد: «به گمان تو ابوبکر و عمر از ندادن فدک به فاطمه چه قصد کرده بودند؟»گفتم: «قصدی نداشتند. » گفت: آن دو که حق علی را در امر خلافت غصب کرده بودند، میخواستند، علی مطلع نشود. ابن ابی الحدید میگوید: یکی از متکلمان شیعه دوازده امامی که به علی بن تقی معروف بود و در بلده نیل زندگی میکرد، به او گفتم: «فدک چیزی به جز تعدادی نخل و تعدادی کمی زمین، بیشتر نبود و این قدر مهم نبود». او به من گفت: بسیار مهم بود، در آن به اندازه نخلهای کوفه، نخل هست. ابوبکر و عمر آن را از فاطمه منع نکردند مگر بخاطر اینکه احتمال میدادند، اگر به فاطمه داده شود، علی از محصول و درآمد آن تقویت شده در امر خلافت با آنان ادعا میکند و روی همین اصل، جلوی حق فاطمه، علی و سایر بنی هاشم را از خمس نیز گرفتند. زیرا انسان تنگدست که مال و ثروتی نداشته باشد، ارادهاش ضعیف شده و خود را در برابر دیگران حقیر و خوار میپندارد و به جای طلب حکومت و ریاست به کسب معاش میپردازد. ببین اینان چه چیزی را در دلهایشان جای دادهاند. این بیماری است که علاج ندارد، اخلاق و خصلتها زایل میشوند، اما اعتقادات راسخ هرگز زایل شدنی نیستند [۳۲۷].
علاوه بر این، ابن ابی الحدید مطالب بیشتری یادآوری کرده است، آری، وی به شبهات پاسخ میدهد و از صحابه دفاع میکند که نخستین آنان ابوبکر و عمربهستند. او (ابن ابی الحدید) چنین میگوید: «بدان ما در این فصل روایاتی را ذکر میکنیم که رجال حدیث و راویان ثقه آنها را روایت کردهاند. و آنچه را که احمد بن عبدالعزیز جوهری، که راوی ثقه و امین است در کتاب خود، ذکر کرده آنها را بیان میکنیم، اما آنچه را که رجال شیعه و اخباریون از آنها در کتب خود ذکر کردهاند، بدان توجه نمیکنیم. سپس او یکی از روایات شیعه را به عنوان نمونه بیان کرده و از صحابه دفاع میکند. چنانچه میگوید: شیعه چنین میگویند: ابوبکر و عمر به فاطمه اهانت کرده، حرفهای تند و تیزی به او گفتهاند. «ابوبکر در غیاب عمر بر وی ترحم کرده، نامهای دایر بر واگذاری فدک به وی، نوشته به او تحویل داد هنگامی که فاطمه میخواست خارج شود، عمر وی را دید، نامه را قهراً از وی ستاند. فاطمه او را منع کرد، عمر سینه فاطمه را مورد ضرب قرار داده و نامه را از وی گرفت و بعد از اینکه روی آن نامه، آب دهان انداخت آن را سوزاند و از بین برد. فاطمه علیه عمر دعا کرد و گفت: خدا شکم تو را پاره کند همان گونه که نامه مرا پاره کردی. » این تهمتی است که علمای حدیث آن را روایت نکردهاند و منزلت صحابه از این بالاتر است و عمر خدا ترس بود و حق خدا را بیش از این میشناخت و رعایت میکرد. شیعه، بخشی از این داستانرا به صورت نظم و شعر در آورده است. ابی الحدید سپس شعر را نقل کرده و آن را ارزیابی میکند و میگوید: این فاجعه را که از جانب شیعه بر سادات و سردار مسلمانان (ابوبکر و عمر) و به بزرگان مهاجر و انصار وارد میشود به دقت نگاه کنید. این گونه حرکات شیعه، منزلت و جایگاه والای آنان را نمیکاهد، همان گونه که کینه توزان، حاسدان و کسانی علیه شریعت پیامبران گذشته مطالب توهین آمیزی نوشتند اما از انبیا چیزی کم نشد به خاطر این حرکتهای نازیبای دشمنان بود که دین انبیا گذشته گسترده تر میشد و با سرعت در دلهای خردمندان و صاحبان عقل محبوبیت خود را بر جای گذاشت [۳۲۸].
آری، این بود دیدگاه ابن ابی الحدید شیعی و معتزلی درباره اصحاب کرام رسول اللهج. تیجانی دیدگاه او را برای مطعون کردن صحابه مستمسکی برای خود قرار داده میپندارد که او صحابه را طعن کرده است. ولی من میگویم: ای خردمندان! بعد از حق بجز گمراهی، چیزی دیگر وجود ندارد؟!.
[۳۰۱] صحیح مسلم مع الشرح کتاب فضائل الصحابة برقم (۲۴۲۴). [۳۰۲] تفسیر ابن کثیر ج۴ ص ۵۵۶. [۳۰۳] صحیح مسلم مع الشرح کتاب فضائل الصحابة ـ باب فضائل علی برقم (۲۴۰۸). [۳۰۴] مع الصادقین للتیجانی ص (۱۴۳) و همراه با راستگویان ص (۲۲۷-۲۲۶). [۳۰۵] آنگاه. . . هدایت شدم ص (۱۹۰). [۳۰۶] کتاب السنة، احمد بن حنبل رقم (۱۲۹۲) محقق کتاب میگوید: سندش صحیح است. [۳۰۷] نهج البلاغة ج۳ ص (۳۶۸). [۳۰۸] آنگاه. . . هدایت شدم ص (۱۹۰). [۳۰۹] صحیح البخاری، کتاب فضائل الصحابة برقم (۳۴۴۹). [۳۱۰] صحیح البخاری، کتاب فضائل الصحابة برقم (۳۴۷۰). [۳۱۱] أبوداود، کتاب الأدب، والترمذی، کتاب الزهد. [۳۱۲] الآیات البینات ج۱ ص(۷-۶). و کتاب (صورتان متضادتان) تالیف ابوالحسن ندوی ص (۵۵). [۳۱۳] کتاب ((الإمامه والسیاسه فی میزان التحقیق العلمی)) دکتور عبدالله عسیلان ص (۲۳). [۳۱۴] همان کتاب ص (۲۳). [۳۱۵] الإمامة والسیاسة فی میزان التحقیق العلمی (ص۲۴). [۳۱۶] کتاب الإمامة والسیاسة فی میزان التحقیق العلمی دکتور عبدالله عسیلان (ص۲۳-۲۲). [۳۱۷] همان مرجع. [۳۱۸] همان مرجع. [۳۱۹] همان مرجع. [۳۲۰] همان مرجع. [۳۲۱] همان مرجع. [۳۲۲] همان مرجع. [۳۲۳] الاختلاف فی اللفظ لابن قتیبة ص ۴۱۰. [۳۲۴] ثم اهتدیت ص (۱۳۸) و آنگاه. . . هدایت شدم ص (۲۲۸-۲۲۷). [۳۲۵] آنگاه. . . هدایت شدم ص (۲۲۴). [۳۲۶] شرح نهج البلاغة ج۴ ص ۸۶. [۳۲۷] شرح نهج البلاغة ج۴ ص (۸۸). [۳۲۸] شرح نهج البلاغة ج۴ ص۸۸.